بازگشت به ناکجا آباد , قسمت اول در باره معنای دوم ضد سرمایه داری

بهمن شفیق : حدود یک سال پیش بود که نخستین بخش مقاله "پول، سیاست، طبقه" منتشر شد[١] و سپس تا بخش چهارم نیز ادامه یافت. انگیزه انتشار آن نوشته مباحثاتی بود که در برخی از محافل منسوب به فعالین جنبش کارگری درگرفته و طی آن بخشهایی از فعالین جنبش کارگری به ناروا مورد اتهام و افترای وابستگی مستقیم و غیز مستقیم به مرکز همبستگی آمریکائی سالیداریتی سنتر قرار می گرفتند.

 مورد مشخصی که مرا وادار به نوشتن آن مقالات کرد انتشار نوشته ای از شخصی گمنام بود که با امضاء "کارگر فقیر" فعالینی از داخل کشور را به طور مستقیم در معرض اتهام قرار می داد. کار آن نوشته ها نشان دادن این مهم بود که چنان تعرضاتی از جانب افراد کم اهمیتی از قبیل آن "کارگر فقیر" بدون تدارک پیش زمینه های آن از جانب جریاناتی که خود را به بخش "چپ" جنبش کارگری منسوب می کنند، امکانپذیر نبود. کسی باید از درون خانه در را به روی مهاجم بیرونی باز می کرد و آن  بررسی ها نشان داد که رضا مقدم و سازمان متبوع وی "اتحاد سوسیالیستی کارگری" این در را به روی عقب مانده ترین و متحجرترین پیروان اندیشه صدر مائوتسه دون و پدر استالین باز کرده بودند تا با جسارتی باورنکردنی شریف ترین فرزندان طبقه کارگر ایران را هدف شدیدترین حملات تخریبی قرار دهند. هدف آن حملات نیز در درجه اول سندیکای واحد بود. خواننده علاقمند می تواند با مرور آن نوشته این معنا را دریابد. در آن بررسی ها دیدیم که رضا مقدم و جریان متبوع وی مسیری را برگزیده اند که آنها را یه طور اجتناب ناپذیری در پرتگاه سقوط به ورطه ای سنگین قرار داده و سرانجام به رویارویی با کل جنبش کارگری خواهد کشاند. و سرانجام این که در آخرین بخش نوشته وعده داده بودم که در بخش پایانی آن به بررسی ادعاهای سوسیالیستی رضا مقدم و اتحادیه سوسیالیستی اش خواهم پرداخت. انتشار این بخش پایانی اما به چند دلیل مرتبا به تعویق افتاد.

نخست این که در ماههای گذشته من نیز در کنار بخشی از رفقای دیگر درگیر در جدالی بودم که برای عقب راندن تحرک مجدد و تعرض جریان توده ایستی به جنبش کارگری در جریان بود. رضا مقدم در نوشته معروف "خطر فساد در جنبش کارگری" اش بشارت ظهور متحدینی را برای خود و جریانش داده بود که از قرار باید از دل صف طرفراران سابق اردوگاه شوروی ظاهر می شدند و در ماههای اخیر نیز حقیقتا این متحدین رضا مقدم با تمام توان خود قد علم کردند و تقابل با آنان نیز توانی سنگین و زمانی نه چندان اندک می طلبید. این امر انتشار بخش پایانی نوشته حاضر را به تعویق می انداخت. عقب راندن تعرض توده ایسم برخاسته از خواب کهف از اهمیتی به مراتب بیشتر برخوردار بود، به ویژه این که این رنسانس توده ایسم از یاری فاکتورهای مساعدی در سطح جهانی نیز برخوردار بوده و هست.

دوم این که برخورد رضا مقدم و شورای مرکزی سازمان متبوعش به نوشته من و صدور اطلاعیه تکفیر بهمن شفیق از سوی آن ارگان محترم یک بار دیگر نشان داده بود که این جریان تنها در مقابل کسانی قادر به عرض اندام در مجادله است که از خود ضعیفتر بداند. این اولین بار نبود که نظریه پردازان "اتحاد" مزبور از برخورد و مجادله نظری طفره می رفتند. نظریه پرداز اصلی این جریان، ایرج آذرین، نیز قبلا و در پاسخ به نقد امیر پیام نشان داده بود که فقط زمانی اهل بحث و جدل است که از پیروزی خود اطمینان داشته باشد. نه آذرین و نه مقدم هیچ کدام توان وارد شدن به یک مجادله جدی بر سر جنبش کارگری را نداشته و ندارند. آنها رزمندگان میدانهای بی حریفند.

و بالاخره سوم این که رضا مقدم و ایرج آذرین حقیقتا نیز میدان را خالی کرده بودند. آنها نه تنها به دفاع نظری از سیاستهای مخرب خود دست نزدند بلکه – مهم تر از آن – در واکنش به آن انتقاد به سیاست برجسته کردن موضوعات دیگر رو آوردند. در تلاطمات سنگینی که در ماههای اخیر در درون جنبش کارگری ایران به تعیین تکلیفهای تاریخی انجامید، رضا مقدم و ایرج آذرین سکوت پیشه کردند و در مقابل با جار و جنجال و هیاهویی فراوان به جنگ رقیبان سالها قبل خود در احزاب چند گانه کمونیست کارگری رفتند تا در پناه گرد و غبار بر پا شده ناشی از مجادلات "نظری" با آن احزاب اذهان را از موقعیت و سیاست امروز خود در جنبش کارگری منحرف کنند و در عین حال بر سندروم "نادر" خود غلبه کنند. سندرومی که باعث شده بود تا زمان حضور مشترک با منصور حکمت در یک حزب واحد "عارفانه" سکوت پیشه نموده و به درج جملات قصار در دفاتر خاطرات خود بسنده کنند. حال بعد از هشت سال وقت آن بود که تمام آن ناتوانی های فروخورده را بیرون ریخته و هم به تراپی این سندروم مزمن بپردازند و هم از چنگال مجادله ناگواری که پیرامون تشکلهای توده ای جنبش کارگری بر آنها تحمیل شده بود خلاصی پیدا کنند.

همه این ملاحظات نوشتن بخش پایانی آن مقالات را از دستور کار خارج می کرد. حقیقتا هم تا زمانی که "اتحاد" مشغول مداوای زخمهای کهنه خویش بود، نیازی به ادامه مباحث "پول، سیاست، طبقه" وجود نداشت. فراخوان "به سوی حزب" آن نیز از جانب هیچ کسی جدی گرفته نشد. نگاهی به مندرجات "کارگر امروز" در فاصله مباحثات "پول، سیاست، طبقه" تا چند ماه پیش نشان می داد که این سایت بیشتر "دانشجوی امروز" است تا "کارگر امروز". "اتحاد سوسیالیستی" می رفت که به آرامی با موجودیت حاشیه ای خود خو کند و ما را هم کاری به آن نبود. پرداختن به این رضا مقدم و جریان متبوعش دیگر نه ضروری بود و نه مطبوع. اما از چند ماه پیش به این سو و با انتشار آن بیانیه "به سوی حزب" موضوع مجددا عوض می شد. اتحاد سوسیالیستی رفته رفته و از طرق غیر مستقیم به تداوم همان سیاستهایی رو می آورد که رضا مقدم در نوشته "فساد" آن را به اوج