۱۶ آذر وآزمون جنبش دانشجوئی

تقى روزبه : دستگیری ۳۰ فعال دانشجوئی را که جرمشان تدارک برگزاری ۱۶ آذربود،باید گام تازه ای درسرکوب حنبش دانشجوئی ازسوی رژیم دانست.بی شک هدف رژیم فراترازفقط ممانعت ازبرگزاری ۱۶ آذربود.بیش ازآن تلاشی است  درچهارچوب برخورد با جنبش های اجتماعی وفلج کردن پیشروی آن ازطریق درهم کوبیدن شبکه فعالین این جنبش ها.

 دراصل رژیم با نگرانی ازمسیراعتلایابنده جنبش ها واحساس خطرازپیوند های روبه تعمیق ِ فعالین وبدنه جنبش ها که متضمن زایش وبرآمد مقاومت های توده ا ی سازمان یافته و آگاه است، با تنها ابزارباقی مانده برای بقاء خود، یعنی چماق سرکوب وارد میدان شده است. باچنین ارزیابی ازمسیربالنده جنبش های اجتماعی وطبقاتی است که رژیم جمهوری اسلامی مدت هاست که  خطرعمده را اساسا داخلی یعنی سربازکردن جنبش های اعتراضی گسترده وغیرقابل کنترل می داند. وآنرا تا آن حد جدی و بیمناک کننده یافته که خامنه ای رسما طی دستورالعملی به فرمانده سپاه(والبته دراوج وقاحت قابل تصور ازسوی حتا یک حکومت استبدادی، آنهم درحالی که منازعات مربوط به بحران هسته ای گوش عالم را کرکرده است)، وظیفه اصلی وراهبردی سپاه را مقابله با شورشها وسرکوب اعتراضات توده ای عنوان کرده است. ودرهمین رابطه با ادغام سپاه و بسیج و فشرده کردن اهرم های اطلاعاتی وانواع نهاد های سرکوب وتلاش برای هرچه یک دست کردن حکومت پادگانی خود، خویشتن را برای مقابله با چنین خطرات محتملی آماده ساخته است.نکته مهم دراین سرکوب آن است که دریابیم،رژیم درحالت انتظار وحالت آماده باش  نمانده، بلکه ازهم اکنون به مقابله باصطلاح پیشگیرانه پرداخته و آگاهانه وسنجیده سعی می کند که با به میدان کشیدن ستون فقرات جنبش ها به صحنه عریان مبارزه،وبا آماج قراردان آنها ومشغول کردنشان به اعتراضات ودرگیری های جداازحضوربدنه واحیانا زودرس وتبعات ناشی از آن، آنها را ازایفاء نقش اصلی وتعیین کننده خویش که هماناادغام تجربیات وتوانائی های خود با توانائی های بدنه اجتماعی وباهدف تقویت سازمان یافتگی و آگاهی آنهاست،بازدارد.تاکتیک فوق را رژیم بدرجاتی درمورد کارگران شرکت واحد،معلمان وبرخی اعتراضات مهم مزدوحقوق بگیران نیزبکارگرفت و اکنون برآن است که درمورد جنبش دانشجوئی نیزبکارگیرد.همچنان که تحت عنوان سرکوب اراذل و اوباش مشغول قلع و قمع کردن وزهرچشم گرفتن ازعناصرمحرک  وانفجاری جنش های حاشیه تولید است.همانطورکه که بشکل دیگری سرکوب فوق را درمورد فعالین جنبش های  ملی وقومی نیزادامه می دهد.

آنچه که می تواند به سرکوب نقشه مند وپیشگیرانه رژیم که ناظربرجداکردن مبارزات فعالین ازبدنه و سرکوب پیشرس و آسان آنها درغیاب به میدان آمدن اجتناب ناپذیر جنبش های توده ای یاری رساند،همانا اشتباه استراتژیک فعالین درافتادن به دام اغواگری های رژیم،اشتباه محاسبه در توازن نیرو،ودر تشخیص نادرست لحظه ورود به صحنه مبارزه علنی وکشانده شدن به آن،ازطریق اقدامات زودرس و قهرمانانه اما  گسسته ازبستراصلی خود، علیه دشمن است.بی گمان تجربیات زیادی ازفرجام این گونه مبارزات قهرمانه اما کم بازده، چه قبل ازانقلاب وچه پس ازانقلاب جمهوری اسلامی وجود دارند که می توانند برای نسل جدید فعالین و پیشروان جنبش ها،که فی الواقع باید آن ها را عالی ترین محصول و سرمایه ارزنده جنبش ها بشمارآورد،وجود دارند که حاوی درس های گرانبهائی هستند. وقتی که راهبرد پیوند مبارزه فعالین با مبارزات بدنه وهم پوشانی آن هامطرح می شود،معمولا دورویکرد افراط وتفریط دربرابرمان قرارمی گیرد: رویکرد انفعالی ورویکرد به آب وآتش زدن توسط فعالین.بی تردید گزینه انفعال چیزی جز ترشی گرفتن فعالین وتبلیغ بی عملی ودرحقیقت بلاموضوع کردن نقش پراهمیت فعالین درتقویت وانکشاف مبارزه و جنبش نیست.هم چنانکه رویکرد دیگر،با نشاندن مبارزه خود وهم مسلکان خود، به جای مبارزات توده ای  که جایگزین ناپذیراست، درعمل راه را برای سرکوب آسان هم  فعالین و پیشروان و هم خود جنبش هموارمی کند.وحال آنکه روئین تن شدن جنبش وفعالین ازیکسو ونشانه گرفتن پاشنه آشیل رژیم برای ازپادرآوردنش ازسوی دیگر، باپیوند تنگاتنگ آندو گره خورده است.بدیهی است که دراین جا اصلا سخن برسرمبارزه بدون دستگیری و زندان و شکنجه وانواع ناملایمات دیگر نیست که بدیهی است بدون پرداختن چنین هزینه هائی پاگرفتن جنبش انقلابی و سرنگونی حکومتی هارووحشی هم چون جمهوری اسلامی قابل تصورنیست.بلکه بحث درپیوند و ضرورت گره خوردن مبارزات وجان فشانی های فعالین و بدنه باهم است تا اولادریزچتر حمایتی جنبش توده ای ضرب وشتم وانهدام فعالین به حداقل خودبرسد و ثانیا،درمتن حرکت جنبشی با دستگیری و حذف یک نفرعملاچندین نفر بازتولید شده و امرمحاصره رژیم دچارگسست نشود.و ثالثا جنبش با تلفیق خشم وآگاهی، لحظه ها وافق ها وسازمان یافتگی و روشنائی، ودرغیاب فعالین آگاه خود، دچارسیکل معیوب ناکامی های گذشته -ازاین استبداد به آن استبداد-نشود.درتجربه انقلاب بهمن که نشاندهنده اوج نابهنگامی و جدائی جنبش ازفعالین آگاه بود، شاهدبودیم که دربحبوحه فراشد انقلاب وحساسترین لحظه های عروج آن، درحالی که صدها و هزاران تن ارفعالین فداکار وصادق درزندان ها قرارداشتند، وبویژه درخلاء وجود فعالین چپ و رادیکال،این نیروهای روحانیت و نیروهای لیبرال و واپس گرا بودند که توانستند همچون میوه چینان فرصت طلب، باسهولت تمام کنترل جنبش ونبض آنرا دراختیارخود بگیرند.

*******

می دانیم که شعار”اتحاد، مبارزه ، پیروزی”،ازدیرباز یکی ارشعارهای راهبردی ۱۶ آذروجنبش دانشجوئی دربرابراستبدادهای حاکم بوده است.گرچه درگذرزمان درک ما ازمبارزه واتحاد وپیروزی بسی تعمیق یافته و دیگرنه اتحاد را به معنای آن یکانگی و یکدستی گذشته و همه باهم می دانیم
و نه نوع مبارزه ومعنای پیروزی  را با افق های محدود گذشته می نگریم.بااین همه و صرفنظرازتحولاتی که دردرکمان نسبت به هر کدام ازاین مقولات رخ داده،اما شعارفوق هم چنان اهمیت خود راحفظ کرده است.چرا که درکناراختلافاتمان وچندگونه گیمان وطیف بندیمان،اما استبداد بی امان واختناق آور وسدکننده همچنان قدبرافراشته و با تمام توانش درحال تبدیل کردن دانشگاه ها به پادگان است.درچنین شرایطی جنبش دانشجوئی ناگزیراست که هم چنان به تحکیم صفوف همبسته خود دربرابراستبداد و برای عقب راندن آن بپردازد.مثلا نصب دوربین های جاسوسی برای کنترل دانشجویان دردانشگاه ها، چپ وغیرچپ نمی شناسد و همه آزادیخواهان و مبارزان ضداستبدادی را به یکسان مورد فشار و تهدید قرارمی دهد. بنابراین برای ایجاد محیط امن وسالم برای فعالیت وبرای آنکه بتوانیم نفس بکشیم، وبرای تأمین وحفظ حریم امن دانشگاه،لازم است که با اتکاء به نیروی جمعی امان، به جنگ دوربین های جاسوسی برویم وبا اتکاء به آن دانشگاه ها را ازجرثومه ها و نهادهای رنگارنگ رژیم پاکسازی کنیم. یا همانطور که دربرگزاری مراسم ۱۶ آذردانشگاه تهران شاهدبودیم گشت های امنیتی رژیم تبه کار،با زبرپاگذاشتن کامل حرمت دانشگاه،مست ازباده قدرت،حتا باایجاد گشت های داخل دانشگاهی ودستگیری ودست بندزدن به دانشجویان به آدم ربائی وبگیروبه بند پرداختند. آیا برای مبارزه با چنین تبه کارانی بجزروی آوری به نیروی همبسته دانشجوئی می توان عامل بازدارنده دیگری سراغ گرفت؟ وهمین طوراست درمورد تأمین فضای لازم برای انتشار نشریات و ایجاد تشکل ها و تحقق خواست های صنفی ومبارزه علیه تبعیض جنسی و…. که بدون یک جنبش ومقاومت توده ای وسراسری دانشجوئی دست یابی به آنها ناممکن است. بدیهی است که با داشتن چنین گستره ای افق دید ما صرفا به  برپاکردن چند پرچم و پلاکارد توسط این یا آن طیف معین،تحت هرشرایطی و بهرقیمتی محدود نمی شود.بلکه لارم است که  روزدانشجو را تبدیل به صفوف همبسته دانشجوئی وحضورپرشکوه آنان کنیم.وبیش ازآن این قدرت جمعی  رامعطوف به مبارزه مداوم علیه اختناق  و رنج هرروزه ای بکنیم، که بردانشجویان اعمال می شود.یعنی تکیه به آن نیروی مقاومت توده ای بالقوه  سراسری وتعیین کننده ای که تنها نیروی آلترناتیو دربرابر فشارهای سهمگین رژیم درمحیط های دانشجوئی بشمارمی رود.که البته پذیرش آن الزامات و مسئولیت پذیری بیشتری دربرابرجنبش را ازسوی همه گرایشات بویژه گرایش های مدعی چپ و سوسیالیسم می طلبد.

بنابراین می توانیم مطمئن باشیم که تقویت صفوف جنبش دانشجوئی یا شقه شقه کردن آن شاخص مهم وراستینی است برای سنجش میزان وفاداری به پیام اصلی ۱۶ آذروجنبش دانشجوئی و ارزیابی ازمیزان مسؤلیت شناسی هرفرد وهرگرایشی ازهرطیف دانشجوئی.بخصوص باید تأکید کرد درنزدنیروهای چپ و سوسیالیستی دفاع ازمنافع و مطالبات عمومی جنبش وقرارندادن مطالبات و منافع اخص خود  دربرابرآن، همواره ازاهمیت اصولی برخورداراست.

 آیا برگزاری ۱۶ آذر امسال بویژه درتهران و ازسوی دانشجویان چپ ورادیکال نشانی ازچنین بلوغی با خودداشت؟.میدانیم که برخلاف سال گذشته، امسال، برگزاری آکسیون های دانشجوئی وازجمله مراسم ۱۶ با انشقاق جنبش دانشجوئی وطیف بندی های راست وچپ ازیکسو وانشقاق صفوف گرایشات چپ ورقابت های درونی آن برای کسب فرادستی برجنبش دانشجوئی ازسوی دیگرهمراه شد. بطوری که حتا موازین بدیهی و اولیه نظیر توافق حول تعیین زمان ونحوه برگزاری این مراسم ازسوی قاطبه نیروهای چپ، تحت الشعاع چنین اختلافاتی قرارگرفت.بی شک دروجه نخست شکاف نقش جریانات متمایل به لیبرال ها و اصلاح طلبان درداخل دانشگاه برجسته بود.اما درشرایطی که بدنه دانشجوئی وطیف گسترده ای ازآن هنوز قادرنبود دربرابر منازعات درحال شتاب، قضاوت و موضع روشنی داشته وبه عنوان عامل فشارمؤثردرپس زدن فرقه گرائی عمل کند،نحوه موضع گیری نیروهای چپ نیز در دامن زدن جدائی زودرس فوق وسرگردانی وانفعال بدنه دانشجوئی بی تأثیرنبود. درحالی که نیروهای چپ اگرسنجیده ترعمل می کردند می توانستند با تکیه به فشاربدنه، نیروهای راست را برسردوراهی عقب نشینی ازادعاها وتوقعات نابجای خود ویا منزوی شدن هرچه بیشتردرنزد بدنه سوق دهند.بدترازآن،نیروهای چپ دردرون خود نیزبا عمده کردن رقابت ها واختلافات ،قادرنشدند برای برگزاری یک ۱۶ آذرمشترک باحضورهمه نیروهای مدافع و یا متمایل به چپ دریک صف همبسته عمل کنند. بی شک نتیجه این گونه عملکرد،آنهم در شرایطی چنین حساسی نه فقط می تواند به برآمد جنبش دانشجوئی که درنخستین گام های خود قراردارد، آسیب بزند و بدنه را دربرابراین گونه رقابت ها بی تفاوت ومنفعل کند،بلکه می تواندبراعتبارنیروهای چپ درمیان دانشجویان لطمه وارد کرده  وبرروند بالندگی و گرد آوری نیروازجانب آنان آسیب های جبران ناپذیری وارد کند.بی شک برگزاری  ۱۶ آذرازسوی نیروهای چپ،آنهم درفضائی  چنین دشوار وسنگین،علیرغم همه کاستی ها و خطاها، قابل ستایش وخاطره ای بیادماندنی است.اما نباید فراموش کنیم که اولادامنه آن دردانشگاه تهران باتوجه  تعداد دانشجویان وسابقه برگزاری این نوع مراسم چندان زیادنبود و جالب است درشهرستانها باتوجه نقش کمترفرقه گرائی ها و رقابت های درونی درمقایسه با تهران ازابعادنسبی بیشترو دامنه باشکوهتری برخورداربود وثانیا دقیقا بهمین دلیل نمی تواند الگوی مناسبی برای برگزاری ۱۶ آذرو برپائی ج