جنگ و مواضع قابل درک

محمد فتاحى : یک: حزب مشروطه ایران  – موضع حزب مشروطه ایران در قبال جنگ احتمالی برای خیلی ها جای تعجب بوده است. در قطعنامه کنفرانس اروپایی این حزب بعد از چندین بند در اعلام دشمنی با جمهوری اسلامی در بند آخر آن اعلام کرده اند که همراه مردم و همه نیروهایی که از تمامیت ارضی و استقلال ایران دفاع می کنند، خواهند بود.

تمامیت ارضی اصل اول منشور این حزب است و جنگ آمریکا علیه ایران برای این مقدس ترین پدیده در آرمان آنها احتمال خطر دارد. در طرح حمله آمریکا به ایران قرار است توان نظامی، اقتصادی و علمی ایران برای دنبال کردن پروژه اتمی دهها سال عقب انداخته شود. ترجمه عملی این کار اولا، یعنی بمباران مراکز هسته ای ایران، که همه کارشناسان بر تاثیرات انفجارات هسته ای بر میلیونها مردم نه فقط بر مردم ایران که حتی بر کشورهای همسایه اشاره دارند.
ثانیا، بمباران مراکز اصلی اقتصاد ایران یعنی پالایشگاهها، پتروشیمی، گاز، برق، تلفن و صنایع و کارخانه های اصلی ایران. این یعنی نه فقط ویران کردن مراکز کار بخش مهمی از جامعه که نابودی زیرساخت اقتصادی کشور است. و این به محروم کردن جامعه در بهره مندی از مهمترین امکانات زندگی می انجامد. کمبود، گرانی و فقر به مراتب غیرقابل مقایسه با امروز تنها یکی از تبعات این ویرانی خواهد بود.
ثالثا، بمباران مراکز علمی. این هم یعنی بمباران بخشی از دانشگاهها و مراکز علمی برای کشتار استادان، متخصصین و دانشجویان آن به هدف نابودی توان علمی ایران در رشته های مربوط به علوم و تحقیقات هسته ای. خود طراحان این بمباران ادعا دارند این حمله به عمر جمهوری اسلامی می افزاید.
اولویت حزب مشروطه اما نه انسان، زندگی، امنیت، آسایش، رفاه و سعادت انسان بلکه تمامیت ارضی و خاک است. و از شانس خوب این حزب، امروز قهرمان دفاع از تمامیت ارضی، استقلال و عظمت ایران رییس جمهور مملکت، آقای احمدی نژاد است. به همین دلیل، علیرغم سرنگونی طلب بودن این حزب از امروز تا اطلاع ثانوی اینها در صف ارتش، سپاه، نیروی انتظامی، لباس شخصی ها، وزارت اطلاعات، بسیج و همه نیروهای مدافع آرمان مقدس حزب مشروطه قرار خواهند گرفت. توجیه این تصمیم تاریخی خطر دشمنان است. سالهای اول حاکمیت جمهوری اسلامی حزب توده و سازمان اکثریت با همین توجیه پشت جبهه جنایت و اعدامهای آن دوره ایستادند. ساده لوحانی که امثال حزب مشروطه و اکثریت و دایره پیرامون آنها را غیرایدیولوژیک ارزیابی می کنند، می توانند ببینند که اتفاقا اساسا اصول ایدیولوژیک این احزاب چگونه اینها را یار وفادار جنایتکارترینهای تاریخشان می کند.
البته فاکتورهای دیگری هم امثال حزب مشروطه را پشت احمدی نژاد برده است. اگر آمریکا در عراق شکست نمی خورد، و اگر با همان شیوه می توانست ایران را تسخیر و چلبی حزب مشروطه را به تهران برگرداند این حزب سردار جنگی می شد. آمریکا نه توان حمله زمینی را دارد و نه قدرت سرنگونی جمهوری اسلامی را. به همین دلیل به جای به بازی گرفتن امثال حزب مشروطه، هوادار به بازی گرفتن احزاب قومی برای اعمال فشار و گرفتن امتیاز سیاسی از جمهوری اسلامی است.
اگر ناتوانی آمریکا در حمله زمینی به ایران شروع بحران احزاب ناسیونالیست ایرانی پروغرب بود، قرار گرفتن احمدی نژاد در موضع دفاع از تمامیت ارضی و قدرت و عظمت منطقه ای ایران مقطع مهمتر بحران سیاسی، ایدیولوژیک این سنت سیاسی است. همین بحران در این سنت سیاسی است که زلزله در خانه تقریبا همه احزاب سیاسی چپ و راست ایران انداخت.
در جنگ احتمالی علیه ایران، اسلامیون و قوم پرستان و مزدوران جمهوری اسلامی و آمریکا تنها نیروهای دخیل در ویران کردن مدنیت جامعه نیستند. حزب مشروطه و سرداران ناسیونالیسم پروغرب ایرانی را هم داریم که شمشیر از رو بسته اند. قطعنامه حزب مشروطه با قاطعیت می گوید در این راه آماده هرگونه فداکاری است. حزب مشروطه فراموش کرده است بگوید حاضر است اسامی شان در کنار آن اکثریتی ها و توده ای ها در تاریخ ایران ثبت کند که پشت سر خلخالی شمشیر زدند.
 
دو:

سازمان اکثریت
 
منظور من از سازمان اکثریت مجموعه سیاسی موجود در سنتی است که احزاب و جریانات سیاسی مختلف در طیف ملی مذهبی ها را در برمی گیرد. مخرج مشترک سیاست اینها کمک به انحراف توجه مردم در مبارزه علیه جنگ و تقبل نقش دلالی میان جمهوری اسلامی و آمریکاست. “شورای ملی صلح” اینها عبارت  از یک کمپین سیاسی تبلیغی برای فشار به به قول خودشان باند احمدی نژاد – خامنه ای برای تسلیم شدن آنها به خواست آمریکا و از این طریق پرهیز از جنگ است. مضرات اصلی پروژه اینها بویژه با توجه به امکانات تبلیغی گروه شیرین عبادی در مدیای هوادار غرب و آمریکا، در این است که ذهن مردم را از کاری که باید برای جلوگیری از جنگ انجام دهند دور می کند.
امروز مردم ایران به همان نسبت که برای مطالبات سیاسی، اقتصادی خود به میدان بیایند، به همان نسبت رژیم را از پذیرش ریسک جنگ به هراس می اندازند. اگر رژیم اسلامی مردم قدرتمندی را در میدان ببیند که در صورت جنگ دست روی دست نخواهند گذاشت همین امروز سیاست جنگ طلبانه را کنار خواهد گذاشت. ضرر کمپین گروه فشار “شواری ملی صلح” جبهه اکثریت و ملی مذهبی ها در این است که توجه مردم در مقابل جنگ را به جای سازماندهی مبارزه همین امروز برای مطالبات سیاسی و اقتصادی به نقطه ای جلب می کنند، که در عمل به جای پیشگیری از جنگ راه آنرا هموارتر می کند.
 
سه:

سازمانهای قومی
 
در لیست سازمانهای قومی همه جریانات قومی و ناسیونالیست محل قرار می گیرند که پروژه آنها برای آینده ایران یک فدرالیسم قومی است؛ راهی که یوگوسلاوی رفت و عراق فعلی در آن دست و پا می زند.
اگر حمله سال ۲۰۰۳ به عراق به اینها امید داد، شکست امریکا حالشان را گرفت. در بحرانشان فرو
برد و اکثرشان را چند شقه کرد. با راه افتادن کمپین حمله هوایی به ایران، بخشهایی از اینها دوباره جان گرفته اند.
اگر امثال حزب مشروطه از ناسیونالیسم ایرانی برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال و ایران حاضر می شوند لباس پاسدار و بسیجی به تن کنند، جریانات قومی هم برای همین شعارها و آرمانها در سطح محدودتر قومی، آماده اند لباس مزدوران آمریکایی به تن کنند.
برای هر دو نوع ناسیونالیسم خاک و ارض و مرز بر انسان و زندگی و رفاه ارجحیت دارد. به همین دلیل ساده هم است که انجام کشتار و قتل عام و ویرانگری جامعه جزو قهرمانی های اینها در راه خاک و وطن است. زیر تهدیدات همین امروز اینها، به محض پیدا کردن فرصت آغاز کشتارهای قومی و ملی جزو اولین الویتها در راه خاک و وطن است. نمایندگان خودگمارده “آذربایجان جنوبی” همین هفته های اخیر در روزهای آخر آبان ماه در تجمعی در تبریز در قطعنامه شان دو هشدار خونین صادر کردند. اول اینکه اقدامات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی را کار “جمهوری فارسی ایران” می دانند، ثانیا در مورد تغییر بافت جمعیتی در ارومیه تهدیدات روشنی کردند. هشدار اولی به معنی اعلام دشمنی با مردمان فارسی زبان است. و دومی یک تهدید رسمی و علنی علیه کرد و ارمنی در شهر ارومیه. قطعنامه صریح اینها نشان دادن راه به نیروهایشان برای کشتار مردمان غیرترک در ارومیه در اولین فرصت ممکن برای پاکسازی عوامل بیگانه از خاک وطن ترک می باشد. جناح دیگری از وطن پرستان هشدار داده است که سرکوب نیروهای پ.ک.ک باید توسط ارتش ترکیه تا مرحله نهایی پیش برود.
قوم پرستان “کردستان شرقی” هم که مشترکا همراه “برادران ترک” خود از آمریکا پول و دستور می گیرند، همین ادعاهای مشابه را برای بخشهای وسیعی از آذربایجان بعنوان “خاک کرد” و بخشی از وطنشان داشته و آماده تر از اولی ها حاضر به فداکاری در کشت و کشتار و قتل عام در یک مبارزه وطن پرستانه اند. نمونه جنگ قومی نقده در یک آن شهرهای وسیعی در بر می گیرد. جنگ “ترک” علیه “فارس” وحشت ناکتر و وسیعتر از همه، بزرگترین شهرهای ایران و منجمله تهران را تهدید می کند. به این لیست جنگ قومی در خوزستان، در بلوچستان و مناطق دیگری را اضافه کنید که به تدریج هویت قومی و عشیره ای در خون شان تزریق می شود. این یعنی بغداد امروز ضربدر ابعادی باور نکردنی. اگر بمباران آمریکا مراکز و سدها و کارخانه هایی را سالم باقی گذاشته باشد، جنگ جویان قوم پرست نه فقط آنها که هر پل و مرکز برق و تلفن و آبی را ویران خواهند کرد.
سپاهیان اسلام، بسیج، حزب اله و ناسیونالیستهای وطن پرستی که از همین امروز به آنها پیوسته اند، هم با توجیه دفاع از اسلام و وطن و تمامیت ارضی هر جنبنده مخالف و معترضی را به رگبار خواهند بست. مردان اینها هم همان خواهند کرد بقیه یوگوسلاوی و بغداد و باکو کردند.
 
چهار:

 مجاهد
 
نقش مجاهد به عنوان یک پای هر نوع سناریوی سیاهی و امروزه به عنوان عامل آمریکا به اندازه ای برای همه روشن است، و ماهیت مجاهد به اندازه ای برای همه افشا شده و خود مجاهد به اندازه ای در جامعه خوشنام، که توضیحی برای نقش شان لازم نیست.
 
پنج:

 حزب کمونیست کارگری
 
خجول ترین نیروی هوادار حمله آمریکا به ایران حزب کمونیست کارگری است. ابراز صریح هواداری از جنگ برای اینها موانع متعددی دارد:
 اولا به لحاظ عقیدتی مثل دوره های اول مجاهد مخالف سلطه جهانی آمرکا بر جهانند. ثانیا در عرصه زندگی اجتماعی در همین دوره تحریمهای اقتصادی، گرانی و فقر روزافزون در زندگی مردم را شاهداند و جرات حمایت صریح از آنرا ندارند.  ثالثا پذیرش صحنه های کشتار مردم برای امانیزم پوپولیستی اینها راحت نیست. به همین دلیل برای دفاع از حمله آمریکا به ایران، اطلاعیه اینها مملو از معذوراتی شبیه به قطعنامه حزب مشروطه در دفاع از جمهوری اسلامی است. قطعنامه حزب مشروطه در بندهای متعدد توضیح می دهد که سرنگونی طلب است و حتی آنجا که اعلام می کند همراه جمهوری اسلامی خواهد بود آنرا صراحتا بیان نمی کند، بلکه می گوید همراه مردم و همه نیروهایی که از تمامیت ارضی و استقلال وطن دفاع می کنند خواهد بود. اطلاعیه حزب کمونیست کارگری هم در بندهای مختلف توضیح میدهد که مخالف جنگ است.
 جایگاه روشن این حزب در کنار نیروهای نظامی آمریکا وقتی روشن می شود که می گوید ایران، عراق و افغانستان نیست. و جنگ مبارزه طبقاتی را تشدید می کند. در عین حال انتقاد می کند به کسانی که از نظر آنها ناامید و بی افق اند. بعدا که رهبران این حزب به تفصیل سیاست شان را توضیح دادند به این نکته “مهم” اشاره می کنند که جنگ می تواند مانند دوره جنگ در روسیه ١٩١٧ زمینه انقلاب سوسیالیستی اینها را فراهم کند. جالب این است که سازمان قومی زحمتکشان کردستان هم که مانند اینها عنوان سوسیالیست و چپ را یدک می کشد، عین همین استدلال “سوسیالیستی” را در دفاع از جنگ آمریکا علیه ایران آورده اند.
 
اما به دور از شعارهای چپ نمای این حزب، علت پایه ای دفاع اینها از این جنگ چیست؟    
ذکر این نکته لازم است که سیاست اینها ادامه خطی است که از قبل دارند و تغییر تازه ای در آن روی نداده است.
 
اولا: اینها در دوره قبل هم تمام فاشیستها و قوم پرستان را ازهخا و الاحواز گرفته تا پژاک و ترک پرستان را همراهی کردند و تحرک آنها را بخشی از نیروی انقلاب سوسیالیستی شان محسوب نمودند. علت این امر در افق سیاسی آنهاست. اینها سرنگونی می خ
واهند به هر قیمت. این تمام آرمان شان است که انقلاب سوسیالیستی اش نام نهاده اند. دوره قبل قرار بود جنبش همه با هم سرنگونی سوسیالیسم آنها را پیروز کند. انجمن های اینترنتی اینها قرار بود ابزار رهبری آن انقلاب سوسیالیستی شان باشند. از شانس بد اینها اما شکست آمریکا در عراق امید سوسیالیستی اینها را به یاس تبدیل کرد و مثل همه امیدواران به آن جنگ انشعاب دادند. امروز بار دیگر که آمریکا قصد حمله به ایران را دارد، غنچه های سوسیالیستی اینها شروع کرده اند به شکفتن و قند در دلشان آب شده که سوسیالیسم بوشی در راه است. انتقاد اینها به “نا امیدها” در یافتن این امید جدید است.
 
دوما: در دوره قبل هم امید اینها به فشار آمریکا و متحدین آن در غرب بود تا سفارتخانه های رژیم در خارج کشور را تعطیل کنند. مطالبه آنها از “جامعه بین المللی” اسم مستعار مراجعه به آمریکا بود. اگر در داخل کشور جنبشی با افق راست و هژمونی ناسیونالیسم پروغرب می توانست سوسیالیسم اینها را پیروز کند، در خارج کشور قبله گاه همان جنبش چرا نباید سفیران سوسیالیست اینها را روانه سفارتخانه ها کند.
 
اما نکاتی در مورد استدلال مشترک رهبران سازمان زحمتکشان کردستان و حزب کمونیست کارگری در ایجاد تشابه بین اوضاع جنگی در ایران امروز و روسیه آن روز:
اولا، بحث جنگ کلاسیک لشکرها در جبهه ها نیست. همه از حملات هوایی کمتر از دو هفته صحبت می کنند. نتیجتا ما با دوره ای از جنگ دو طرف روبرو نیستیم تا در فضای آن جنگ این دو نیرو هم به سوسیالیسم شان برسند.
ثانیا، بلشویکها از شروع جنگ به این امید که در آن سوسیالیسم شان را برپا می کنند، از آن دفاع نکردند.
ثالثا، امروز یک طرف جنگ که جمهوری اسلامی باشد از طریق امام جمعه هایش مردم را به تظاهرات علیه جنگ فراخوان داده است. امروز پرچم صلح در داخل ایران در دست رژیم است و برعکس تزار کسی را هم به زور به جبهه جنگ اعزام نمیکند. نتیجتا ایجاد تشابه بین این دو زیادی تصنعی است.
 
همین حالا در اثر تحریم و فضای جنگی گرانی و فقر به مراتب بیش از چند ماه قبل بالاتر رفته است. حزب کمونیست کارگری اگر واقعا فردا بعد از ویران شدن زیرساخت اقتصادی ایران و از هم پاشیدن پایه های مدنیت آن جامعه انقلاب سوسیالیستی اش را با قدرت همین مردم سازمان می دهد، چرا همین امروز مردم را به مبارزه میلیونی علیه فقر همین امروزشان به میدان نمی کشاند؟
 
برعکس ادعایی که می کنند، اینها به مردم می گویند مهم نیست که امروز کاری نمی توانید بکنید، فردا با شروع جنگ تمام قدرت را می گیریم. نتیجتا اینها امروز مانند قوم پرستان و فاشیستها قول رهایی در دوره جنگ را می دهند تا مردم را نسبت به جنگ خوش بین کنند.
 
مسئله مهم دیگری که اینها باز هم از فرط شادی قادر به دیدنش نیستند این واقعیت است، که بمباران عمر جمهوری اسلامی را طولانی تر و دست آنرا در درندگی بازتر می کند. با شروع بمباران اینها هر جنبنده معترضی را به رگبار می بندند. نه تنها این، خود متخصصین غرب معتقدند که در صورت بمباران ایران باید عراق و افغانستان را برای اسلامی ها تماما کنار بگذارند. حتی بحث این است که امنیت کشورهای حاشیه خلیج هوادار آمریکا به خطر می افتد. و در پاکستان هم نگران افتادن تسلیحات اتمی این کشور به دست اسلامی ها هستند. حمله به ایران درست مانند مورد عراق اسلام سیاسی را در منطقه و دنیا قوی تر می کند. کسی فراموش نکرده است که قبل از حمله به عراق، چلبی های آنجا هم مژده قیام علیه رژیم صدام در صورت حمله و جنگ را می دادند.
 
یک سوال:
 
آیا پرداختن به دفاع حزب کمونیست کارگری از جنگ آمریکا و سیاست جناح راست هیات حاکمه آمریکا مهم است؟ هم آری، هم نه!
توافق اینها با جنگ در بعد اجتماعی استیصال بخشهایی از ناسیونالیسم ایرانی پروغرب را نشان می دهد که از سر ناامیدی به تحولی در داخل به حمله آمریکا و شانسی برای سرنگونی در فضای جنگی را در آرزوهایشان دارند. بخش اصلی ناسیونالیسم ایرانی پروغرب کنار جمهوری اسلامی ایستاده است تا از تمامیت ارضی دفاع کند. بخش های حاشیه ای این سنت، بخش های افراطی آن از چپ و راست در استیصال مانده و برای سرنگونی به هر سناریویی تن می دهند.  موضع حککا انعکاس تمایل جناح چپ این سنت است، که به دلیل حاشیه ای بودن این قشر تاثیری در ایجاد امید به جنگ در جامعه ندارد.
 
از زاویه سیاسی اما چون این حزب خود را چپ و حزب منصور حکمت می داند، روشنگری برای عناصر سوسیالیستی که در جامعه از آن هواداری می کنند و یا در درون کادرهای خودشان که در مورد سنت سیاسی شان ناروشن اند، جایگاه معینی دارد. بعلاوه تعقیب خط سیاسی اینها در مقاطع مختلف و نشان دادن ناسیونالیسم پروغرب ایرانی به عنوان گرایش مسلط بر جهت گیری های آن از زاویه افشای ماهیت شان اهمیت معینی دارد.