شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری: کدام جهت گیری؟

امیر پیام : مساله جهت گیری فعالین سوسیالیست جنبش کارگری در رابطه با جنبش توده ای طبقه کارگر یکی از گرهی ترین مسایل مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم در ایران است. مساله اینست که برای سازماندهی توده ای کارگران به کدام جهت باید رفت و از کجا باید آغاز نمود و چه اقداماتی را باید در دستور گذاشت.

 پاسخی که طبقه کارگر به مساله سازماندهی توده ای خود می دهد و نیز از طرف سنت کمونیستی ریشه گرفته از مانیفست کمونیست و بلشویسم تقویت و هدایت می شود همانا تلاش برای ایجاد « تشکل توده ای کارگران در محیط کار» در اشکال شورا و سندیکا و اتحادیه می باشد.  

تجربه چهار سال گذشته نشان می دهد که ما فعالین سوسیالیست طبقه از این سنت آشنای جنبش خود دور هستیم. به دلیل همین دوری، علی رغم فرصت مناسب چهار سال گذشته و تلاش های شبانه روزی و فداکاری های بسیار نتوانسته ایم منشا ایجاد حتی یک تشکل توده ای کارگری در محیط کار باشیم. برجستگی این ضعف اساسی و سنگینی وزن آن بلافاصله شناخت و یافتن راهکارهای رفع آنرا به عنوان بالاترین اولویت ما ضروری می سازد. بنابراین لازم است بحث و جدل دراین رابطه را تقویت نمود تا به یک اجماع نسبتا عمومی در صفوف خود برسیم.

 

رفیق محمد حسین در مقاله «خطاب به شورای همکاری تشکلها و فعالین کارگری» نکاتی را دردفاع از «تشکل فراگیر کارگری» و برای ترغیب شورای همکاری بمنظورحرکت بسمت ایجاد چنین تشکلی طرح نموده که لازم است در مورد آن بحث شود. اما ابتدا تاکید بر چند جنبه مهم مقاله « خطاب به شورای همکاری» ضروری است. اول اینکه این مقاله از روح وحدت طلبانه بالایی برخورداراست و  مشاهده اینکه ما مباحث خود را در چنین فضای وحدت طلبانه ای انجام می دهیم شوق انگیز است. دوم اینکه مقاله ضمن برسمیت شناسی تفاوت های موجود، بدرستی برهمگرایی بین فعالین مستقل و چپ و سوسیالیست تاکید و برای ایجاد یک بستر مشترک فعالیت تلاش می کند. سوم و بالاخره، (مستقل از قضاوت ما در باره پیشنهاد ایجاد تشکل فرا گیر) مقاله بدرست برای فرا رفتن شورای همکاری از وضعیت موجود و وسعت و غنا بخشیدن به فعالیت های آن از طریق ارایه پیشنهاد اثباتی و طرح یک جهت گیری تلاش می کند. 

 

از فحوای مقاله رفیق محمد چنین بر می آید که وی بحث خود را در مقابل کسانی در شورای همکاری طرح می کند که گویا در مخالفت با طرح «تشکل فراگیر کارگری» بر این باورند که تشکل کارگری باید « از پایین و از درون طبقه کارگر» بیرون بیاید. من نمی دانم و یا حداقل تاکنون بحثی را ندیده ام که روشن کند منظور این دسته از رفقا از ایجاد تشکل « از پایین و از درون طبقه کارگر» چیست؟ آیا منظور توسعه کمی و گسترش نفوذ همین تشکل های موجود در شورای همکاری است و یا برعکس منظور ایجاد « تشکل توده ای کارگران در محیط کار» می باشد؟ این ابهام از آنجا ناشی می شود که تا کنون بحث روشنی در رابطه با ضرورت و اولویت و چگونگی ایجاد « تشکل توده ای کارگران در محیط کار» از طرف شورای همکاری و یا تشکل های شرکت کننده در آن مطرح نشده  و مباحث تا کنونی عمدتا حول اهمیت کلی تشکل یابی بوده است.

 

چرا «تشکل فراگیر کارگری»؟

 

این نوع ابهام اما در مورد « تشکل فراگیر کارگری » پیشنهادی از طرف محمد حسین وجود ندارد. این تشکل هرچه هست اما « تشکل توده ای کارگران در محیط کار » نبوده و اساسا صحبتی از ایجاد چنین تشکلی دربین نیست. بنابراین سوال اینست که اگر « تشکل فراگیر کارگری» پیشنهادی، سندیکا و اتحادیه و شورای کارگری در کارخانه و محیط کار نیست، و همچنین بنابر تاکید مقاله یک « تشکل حزبی و گروه سیاسی نیست»، پس چه نوع تشکلی است؟ محمد حسین در دو سطح تعاریفی را ارایه می کند که از طریق آنها به پاسخ های متفاوتی می رسیم که به ترتیب زیرند:

 

تعریف اول: اینجا «تشکل فراگیر کارگری»  ظرف « متحد شدن پیشروان جنبش کارگری» بیان می شود که می توان آنرا «سکوی پرشی قرار داد تا بیشتر و بهتر بتوان کارگران را متشکل نمود». در این تعریف (اگر چه نه صریحا) به نظر می آید که تشکل اصلی  آنست که توده ها ی کارگر را در محیط کار متشکل می کند که  در ادامه  به دست  می آید  وهدفی است  که  باید  بسمت  آن رفت. «تشکل فراگیر کارگری» نه ظرف اتحاد توده های کارگر بلکه صرفا ظرف «متحد شدن پیشروان کارگری» است که قرار است  با گرد آوری نیرو و امکانات  مادی  و معنوی پیشروان  جنبش  به «سکوی پرش»  آنها بسمت ایجاد تشکل های توده ای کارگران در محیط های کار تبدیل شود. پس  این تشکل برای تسهیل امر ایجاد «تشکل توده ای کارگران در محیط کار» بوده و ابزاری است برای رسیدن به این هدف اصلی. از اینرو طبعا به تناسبی که تشکل های محیط کار پا بگیرند بتدریج از اهمیت و نقش آن کاسته شده و با پایان یافتن نقش انتقالی اش خود نیز پایان می یابد. اگر تشکل توده ای در محیط کار در کنار حزب طبقاتی یکی از سلاح های غیر قابل جایگزینی کارگران در مبارزه طبقاتی است، اما تشکلاتی نظیر «تشکل فراگیر کارگری» در ضمن نقش مهمی که امروز میتوانند به مثابه تسهیل کننده و «سکوی پرش» فعالین کارگری داشته و تسریع کننده مبارزات کارگری باشند، نقشی موقت و گذرا و قابل جایگزینی دارند.

 

تعریف دوم: در این تعریف اما «تشکل فراگیر کارگری» ناقض و نافی تعریف اول طرح می شود. در اینجا «تشکل فراگیر کارگری» دیگر نه صرفا ظرف «اتحاد پیشروان کارگری» و «سکوی پرش» آنها بسمت ایجاد تشکل های توده ای در محیط کار، بلکه خود قایم به ذات نوعی ازتشکل دایمی است که چه بسا عملا جانشین تشکل توده ای کارگران در محیط کار بشود. محمد حسین در ادامه استدلال می کند که : «اگر ما نتوانیم بلافاصله تشکل فراگیر طبقه کارگر را ایجاد
نمائیم، حداقل قادر خواهیم بود جمع اولیه آنرا ایجاد نمائیم. در آن شرایط ما تشکلی داریم که کارگران بیشتری را می توانیم جذب کنیم و می توانیم یک قطب رادیکال در جنبش کارگری داشته باشیم». (تاکید ها همه جا از من است). اینجا دو جزء  مهم این تعریف طرح می شوند. اول اینکه قرار است با جذب «کارگران بیشتری» به ظرف اتحاد توده های کارگربدل شد. محمد حسین تاکید دارد که «تشکل فراگیر طبقه کارگر همانطور که از نامش پیداست باید بدنه طبقه کارگر را با خود داشته باشد» و امیدوار است  که  این  تشکل با  طی نمودن «سیر تکاملی» خود «هزاران و میلیونها کارگر را جذب کند». دوم اینکه در اینجا «تشکل فراگیر کارگری» دیگر نه به عنوان «سکوی پرش» پیشروان کارگری برای ایجاد تشکل های کارگری در محیط کار، بلکه برای ایجاد «یک قطب رادیکال» مورد نظر است. همینجا قابل اشاره است که  ضمنا محتوی سیاسی این «قطب رادیکال» مشخص نیست. یعنی معلوم نیست منظور از رادیکال چیست. اما واضح است که منظور برچیدن نظام سرمایه داری و لغو مالکیت خصوصی و انقلاب کارگری و سوسیالیسم نبوده، که در غیر اینصورت می باید با همین عناوین بیان می شد تا از تولید مفاهیم مبهم و تفسیر بردار اجتناب شود.

 

از دو تعریف ارائه شده در بالا، این دومی است که مقصود و هدف محمد حسین می باشد. او می گوید: « هرتشکل کارگری بزرگی نیز ابتدا با متحد شدن فعالین جنبش کارگری پدید می آید». پس آن تعریف اولیه یعنی تشکل فراگیر کارگری به مثابه ظرف اتحاد پیشروان کارگری صرفا گام نخست و سنگ بنای ایجاد یک « تشکل کارگری بزرگ» است که باید بتواند تا «هزاران و میلیونها کارگر را جذب کند». بنابراین هدف ازتشکل فراگیر کارگری چیزی جز ایجاد یک قطب رادیکال توده ای و میلیونی از کارگران نیست. این قطب رادیکال و تشکل فراگیر میلیونها کارگر، همانطور که بالاتر گفته شد، نه حزب و گروه سیاسی است و نه تشکل توده ای کارگران در محیط کار.

 

اکنون سوال اساسی اینست که اگر به حزب طبقاتی کارگران و تشکل توده ای آنان در محیط کار باور داریم و به هردو به عنوان ارکان حیاتی قدرت طبقاتی کارگران در مقابل طبقه حاکمه و دولت آن، و به مثابه دو سلاح غیر قابل جایگزین در مبارزه طبقاتی اعتقاد داریم، آنگاه چه نیازی به تشکل سومی است که نه این است و نه آن.

 

اگر تعریف « تشکل فراگیر کارگری» در همان سطح تعریف اولی، یعنی ظرف اتحاد فعالین کارگری و تبدیل شدن به سکوی  پرش آنها برای ایجاد  تشکل های  توده ای کارگران در محیط  کار، محدود و با قی می ماند آنوقت همه چیز درست و در جای خود قرا داشت. هم اکنون «شورای همکاری» خود یک تشکل فراگیر از فعالین کارگری است که اگر سندیکای واحد و هییت موسس سندیکای نقاش را هم با خود می داشت این فراگیری گسترده تر و کامل تر می بود. شورای همکاری می تواند و خوب است که همه فعالین و جمع ها و محافل کارگری مستقل و چپ و سوسیالیست را در خود جای دهد و نقشه مند به سمت ایجاد تشکل های توده ای حرکت کند که پایین تر به آن اشاره خواهد شد.  همچنین فعالین کارگری چپ و سوسیالیست می توانند از این امکان تبادل نظر و همکاری و همگرایی ایجاد شده استفاده نموده و مباحث مربوط به تحزب طبقاتی را در بین خود سازمان داده و پیشروی در این عرصه را نیز باز کنند.

 

اما تعریف محمد حسین از «تشکل فراگیر کارگری» متاسفانه تکرار تعدیل شده همان نسخه شکست خورده و پرهزینه «تشکل سراسری ضد سرمایه داری» محسن حکیمی است. تفاوت تنها اینجاست که به جای «سراسری» بر«فراگیر» بودن تاکید می شود که هم به معنی سراسری است و هم از آن سکتاریسم ذاتی تشکل مورد نظر حکیمی فاصله می گیرد. همچنین بجای خصلت «ضدسرمایه داری» بر خصلت «رادیکال» تاکید می شود تا آن تندی ایدئولوژیک اولیه تعدیل شود. قبلا هم شکل دیگری از تعدیل الگوی «تشکل سراسری ضد سرمایه داری» توسط برخی از نیروهای چپ با عنوان «تشکل ستیز طبقاتی» طرح شده بود.(۱)

 

اما چرا طرح ایجاد «تشکل فراگیر کارگری» نادرست است. قبلا گقتیم معنای صریح و عملی این تشکل ایجاد یک قطب رادیکال توده ای از کارگران در خارج از محیط کار است. تجربه نشان داده است که رفتن پای ایجاد چنین تشکلاتی هرز دادن نیروست و باید از آن پرهیز نمود. چرا؟

 

اولین و مهمترین دلیل اینست که ایجاد چنین قطبی توهم است. نه اینکه وجود آن بد است و یا ضروری نیست. کاملا برعکس ایجاد چنین قطب عظیم و رادیکالی از توده های میلیونی کارگران وظیفه اساسی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و رسالت تاریخی و طبقاتی و هم وغم فعالین سوسیالیست طبقه بوده و هست و تا نظام طبقاتی پا برجاست چنین خواهد بود. پیداش قطب سوسیالیستی کارگران، همانطور که همه تاریخ جامعه سرمایه داری نشان داده  و نیز منطق مبارزه طبقاتی ثابت می کند، در گرو ایجاد و تقویت و هدایت دو عرصه تلاش سازمانیافته بهمراه یکدیگر است: یکی مبارزه حزبی طبقه کارگر و دیگری مبارزه تشکل توده ای کارگران در محیط کار. همه جنبش های سوسیالیستی طبقه کارگربر پایه این دو ستون اساسی بوجود آمدند و رشد نمودند و قدرتمند شدند.

 

اگر «تشکل فراگیر کارگری» نه حزب است و نه تشکل توده ای محیط کار، در اینصورت بدیهی است که کارگران به آن نمی پیوندند و در حقیقت پرسیدنی هم هست که اساسا چرا باید بپیوندند؟ مبارزات جاری کارگری برای بهبود وضع طبقه
در نظام موجود تماما در متن رابطه مستقیم استثماری و در محیط کار و از طریق تشکلات بلاواسطه مربوط به آن پیش می رود. آنجا هم که این مبارزه برای کسب مطالبات سراسری از محیط کار فراتر می رود باز هم از طریق اتحاد تشکل های محیط کار و در قالب فدراسیونها و کنفدراسیونهای سندیکا ها و اتحادیه ها و یا شورای سراسری نمایندگان شوراهای کارگری محیط های کار در منطقه و شهر و استان و کشورانجام می شود. این از ارکان اقتصاد سیاسی جامعه سرمایه داری و از قوانین مبارزه طبقاتی است و نمی توان آنرا دور زد.

 

آنچه که این سازمانیابی توده ای را از هر نوع تشکل دیگر کارگری جدا می کند وجود قدرت طبقه کارگر در این تشکلات است. یعنی این تشکلات حاملین قدرت طبقاتی کارگرانند. قدرتی که عملا قادر است برای کسب حقوق کارگران پروسه تولید ارزش اضافه را متوقف سازد ویا کنترل تولید را به نفع آنان بدست گیرد. تشکلات خارج از محیط کار فاقد چنین قدرتی اند و به همین دلیل در مبارزه جاری کارگری نقش ندارند و موثر نیستند. بنابراین از نقطه نظر مبارزات جاری و بهبود وضع کارگران، دلیلی برای پیوستن توده های کارگر به تشکل های خارج از محیط کاروجود ندارد. البته ناگفته نماند که این قدرت کارگری در تشکلات توده ای گاها توسط سیاست ها و رهبران سازشکار و راست و خائن خنثی شده و بی تاثیر میشود. اما پاسخ این معضل دور زدن کل مساله و کوچ کردن به خارج از محیط کار و ایجاد تشکیلات در آنجا نیست. چاره کار در جا انداختن افق و سیاست طبقاتی حامل و حافظ منافع کارگران در تشکل های توده ای محیط کار و یا ایجاد این تشکل ها با چنین جهتگیری می باشد.

 

دوم، اگر پیوستن کارگران به «تشکل فراگیر کارگری» برای تقویت مبارزات جاری  و کمک به کسب مطالبات فوری شان نیست؛ بلکه عمدتا تقویت و جا انداختن افق و چشم انداز و خط و مشی کلان سیاسی و سوسیالیستی مورد نظر می باشد، در اینصورت هم «تشکل فراگیر کارگری» پاسخ مساله نیست. برافراشتن و تقویت افق و سیاست سوسیالیستی وظیفه حزب طبقاتی کارگران است. اگر ما با تئوری تحزب طبقاتی موافقیم آنگاه این تقلیل گرایی است که نقش حزب و تلاش برای ایجاد آنرا به « تشکل فراگیر کارگری» واگذار کنیم که به گفته خودش حزب و یا حتی گروه سیاسی نیست. نا گفته نماند که برای آندسته از جریانات سیاسی که فی الحال خود را حزب کارگران می دانند و از نظرشان مساله تحزب پاسخ گرفته، ممکن است ایجاد چنین تشکلاتی به عنوان ابزار پیشبرد سیاستهایشان  موضوعیت داشته باشد، اما همین رویکرد برای فعالین سوسیالیستی که معتقدند طبقه کارگر ایران فاقد حزب طبقاتی اش است تقلیل گرایانه است.

 

سوم، شاید منظور از «رادیکال» بودن «تشکل فراگیر کارگری» تاکیدی بر روش ها و سنتهای مبارزاتی نظیر اتکا به عمل مستقیم و نیروی مبارزاتی خود کارگران در رد و تقابل با توهم به دولت و انتظاراز طبقه حاکم باشد. در اینصورت این تاکیدی عمیقا درست و طبقاتی است. اما چرا فکر می کنیم این «قطب رادیکال» وجود ندارد. خارج از طیف خانه کارگر و شوراهای اسلامی و انجمن های صنفی و اتحادیه های دست ساز آنها و محافل راست هییت موسسان و در تقابل با کل این طیف، قطب رادیکال جنبش کارگری فی الحال وجود دارد. از مبارزات پر افتخار سندیکای کارگران واحد و اول مه سقز و مبارزات قهرمانه نساجی های کردستان و نبرد شورانگیز هفت تپه تا فعالیت های شورای همکاری و تشکلات عضو آن و تلاش های هیئت موسس سندیکای نقاش همه از اجزای تشکیل دهنده این قطب رادیکال اند. کاری که باید کرد اینست که از یکسو با حرکتی نقشه مند برای ایجاد تشکل های توده ای در محیط های کار، و از سوی دیگر با تلاش فعالین سوسیالیست برای ایجاد حزب طبقاتی، به این قطب رادیکال وسعت وغنی بخشید. از این طریق است که این قطب رادیکال  قادر خواهد شد با هدایت  میلیونها پرولتر ایرانی به یک عامل تعیین کننده در مبارزه طبقاتی و تعیین سرنوشت کل جامعه ایران بدل شود.

 

چهارم، اما مستقل از این ملاحظات، تاکید از پیشی بر رادیکال بودن تشکلی که می خواهد «هزاران و میلیونها کارگر را جذب کند» خود نقض قرض است. این مثل قرار دادن تابلوی ورود ممنوع در مقابل توده های کارگر است. این هم نظیر تاکید «ضد سرمایه داری» یک مانع ایدئولوژیک دیگر در مقابل پیوستن توده های کارگر است. نه به این دلیل که مبارزه توده ای کارگران نمی تواند رادیکال و علیه سرمایه داری و سوسیالیستی باشد. برعکس به نظر من تشکل توده ای کارگران (چه سندیکا و اتحادیه و چه شورا) می توانند علیه سرمایه داری و سوسیالیستی باشند. اما پروسه جا افتادن این افق و چشم انداز در یک تشکل توده ای نه از طریق تعیین خطوط ایدئولوژیک و قراردادهای از پیشی، بلکه از پروسه آموزش و اغنا در متن مبارزه مشترک درون تشکل توده ای پیش می رود. به بیان دیگر رادیکال شدن  و سوسیالیست شدن تشکل توده ای نه پیش شرط تشکیل آن، که نتیجه فعالیت آگاهگرانه فعالین سوسیالیست در درون آن تشکل است(۲). اینگونه خطوط ایدئولوژیک در برابر توده های کارگر مانع هستند چرا که بسیاری از کارگران اهداف و مبارزه خود را اینطور تعریف نمی کنند.

 

پنجم و بالاخره، یکی از مشکلات تشکلاتی نظیر تشکل فراگیر کارگری اینست که بجای سازماندهی کارگران در محیط کار می خواهند آنها را بخود «جذب» کنند. اگر مارکسیسم علم رهایی طبقه کارگر است، آنگاه یک وجه مهم این ع