ترور بی نظیر بوتو , ژنرال ها یا تروریست ها؟

مهرنوش موسوی : بینظیر بوتو از جمله قربانیان تروریسم در جهان است که عامل و صاحب قتل ندارد. بالاخره نه فقط معلوم نیست رسما چه کسی این جنایت را مرتکب شده است، بل صاحب و عامل ترور وی نیز حتی جرئت اعتراف کردن هم  ندارد. نزدیک به یک هفته است خود پیدا کردن نیرویی که بینظیر بوتو را ترور کرده است تبدیل به یک بحران سیاسی پیچیده و لابیرینت امنیتی در محافل سیاسی غرب در منطقه شده است. خود همین معرفه اوضاع سیاسی پاکستان است. چرا؟

۱٫ یک علت مشکل بودن پیدا کردن جریان سیاسی که عامل ترور و قتل بینظیر بوتو در پاکستان میباشد وفور قاتلین و تروریستهای حرفه ایی در خود صحنه سیاسی کشور است. از فرط وفور، خود کارشناسان غرب، خود سازمانهای امنیتی و سیاسی آمریکا و انگلیس به مضیقه افتاده اند، نمیدانند روی چه کسانی انگشت بگذارند. سوای منفعت سیاسی که اولین سنگ بنای تحلیل کارشناسانه خود اینها برای پیدا کردن عامل این جنایت است، روی هر جریانی که انگشت میگذارند به راحتی میتوانند اعلام کنند که ترور کردن و قتل و جنایت از دست آنها مثل آب خوردن بر می آید. همگیشان در قتل و ترور و ربودن فعالین کارگری، زنان، چپها، مدافعین حقوق کودک و… نقش داشته اند. یک دلیل ایجاد و پروار کردنشان در واقع جلوگیری از اعمال اراده سیاسی مردم در پاکستان و در منطقه بوده است. هر چه باشد صدی نود و نه این جریانات سیاسی ارتجاعی را خود آمریکا و غرب در این کشور سرپاکرده و به جان مردم انداخته است. مسئله پاکستان فقط این نیست که یک دیکتاتور و ژنرالی در اینجا حاکم است که قتل و ترور و جنایت میکند. و یک آپوزیسیونی وجود دارد که خواستار پایین کشیدن آن است. اینجا هم دیکتاتوری که حاکم است تروریست هست و هم جریاناتی که به اسم آپوزیسیون مدعی قدرتند پرونده شان سفید تر از پوزیسیون نیست. در غیاب یک صف قدرتمند چپ و کمونیستی در کشور پاکستان جنایتکارانی به اسم آپوزیسیون رشد کرده اند که سیمای سیاه سیاست این مملکت را ساخته اند. طالبان و القاعده یکی از این جریانات است. نواز شریف نیروی دیگر. حزب مردم که خانم بوتو رهبر کاریسماتیک آن بود، ادعای حقوق بشر و دمکراسی بازار دارد، خودش از این صف جنایت  در پاکستان جدا نیست. جریان طالبان در زمان نخست ‌وزیرى خود بى‌نظیر بوتو به وجود آمد و به گفته خود مقامات کنونی دولت، نصرالله بابر، وزیر کشور خانم بوتو، مؤسس این جریان به شمار مى‌رود.
واقعیت این است که اینجا حتی جریان القاعده و طالبان را نمیشود "اپوزیسیون" نامید. تمام مقامات قدرتمند و حاکم بر پاکستان کم ‌و یا بیش با این جریان ارتباط داشته‌اند. هم‌اکنون به نوشته روزنامه نگاران، بدنه سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) که قدرت امنیتى جدى پاکستان به شمار مى‌رود، با طالبان همراه است و هنوز با اطلاع یا بدون اطلاع دولت حاکم براى طالبان فعالیت مى‌کند. این تصویر سیاسی محصول مستقیم یک دکترین هدفمند از سوی آمریکا در جریان جنگ سرد و پس از آن بوده است. (همان دکترینی که خمینی و اسلام سیاسی را در مقابل انقلاب ۵۷ در ایران حمایت کرد و به قدرت رساند!) آمریکا در پاکستان یک شبکه متنوع از سیاه ترین و ارتجاعیترین جریانات را به عنوان حیاط خلوت خود سازمان داده است. با همه آنها بند و بست کرده است، همه آنها را از قوم پرست جانی تا اسلامی تروریست از حقوق بشری و مدعی دمکراسی بازار تا ژنرال ارتشی را با هم، در ارتباط با هم به حرکت در آورده، به جان جامعه پاکستان انداخته است. اینکه در پاکستان مدنیتی نیست. احزاب سیاسی مخالف و موافقی وجود ندارد، حتی احزابی هم که وجود دارند مکانیسم تحرک سیاسیشان زد و بند است، مردم و طبقه کارگر این کشور رسما از ابراز وجود سیاسی محروم شده اند، حقوق مدنی و اجتماعی آنها نفی شده است، چپ در پاکستان نتوانسته اصلا ابراز وجود سیاسی بکند، به عوض به جای همه اینها شبکه های مخوف قتل و ترور و بند و بست تحرک دارند، خودشان را بر سرنوشت جامعه حاکم کرده اند از همینجا ناشی میشود. این معنی مستقیم دمکراسی آمریکا و غرب در خاورمیانه و در پاکستان و معنی مستقیم به عقب راندن طبقه کارگر این کشور و تحمیل یک شرایط مافوق ارتجاعی و کاپیتالیستی چه در عرصه اقتصادی و چه به لحاظ حقوق سیاسی و اجتماعی است. اینها هریک چندین وظیفه مرکب در ایجاد ترور، خفقان و کشتار به عهده شان است. خود القاعده در زمان بوتو با کمک آمریکایى‌ها تأسیس شد و در زمان نواز شریف که روابط خوبى هم با سپاه صحابه و عربستان سعودى داشت، قدرت گرفت و توانست درست از این طریق پایگاه خود در پاکستان حکومت افغانستان را هم به دست بگیرد. اینکه صحنه سیاست پاکستان پیچیده است خود یک هدف سیاست نظم نوینی غرب است. اتفاقی نیست. محصول روندهای سیاسی تحمیل شده بر جامعه است. از بالاست. این جانورانی که بر پاکستان حاکمند یا در حاشیه حکومت ترور میکنند محصول تقابل طبقه کارگر و مردم این کشور نیستند، به عکس محصول عقب راندن و تحمیل ارتجاع به زندگی آنها هستند. ارتجاع مولتی پرسپکتیو پاکستان محصول مستقیم سیاست نظم نوینی آمریکا در دوران جنگ سرد در مقابله با شوروی است که بعدها هم همچنان با وجود بحرانهای متنوع سیاسی به حیات خود ادامه داده اند.

۲٫ یک دلیل دیگر و در واقع مهمترین دلیل اینکه جریان و یا جریاناتی که دست به این ترور وحشیانه زده اند جرئت نمی کنند مسئولیت آن را به عهده بگیرند به ته خط رسیدن خود همین سناریوی ارتجاع مرکب در پاکستان و سیاست قتل و ترور و جنایت در خود خاورمیانه و جهان است. خاورمیانه دیگر تحمل این مومیاییهای سیاه و هار را که ضامن استثمار طبقه کارگر در این منطقه هستند ندارد. گذشت آن زمان که افسار طالبان را در پاکستان رها کردند و افسار خمینی را در ایران. گذشت آن زمان که فتوای قتل سلمان رشدی در همین پاکستان سربازان گمنام امام زمان راکه آماده و داوطلب شهادت بودند علنا به صف کرد! امروز حتی جرئت نمیکنند با صدای بلند بگویند که در تصادم میان صفوف ارتجاع کدامیکشا
ن مسئول جنایت علیه بوتو می باشند! این یک روندی است که علت العلل مخفی شدن تروریستهاست. این علت العلل خود بحران حکومتی پاکستان، آپوزیسیون و غرب همه با هم است. مردم اینها را نمی خواهند! اگر امروز نه مشرف، نه القاعده، نه طالبان، نه رژیم اسلامی که همیشه برای ریختن خون افراد بوسیله ترور و قتل پایکوبی میکرد، همین هفته های اخیر پذیرای کاظم دارابی قاتل شد، و همین امروز جوانان گل و نازنین ما را به بهانه تظاهرات به زیر کابل برده است، جرئت نمی کند از ترور بینظیر بوتو ابراز خوشحالی کند، فقط و تنها به خاطر ترس از مردم است. این خشم و نفرت مردم از تروریسم، خواه اسلامی و یا غربی آن است که این جانیان را محتاط کرده است. دارند برای اینکه اثبات کنند که کار خودشان نبوده، کار رقبایشان بوده است پته هم را جلو مردم روی آب میریزند. بوتو درست به خاطر وجود همین روند پایه ایی که حکومت مشرف جلاد را با بحران مواجه کرده بود به پاکستان رفت. او رفت تا شاید مشرف را با زور پشت پرده آمریکا وادار به برگزاری انتخابات کند. با این تصور که بتدریج با تقسیم کردن قدرت، اسباب واگذاری تدریجی آن را فراهم کند. باز هم از بالا. باز هم به نحویی که پای مردم به صحنه خلع قدرت مشرف باز نشود. ترور وی پاسخ کلیه نیروهایی بود که این رقابت و این حفظ قدرت را نه میتوانند و نه ممکن است که به شیوه دیگری دنبال کنند.
در پاکستان ارتجاع اسلامی و نظم نوینی، ژنرالها و تروریستهای حرفه ایی توانسته اند جلو ابراز وجود سیاسی چپ را بگیرند، به خون بکشند اما واقعیت این است که نتوانسته اند مردم را به پذیرش این جهنم راضی کنند. اگر ترس از مردم هم در پاکستان و هم در خاورمیانه نبود، اگر ترس از افکار عمومی جهان متمدن نبود ابایی از جنایت کردن و تقبل مسئولیت آن نداشتند.
اینها نتوانسته اند پاکستان را ساکت کنند. با وجودیکه یک شبکه سیاه را به جان مردم انداخته اند درست در هفته اخیر ترس جملگیشان عصیان مردم بود! از اینکه مردم بیرون بریزند بیشتر از کشف قاتلین صفوف خودشان نگران بودند. همگیشان از ارتش تا شیوخ تروریست اسلامی بسیج شدند مردم را آرام کنند، بزنند. خیزش مردم را با با کشتن دهها نفر در اسلام آباد موقتا خاموش کردند. در همین فاصله مردم به بانکها و به فروشگاهها به مراکز پلیس و  پادگانها یورش بردند. این به مشرف و حامیان غربی و اسلامی اش نشان داد که نمیشود مردم را گرسنگی داد، به فقر و تباهی کشید، با وجود ترور، با وجود ارتش و همراهی دین، بطور کلی خاموش کرد! راه حلهای کل صف ارتجاع با بن بست مواجه شده است. علت بن بست سیاست در پاکستان نارضایتی عمیق مردم است. نارضایتی از فقر! از فساد و دزدی و اختناق! از بی حقوقی! از استثمار! در قرن بیست و یکم سیاستمدار را از آکسفورد وارد این کشور میکنند اما طبقه کارگر آن را به زندگی در عصر هجر محکوم کرده اند. این شکست خورده است و همین را نمیتوانند با وجود دست نشانده های رنگارنگ جمع کنند!

۳٫ بر متن این بن بست کامل سیاسی و اجتماعی در پاکستان دو نیروی اصلی در مقابل پرویز مشرف صف آرایی کردند. هم اسلامیها و هم راست پرو غرب بو کشیدند که تاریخ مصرف مشرف به سر رسیده است. علت به میدان آمدن آنها این بود که زودتر به صحنه برسند قبل از اینکه مردم آنجا باشند. امروز و پس از ترور بوتو، راست پرو غرب و طرفداران انقلاب مخملی در پاکستان و دست بدست کردن قدرت از بالا، برای کوبیدن اسلام سیاسی، مهار و کنترل بیشتر بر آنها اعلام کردند که این کار القاعده است. امیدوار بودند ترور بوتو را به فرصتی در رقابت خونین خود بر سر قدرت بدل کنند. القاعده و طالبان این شانس را از آنها سلب کرد. رسما اعلام کردند کار مانیست. نه اینکه جنایت کردن کار اینها نباشد، گفتند ما انتحاری میزنیم، خانم بوتو را با گلوله زده اند! نواز شریف این را فرصتی برای تقویت جریان خود و تحریم انتخاباتی دید که همینجوری هم به یک جوک شبیه است! انتخابات آن هم در کشوری که از فرط وجود قاتلان حرفه ایی در مضیقه کشف یکیشان و انتخابش افتاده اند! اینها زیر بار اینکه به این جنایت دست بزنند نرفته اند. پرویز مشرف بر خلاف پخش ساعات اولیه این خبر، امروز بیشتر از همه در مظان اتهام است. اما مسئله این است که خود تفاوت گذاشتن میان مشرف و طالبان و القاعده کاری عبث است. مشرف درمانده تر از آن است که حتی به این بتواند اعتراف کند که قصور کرده است. مگر غیر از این است که بینظیر بوتو اصلا برای این به پاکستان برگشته بود که با یک طرح مخملی تدریجا مرخص شود و قدرت را واگذار کند!
واقعیت این است که جواب حکومت مشرف در پاکستان نه خانم بوتو و حقوق بشر اسلامی آن بوده و هست و نه نواز شریف و نه القاعده و طالبان. اول به این دلیل که اینها هیچ یک نیروهای "تغییر" وضعیت پاکستان نیستند. خودشان جزو صورت مسئله اند. همه اینها چه القاعده و یا حزب مردم با مشرف دستشان در یک کاسه است. آپوزیسیونی که مانیفست آن نجات حکومت باشد آن هم در کشوری که گرسنگی بیداد میکند نمیگیرد! این خیال خام و عبث است. برای همین پاکستان را مداوما ترور و حکومت ژنرالها سرپا نگهداشته است نه حتی این زد و بندهای "سیاسی"! مردم خواهان تغییرند. تجربه دوخت و دوز کردن وضعیت موجود فقط نتیجه اش تداوم فقر و فلاکت و بیحقوقی بوده است. دوما خود این جریانات جملگی کارنامه شان سیاه است. القاعده اصلا نیازی به افشاگری ندارد. به فرض اینکه حتی روی دریای نفرت مردم از عملکرد آمریکا و غرب و حکومتهای دست نشانده آنها در
در و دهات شمال پاکستان خود را تحمیل کند، هیچ گونه امکانی برای خزیدن این جریان در قدرت بعد از تجربه رژیم اسلامی در ایران وجود ندارد. اسلام در مهد قدرت خود در ایران دارد از سکولاریسم و سوسیالیسم شکست میخورد. امکان ندارد بتواند در همسایگی، خود را حتی دو روز هم سر پا نگه دارد! مردم خاورمیانه اسلام را نمیخواهند. مردم و بشریت متمدن جهان این بختک تروریستی را تحمل نمی کنند. نواز شریف هم فراری بوده است. خود خانم بوتو به خاطر شکست سیاست دولتش، به خاطر دزدی و فساد و رانت خواری و چپاول مردم و تحمیل بیچارگی مجبور به فرار شده بود. این نیروها لذا هیچ یک به شیوه "مدنی" نخواهند توانست پاکستان را از چنگ نظامیان و شیوخ نجات دهند. علت تکیه جملگیشان به کودتا، ترور، زد و بند و فساد و باند بازی، محافل امنیتی و نظامی در همین واقعیت است که از لحاظ اجتماعی ریشه ندارند.
لذا به باور ما آینده پاکستان را تنها و فقط آن نیرویی میتواند شکل بدهد که عنصر تغییر جامعه است. عنصر تغییر جامعه پاکستان اما طبقه کارگر این کشور، احیاء و به صحنه آمدن چپ و سوسیالیسم است. طبقه کارگر و سوسیالیسم است که کل این وضعیت را نمیخواهد. نفعی در حفظ آن ندارد. منفعتش در تغییر آن است. طبقه کارگر، سوسیالیسم تنها عنصر تغییر این جامعه است. بقیه یا با اسلام و دین میسازند، یا با ناسیونالیسم و قوم پرستی، یا با هر دو به اضافه ژنرالها و خشونت طلبان حرفه ایی. در خاورمیانه راست پرو غرب نه میخواهد و نه میتواند مبشر مدنیت باشد. مدنیت با استثمار فوق سود کارگر جور در نمی آید. خود این نوع استثمار کارگر در منطقه ضد مدنی ترین عنصر جامعه در عصر حاضر است. میزان الحراره حقوق مدنی افراد اگر حق کارگر در هر جامعه است، راست پرو غرب نمیتواند حتی مدافع مدنیت باشد. جامعه پاکستان برای احقاق حقوق مدنی مردم هم به سوسیالیسم محتاج است. پاکستان نماد واقعی این گفته است که جامعه بدون فراخوان سوسیالیسم به منجلاب بدل میشود. پاکستان امروز را در غیاب سوسیالیسم به این منجلاب تروریستی بدل کرده اند. فرق میان ایران با پاکستان در تفاوت مشرف و خامنه ایی نیست. در تفاوت میان شیرین عبادی و خانم بوتو هم نیست. از قضا مسعود بهنود دست به هم میمالد که این "بانوی ایرانی الاصل" (منظورش بی نظیر بوتو است) با وجود اینکه در آکسفورد بی حجاب بود روسری به سر کرده به پاکستان برگشت تا تحفه حقوق بشر اسلامی را بیاورد. فرقی اگر هست تنها و تنها در وجود جنبش چپ و کمونیسم کارگری در ایران به مقیاس پاکستان است. جنبشی که در جریان همان انقلاب ۵۷ به شکل شوراها و یک سوسیالیسم کارگری زمخت قدم علم کرد و توسط منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری اکنون به یک جنبش آگاه و پر توقع و بالنده تبدیل شده است.  فاکتور اساسی که مانع تبدیل شدن ایران به صحنه سناریوی سیاه مدل پاکستان هست همین جنبش است. در ایران سوسیالیسم است که مانع تحمیل بربریت نوع پاکستان در جامعه است. سوسیالیسم است که مانع تحمیل این بی حقوقی کامل است. جامعه ایی که در آن ادعای سوسیالیستی وجود دارد نمیتوانند به این درجه به قهقرا ببرندش! راستش اگر آینده ایی برای خود پاکستان هم متصور باشد همین است که جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ایران پرچم انقلاب کارگری را در منطقه زمین بکوبد و به مردم پاکستان، به کارگر و زحمتکش و چپ در پاکستان الگویی واقعی  برای حل معضلات خود ارائه کند. تنها سوسیالیسم میتواند جلو تروریسم را در منتطقه بگیرد!