در باره مقاله « کمیته هماهنگی بر سر دو راهی »

ناصر پایدار : صلاح مازوجی در مقاله « کمیته هماهنگی بر سر دو راهی» به بررسی مشاجرات میان رویکردهای مختلف در درون این کمیته پرداخته است. مقاله وی با حمل پاره ای تناقضات و در همان حال که تمامی حقایق موجود را یک راست به تندباد تحریف تسلیم می کند، این خاصیت را دارد که داربست واقعی رفرمیسم چپ و نوع نگاه این تندنس به جنبش کارگری را به صورت بسیار عریان فرموله می نماید.

 ببینیم او اساساً چه گفته است؟ « ارزیابی واقع بینانه»!! ایشان از مجادلات جاری کمیته هماهنگی چیست؟ تناقضات این ارزیابی از کجا نشأت می گیرد؟  و سرانجام اینکه او در رابطه با این مجادلات و از آن مهمتر در عرصه مبارزه طبقاتی جاری میان پرولتاریا و نظام سرمایه داری در کجا ایستاده است؟

صلاح می نویسد: « تشکیل کمیته هماهنگی در شرایطی که گرایش راست و چپ درون جنبش کارگری حول دو استراتژی متفاوت برای ایجاد تشکل کارگری در مقابل هم قرار گرفته بودند، گرایش چپ جنبش کارگری را تقویت کرد. اگر گرایش راست درون جنبش کارگری در راستای سیاست های دولت اصلاحات و صاحبان صنایع، ایجاد تشکلی را موعظه می کرد که پایه و اساس آن بر همکاری و سازش طبقاتی و مانور دادن در چهار چوب قوانین جمهوری اسلامی استوار بود، و ایجاد آن را در گرو موافقت وزارت کار می دید، اما گرایش چپ درون جنبش کارگری برپایی تشکل توده ای و طبقاتی کارگران را امر خود کارگران و پیش شرط ایجاد آن را مشارکت هر چه وسیعتر کارگران در این پروسه و تحمیل عملی آن به دولت می دانست و نقطه عزیمت و مبنای عمل خود  را برای رسیدن به خواستهای کارگران مبارزه آشتی ناپذیر طبقه کارگر با سرمایه داران قرار می داد.  کمیته هماهنگی با جهت گیری های فوق و با تأکید بر ایجاد تشکل کارگری  بدون اجازه و کسب مجوز از دولت بطور عینی در جبهه چپ جنبش کارگری قرار گرفت، این گرایش را تقویت کرد و در موقعیت مناسبتری قرار داد»

تا همین جا و در رابطه با آنچه که طبعاً پیش درآمد مباحث بعدی نویسنده مقاله « کمیته هماهنگی بر سر دو راهی» است دو مسأله بسیار جدی در پیش روی خواننده قرار می گیرد. نخست اینکه منظور صاحب مقاله از گرایش راست درون جنبش کارگری کدام است؟ تبلور واقعی این گرایش در کجا و در شکل گیری کدام جریانات معین  قرار داشته است و صلاح مازوجی و حزب ایشان در رابطه با این گرایش و نیروهای واقعی حامل آن چه کرده است؟ و چه واکنشی نشان داده است؟ اسناد این واکنش در کجا قرار دارد و محتوای آنها چیست؟ اگر او به طور جدی به آنچه می گوید باور دارد و اگر به راستی به عنوان انسانی حساس به سرنوشت جنبش کارگری و منتقد رویکرد راست این جنبش سخن می راند باید که سؤال بالا را بسیار جدی بگیرد و باید که در قبال آن به همه خوانندگان و به تمامی کارگرانی که مخاطب نوشته او هستند بسیار صریح پاسخ گوید. صلاح در معرفی گرایش راست به مشخصاتی از قبیل « موعظه همکاری و سازش طبقاتی و دادن مانور در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی»، « برپائی تشکیلات در راستای سیاست های دولت اصلاحات و صاحبان صنایع» ( نقل به معنی) و نظائر اینها اشاره می کند. مشخصات مورد اشاره مازوجی بی هیچ کم و کاست در باره عناصر سرشناس سندیکالیست و گرایش سندیکالیستی درون جنبش کارگری ایران، در مورد دار و دسته موسوم به « هیأت مؤسس سندیکاها»، در رابطه با سندیکالیستهای خارج کشوری مدافع سرسخت تندنس راست رفرمیستی مصداق واقعی دارد، اما آقای مازوجی و حزب ایشان نه فقط در هیچ کجا هیچ انتقادی علیه هیچ کدام از این گروهها و جمعیت ها نداشته اند که کاملاً بالعکس در بیشتر موارد یار و مددکار و مؤید جدی آنان بوده اند. در همین جا سؤال دیگری به پرسش پیشین اضافه می شود. اینکه اگر صلاح مازوجی و حزب او در یکی از پر جنب و جوش ترین دوره های تعارض رویکردهای متضاد در جنبش کارگری در هیج کجا هیچ انتقادی به رویکرد راست سندیکالیستی نداشته است، پس فلسفه دستیازی ایشان به طرح تعارض رویکردها در این جا، در رابطه با شرائط پیدایش کمیته هماهنگی و در ارتباط مشخص با حوادث جاری درون این کمیته چیست و از چه ناشی می گردد؟ جواب برای خواننده آگاه نوشته ایشان بسیار روشن است. صلاح منتقد گرایش رادیکال سوسیالیسم ضد کار مزدی درون جنبش کارگری و منجمله در درون کمیته هماهنگی است. او همه این صغری و کبراها و از جمله ژست داوری پیرامون رویکردهای راست و چپ و جانبداری! از چپ را پیش می کشد تا نقش خویش در تهاجم گسترده رفرمیسم علیه رویکرد ضد کار مزدی را استتار کند و حتی لباس چپ بپوشاند . مقاله وی اساساً به این دلیل تهیه شده است و محتوایش چنین وظیفه ای را دنبال می نماید.

موضوع دومی که در همین جا و در رابطه با همان پاراگراف منقول از نوشته ایشان قابل تعمق است نوع نگاه به تمایز میان گرایشات راست و چپ در رابطه با سازمانیابی طبقه کارگر و فرایند شکل گیری کمیته هماهنگی است. او کل مختصات گرایش رادیکال را در « متشکل شدن بدون اجازه و کسب مجوز از دولت» و « حصول خواسته ها از طریق مبارزه آشتی ناپدیر طبقه کارگر با سرمایه داران»، خلاصه می نماید. این حرف تا آنجا که به کمیته هماهنگی و رویکرد رادیکال ضد سرمایه داری ذینقش در بنیان گذاری این کمیته مربوط می شود سخنی غیرواقعی است. معیارها و مبانی کار فعالین واقعی رویکرد رادیکال، مطلقاً به مجرد تحمیل تشکیلات بر دولت یا حصول مطالبات روز از طریق جدال کارگران با سرمایه داران محدود نمی شد. گرهگاه اصلی و مرکز ثقل مجادله رویکرد ضد سرمایه داری، با مخالفان خود مدتها پیش از تأسیس کمیته هماهنگی و در روزهای معین پیدایش این کمیته مسأله استقلال تشکل کارگری از کل نظام سرمایه داری بوده است. میان این پیش شرط با آنچه که صلاح مدعی است به اندازه فاصله میان سوسیالیسم بورژوائی تا سوسیالیسم مارکسی لغو کار مزدی طبقه کارگر اختلاف وجود دارد. تشکل کارگ
ری می تواند به صورت ظاهر و به طور اسمی از دولت مستقل باشد، می تواند ظرف جدال میان کارگران و سرمایه داران باشد، حتی می تواند خود را به الفاظ احساس فروشانه رادیکال اما توخالی و فاقد بار طبقاتی آراسته سازد، اما تا مغز استخوان در عمق باتلاق مصالح و شروط بقای نظام سرمایه داری منحل باشد. تمامی اتحادیه های کارگری کشورهای غربی خود را مستقل از دولت معرفی می کنند و از وجود خود به عنوان ظرف سازمانیابی توده ای کارگران در مقابل صاحبان سرمایه نام می برند. همه این ها بدون استثناء ابزار تحمیل موجودیت نظام بردگی مزدی بر طبقه کارگر هستند و در این راستا درست همان کاری را انجام دهند که هر بخش دیگر از ساختار مدنی و حقوقی و اجتماعی سرمایه انجام می دهد. یک مسأله مهم در تکمیل نکته حاضر این است که حتی برپائی همین نوع اتحادیه ها در جامعه ایران و جوامع مشابه مورد قبول دولت بورژوازی نیست. دلیل این امر روشن است. پاسخ کارساز به شرائط و ملزومات ارزش افزائی، بازتولید و خودگستری سرمایه اجتماعی این ممالک با توجه به مکان مشخص آنها در کل سرمایه جهانی، طبقه بورژوازی و دولت این طبقه را ملزم می سازد که از تحمل حتی همین اتحادیه های ظرف سازش سرمایه و کار جداً اجتناب ورزد. این موضوعی است که بارها به تفصیل از سوی فعالین ضد سرمایه داری مورد گفتگو و تشریح قرار گرفته است و در اینجا هیچ نیازی به تکرار آنها نیست. ما به کرات، با رجوع به آناتومی مارکسی سرمایه داری معاصر و مکان سرمایه اجتماعی ایران در ساختار کلی سامان پذیری سرمایه جهانی تأکید کرده ایم که رفرمیسم راست سندیکالیستی در این جا علاوه بر اینکه ابزار انحلال جنبش کارگری در شروط سود دلخواه سرمایه ها است، حتی قادر به هیچ نوع تضمینی برای تحقق حداقل مطالبات معیشتی کارگران هم نمی باشد. در همه این بحث ها تصریح کرده ایم که دولت بورژوازی حتی جنبش متعارف اتحادیه ای فی الحال موجود دنیای غرب را هم تحمل نخواهد نمود. این نکات را در این جا یادآوری می کنم تا روشن شود که اجتناب دولت بورژوازی از قبول سازمانیابی سندیکالیستی و انتظارات رفرمیسم راست اتحادیه ای مطلقاً گویای خصلت رادیکال برای این نوع رویکرد و این شکل متشکل شدن طبقه کارگر نیست. بورژوازی با هارترین شیوه ها حتی جنبش سندیکایستی را سرکوب می کند، نه به این دلیل که در این رویکرد نشانه ای از سرمایه ستیزی وجود دارد، بلکه به این دلیل که نمی خواهد حتی مطالبات بسیار نازل معیشتی کارگران را هم به راحتی قبول کند. ترجمه بسیار صریح این موضوع این است که در جامعه ما حتی رفرمیسم راست سندیکالیستی نیز مجبور می شود بدون مجوز قانونی دست به کار متشکل شدن خود گردد. در درون این جهنم حتی همین ناقص الخلقه راست هم اگر بخواهد وجود داشته باشد و اگر بخواهد و بتواند وجود خود را در جنبش طبقه کارگر ابراز کند مجبور است از خیر کسب مجوز برای تأسیس تشکیلات بگذرد. آیا مجرد عدول اجباری و تحمیلی رفرمیسم راست از رجوع به دولت بورژوازی برای حصول پروانه ایجاد تشکل، به معنای مستقل بودن این تشکیلات از نظام سرمایه داری یا حتی از ساختار عمومی دولت بورژوازی است؟ جواب این سؤال ممکن است برای صلاح مازوجی، یا برای کل طیف رفرمیسم چپ مثبت باشد، اما از جانب هر کارگر دارای حداقل آگاهی طبقاتی و وفادار به منافع و آرمان سوسیالیستی طبقه خود به طور قطع منفی است. مصداق واقعی این حرفها سرنوشت پروسه جدال حزب توده و اکثریت و کل تندنس سندیکالیستی در طول مدت های مدید برای ساختن سندیکاها و سازمانیابی اتحادیه ای جنبش کارگری است. محتوای فعالیت و سرشت رویکرد این جریانات را همگان می دانند. دولت بورژوازی هیچ گاه حتی حاضر به تحمل موجودیت قانونی سندیکاهای طیف توده ای و اکثریتی هم نبوده و نشده است. سندیکای شرکت واحد یک نمونه بسیار شاخص و حی و حاضر در مقابل ماست. همه کارگران ایران و شاید شماری از کارگران دنیا هم می دانند که تندنس راست سندیکالیستی در شرکت واحد سوای یک سندیکای ساده ظرف تعامل میان کارگران و بورژوازی با وساطت دولت سرمایه داری چیز دیگری مطالبه نمی کند. فراموش نکنیم که گذاشتن جنب و جوش ضد سرمایه داری توده کارگر واحد به حساب تندنس راست سندیکالیستی صرفاً عوامفریبی سازمان یافته رفرمیسم در داخل و به ویژه در خارج ایران است. اگر این عوامفریبی را کنار بگذاریم و اگر سرشت راست و رفرمیستی تندنس سندیکالیستی را مد نظر قرار دهیم آنگاه با چشم باز شاهدیم که حتی همین سندیکالیسم راست بالاخره مجبور شده است تشکل سندیکالیستی خود را بدون کسب اجازه از دولت اسلامی سرمایه داری بر پا نماید؟ از صلاح مازوجی می پرسیم که آیا مجرد امتناع دولت هار بورژوازی از قبول اعتبارنامه رسمی سندیکای مورد نظر این جریانات دال بر استقلال این نوع سازمانیابی از ساختار نظم تولیدی و سیاسی و مدنی و اجتماعی مناسبات بشر ستیز کاپیتالیستی است. فقط رفرمیستهای معتقد به جایگزینی نوعی از برنامه ریزی کاپیتالیستی کار و تولید توسط نوع دیگر آن، می توانند مدعی وجود چنین استقلالی باشند.

با رجوع به این حقایق برای سوسیالست های ضد کار مزدی جای تردیدی باقی نیست که خلاصه کردن شرط و شروط استقلال تشکل کارگری به صرف عدم انقیاد آن به مجوز رسمی یا توافق قانونی دولت صرفاً  تلاشی در راستای وارونه پردازی واقعیت استقلال طبقاتی پرولتاریا از سرمایه، تحریف حقایق مبارزه طبقاتی و مانع تراشی آشکار بر سر راه بالندگی ضد کار مز
دی جنبش کارگری است. این کاری است که به ویژه در طول سالهای اخیر به صورت بی حد و مرز توسط ائتلاف نانوشته طیف سندیکالیسم و رفرمیسم چپ ایرانی صورت گرفته است و نوشته « کمیته هماهنگی بر سر دور راهی» نیز انعکاس گوشه ناچیزی از مجموعه تلاش این طیف است. از همه اینها که بگذریم دعوی مازوجی در مورد صورت بندی واقعی اختلاف میان رویکردهای راست و چپ درون جنبش کارگری در دوره منتهی به تأسیس کیمته هماهنگی فاقد حقیقت است. تأکید بر فرمولبندی « ضد سرمایه داری» در مورد هویت و اسم و رسم کمیته در روزهای نخست تأسیس آن بر خلاف آنچه که امروز مخالفان رویکرد ضد سرمایه داری در درون و بیرون کمیته هماهنگی مطرح می کنند، یک تأکید حسابشده، آگاهانه و مبتنی بر یک بینش عمیق سوسیالیستی و ضد کار مزدی بوده است. این کاملاً طبیعی است که احزاب و اتحادها و انجمن ها و حتی طیفی از فعالین ملحق به کمیته هماهنگی محتوای این فرمولبندی را با همان نگاه رایج سوسیال بورژوائی خود کندوکاو کرده باشند و بر پایه چنین نگاه و دریافتی برنامه کار و پراتیک کمیته را دنبال نموده باشند. این معضلی است که احتمالاً بوده است، اما معنا و موضوعیت عبارت ضد سرمایه داری در کار تأسیس کمیته هماهنگی مدت نسبتاً مدیدی قبل از پیدایش این کمیته توسط یکی از چهار عضو اصلی مؤسس آن نه فقط برای فعالین کارگری داخل ایران که در سطحی وسیع تر و از جمله برای غالب محافل چپ ایرانی خارج کشور  به گونه ای شفاف بیان شده بود. بنیاد کمیته هماهنگی بر پایه همان مباحث، آن بود که شمار هر چه کثیرتری از فعالین ضد سرمایه داری را در اندرون جنبش کارگری و در عمق مبارزات روز طبقه کارگر دست به کار بستر سازی برای ایجاد یک تشکل سراسری ضد سرمایه داری و دارای افق شفاف محو کار مزدی سازد. این امر در اساسنامه کمیته نیز تصریح شده است. در میان هیأت مؤسس کمیته هماهنگی محسن حکیمی تنها فردی است که پیش از پیدایش کمیته پیرامون تمامی چند و چون مفهوم ضد سرمایه داری و مابه ازاء عینی، پراتیک و جنبشی آن به تفصیل بحث کرده است. او به کرات اعلام داشته بود که جنبش کارگری در هستی اجتماعی خود جنبشی علیه استثمار،ستمکشی و بی حقوقی منبعث از وجود کار مزدوری است، او سندیکالیسم و اتحادیه گرائی متعارف رفرمیستی را در یک سوی و حزب سازی سکتاریستی میراث مشترک سوسیال دموکراسی، اردوگاه سرمایه داری دولتی و ضد امپریالیسم خلقی را بسیار صریح نقد کرده بود. نقش مخرب و ضد سوسیالیستی این هر دو تندنس را به عنوان یکی از موانع مهم سازمانیابی رادیکال ضد سرمایه داری طبقه کارگر توضیح داده بود. بیشتر حرفهایش در همان روزهای قبل از تأسیس کمیته این بوده است که طبقه کارگر نیازمند نوعی سازمانیابی طبقاتی است که بخش هر چه عظیم تر توده کارگر را در مقابل کل نظام سرمایه داری قرار دهد، مبارزات روز کارگران را به صورت واقعی و پراکسیس علیه استثمار و علیه همه وجوه ستم، تبعیضات جنسی، مظالم و مصائب جامعه کاپیتالیستی به جلو سوق دهد. افق محو کار مزدی را در پیش روی کارگران باز کند و جنبش سراسری کارگران را در راستای تسویه حساب با نظام سرمایه داری، تسخیر قدرت سیاسی و استقرار سوسیالیسم  به جلو سوق دهد. عبارت ضد سرمایه داری مندرج و منعکس در فراخوان کمیته هماهنگی بدون هیچ کم و زیاد از سوی تنظیم کننده اصلی آن محسن حکیمی متضمن همه این مؤلفه های اساسی بوده است. به این ترتیب و با تعمق واقع بینانه و صادقانه در این موضوع، صلاح مازوجی به دنبال نگارش مقاله اخیر خود باید برای هر کارگری که به او اعتماد دارد توضیح دهد که چرا کل صدر و ذیل مختصات رویکرد رادیکال جنبش کارگری و کل هویت متمایز فراخوان تشکیل کمیته هماهنگی در قیاس با رویکردهای رفرمیستی را در صرف عدول کارگران از کسب مجوز تشکیلات و سازمان دادن توده کارگر و جدال با کارفرمایان خلاصه می کند؟؟!! آنچه صلاح به رویکرد رادیکال ضد سرمایه داری و به سوسیالیسم لغو کار مزدی نسبت می دهد در واقع مشتمل بر مؤلفه هائی است که در جامعه ایران و در زیر چتر حاکمیت دیکتاتوری هار دولت اسلامی سرمایه حتی در مورد گرایشات سندیکالیستی و رفرمیسم راست و چپ هم صدق می کند. به بیان دیگر بورژوازی ایران و دولت هار این طبقه دستیازی به چنین راهکارهائی را حتی بر بخش های وسیعی از رفرمیسم درون جنبش کارگری هم تحمیل می کنند. پاسخ سؤال روشن است. دنیای فکر و انتظار صلاح یا حزب او دنیای جنبش ضد سرمایه داری و برای محو کار مزدی طبقه کارگر نیست. او با عینک ضخیم سوسیالیسم بورژوائی به مبارزه طبقاتی، جنبش کارگری و پروسه کارزار پرولتاریا علیه سرمایه داری نظر می اندازد. جنبش واقعی ستیز علیه اساس سرمایه و برای لغو کار مزدی را تعمق نمی کند و نمی شناسد. درست به همین دلیل راست را « چپ» می بیند و تمایز میان راست و چپ درون طبقه کارگر را با تفاوت های آبکی میان رفرمیسم چپ و ارگان های پلیسی و سرکوب جنبش کاری با هم اشتباه می گیرد. صلاح به همین دلیل فکر می کند که تعلق کمیته هماهنگی به رویکرد چپ و رادیکال و ضد کار مزدی جنبش کارگری در محدوده عدول بنیانگذارانش از رجوع به دولت برای کسب مجوز تشکیلات و تلاش برای به سازمان دادن کارگران در مقابل کارفرمایان خلاصه می شود!!!

مازوجی می نویسد: « اما علیرغم همه دستاوردهایی که کمیته هماهنگی داشته است این تشکل از اهداف اولیه و اعلام شده خود یعنی ایجاد تشکل کارگری فاصله  گرفته است. اما در این رابطه نباید این واقعیت را از نظر دورداشت که
موانع سر راه پیشروی کمیته هماهنگی در تحقق اهداف اعلام شده خود بازتاب عینی همان موانعی است که بر سر راه تشکل یابی کارگران در سطح جامعه وجود دارد. اگر اختناق سیاسی و فضای سرکوب و فقر و فلاکت اقتصادی که به طبقه کارگر تحمیل شده موانع اصلی سر راه تشکل یابی طبقه کارگر در ابعاد اجتماعی است، در ارزیابی از کمیته هماهنگی نیز باید این موانع و فاکتورها را بعنوان مانع اصلی  در نظر گرفت و عدم موفقیت کمیته هماهنگی را بر همین بستر تجزیه و تحلیل کرد. تنها در این صورت است که قادر خواهیم بود  ارزیابی واقع بینانه ای از جایگاه گرایشات مختلف در روند فعالیت این تشکل و ناکامی آن در دسترسی به اهداف اعلام شده اولیه آن داشته باشیم»

این بخش از مقاله مازوجی فقط بیان نیمی از حقیقت است. اما فراموش نکنیم که « نصف حقیقت می تواند بزرگترین دروغ باشد» و در اینجا دقیقاً چنین است. دو مسأله مهم در ارتباط با محتوای پاراگراف بالا قابل بحث و بررسی است. اولاً گفتن اینکه دیکتاتوری سد راه اساسی متشکل شدن کارگران است فقط  توضیح واضحات است. دیکتاتوری یقنیاً این نقش را بازی می کند و تاریخاً بازی کرده است. آیا قرار است با رجوع به این واقعیت و گرفتن سنگر در لابلای این عبارت به طبقه کارگر گفت که تا دیکتاتوری هست متشکل شدن غیرممکن است؟؟!! پیداست که کل طیف رفرمیسم چپ از دیربار تا حال چنین پنداشته است. مشی چریکی سالهای پایان دهه ۴۰ و شروع دهه ۵۰ هم بخشی از توجیهات تقدس و موضوعیت روز خود را از همین جا استنتاج می کرد. اما این سخن واقعیت ندارد و فرایند پیکار تاریخی طبقه کارگر ایران و جهان همه جا بر سینه آن دست رد می گذارد. کارگران در تمامی طول تاریخ زیر فشار هارترین دیکتاتوری ها، خون آشام ترین دولت ها و در سینه کش تعرض موحش ترین ارتش ها و سازمان های پلیسی دست به مبارزه زنده اند. آنان همه جا حتی در شرائط استیلای سیاهترین و دژخیم ترین حکومت ها بالاجبار مبارزه را کنار نگذاشته اند. مثل روز روشن است که متشکل شدن کارگران امری بسیار پیچیده تر و دشوارتر و فرساینده تر از خیزش ها یا راه اندازی اعتصابات و مبارزات پراکنده است. اما واقعیت حضور همیشگی و گریزناپذیر توده های کارگر در صحنه مصاف ضد سرمایه داری در هولناک ترین موقعیت ها و شرائط پلیسی نشان می دهد که به هر حال راه یا راههای سازمان یافتن آنها در متن این شرائط هم یک پرونده بسته و مهر و موم شده تاریخی نیست. من یک بار دیگر بر نقش هر چه مخرب و دهشتبار دیکتاتوری در سلاخی پروسه سازمانیابی ضد سرمایه داری طبقه کارگر تأکید می کنم اما همزمان این را نیز بسیار سنجیده تصریح می نمایم که ارجاع منتفی بودن فرایند تشکل توده های کارگر علیه سرمایه به صرف مقوله دیکتاتوری نه حرف کارگران، نه سخن فعالین واقعی ضد سرمایه داری طبقه کارگر، نه گفتگوی کمونیسم پرولتاریا که اساساً تبلور نوع نگاه سوسیالیسم بورژوائی به جنبش کارگری است. نیروهای پراکنده این طیف هستند که در سنگر جنبش حق تعیین سرنوشت خلقها، امپریالیسم ستیزی خلقی، دموکراسی طلبی بورژوائی یا نوع این جنبش ها اولاً تمامی صدر و ذیل مجادلاتشان با قدرت سیاسی حاکم، در اعتراض به دیکتاتوری خلاصه می شود و ثانیاً متشکل شدن کارگران علیه نظام سرمایه داری نه مشغله آنهاست و نه اساساً باور و پراتیک اجتماعی و سیاسی آنها می تواند باشد. اینها تاریخاً سازمانیابی سندیکالیستی را هم از سر کارگران زیاد می دانند و رهائی طبقه کارگر را نه امر توده های این طبقه که رسالت لاک و مهر شده تشکیلات حزبی خود تلقی می کنند. نگاه اینان به مبارزه طبقاتی همه جا به اختاپوس دیکتاتوری دوخته شده است. نظام سرمایه داری و کل مصائب این نظام برای بشریت در سیطره این نگاه هیچ جا و مکان مهمی را احراز نمی کند. فقط دیکتاتوری نباشد همه چیز بر وفق مراد است. آنان می توانند برای خود حزب بسازند. از کارگران هم می خواهند که برای بهبود فروش نیروی کار خویش سندیکاسازی کنند. در همان حال به آنها توصیه می نمایند که به محض وجود فضای مساعد تشکل سندیکالیستی خود را حال با هر نام و نشانی که باشد به حزب آنان بیاویزند. حزب را به قدرت برسانند، خودشان به کارخانه ها باز گردند و همه کارها را به کاردان بسپارند. در منظر محاسبات این طیف وسیع سوسیالیسم بورژوائی است که تمام شر و مصیبت عالم نه به تمامیت نظام سرمایه داری بلکه فقط به دیکتاتوری ارجاع داده می شود و با رفع دیکتاتوری همه موانع از سر راه سعادت بشر حذف می گردد. تأکید پر از شداد و غلاظ صلاح مازوجی بر دیکتاتوری به عنوان عامل اساسی سترونی پروسه تلاش کمیته هماهنگی برای سازمانیابی کارگران از اینجا نشأت می گیرد. هیچ کارگر آگاهی برای تحلیل شکست های احتمالی خویش در رابطه با مبارزه و کارزار سازمانیابی طبقاتی خود به نفس دیکتاتوری رجوع نمی کند. زیرا وجود اختاپوس قدرت سیاسی سرمایه برای وی مفروض است. او از سرمایه داری حق آزادی سازمانیابی ضد کار مزدی طبقه اش را انتظار نمی کشد. بر همین اساس می داند که باید زیر چتر حاکمیت تمامی توحش های این نظام به هر حال مبارزه کند، سازمان یابد و راه پیروزی خود بر بورژوازی را حفاری نماید.

پاراگرف مورد بحث در نوشته صلاح مازوجی صرفنظر از تمامی آنچه گفتیم حاوی یک وارونه پردازی بسیار جدی نیز هست. آنچه کمیته هماهنگی را به وضعیت کنونی دچار ساخته است، صرف دیکتاتوری مسلط بورژوازی نبوده است. رفرمیسم چپ نیز در اینجا نقش مکمل تهاج
مات هار بورژوازی را ایفاء کرده است و قدم به قدم در درون و بیرون کمیته هماهنگی برای از هم پاشیدن و تضعیف و قلع و قمع رویکرد ضد سرمایه داری تلاش نموده است. من وارد این بحث نمی شوم زیرا داستان آنچه رفرمیسم چپ و راست در این گذر کرده است به نوبه خود نیازمند نگارش کتابهاست. فقط به این اکتفاء می کنم که یک عامل اساسی و بسیار تعیین کننده شکست کمیته هماهنگی توطئه های مستمر و برنامه ریزی شده افراد یا جریاناتی بوده است که سازمانیابی ضد سرمایه داری توده های کارگر را قبول نداشته اند و غیرممکن تلقی می کرده اند، رهائی پرولتاریا را رسالت ویژه حزب یا گروه چند نفری خویش می دانسته اند. خواستار ایجاد تشکلهای توده ای تسمه نقاله قدرت حزب یا گروه و سکت خویش بوده اند. اصل وحدت مبارزه اقتصادی و سیاسی پرولتاریا را مردود تلقی می نموده اند. بر همین اساس سخت به انفکاک تشکل اقتصادی از سیاسی طبقه کارگر پای بندی داشته اند. حزب ظرف مبارزه سوسیالستی و تشکل توده ای بستر مبارزه جاری  کارگران شعار همیشگی تاریخی شان بوده است. اینها همگی مختصات مشترک طیف رفرمیسم چپ است که بخش وسیعی از آن در تمامی این چند سال از زمان تأسیس کمیته هماهنگی تا حال برای طرد رویکرد رادیکال ضد سرمایه داری و تصفیه کمیته هماهنگی از این رویکرد توطئه می کرده اند. اینان به طور قطع همراه با این کارها کل هست و نیست فعالیت کمیته مذکور را نیز آماج تخریب قرار می داده اند. ضربات وارد از سوی این گروهها به کمیته هماهنگی و کل تلاش فعالین ضد سرمایه داری برای سازمانیابی جنبش کارگری مسلماً بسیار کمتر از دیکتاتوری هار بورژوازی است اما این نکته نیز اساسی است که کشت و کشتار و جنایات دولت سرمایه داری به تنهائی و بدون بهره گیری از نقش مخرب رفرمیسم چپ قادر به تحمیل وضعیت حاضر بر کمیته هماهنگی نبوده است. صلاح مازوجی با نهادن انگشت بر دیکتاتوری به عنوان عامل شکست پروسه تلاش کمیته هماهنگی نیمی از حقیقت را می گوید، اما نیمه دیگر این عامل را استتار میکند. او  واقعاً به این کار نیاز دارد. نوشته صلاح را دنبال می کنیم. « اکنون در کمیته هماهنگی درک متفاوت از "تشکل ضد سرمایه داری" که در مقدمه و چند بند اساسنامه مورد نظر محسن حکیمی بر آن تأکید شده است به محور مباحثات طرفداران دو اساسنامه پیشنهادی تبدیل شده است»

معضل کمیته هماهنگی بر خلاف تصور صلاح مازوجی نه وجود « دو تعبیر متفاوت از ضد سرمایه داری»!! که کاملاً بالعکس تقابل عمیق میان رویکرد رادیکال ضد سرمایه داری و برای محو کار مزدی درون جنبش کارگری در یک سوی و سوسیالیسم بورژوائی شیفته تحزب سکتاریستی بالای سر کارگران از سوی دیگر است. رویکرد نخست به برپائی تشکلی می اندیشد که توده وسیع طبقه کارگر را  بر متن مبارزات جاری آنان علیه تمامیت وجود سرمایه داری بسیج نماید. تشکلی که مطالبات روز جنبش کارگری را سنگر تعرض مستمر و هدفمند علیه روند کار سرمایه و علیه موجودیت پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی و جهانی سازد. تشکیلاتی که گام به گام کارگران را نسبت به ابعاد استثمار دهشتبارشان آگاه تر سازد، ریشه تمامی بی حقوقی ها و ستمکشی های آنان را در عمق رابطه خرید و فروش نیروی کار باز کاود و حاصل این کاوش را جریان پرتلاطم آگاهی بالنده و بالنده تر طبقاتی آنان سازد. نوعی سازمانیابی که مبارزه برای دستمزد را به مبارزه علیه اساس استثمار نیروی کار پیوند زند. بانی و باعث بقای تبعیضات جنسی و بی حقوقی زن را در ژرفنای حیات رابطه تولید اضافه ارزش حفاری کند و حاصل این حفاری را رشته آهنین اتصال بخش های مختلف جنبش کارگری نماید. شالوده وجود خفقان و نبود آزادیهای سیاسی و اجتماعی را در وجود سرمایه به عنوان یک رابطه اجتماعی باز شکافد و نتیجه آن را سیمان انسجام مبارزه ضد رژیم با مبارزه علیه هستی سرمایه داری سازد. رویکرد نخست یا گرایش فعالین واقعی ضد سرمایه داری به شکل گیری تشکیلاتی می اندیشد که در درون آن و در بطن پیکار جاری کارگران همه آگاهان و کل ابوابجمعی کمونیسم لغو کار مزدی همدوش و همرزم و سایه به سایه توده های کارگر زندگی و مبارزه کنند. از این آگاهان می خواهد که برای پیروزمندی بهتر مبارزات، برای تعمیق آگاهی طبقاتی آحاد کارگران، برای متشکل شدن وسیع تر آنان، برای شفاف تر ساختن دورنمای پیکار طبقاتی آنها، برای تدارک و تجهیز و آماده سازی بیشتر کل جنبش کارگری در کارزار ضد سرمایه داری و برای تسویه حساب نهائی پرولتاریا با نظام کاپیتالیستی تلاش کنند. این رویکرد به کرات اصرار و با هر اصرار دنیائی تشریح کرده است که استقرار سوسیالیسم لغو کار مزدی یا برنامه ریزی شورائی سوسیالیستی کار و تولید توسط آحاد طبقه کارگر بدون سازمانیابی و تازش و توسعه یک جنبش وسیع و سراسری ضد سرمایه داری از توده های کارگر قابل حصول نیست. سوسیالیسم این رویکرد  سازمان حضور مستقل و آزاد و آگاه و خلاق و پر بصیرت همه آحاد کارگران است و درست به همین دلیل برپائی آن در صلاحیت حزب نخبگان مؤتلف بر محور مشتی باورها و معتقدات مسلکی و اعمال سیادت این حزب بر توده های کارگر نمی باشد.

رویکرد دیگر به طور کامل خلاف این می اندیشد. این رویکرد به ظرفیت سرمایه ستیزی توده های کارگر هیچ باور عینی و پراتیک ندارد، در همه جا فریاد  می زند که کارگران از ضدیت با سرمایه و از واژه ضد سرمایه داری بدشان می آید!!! مبارزه علیه بردگی مزدی را در ظرفیت توده های کارگر نمی بیند.