لیبرالیسم و بازخوانی سنتهای تدافعی

مهدى گرایلو : « ( به نقل از بخشنامه ی مهندس بازرگان ، نخست وزیر موقت جمهوری اسلامی : ) کارگران محترم توجه دارندکه نه کارفرماها و نه دولت روی گنج قارون نخوابیده اند … اعتصابها و فشارهایی که برای مطالبات خلاف قانون کار صورت می گیرد و یا دخالتهایی که از طرف کمیته های اعتصاب یا شوراهای کارکنان نظایر آن در مدیریت مؤسسات و انتصابات به عمل می آید و بی نظمی یا تعطیل درکارگاهها و کارخانجات به وجود می آورد ، اعمال ضد انقلاب محسوب می شودو اختلال در کار مملکت و دشمنی با ملت است .

 نخست وزیر در این بخشنامه اخطار کرده است که تکرار چنین تحریکات و عملیات غیر قابل تحمل بوده و دستور داده شده است که در کارگاهها و کارخانجاتی که دچار توقف و تعطیل می شوند ، پرداخت دستمزدها و دعاوی نیز متوقف گردد و کسانی که عامل دخالتهای ناروا و توطئه و تحریک ضدانقلاب شناخته شوند ، یا شکایتی از آنها برسد ، تحت تعقیب قانونی شدید قرار می گیرند . » ( روزنامه کیهان ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ ،  صفحه ۱ و ۳ . عنوان خبر : « طبق بخشنامه نخست وزیر ، توطئه گران و تحریک کنندگان در کارگاهها و کارخانجات ضد انقلابی شناخته می شوند .»  )

 

« نفوذ اندیشه های کمونیستی از نوع استالینی آن در دانشگاههای ایران خطری نیست که صادق ترین اصول گرایان و سنت گرایان از آن نگران نباشند و این خطر واقعا ً وجود دارد .هنگامی که دولت همه ی اهداف خود را در اقتصاد و آنهم اقتصاد معیشتی خلاصه می کند ، هنگامی که فردیت انسانها را نادیده می گیرد و تنها با جمعیت سخن می گوید …. آیا انتظاری جز احیای چپ گرایی در ایران باید داشته باشیم ؟ هنگامی که قواعد اساسی فقه اسلامی در اصالت فرد و اقتصاد آزاد را نادیده می گیریم ، آیا می توانیم از بازگشت دوباره ی چپها به دانشگاه ها نگران نباشیم ؟ … به همین دلیل است که ضروری ست محافظه کاران سرشناس از جمله همان مقام عالی رتبه دولت فعلی این بار مانع از تکرار فاجعه شوند تا التقاط جدید نفاقی تازه نسازد . » ( محمد قوچانی ، شهروند امروز ، شماره ۱۹ ، ۱۵ مهر ۱۳۸۶  یادداشت سردبیر، «  التقاط جدید : پوپولیسم جاده صاف کن کمونیسم » )

 

*              *               *

 

مقدر است قوچانی با عقاید نوینش در کسوت مصداقی از مفهوم طبقاتی لیبرالیسم ایرانی و رفتار آن در مواجهه با رادیکالیسم موجود در جامعه نمایان شود ! شباهت تاریخی دو سند مطبوعاتی صدر این نوشته ، مارا به تناسخ حاکم بر روح سیاست « چپ ستیزانه » این لیبرالیسم راهنمایی می کند . به طرزی شگفت انگیز یک پرونده در دو برهه ی تاریخی گشوده شده است : بورژوازی محاصره شده ی ایران برای تحقق منافع اقتصادی اش به بهای نفی بنیادی ترین حوائج مادی و معنوی مردم – که توسط امر اعتراض توده ای به جامعه و قدرت قاهره ی سیاسی آن معرفی می شوند – مستاصل و ناتوان به مذهب پناه می برد .

 

برای خواننده ی آشنا به ادبیات گدشته نه چندان دور قوچانی ، امری بدیهی ست که او نگران خوانش نادرست از آنچه به تظاهر« فقه فرد-محور اسلامی» می نامد نیست . نگرانی های او همان است که پیش از این بود : دلواپسی هایش از بابت صیانت اصالت

فرد و بازار آزاد لیبرالی که اکنون قویا ً توسط احمدی نژاد انکار می شوند، او را به دخالت دادن خودسرانه ی فقه اسلامی در این رابطه واداشته است .

 

تشبیهات من درآوردی قوچانی ادامه دارد : دست عدالت گستر بازار آزاد- که البته بنابه روایت اقتصاددانان کلاسیک بورژوازی از رؤیت جامعه پنهان است – سرمایه داری را توجیه می کند ! همچنانکه دست غیب ِ مهدویت تضمین عدالت دولت است ( نک به شهروند امروز ، شماره ۲۰ ، یادداشت سردبیر،« غیبت دولت و دولت غیب » ، محمد قوچانی ، پاراگراف آخر مقاله ) . امیدی به این خودنمایی ها نیست ! چرا که ما و هر همآورد یا همسنگر« شهروند امروز » آنقدرها به تمایلات اقتصادی معرفه ی سردبیر آن آشنایی داریم که بی معطلی استنتاجی را که در لفافه ی این قبیل آرایه ها می بایست به اذهان خوانندگان فروفرستاده شود کشف کنیم و اعلام کنیم که « قوچانی کوشنده ی طریق اثبات تناظر یک به یک  بازار آزاد و عدالت است » و قطب دیگر این قیاس مع الفارق ، ترمی نوین در ادبیات قوچانی ست که به باور بسیاری از جامعه ی اندیشندگان سیاسی کشور ، اقتضایی ست که لیبرالیسم ایرانی – به تکرار عادت کهن خود – آنرا برای تداوم حیاتش در جوار قلعه ی قدرت درک کرده است . تحول فکری و اعتقادی قوچانی ، به گونه ای بی نقص ، به موازات تحول کیفی و سیاسی لیبرالیسم پس از شکست اپوزیسیون لیبرال مخالف حاکمیت و تلاش برای نزدیکی دوباره ی جبهه ی لیبرالی به حاکمیت ، حرکت می کند . قوچانی عنصر ذهنی بازنمایاننده ی همین تحولات اردوگاه اپوزیسیون لیبرال در ایران است .

 

بنابراین آنچه اهمیت دارد نه سرمقاله های فرمایشی قوچانی که موقعیت کنونی اپوزیسیون راست دولت موجود است که اورا به بازنگری در مواضع و عقاید گذشته اش وا می دارد . شکست جبهه ی متبوعه ی قوچانی در میادین نبرد سیاسی درون جمهوری اسلامی ، نشانه ی تعمیق مسائل رادیکالی بود که جامعه را در بر میگرفت . مسائلی که لیبرالیسم بنا به خصلت ذاتی خود به محض رویارویی با آنها به پایگاه های قدرت جناح حاکم متواری می شود .

 

این سنت لیبرالیسم ایرانی ست که دیروز توسط بازرگان در مقیاسی بزرگتر و امروز با قوچانی در ابعادی خرد و کوچک به جا آورده می شود . رادیکالیسم محصول سیاستهای اپوزیسیون چپ نیست ، حقیقتی ست مادی که اتفاقا ً به سبب  شیوه ی زیست تحمیل شده به جامعه توسط طبقه برتر و به رغم سیاستگذاری های سیاستمداران این طبقه – اعم از لیبرال یا مکتبی – جنبشهای اجتماعی را برای تحقق مطالباتشان به تحرک وا می دارد . مهار این رادیکالیسم شرط  بی تخفیف حیات لیبرالیسم است و تاریخ نشان داده است که چگونه همین تساهل لیبرالی که عَلَم به دوشان لیبرال با اتکا به مدعای دروغین « دیدبانی
و رهبری هژمونیک جامعه مدنی » آنرا مایه ی فخر حق به جانب دارانه ی خود قلمداد می کنند ، به محض مواجهه با کوچکترین نشانه های پیدایش جنبش های رادیکال در جامعه ، به توسل مستقیم دستگاه سیاسی لیبرالی به قوه قهریه به منظور ریشه کن کردن این رادیکالیسم مبدل می شود .

 

بخش نامه ی بازرگان که  صدور آن مترادف صریح رسم خط و نشان برای کارگران معترض جامعه است ، گواهی بر همین حقیقت است . و نیز  بر این حقیقت که اساسا ً لیبرالیسم کلاسیک غرب بنا به حضور دائمی رادیکالیسم ذاتی جامعه ایرانی – ذاتی شرایط بازتولید مناسبات سرمایه داری در ایران – ریشه در این کشور نمی دواند و آباء مقدس آن چنین بی پرده نظام ارزشی نخ نمای لیبرالیسم را انکار می کنند .  امروز لیبرالیسم ، رادیکالیسم آزاد شده در جامعه را ، تحت عنوان « چپ » و « مارکسیسم » و درست با متوسل شدن به رقبای مذهبی خود مورد حمله قرار می دهد . به بیانی دیگر مقصود او نه صرفا ً شکست سیاسی جبهه ی « چپ » ، بلکه محو خشونت بار تمامی شواهد دال بر معضلات رادیکال زندگی اجتماعی ایران است . چپ نخستین و مدعی ترین گواه این رادیکالیسم از منظر اردوگاه لیبرالی ست .

 

تفاوت قوچانی – به عنوان سخنگوی استخدام شده توسط جبهه لیبرال – با بازرگان، تنها تفاوت در وضعیت قدرت جبهه در دو برهه تاریخی مورد نظر است . امروز که لیبرالیسم ایرانی در میدان قدرت اسلام سیاسی به اپوزیسیون رانده شده است ، دیگر توان آنرا ندارد که این رادیکالیسم را با نیروی خود کنترل کرده و به همین سبب از رقیب خود طلب یاری می کند . تلاش قوچانی و خیل وسیعی از چهره ها و مهره های دیرآشنای اپوزیسیون لیبرال برای تحریک جناح حاکم بر دولت به برخورد با طیف چپ جنبش دانشجویی ، عکس العمل پیش بینی شده ی  کلیت جبهه بود . کمپین وسیعی که نیروها و فعالین احزابی چون مشارکت ، کارگزاران، اعتماد ملی ، نهضت آزادی و جبهه ملی به منظور شارژ نیروهای سرکوب در جهت مواجهه با جنبش چپ دانشجویی – آنهم به بهانه مضحک دعوت فرزندان ارنستو چه گوارا به ایران – با تعهدی مثال زدنی و به شکلی دسته جمعی به آن پیوستند ، تا به این حد خود تکرار تجربه ای تاریخی برای آنان است . تجربه ای که با آن صیانت از ارکان اقتصادی و قدرت سیاسی جبهه لیبرال را تمرین می کنند و حین آن به شعور جامعه می آموزند – و به کهنسالان آن یادآوری می کنند – که در راه تحقق منافع خود تا چه میزان سازشکار و البته خطرناک برای همان « مدنیت » مورد ادعایشان می شوند . در پیشانی این جبهه – حین ابداع کمپینها و حین نگارش سرمقاله هایی از آن نوع که ذکرش رفت –  طرح گروههای فالانژی را می توان پیش بینی کرد که تنها در مسیر پاکوفته ی « سرکوب نیروها و فعالین جنبشهای مترقی اجتماعی »  حرکت می کنند و اگر کسی تردیدی در این باره دارد می تواند به مشاغل بسیاری از این آقایان در سالهای آغازین انقلاب دقت کند !

 

*           *             *

 

در چنین شرایطی شاخه دانشجویی این جبهه نیز فعالیت خود را درست در همین راستا آغاز می کند و در نخستین گام خود توسط دفتر تحکیم و انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک توپخانه ای – البته نه چندان مسلح – را به روی جبهه چپ دانشجویی می گشاید. شکست سنگین لیبرالیسم از اسلام سیاسی در سرتاسر منطقه – با توجه به اینکه این جریان هنوز توان ایراد ضربه به نیروهای تندروی اسلامی را ندارد – عامل اصلی این تهاجم است . قربانی هایی که نهادهای دانشجویی مذکور در رقابت با جناح حاکم بر دستگاه مجریه و مقننه درچندماه اخیر به پیشگاه احزاب و گروههای اپوزیسیون دولت کنونی اهدا کرده اند ، میزان ناتوانی جبهه لیبرال در امر مقاومت در برابر قدرت روزافزون احمدی نژاد را نشان می دهد . گلایه و تهدیدات نهادهای مورد اشاره علیه نیروهای چپگرای دانشجویی ، نه عکس العملی درقبال حضور چپها در تحرکات اعتراضی دانشجویان در پاسخ به برخوردهای مستبدانه ی جناح حاکم ، بلکه در واکنش به افشای دلایل این شکست سازشکارانه در  برابر جناح مذکور و تلاش آن برای رهبری کردن کلیت جنبش دانشجویی به سوی پرتگاه این شکست می باشد . مسئله بغض آور تحکیم و انجمن اسلامی پلی تکنیک مقاومت نیروهای چپ بر علیه پیشبرد سیاست « تبدیل جنبش دانشجویی به شاخه دانشجویی اپوزیسیون لیبرال قانونی » است که توسط نهادهای وابسته ای از قبیل اینان از مراجع فوقانی شان مکررا ً و به ویژه در بزنگاههای انتخاباتی –  از قبیل آنچه پیش رو داریم – تحویل گرفته می شود . اگر سیاست چپ ، حتی با تمامی سرخ رنگی پرچم ها و پلاکاردها و آرایش ظاهری رادیکالش « هماهنگی با تحکیم » می بود ، تردید نداریم که امروز از جانب این نهاد به عنوان « نیرویی آزادی خواه » به رسمیت شناخته می شد .

 

نزدیکی به این جناح حکومتی – جناح لیبرال – نزدیکی به کلیت حاکمیت است و قرار گرفتن در معرض خطری چون چانه زنی با مراجع قدرت – استراتژی شرم آوری که پس از افول دوم خرداد و ورشکستگی سیاسی اصلاح طلبان، توسط تئوریسین های قد و نیم قد این جبهه موعظه می شد – و برقراری ارتباط پنهان و آشکار با احزاب و جریاناتی چون مشارکت و اعتماد ملی .

 

چنین است که تنها مسیر تبدیل این سیاست به برنامه ای بازنده و یگانه طریق سدبندی در برابر اعمال فشارهای رو به ازدیاد حاکمیت به دانشجویان و نیز حفظ استقلال دانشگاه از جناحین قدرت و  جلوگیری از تحقق آرزوی شوم ال