همسویى متناقض! (دو “لیدر” یک بستر)

عبدالله شریفى : تحرکات اعتراضى اخیر دانشجویان در ایران وتهاجم جنایتکارانه رژیم اسلامى علیه این تحرکات آزادیخواهانه، دریچه شد تا بار دیگر جریانات اپوزیسیون و شخصیت هاى متفاوت تبیین خود را از سیاست و دیدگاههاىشان رو به جامعه اعلام کنند۔ در این میان مطالب حمید تقوایی لیدر حزب کمونیست کارگرى ایران تحت عنوان (نبرد میان جنبشهاى طبقاتى و چشم انداز انقلاب سوسیالیستى در ایران- ضمیمه نشریه انترناسیونال ٢٢۴) و نوشته کورش مدرسى لیدر حزب کمونیست کارگرى- حکمتیست زیر تیتر( ١۶ آذر مشاهدات تازه درسهاى نه چندان تازه)، بروز آشکار رگه های شاخصی از مبانی نگرش و دیدگاه سوسیالیسم خرده بورژوائی و چپ ۵۷ی را به نمایش میگذارند.

 از نظر من انتخاب این دو مطلب در میان شمارى فراوانتر از نوشته ها و اظهار نظرات گوناگون، ربطى است که این "نوآوریها"  به سرنوشت فعلی و آتى کمونیسم کارگرى معاصر دارد۔ این کمونیسم مانند کمونیسم در هر دوره از کانال نقد مارکسیستى کمونیسم هاى موجود غیر کارگرى میگذرد۔ این جدل براى من و تمام کمونیستهایی که سرنوشت این جنبش را به دقت و در عین حال با نگرانی تقعیب میکنند، امرى جدید نیست، بلکه گوشه اى است از نشان دادن یک منظره عمومى تر، قسمتى است از یک سیستم انتقادى منسجم جهت بیرون کشیدن کمونیسم کارگرى از زیر آوار زلزله سیاسى فقدان منصور حکمت و سیر متلاشى شدن و تکه پاره شدن حککا. بنا براین دلیل تامل وتمرکز مشخص بر این دو مطلب بخشى از این نقد بشمار میرود۔ در این نوشته تلاش خواهم کرد که بستر مشترک این دو تفکر و سیاست را که امروز سیاست هاى حاکم بر دو حزب حککا و حزب حکمتیست است را نشان دهم۔
 
دیدگاه اول

نوشته ٣٠ صفحه اى حمید تقوایى را میشود از زوایاى گوناگون بررسى کرد۔ ایشان در این نوشته روشن و صریح به مسائلى پرداخته است که در عین تحلیل، تعاریف و عناصر یک دستگاه فکرى معین و منسجمی که در طول دوران فعالیت اتحاد مبارزان کمونیست، مارکسیسم انقلابی، دوره فعالیت حزب کمونیست ایران و بطور برجسته تر در تقابل با بنیانهای فکری و سازمانی و سیاسی و طبقاتی کمونیسم کارگری، تقلاهائی جهت تمایز خود، به روشنی بروز داده است.
این نوشته به اندازه کافى ماتریال بدست داده است که اختلافات روشن کمونیسم کارگرى را با متد او در رابطه با پدیده هاى چون انقلاب، سوسیالیسم، جنبش هاى اجتماعى، طبقه کارگر، سرنگونى، تحزب و تشکل را در ابعاد مختلف بتوان نشان داد۔ من فعلا از این نکته که چرا برخلاف اکثر موارد پیشین و تا مقطع انشقاق حککا، جوهر این تزها و مدافع آنها نیازی ندیده است که به دوپهلوئی و ابهام گوئیهای دیرین ادامه بدهد، صرفنظر میکنم و به بررسی پایه های آنها آنطور که هستند و در قیاس با سابقه و پیشینه مباحث و جدلها در تاریخ کمونیسم ایران به آنها میپردازم۔

 چون معتقدم هر یک از این مسائل در دوره گذشته و بصورت جامع و کامل جواب گرفته است، قصد باز خوانى سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقى، و باز خوانى سمینارهاى کمونیسم کارگرى و مباحث سیاسى در رابطه با جمهورى اسلامى و بحرانهایش را ندارم۔ این منابع غنى از منصورحکمت موجودند و به عنوان بخش پایه اى کمونیسم کارگرى قابل دسترس میباشند۔ من به امید اینکه علاقه مندان سرنوشت کمونیسم معاصر به باز خوانى این آثار درخشان، ترغیب شوند، بصورت فشرده نقد خود را بر نوشته طولانى حمید تقوایى در سه محور اساسى،مختصر جمعبندى میکنم۔

اولا، ایشان تلاش میکند که از دریچه رویدادهاى جدید بار دیگر تزهاى قدیمى خود را اثبات کند۔ دوما، به شیوه پوشیده با وصف و مدح منصور حکمت دارد میگوید که دیدگاه منصور حکمت دیگر جوابگو نیست۔ و ثالثا، ایدآلیزه کردن تحرکات اعتراضى اخیر در ایران، تا سطح "ابرهاى متراکم انقلاب سوسیالیستى"  رکنى از متدلوژى همان چپ معرفه و همان سوسیالیسم به عنوان "موضع" و "نظر" است که حمید تقوایى همیشه در نمایندگى کردن آن اصرار ورزیده است۔ رگه اى از همان بستر سابق چپ خلقى است که هیچگاه قادر نشد بند ناف خود را از اوهامات انقلاب ۵٧ قطع کند۔ رگه ای که همیشه بر این باور بوده است که سوسیالیسم یعنی توضیح و ترویج  سوسیالیسم برای خود. بگذارید قدم به قدم این محورهاى سه گانه را بشکافیم

حمید تقوایى میگوید:" ۔۔۔ ما طبعا همیشه با یکسری مقولات، مفاهیم، تعاریف و احکام که از دورۀ گذشته داشته ایم به سراغ شرایط حاضر میرویم.۔۔۔" این شاید درست باشد اما باید دید کدام مفاهیم و کدام احکام؟ ایشان از منظر خود درست میگویند، حرف تازه اى نزده است، تکرار همان احکام و مفاهیم است که ایشان در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست در مورد انقلاب و توده ها گفت و همان جا جواب گرفت(مراجعه شود به جزوه کمونیستها و پراکتیک پوپولیستى- منصور حکمت) و یکبار دیگر پس از نزدیک به بیست سال در پلنوم نهم حککا، عینا در مورد جایگاه "انقلاب" علی العموم به آن بازگشت و در طرح شعار "جمهوری سوسیالیستی ایران" به دفاع و ترویج آنها روی آورد و این بار هم باز جواب گرفت و جواب بسیار روشنی هم گرفت. از آن پس آن "مقولات و احکام گذشته" را موقتا به بایگانی سپرد تا "در شرایط جدید دوباره به سراغ آنها برود"!!

 ایشان اکنون به قول خودش همان احکام را در قالب جدید بیان میکند۔ میگوید تحرکات دانشجویان، اعتراضات پراکنده مردم براى ساقط کردن نظام اسلامى در ایران، شهود یک انقلاب سوسیالیستى اند۔

 واضح است که اعتراضات رادیکال و آزادیخواهانه مردم ایران علیه رژیم اسلامى جایگاه خود را دارد و باید تقویت شود، اما سه دهه قبل این سوالات در مقابل همین بحث حمید تقوایى قرار گرفت که کدام انقلاب؟ و کدام توده ها؟ نقد کمونیستى سه دهه قبل از نقد سوسیالیسم خلقى هنوز با استوارى سرجایش باقى است۔ این مباحث، تاریخ خود را دارند۔ پرچم سوسیالیسم خلقى در ایران نه تنها در عرصه تئورى جواب خود را گرفت، بلکه خود انقلاب ۵٧ نقد عملى بر سترونى و ناتوانى آن نوع سوسیالیسم بود۔ به قول انگلس انقلاب کبیر فرانسه مقدم بر هر نقدى فلسفه خرد گرایى و مدینه فاضله تخیلى فلاسفه گذشته را عملا نقد
کرد و کنار گذاشت۔ اتفاقا سه دهه قبل جنبش هاى اعتراضى با ابعاد وسیعتر در میدان بودند، جامعه در جوشش انقلابى بود، توده هاى میلیونى در خیابان بودند، نمایندگان فکرى و سیاسى دیدگاهى که اکنون حمید تقوایى در قالب جدید بیان میکند بسیار توده اى تر و قدرتمند تر بودند، این "پهلوان" در جوانى شکست خورد و رفت۔

 قرائت امروزى چپ ۵٧ حتى اگر در پوشش و نام "کمونیسم کارگرى" هم به میدان بیاید، نمیتواند تاریخ افت و خیزهاى این سه دهه را اختیارى حذف کند۔ البته حمید تقوایى با نقد کمونیستى چپ خلقى و تجربه انقلاب ایران به قیاس هر متفکر دیگر پوپولیست دست از تئوریهاى خود بر نداشته است۔ بارها از جمله در مباحث سلبى اثباتى، در بحث اتحادیه هاى کارگرى و مبارزات اقتصادى طبقه کارگر در بحث تاکتیک و سیاست و مباحث سرنگونى و انقلاب، بحث حزب و قدرت سیاسى و۔۔۔۔ همیشه با این دستگاه فکرى و با توضیح مسائل "جدید" با مکانیسم هاى قدیم جلو آمد و جواب گرفت۔
 
اکنون نیز با همین مکانیسم دارد اوضاع جارى ایران را بررسى میکند۔ و انگار آن همه مباحث و سمینارها و کوهى از ادبیات کمونیسم کارگرى موجود نیستند و خیلى ساده و اختیارى کمونیسم کارگرى را به پدیده اى از چپ انقلاب ۵٧ تقلیل میدهد۔ او میگوید: "۔۔۔همانطور که بالاتر اشاره کردم  از مقطع انقلاب پنجاه و هفت،  جنبش دیگری بسرعت رشد کرد و رو آمد که بعد خودش را کمونیسم کارگری نامید. گرچه این جنبش ریشه ایرانی نداشت و خود حزب کمونیست کارگری از درون تقابل کمونیسم عمیقا انسانی منصور حکمت با بورژوازی جهانی در آستانه فروپاشی بلوک شرق  سر بلند کرده بود  اما در ایران زمینه  عروج آنرا  انقلاب پنجاه و هفت فراهم کرد۔۔"

با این روایت کمونیسم کارگرى بر زمینه انقلاب ۵٧ عروج کرد۔ در حالیکه بحث کمونیسم کارگرى اساسا بر دو محور پایه اجتماعى که مبتنى بر جنبش طبقه کارگر براى رهایى و تئورى مارکسیسم به مثابه نقد و تغییر جهان پایه ریزى شده است. از مارکس و لنین تا منصور حکمت، همیشه این هرم از قاعده سر جایش بوده است، ساده نیست که این هرم را از راس قرار دهید و آن را دست نخورده تلقى کنید۔
بحث منصور حکمت این بود که عصاهاى انقلاب ۵٧ را باید کنار گذاشت، باید از اوهامات و خرافات انقلاب ۵٧ رها شد۔ انقلاب ۵٧ زمینه عروج و افول سوسیالیسم خلقى و چپ پوپولیستى بود۔  در حالیکه کمونیسم کارگرى نقد جهانى تر بود که میبایست در مقابل جهان سرمایه قرار میگرفت۔ انقلاب ۵٧ بود یا نبود، با سرمایه داری شدن جامعه ایران پس از تحولات اصلاحات ارضی، و پیوستن ایران به طور کامل به جرگه نظام جهانى سرمایه، این نقد مارکسیستی را میبایست در مقابل جهان سرمایه دارى معاصر قرار داد۔ و منصور حکمت دقیقا در نوشته "ناسیونالیسم چپ و کمونیسم طبقه کارگر – نگاهى به تجربه ایران"، جوهر این نگرش الیت روشنفکر تحصیلکرده و مدافع آرمانهای بورژوازی صنعتی را، که اتفاقا انقلاب ۵۷ تناقضات آنرا در سطحی عمومی با سوسیالیسم کارگری آشکار کرد، به نقد کشیده است. مستقل از هر نیتى که حمید تقوایى دارد اما بازخوانى پوپولیستى از کمونیسم کارگرى نه در جهت دفاع از کمونیسم کارگرى بلکه بزک کردن و "محترم" کردن سوسیالیسم خلقى با بی اعتبار کردن و در نهایت محدود کردن دایره شمول و صحت کمونیسم کارگرى و حتی عروج آن با انقلاب ۵۷ است۔ در نتیجه بحث "پلنومى" حمید تقوایى منشا دیگرى را میجوید۔ بحث ایشان کمونیسم کارگرى نیست، بلکه همان چپ خلقى انقلاب ۵٧ است که با شکل جدید و پوشش جدید توضیح داده میشود۔

و اما محور دوم، اگر کمى به قول حمید تقوایى، "در سطح پایه ای تر" و عمیق تر و فراتر از آنچه میبینید به نوشته ایشان نگاه کنیم، متوجه میشویم که  در قالب مدح و وصف منصور حکمت دارد جدل خود و تمایزات دیرین تر خود را با منصور حکمت به پیش میبرد۔
حمید تقوایى میخواهد بگوید که انقلاب صاعقه است و ابرهایش را هم با "اکس مسلم" و اعتراضات پراکنده بوسیله سیاست هاى ایشان متراکم میشوند. اما منصور حکمت در نامه اى به حمید تقوایى و فاتح شیخ با تیتر در باره انقلاب، سرنگونى و سوسیالیسم (در سایت منصور حکمت قابل دسترسى است) به نقد همین دیدگاه که اکنون ایشان با هیجان و تهییج بیان میکند، جواب داده است۔ از قرار معلوم ایشان آن موقع قانع نشده بودند و جدل و دعوایش را گذاشته بود براى شرایط مناسب۔ یعنى در واقع تمام روایت ایشان در این نوشته غیر مستقیم جوابیه اى است به این نامه منصور حکمت۔ از این میگذرم که پایه هاى عقب راندن منصور حکمت پس از مرگ او با تزهاى حزب و انقلاب و غیره در همان دوران تلخ انشقاق ها به پرچم جمعى از کادرها تبدیل گردید، اما خود این نوشته جدلى است که اکنون با زبان "امروزى" در تقابل با کمونیسم کارگرى به صحنه بر میگردد۔ کسى که با ادبیات منصور حکمت و کمونیسم کارگرى اندک آشنایى داشته باشد، متوجه میشود که ترم ها و مفاهیم انقلاب، سرنگونى، سوسیالیسم و غیره در متد متفاوت او بیانگر چه اهدافى هستند و خیلى ساده متوجه اختلاف فاحش کاربردهاى "امروزى" مفاهیم و احکام "قدیمی" مندرج در نوشته حمید تقوایى میشود۔

محور سوم، وجهى دیگر از تفکر سوسیالیسم خلقى امروزه این است که واقعیت ها را نمیتواند آنطور که اجزا و نمودهائی از یک "پروسه" هستند ببیند، بلکه ازهر اتفاقى تئوریهاى ایدالیزه شده میسازد۔ و این شیوه "تجرید" البته
یک جز دائم سوسیالیسم خرده بورژوائی است که هیچگاه به دلیل موقعیت اش در جهان مادی، نمیتواند از "امپیریسم" خود دست بکشد. واقعیت این است که رویدادهاى اخیرعلیرغم هر نقاط قدرت وضعف که دارند براى یک متد مارکسیستى پایه هاى انقلاب سوسیالیستى نمیتوانند باشند۔ البته براى تئوریسین پوپولیست فرق نمیکند که جایگاه حاشیه اى و یا حتی در متن رویدادها و اتفاقات و حوادث، چه هستند و کجا قرار میگیرند۔!

 مساله این است هر حرکتى براى ایشان "ابرهاى انقلاب سوسیالیستى" را متراکم میکنند۔ هر چند تحرکات جارى دانشجویى با تحرکات ارتجاعى قومى هخا و آذربایجان ماهیتا متفاوت هستند، اما از نظر ایشان سال گذشته تحرکات ارتجاعى در آذربایجان هم ابرها را متراکم میکرد و امروز با همان متد سراغ اعتراضات جارى میرود۔
لازم است که یاداور شوم اگر معتقد بودم که شعار "سوسیالیسم همین امروز" ایشان، داراى محتواى جدى است، آن را نیز طورى دیگر زیر نور افکن میگرفتم اما به نظر میرسد که تز "سوسیلیسم همین امروز"  تابلوى یک تمایز فرقه اى است که در هر مقاله و نوشته ده بار بدون حمل بارى عملى و نظرى تکرار میشود۔ عبارت "سوسیالیسم همین امروز"  کد است، اگر خاصیت کد دعواهاى فرقه اى و نشان دادن تمایزات فرقه اى با کورش مدرسى و "منشعبین" را از آن بگیریم هیچ کارایى واقعى ندارد، چون این نوع سوسیالیسم نه امروز بلکه هیچگاه پیاده بشو نیست۔ بستر اصلى این نوع سوسیالیسم یک بار آمد و رفت.

دیدگاه دوم

اگر چه بحث کورش مدرسى از نظر متد در همان بستر ارزیابى حمید تقوایى قرار میگیرد، اما نکات افتراق قابل ملاحظه اى را با خود نیز حمل میکند. حمید تقوایى از کلیت تجریدی ناشی از امپیریسم خود به پدیده ها و رویدادها میرسد و با مفاهیم "قدیم" توضیح اشکال جدید تئوریهاى خود را عرضه میکند۔  در حالیکه کورش مدرسى بر عکس از رویدادها شروع میکند و به مفاهیم میرسد۔ بقول خودش از مشاهدات امروز به درسهاى "جدید" میرسد۔ پس ابتدا باید دید که این مشاهدات جدید کدامند؟

 مشاهدات چهار گانه کورش مدرسى که از نظر او"جدید" هستند بر پایه یک واقعیت استوارند و آن این است که در ١۶ آذر امسال جمعى از دانشجویان که خود را چپ مینامند در دانشگاه، جداگانه مراسم ١۶ آذر را بر گزار کردند۔ اینکه در دانشگاهها تحرکات اعتراضى و گاها رادیکال و آزادیخواهانه در طول چند سال گذشته پیوسته در جریان بوده، امرى است واضح و غیرقابل انکار، و تهاجم جنایتکارانه رژیم اسلامى به تحرکات اعتراضى و از جمله دانشگاهها هم امرى سرگوبگرانه رژیم و یک رکن سیاستهایش در قبال اعتراضات مردم بوده است۔ امروز اسارت جمعى از دانشجویان شرافتمند و آزادیخواه در چنگ جلادان رژیم اسلامى بررسى این مساله را بسیار حساس کرده است۔ تحرکات اعتراضى دانشجویان که امروز به نام جنبش دانشجویى و در لیست جنبش هاى اجتماعى استعمال میشوند نیاز به یک آناتومى جامع تر دارد۔ سوالات بسیارى در مقابل این آنالیز قرار میگیرد، چپ دانشگاه چیست و منشا آن کجا است؟ خاستگاه این چپ، تاریخ این چپ، اصلا چرا چپ چرا سوسیالیست نه؟ نقش "مارکسیسم علنى" و آکادمیسم دوران دو خرداد بر فرهنگ این چپ، و معضلات و مشکلات در امر سازمان و سبک کار این چپ اینها هنوز جواب نگرفته اند، اینها مباحثى است که باید در فرصت مناسب تر به آن پرداخت۔

آنچه بصورت فشرده لازم است اینجا آورده شود این است که مکانیسم سطحى و غیر مارکسیستى جناحهاى مختلف شعبات کمونیسم کارگرى و از جمله کورش مدرسى راجع به این پدیده عملا به بن بست خورده اند۔ سوال این است که ریشه این بن بست چیست؟ آنچه معلوم است منشا این ناتوانى از ضعف معرفتى و یا نیت "پلید" کس یا کسانى منتج نمیشود۔ دیدگاه و متدلوژى که به پدیده هاى مانند جمهورى اسلامى، طبقه کارگر، جنبش هاى اجتماعى، و مکانیسمهاى آنها میپردازد در ظرفیت طبقاتى معینى است که قادر به جوابگویى مارکسیستى به این پدیدها نمیباشد۔
همانطور که گفتم بحث مفصلتر را باید در فرصتى دیگر و همراه با سازندگان این تاریخ به پیش برد و نتیجه گرفت۔  این جا ناچارا به چند فاکتور قابل رویت تربسنده میکنم۔

جمهورى اسلامى سالها است که زندانها و شکنجه گاهایش براى لحظه اى از دانشجوى معترض خالى نبوده است۔ از طبرزدى تا باطبى، از افشارى تا محمدى از تحکیم وحدتى تا چپ همیشه براى سرکوب اعترضات دانشگاهها جمعى از انسانهاى معترض را در جنایتکارانه ترین شیوه زندان شکنجه و سر به نیست کرده است۔ هر بار با موج سرکوب نه تنها این انسانها بلکه جریانات مخالف و اعتراضى معینى را هدف آماج سرکوب سیستماتیک قرار داده است۔ این درسى فراموش شده بود که اپوزیسیون، نه خواست مشاهده کند و نه بیاموزد۔ ادامه به آکسیونیسم، اعتراضات پراکنده و تلاش شرافتمندانه این جوانان را سطحى کرد۔ عوض نکردن تاکتیک در مقابل رژیم و سرکوب و ادامه یک شکل کلیشه اى از آکسیون، که خود این آکسیونیسم عملا کیفیت خود را از دست داده بود، هم به جنبه اجتماعى و هم به جنبه سیاسى این تحرکات لطمه زده است۔ متاسفانه رژیم میدان بازى را تعیین میکند، امروز تازه کار سیاسى، و قدرى آبژیکتیو به سیاست نگاه کند، میداند که بعد از ١۶ آذر و دستگیرى و فشار به دانشجویان، فردا با نزدیک شدن ٨ مارس رژیم شروع به دستگیرى و شکار زنان مبارز و معترض خواهد کرد۔ پس فردا با اول مه، کارگرا
ن پیشرو و رهبران عملى کارگران آماج تهاجم سرکوبگرانه قرار میگیرند۔ احزاب اپوزیسیون هم با اطلاعیه هاى "محکوم میکنیم، حمایت میکنیم" در "دنیاى درونى" خود به زندگى سیاسى میپردازند۔ این سناریو از بس تکرارى است که همه بدان واقفند۔ مساله این است که این خطى که امروز با مشاهدات جدیدش به کشفیات خود مدال میدهد در واقع دارد سیاستها و ناتوانیهاى خود را در شناخت و تغییر این پدیده استتار میکند۔

مشاهده سوم کورش مدرسى تشکل است، باید گفت، اگر وجدان بطور اخلاقى طبقاتى است، بدون تردید تشکل بصورت مادى طبقاتى است۔ تشکل و سازماندهى اگر علم عمل است پس از نقطه نظر فکر و پراتیک کمونیستى سازماندهى طبقاتى عنصر فعاله براى تغییر است۔ کورش مدرسى با انتزاع از عینیات جامعه از سبک کار خود به جامعه میرسد۔  طول و عرض و تاثیرات حوادث دانشگاه مهم نیست در چه درجه اى از چند و چون قرار دارد، مهم این است که  بهانه اى پیدا شود که سیاستهاى زیر سوال رفته ایشان در مورد کمیته هاى کمونیستى "نجات" یابند۔ از این فعلا بگذریم که با این حوادث کمپین "جنگ میشودها"، "بیانیه ها و قطعنامه" هاى "ضد جنگى" یکشبه کنار رفتند، اما آنچه به موضوع مربوط است سیاست سازمان و تشکل است، تصادفى نیست که در ارزیابى کورش مدرسى مسله تشکل و سازمان نقش محورى پیدا میکند۔
کورش مدرسى از دریچه این واقعه امکانى پیدا میکند که "داستان کمیته هاى کمونیستى" را مجددا به صحنه باز گرداند۔ کمیته هاى کمونیستى چیست و به چه کار میاید را اگر بخواهیم در یک جمله موجز فرموله کنیم باید گفت، این "تشکل" فرمول تفکرى است که تشکل را نه پدیده اجتماعى بلکه ابزارى براى سازماندادن انقلابیگرى خرده بورژوازى و "مبارزات دمکراتیک" میبیند۔  جاى تعجب نیست که نهایت این سبک کار منجر به ولونتاریسم سطحى و الیتسیسم دانشگاهى میشود۔

این ارزیابى غیر از مسله "تشکل" که هسته اصلى و هدف اصلى است بگذریم هنگامى از مشاهده به دروس میرسد به مقولات کلى و اخلاقى و عرفانى پناه میبرد۔ براى ما که کمونیسم کارگرى را میشناسیم خوب میدانیم که میدیای سرسپرده در شکل دادن به افکار عمومى نه تنها تحریف بلکه جنایتها مرتکب میشود۔ رسانه هاى رژیم و حواشى رژیم بخشى از نیروى جنگى علیه طبقه کارگر و مردم هستند۔ انتظار اینکه در مقابل حوادث دانشگاه چیزى نگفتند یا کم گفتند و از آن به وجدان طبقات آویزان شدن گریزى از توضیح واقعیات است۔
اگر براى حمید تقوایى الگو انقلاب ۵٧ است، براى کورش مدرسى الگو نوعى دیگر از انقلابات کهن است۔ مدل ها ى قدیمیتر که ریشه اصلى آن را باید در انقلاب ١٩٠۵ جستجو کرد۔ با این وصف، برای هر دو، سیر اتفاقات و تحولات دو انقلاب معین با سرانجامهای خود، شاخص و محک درستی سیاست سازماندهی کمونیستی، تحزب و حزب سازی و محمل صحت کمونیسم و مارکسیسم اند. انقلاب سوسیالیستی، اما، جز از تقابلی که بطور دائم، گاه آشکار، گاه پنهان، بین طبقه کارگر که علیه بردگی مزدی، به حکم شرایط زیست اش در جریان است، بر نمیخیزد. این تقابل اساسی طبقاتی است که راه رهائی جامعه را هم هموار میکند. این انقلاب سوسیالیستی بدون موتور محرکه طبقه کارگر و بدون "دکترین علم شرایط رهائی طبقه کارگر" یعنی مارکسیسم، میتواند به هر کشور بوروکراتیک و نظامی و "صنعتی" تبدیل بشود. به نمونه به پیروزی رسیدن این آرمانهای بورژوازی صنعتی در انتهای پروسه شکست انقلاب اکتبر و فروپاشی دیوار برلین و نیز سر برآوردن یک بردگی مدرن تماما "صنعتی" در چین امروز، نظر بیاندازید، تا جوهر تزهای کورش مدرسی را که بر متن "جنبش دانشجوئی"، کمیته کمونیستی را بنا،  و انقلاب سوسیالیستی را بشارت میدهد، دریابید و حلقه اتصال مشترک او حمید تقوائی در نوستالژی چپ ۵۷ی را رصد کنید. اگر در مقابل حمید تقوایى سه منبع و سه جز سوسیالیسم خلقى را باید قرار داد در مقابل سیاستهاى کورش مدرسى باید آناتومى لیبرالیسم چپ را قرار داد۔

عجیب نیست که در دیدگاه حمید تقوائی هر تحرک و "شلوغی"، حتی  از جانب جریانات قومی، و رفتن زیر سایه راست بورژوازی غرب در هیات اکس مسلم، ابرهای سوسیالیسم را متراکم میکند و مارکسیسم محک صحت تزهایش را از انقلاب ۵۷ و توهمات آن میگیرد. و عجیب نیست که در دیدگاه کورش مدرسی این نوستالژی همزاد، در پناه انقلاب ۱۹۰۵ و انقلاب بورژوا دمکراتیک و دو مرحله ای که منشور سرنگونی و تز "دولت موقت" را به هر بهانه ای، از جمله "جنگ" نهادینه میکند و از دل هر اوضاع به صحت "ارزیابیهای ۴ سال گذشته" نقب میزند، فریاد بر میآورد. کاملا قابل درک است که بر متن "جنبش" دانشجوئی در توهمات "انقلاب" علی العموم، حزب و کمیته کمونیستی را از درون مکانیسمهای طبقه کارگر مدرن صنعتی، به آکسیونیسم محدونگرانه انتقال بدهد.
 
موخره
دو دیدگاه فوق دو سر یک طناب را به جهت مخالف میکشند۔ بستر این دو دیدگاه از نظر تاریخى به گسسست کمونیسم از پایه اجتماعیش بر میگردد۔ خام اندیشى کامل است که اگر این اتفاقات را اختلاف عمل و تئورى کمونیسم کارگرى ارزیابى کنیم۔ این تغییر مسیر تئورى بر پایه منافع طبقاتى غیر کارگرى میچرخد۔ این تغییر ریل در تئورى در جهت شکل دادن به عمل و جنبش طبقاتى معینى منطبق میشود که با گذشت زمان، از تئورى و پراتیک کمونیستى فاصله بیشتر و بیشتر خواهد گرفت۔

این دو دیدگاه هنگ