سوسیالیسم بورژوائی و « نقد » اکونومیسم

ناصر پایدار : می گویند شخصی به « مشروب فروشی » رفت و خواست که معادل یک ریال ایرانی مشروب به وی دهند! فروشنده به او نگاهی انداخت و گفت یک ریال هیچ مقدار مشروب نمی شود. مشتری اصرار کرد و سرانجام در مقابل امتناع سرسخت صاحب فروشگاه به گرفتن مقداری پنبه آغشته به الکل رضایت داد. مغازه دار پرسید که این پنبه چه مشکلی از او حل خواهد کرد؟ پاسخ مشتری این بود که من فقط می خواهم که دهانم بوی الکل دهد، تمامی رسم و رسوم مستی و همه آداب بدمستی را خودم به اندازه کافی می دانم.

 این داستان چه حد حقیقت دارد؟ نمی دانم، اما مصداق آن را در مورد برخی حرفها و نظرپردازی های رایج افرادی از گروههای چپ می توان با وضوح مشاهده کرد. به طور مثال چماق تکفیر اکونومیسم تا چشم کار می کند، به سر و روی فعالین کارگری فرو می آید، آنچه در این چماق کشی ها بیش از هر چیز به چشم می خورد این است که نویسنده مقاله نه به معنای اکونومیسم هیچ توجهی دارد،  نه هیچ می اندیشد که پیش از این در چه رابطه ای و علیه کدام رویکرد سیاسی یا طبقاتی به کار رفته است، نه شناخت درستی نسبت به موضوع مورد مشاجره دارد، نه اصلاً فکر می کند که منتقدان اکونومیسم در کار خود دقیق بوده یا نبوده اند، نه از نقطه عزیمت و نوع نگاه و سکوی طبقاتی منتقدان شناختی دارد، در این میان فقط دستاویزی یافته است تا از طریق آن هر طور که می خواهد و خلق و خوی مسلکی وی اقتضاء می کند به دیگران بد و بیراه گوید.   

کشمکشی در اوایل قرن بیستم در درون جنبش کارگری روسیه رخ داد. در یک سوی ماجرا راست ترین گرایش درون سوسیال دموکراسی قرار داشت. رویکردی که تمامی دار و ندار جنبش کارگری را در مبارزه برای مطالبات روزمره اقتصادی خلاصه می نمود. بحث هائی نظیر اینکه گویا کارگران فقط موضوعاتی را درک می کنند که نتایج محسوس و مستقیم اقتصادی برایشان داشته باشد!!! جنبش کارگری باید همه قوای خود را روی محور اصلاحات اقتصادی متمرکز سازد!!! مبارزه سیاسی طبقه کارگر باید از ملزومات تحمیل همین رفرم های اقتصادی بر دولت تبعیت نماید!!! فعالین سوسیالیست یا در واقع همان سوسیال دموکرات های آن روز باید همه تلاش خود را در سازمان دادن جنبش اصلاحات اقتصادی کارگران به کار گیرند و نظائر اینها کل استخوانبندی و تار و پود حرف های این رویکرد را تعیین می نمود. راستش آنچه آنان می گفتند بعینه همان است که احزاب، گروهها، سازمانها و اتحادهای امروزی بعلاوه طیف سندیکالیست های همگن آنها برای جنبش جاری کارگران نسخه پیچی می کنند. اینان هم تاریخاً، حال و هر زمان سوای آنچه که همان « رابوچیه دلوها» ها، « رابوچیه میسل» ها به طبقه کارگر روسیه توصیه می کردند رسالت دیگری برای این طبقه و جنبش وی قائل نبوده و نیستند.

لنین مبارزه ای را علیه این گرایش تا مغز استخوان رفرمیستی و راست شروع کرد اما نقد لنین هم با کمال تأسف نقد کمونیسم طبقه کارگر بر رفرمیسم راست درون سوسیال دموکراسی نبود. من چند سطر پائین تر در این زمینه صحبت خواهم نمود اما عجالتاً بنا به ضرورت باید توضیح نکته دیگری را پیش درآمد آن گفتگو سازم. واقعیت این است که نام مارکس و انگلس و لنین برای بخش غالب چپ ایران و نه کمتر از آن، چپ دنیا، به یک ناندانی ، خوان یغما و یک دکه بازار بورس تبدیل شده است. بسیار فراوانند آدمهائی که در همه عمرشان حوصله خواندن این یا آن مطلب از لنین را نداشته اند اما اندر نعت نظریات او دهها صفحه سیاه می کنند. درست همان گونه که هیچگاه در هیچ رابطه ای هیچ گوشه چشمی به هیچ یک از آثار مارکس نیأنداخته اند، اما در مسوده های حزبی و گروهی خود عبارات اینجا و آنجا تحریف شده آموزش های وی را مثل نقل و نبات وثیقه مارکس شناس بودن خود می سازند. فراوانند آدمهائی که به حکم وظیفه حزبی و برای خوردن نان عضویت حزب باید از لنین دفاع کنند، به همان سیاق که در برخی جاهای دیگر این دنیا،عده ای زیر نام ضد لنین و ضد مارکس و ضد کمونیسم بودن برای خود دفتر و دستک بر پای می دارند. تکلیف جماعت دوم مشخص است اما سخن جدی با گروه اول این است که این کار ضد اساس کمونیسم طبقه کارگر و عملکردی از بیخ و بن بورژوائی و ارتجاعی است. کار سوسیالیستها پاسخ به مسائل مبارزه ضد سرمایه داری و سوسیالیستی جنبش جاری پرولتاریا است و پیداست که در این گذر باید از کلیه تجارب گذشته و حال و به طور اخص از آموزش های مارکس استفاده کرد، اما شخصیت آفرینی، پیغمبرسازی و بت تراشیدن برای کارگران، القاء سنت تقلید، ایمان و باورهای کورکورانه به آنها، تشویق آنها به انصراف از بکارگیری توان خلاقیت، تدبیر، دخالتگری و اعمال اراده مستقل و جایگزینی همه اینها، با شیوه های کور مرید و مرادی، مجتهد و مقلد بودن و رهبر و پیرو بودن، آویختن همه انتظارات، اتوپی ها و اهداف حزب و سکت خود به نام  مارکس با هدف جلب اعتماد کارگران و نوع این مسائل، سوای کارکرد ایدئولوژی متحجر بورژوازی هیچ چیز دیگر نیست.

لنین به طور قطع و مستقل از اراده این و آن، انسانی رادیکال، معترض به توحش سرمایه داری، شخصیتی بسیار جسور، آرمانخواه مبتکر و مصمم بوده است. نقش او در تاریخ مبارزه طبقاتی درون جامعه روسیه، پروسه پیروزی انقلاب اکتبر، ستیز رادیکال با سوسیال شوینیسم سران انترناسیونال دوم و احزاب سوسیال دموکرات اروپای غربی در جنگ امپریالیستی اول و تأثیر بارز وی بر رویکردهای ضد امپریالیستی جنبش های خلقی قرن بیستم و نوع این اثرگذاری ها بسیار بسیار بدیهی است. در واقعیت هیچ کدام از این مسائل جای تردیدی نیست اما همین لنین در تحلیل موقعیت و ظرفیت و سرشت جنبش کارگری، در تبیین کارگری سوسیالیسم و اقتصاد سوسیالیستی، در چند و چون موضوعات مربوط به نقد سوسیالیستی سرمایه داری و انقلاب سوسیالیستی پرولتاریا دارای لغزش ها و استنباطات نادرست جدی نیز بوده است. اشتباهات لنین اشتباهاتی است که هر فعال کارگری دنیا در موقعیت خاص وی و در سیطره مجموعه داده های تار