اتحاد چپ در بستر کدام سیاست؟ نکاتی چند پیرامون “پیش بسوی تقابل هژمونیک ..”(*)

طرح اتحاد چپ هر از چند گاهی در میان اپوزیسیون خارج از کشور بر روی میز گذاشته می‏شود. این‏بار محرک و بالا آمدن چنین نظری را باید به خیزش‏های اخیر مردمی مربوط دانست. واضح است‏که یکی شدن کمونیست‏ها در مقابل طبقه‏ی سرمایه‏دار، از آمال و آرزوهای هر انسان آزاده‏ای‏ست. آرمان کمونیستی حکم می‏کند که بدون اتحاد و یگانگی نمی‏توان دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت‏کشان را پس زد. امّا فارغ از همه‏ی امیدها و آرزوهای‏مان باید به این معضل اساسی و گرهی پاسخ روشن دهیم که چپ انقلابی در کدام بستر و محیط و سیاست و با اتخاذ کدامین تاکتیک‏ها قادر به کسب هویت از دست رفته و هدایت مبارزات توده‏ا‏ی‏ست؟

در اوّلین قدم و در زمانی‏که داریم طرح استراتژی مشترک چپ را به‏میان می‏کشیم، لازم است تا بطور مشخص نیروهایی که در چارچوبه‏ی طرح‏مان می‏گنجند را اعلام نمائیم و به تبع از آن مکانیسم‏های عملی آنرا بر شماریم. از زوایایی دیگر و کلی طرح بحث و سخن گفتن از اتحاد و آن‏هم از جانب کمونیست‏ها نه تنها فی‏الفسه ایرادی نه‏دارد بلکه مفید هم می‏باشد. امّا بحث مهم و اساسی و لُب کلام در آن است‏که نقد تاکنونی‏مان نسبت به سیاست‏های خودی و هم‏چنین اتحادهای انجام شده در چیست؟ ایراد تاکنونی و موانع‏ی کار را در اتخاذ کدامین سیاست‏ها، تاکتیک‏ها و یا رفتارها می‏بینیم؟ و از همه مهمتز چه جمع‏بند مدونی در حول و حوش اتحادهای نافرجام داریم؟

 

صدها و به جرأت می‏توان می‏گفت که ده‏ها طرح  پیرامون اتحاد نیروهای چپ توسط سازمان‏ها و افراد خارج از کشور مطرح گردیده است‏که هیچ‏کدام از آن‏ها به کار نی‏آمد. دلائل آن نه در ناباوری بعضاً سازمان‏ها و افراد حول این مقوله بل آنرا باید در عدم دقت طراحان آن حول پاسخ‏گوئی به نیازمندی‏های عملی جنبش‏های اعتراضی دید. در حقیقت در جا زدن و پس‏رفت آن ربط مستقیمی در تعیین ناصحیح بسترهای مبارزاتی علیه‏ی حاکمان زورگو دارد. چرا که میدانِ بنادرست انتخاب شده نمی‏تواند در خدمت به رشد و اعتلای مبارزاتی توده‏ها قرار گیرد و به‏همین دلیل هدف‏ها گُنگ و مبهم و روش‏ها و ابزارهای انتخابی هم بی خاصیت از کار در می‏آید. تا این شناخت و باور همگانی نه‏گردد و تا این مفوله‏ها بطور دقیق باز شناخته نه‏شود، عاقبت همه‏ی پلاتفرم‏های توافق شده در طاق‏چه‏ها باقی خواهد ماند و خاک خواهد خورد؛ به دلیل این‏که مقوله‏ی اتحاد نیروها و عناصر چپ را بسیار گل و گشاد انتخاب می‏نمائیم و قصد دور زدن پیش‏شرط‏های اولیه‏ی کمونیستی آنرا داریم؛ چرا که داریم عمق اختلافات بیان شده را عملاً نادیده می‏گیریم. به عبارتی واقعی باید گفت فاصله‏های سیاسی – تئوریک نیروهای درون "جنبش چپ" آن‏چنان زیاد است‏که نمی‏شود و نمی‏توان در شرایط کنونی بر تن چپ بدون شکل و شمایل، لباس یک‏رنگ و مناسبی کرد و انتظار و توقع ثمربخشی از آنرا داشت.

با علم به چنین حقایق تأسف‏باری مناسب و به‏جاست تا مضمون و محتوای اتحاد را در آغاز و در درون کلاسه نمود و به‏دنباله‏ی آن بطور دقیق جایگاه‏های فکری هر یک از افراد و نیروهای خارج از مدار فکری خود را روشن ساخت؛ به نزدیکی‏ها و دوری‏ها در این عرصه باید توجه کامل نمود و دخالت عملی داد. زمانی‏که تعریف واحدی حتی در شرح واقعه‏ی اعتراضات مردمی و آن‏هم در میان چپ خارج از کشور موجود نیست، چگونه می‏توان آن‏ها را حول "طرح یک استراتژی مشترک" گرد هم آورد و پرچم "بلوک سرخ طبقاتی" را برافراشت؟ آیا طرح و بیان چنین سیاست گل و گشادی توهم‏زا نیست و می‏تواند در خدمت به بالندگی هر چه بیش‏تر جنبش‏های انقلابی قرار گیرد؟

واضح است‏که دل در گرو داشتن جنبش‏های اعتراضی و اتحاد نیروهای چپ نه در طرح شعارهای بدون پشتوانه‏ی عملی بل در توضیح دقیق جایگاه‏های متفاوت فکری و ارزیابی صحیح و ناصحیح نیروهای متشکله در درونِ چپ مربوط می‏باشد. درک ضرورت و پاسخ‏گوئی فی‏البدهه، به نیازهای عملی جنبش، ربط تنگاتنگی از شناخت قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه‏ی‏مان و طبقات متخاطم و ذینفع دارد. فریادخواهی اتحاد چپ به‏خودی خود، مبین باوری عمیق‏مان نسبت به این معضل کهنه‏ی درون جنبش کمونیستی نیست. چرا که این چپ را باید و می‏بایست در وحله‏ی نخست بطور عام شناخت و در ثانی نیروهای درون آنرا از هم تفکیک نمود. گفته‏های گُنگ و بی پاسخ به‏موارد کلیدی در این زمینه ما را به کج‏راه خواهد بُرد و بر بی افقی‏ها خواهد افزود. 

تجارب بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد و متأسفانه باید اذعان نمود که همه‏ی آن‏ها منفی‏ست. تقریباً همه امتحان‏شانرا در این زمینه پس داده‏اند و رفوزه شده‏اند. به‏هرحال برای این‏که نه‏خواهیم آیه‏ی یأس به‏خوانیم و پیش‏داوری نه‏کرده باشیم و هم‏چنین انگیزه‏ی امضاء کنندگان "پیش بسوی تقابل هژمونیک، طرح یک استراتژی مشترک چپ برای جنگ طبقاتی" را به گذشتگان نسبت نه‏دهیم، بهتر است کمی به کنه نظرات‏شان به‏پردازیم و هم روشن سازیم که تا چه اندازه این طرح با واقعیات کنونی نیروهای درون چپ منطبق و یا فاقد اعتبار است.

نویسندگان "پیش بسوی تقابل هژمونیک ….." می‏گویند که: " اکتفا به روشهای تاکنونی و به شعارهای تاکنونی به هیچ وجه پاسخگوی نیازهای عظیم دوره حاضر نیستند. نمی‌توان صرفاً با تکرار شعار مرگ بر جمهوری اسلامی به ایجاد صفی نیرومند در این جدال عظیم رسید. نمیتوان با اتحاد عملهای محلی و موضعی سدی در مقابل این تعرض سنگین ارتجاع بست. برای مقابله با این خطر تنها و تنها یک راه وجود دارد. تمام ظرفیت چپ سوسیالیست جامعه ایران را امروز باید متحد، حول یک استراتژی واحد و با هویتی واحد وارد میدان کرد. باید هژمونی ارتجاع بر حیات سیاسی ایران را به چالش کشید. صحبت بر سر اتحاد عمل نیست. آنچه چپ ایران فاقد آن است، یک هویت اجتماعی است. این هویت را نمی‌توان با مبارزه تک سازمانها و گروهها ایجاد کرد. هیچ جنبشی بدون هویتی واحد، بدون شعارها و سمبلهایی واحد امروز نمی‌تواند تصویری از جامعه‌ای م
تفاوت را در مقابل افکار عمومی ایران و جهانیان قرار دهد. امروز فقط و فقط تشکیل یک «بلوک سرخ طبقاتی» برای به چالش کشیدن هژمونی جنبش سبز از یک سو و برای مبارزه با کل نظام از سویی دیگر راهگشاست".

"اکتفا به روش‏های تاکنونی و به شعارهای تاکنونی"، "نیازهای عظیم دوره حاضر"، "رد اتحاد عمل محلی و موضعی"، اتحاد "حول یک استراتژی واحد و با هویتی واحد .."، کسب "هویت اجتماعی"، "تشکیل یک «بلوک سرخ طبقاتی» و … از جمله مواردی‏ست که امضاء کنندگان "طرح یک استراتژی مشترک چپ …" بر آن تاکید دارند.

تا این جای قضیه این‏ها را باید در اعلام موضع‏ی این افراد و صدور احکام بدون ارائه‏ی ارزیابی صحیح و منطقی و آن‏هم در دوره‏ی عظیم حاضر توضیح داد. بدون شک نکات و موارد متعدد دیگری را هم می‏توان از لابلای این سطور به بیرون کشید و نشان داد که اساساً درک مدافعین «بلوک سرخ طبقاتی»، طبقاتی نیست؛ چرا که برقراری و برافراشتن پرچمی واحد و آن‏هم با استراتژی و با هویتی واحد، نیاز به ارائه‏ی شناخت دقیق از تفکرات نیروهای درون "جنبش چپ" و جامعه دارد. در حقیقت یک سر جامعه‏ی ایران را دارند طبقه‏ی حاکم و سرمایه‏داران تشکیل می‏دهند و در سر دیگر آن، کارگران و همه‏ی توده‏های محروم قرار گرفته‏اند. تعریف چنین واقعیاتی از روابط اجتماعی حاکم بر جامعه، وظایفِ روشن و فراتری را در مقابل همه‏ی مدافعین انقلاب ضد امپریالیستی قرار می‏دهد. باوری نیمه به حقایق و قوانین طبقاتی‏ای هم‏چون جامعه‏ی ایران، در انتخاب روش‏ها و اتخاذ تاکتیک‏ها و هم‏چنین در تعیین دوستان مرحله‏ای درون چپ تأثیرگذار است.

به بیانی دیگر سی سالی‏ست که جامعه‏ی ایران دارد از درون می‏ترکد و به‏دلیل فقدان جریان کمونیستی بالنده در درون است‏که حاکمان دارند از هر میدان اعتراضی‏ای پیروز بدر می‏آیند. این بدی‏ها و زشتی‏ها هم‏چون بختکی خانمان برانداز بر زندگی میلیون‏ها انسان رنج‏دیده‏ی ایران سیطره انداخته است. چپ بدون ارائه‏ی تعریف حقیقی از جایگاه اقشار متفاوت ستم‏دیده در درون جامعه‏، چپ بدون واقع بینی و دقیق از موقعیت خودی، چپ بدون ارتباط زنده با مردم و جنبش‏های اعتراضی، چپ بدون تشکیلات و حضور در داخل، چپ خلاق نیست. تفاوت چپ امروزی با چپ‏های دیروزی‏ای که از روش‏های "سنتی" سود می‏جستند در این است‏که چپ امروزی چشم به راه اعتراضات کارگری – توده‏ای‏است ولی چپ دیروزی میدان‏دار و پرچم‏دار مبارزات توده‏ای بود. بالا بردن ظرفیت چپ سوسیالیستی و در دست‏گیری هژمونی مبارزات مردمی، با مختصات امروزی نیروهای چپ موجود در خارج از کشور ناممکن می‏باشد. چپ امروزی، آگاهانه خود را از دایره‏ی مبارزه‏ی طبقاتی مستقیم و رو در رو خارج نموده و به نظاره‏گر تمام عیار اعتراضات کارگری – توده‏ای تبدیل گشته است. در میدانی مشغول فعالیت است‏که مانع‏ی بالندگی‏اش می‏باشد. میدان را بد انتخاب نموده است و بدون شک چنین انتخابی مانع‏ی هر گونه تعرض، پرش و کسب هویت واحد و اجتماعی‏ست. 

جای دارد تا امضاءکنندگان "پیش بسوی تقابل هژمونیک .." کمی روشن‏تر و واضح‏تر سخن گویند و توضیح دهند که در کدام بستر و با اتحاذِ کدامین استراتژی و روش‏های مبارزاتی‏ست که می‏خواهند چپ ناهمگون را همگون نمایند و هویت از دست رفته‏اش را باز گردانند؛ جای دارد تا توضیح دهند که چگونه می‏توانند گرایشات متفاوت و از زمین تا آسمانِ درون چپ را در زیر یک سقف گرد هم آورنند و هویت گم شده‏ی آنانرا که حاصل دهه‏ها انحراف، دهه‏ها کم‏کاری، دهه‏ها عقب‏نشینی و دهه‏ها رفتارهای بغایت غیر انسانی و غیر کمونیستی‏ست، را باز گردانند. این روزها سازمان‏ها و جریاناتی دارند از دو منظر و از دو نگاهِ متفاوت و با ارزیابی‏های ۱۸۰ درجه‏ای، دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت‏کشان را رقم می‏زنند و هیچ نقدی نسبت به سیاست‏های نافرجام تاکنونی‏شان نه‏دارند. در هیچ سازمان و یا حزبی این‏را سراغ نه‏دارید که سیاست‏های انحرافی و خسران‏ساز خود را به چالش کشیده باشند. بنابراین طرح امضاءکنندگان، فوریت نه‏دارد و آنرا باید به‏پای سیاست‏های حداکثری گذاشت. تحقق سیاست حداکثری هم لازمه‏اش عبور از صافی‏های کمونیستی – انقلابی‏ست. نیاز به بررسی موشکافانه و صادقانه از ناکرده‏های خویش دارد. مهمتر از همه‏ی این‏ها هنگامی‏که داریم از ضرورت طرحی و آن‏هم در پاسخ‏گوئی به نیازمندی‏های امروزی جامعه‏ی‏مان سخن می‏گوئیم باید و می‏بایست طرف صحبت و مخاطبین‏مانرا با نام و نشان و با هویت سازمانی – حزبی اعلام نمائیم. باید و می‏بایست اعلام نمائیم که منظور از تجمع چپ، شامل کدام جریان و سازمان‏ و با کدامین استراتزی و تاکتیک مبارزاتی‏ست؟ باید و می‏بایست اعلام نمائیم که چه کسانی و یا چه جریانات و احزابی در این مرحله از اتحاد در خط مقدم‏اند و کدام احزاب و سازمان‏ها در وسط و آخر خط‏ قرار دارند؟ 

متأسفانه باید گفت که این طرح دارد از جانب بعضاً افرادی به پیش کشیده می‏شود که هر یک از آنان از سابقه‏ی کار تشکیلاتی برخوردار بودند و جدائی‏شان حاصل تنش‏های سیاسی – تئوریک و رفتاری حول مسائل متفاوت با سازمان و احزاب خودی بوده است. علاوه بر این ارزیابی بعضاً امضاءکنندگان بر آن است‏که جریانات و احزابی در درون چپ وجود دارند که از جنبش‏