ناصر اصغری : اکنون که گرد و غبار بلند شده از شمشیر زنی اعضا و دوستداران "کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری" بر سر "دو اساسنامه" فروکش کرده است، جا دارد که نظرم را در باره این جریان بگویم. به مناسبتهای مختلف در باره بخشی از این جمع، که خود را "جریان لغو کار مزدی" و یا "گرایش ضد سرمایهداری" می خواند، بحث و آنها را نقد و افشا کردهایم.
ضدیت کور این بخش علیه تحزب کمونیستی و کمونیسم را جلوی کارگران گرفتهایم. اما اینجا می خواهم به یک سئوال مشخص دیگر جواب بدهم. و آن سئوال هم این است که چه هدف سیاسیای "کمیته هماهنگی" را ایجاب و ضروری کرده بود؟! با رجوع به چند مشاهده، فاکت و گفتههای خودشان می خواهم نشان بدهم که گرچه اکنون محفل محسن حکیمی به درست به عنوان یک محفل ضد کمونیست و ضد حزبی انگشت نما و مورد حمله قرار گرفته است، اما این نظرات محسن حکیمی چیزی نیستند که امروزه علنی شدهاند و آن بخش دیگر بحث در "کمیته هماهنگی"، تازه به آن پی برده باشد! به قول یک مثل انگلیسی، "هیچ چیز تازهای زیر این آفتاب سوزان وجود ندارد!" (There is nothing new under the sun) نظرات محسن حکیمی را در "کارگر کمونیست" شماره ۴ به تاریخ فوریه ٢٠٠۴ برای اولین مورد نقد قرار دادیم و افشا کردیم. گفتیم که "با یک پدیده مضر و البته پرت و هپروتی روبرو هستیم". اما درست در مقابله با این نقد ما، که در یک نشریه کمونیستی کارگری چاپ شده بود، خیلیها و شاید بیش از همه جمله رضا مقدم و ایرج آذرین زیر بغل محسن حکیمی را آگاهانه گرفتند تا تئوریهای ضد کمونیستی او را که تحت عنوان "لغو کار مزدی" و "ضد سرمایه داری" و از این قبیل دسته بندی شده بود، دور بگیرند. خود محسن حکیمی رقمی نبود. او هم مثل هر روشنفکر ضد کمونیست دیگری در محافل دانشگاهی سخنرانی می کرد و راه حل جلوی برنامهریزان ضد کمونیست می گذاشت؛ اما او را به عمد در جاهائی که کارگران حضور داشتند و یا رهبران سرشناسی چون محمود صالحی حضور داشتند علم کردند تا بلکه شخصیتی در مقابل تحزب کمونیستی از او درست بکنند. و به نظر من مسئله فقط سر مخالفت با حزب کمونیست کارگری نبود؛ بلکه مسئله مخالفت با تلاش برای تشکلپذیری کارگران، حتی از نوع تودهای آن هم بود. (خوانندگان را به ارزیابی رضا مقدم از "کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری" تحت عنوان "دو استراتژی" در نشریه "باور" شماره ٢٢ رجوع می دهم).
برای آن دسته از فعالین کارگری که هشدارهای را ما نسبت به پدیده محسن حکیمی جدی نمی گرفتند، اولین بار واکنش این جماعت در برابر اعلام موجودیت "کمیته پیگیری" آنها را حساس کرد. اکنون که این دوستیهای باسمهای و از سر کینه با طرف سوم، با واقعیتهای جان سخت دیگری روبرو شده است، دارند همدیگر را افشا می کنند؛ که "کمیته هماهنگی" را در مخالفت با "کمیته پیگیری" ایجاد کردند. دارند می گویند که دکور "تشکل کارگری را به نیروی خود ایجاد کنیم!" مانند هر اقدام دیگر این جمع برای رد گم کردن بوده است. خود محسن حکیمی در یکی از آخرین نوشتههای خود، "کشاکش دو رویکرد در کمیتۀ هماهنگی و راه برون رفت از آن" می گوید که داشتیم با "کمیته پیگیری" رقابت می کردیم. محسن حکیمی در همین نوشته با صراحت می گوید که در همان اوان تشکیل این محفل، این دو نگرش وجود داشتهاند. یعنی دارد علنا می گوید که اگر اکنون با همدیگر گلاویز شدهاند، دلیل بن بستی است که دیگر حتی دشمنی با طرف سوم هم راه حلش نیست!
چرا "کمیته هماهنگی" به یک چنین وضعیتی افتاده است؟
آنچه که بعدها به عنوان "اساسنامه" "کمیته هماهنگی" فرموله شد، چیزی نبود که محسن حکیمی یک روزه به اعضا دیگر این جمع قالب کرده بود. این ایدهها مدت نسبتا زیادی دست به دست می شد و حتی به دست ضد کمونیستها در خارج کشور هم رسید. اما امروز به نظر می رسد که اختلاف بر سر همان مواضعی است که ما بارها آن را نقد کرده و در باره آن هشدار داده بودیم. کسانی که به پیشنهاد رضا مقدم دور محسن حکیمی حلقه زدند، امروز رضا مقدم را وادار کردهاند که حرف دیگری بزند. به این بپردازیم.
بالاتر گفتم که به نظر من "کمیته هماهنگی" یک جریان پرت و عقب مانده است! اما پرت و عقب مانده بودن آن، به معنای عقب مانده بودن تمامی اعضا این جمع نیست. اگر محمود صالحی که یک رهبر شناخته شده کارگری است و از کارگران می خواست بیانیه "کمیته هماهنگی" را امضا کنند و مثلا بیانیه را جلوی امضا کننده می گذاشت، ظاهرا داشت هدف آن را متشکل کردن کارگران توضیح می داد؛ و کدام کارگری است که دلش برای متشکل شدن نطپد؟! من هم شکی ندارم که محمود صالحی هدفی جز این نداشت. نه تنها بخش عظیمی از امضا کنندگان که ادعای فعال کارگری بودن را نمی کنند و در مجامع و نشستهای "کمیته هماهنگی" شرکت هم نمی کردند، بلکه حتی بخش زیادی از فعالینی که در این مجامع شرکت هم می کردند، انتظار داشتند که راه حلی برای تشکل و سازمان دادن کارگران را بیابند. اما همین که وارد این جمع شدند، به مرور زمان متوجه شدند که اتفاقا در باره همه چیز حرف زده می شود جز آن دکوری که سرتیتر بیانیه اعلام مجودیتشان بود. محسن حکیمی این را افشا می کند. او در همان نوشته یاد شده می گوید: "در هیچ یک از مجامع کمیته و حتی جلسات هیئت اجرایی آن برای نمونه حتی یک بحث در مورد چگونگی کمک به سازمانیابی مبارزات کارگران مثلا برای الغای کار موقت و مطالبات نظیر آن صورت نگرفت." در نوشته های دیگر اعضا این جمع گفتهاند که بعد از مجمع اولیهشان کمتر کسی در مجامع شرکت