طرح اتحاد چپ هر از چند گاهی در میان اپوزیسیون خارج از کشور بر روی میز گذاشته میشود. اینبار محرک و بالا آمدن چنین نظری را باید به خیزشهای اخیر مردمی مربوط دانست. واضح استکه یکی شدن کمونیستها در مقابل طبقهی سرمایهدار، از آمال و آرزوهای هر انسان آزادهایست. آرمان کمونیستی حکم میکند که بدون اتحاد و یگانگی نمیتوان دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان را پس زد. امّا فارغ از همهی امیدها و آرزوهایمان باید به این معضل اساسی و گرهی پاسخ روشن دهیم که چپ انقلابی در کدام بستر و محیط و سیاست و با اتخاذ کدامین تاکتیکها قادر به کسب هویت از دست رفته و هدایت مبارزات تودهایست؟
در اوّلین قدم و در زمانیکه داریم طرح استراتژی مشترک چپ را بهمیان میکشیم، لازم است تا بطور مشخص نیروهایی که در چارچوبهی طرحمان میگنجند را اعلام نمائیم و به تبع از آن مکانیسمهای عملی آنرا بر شماریم. از زوایایی دیگر و کلی طرح بحث و سخن گفتن از اتحاد و آنهم از جانب کمونیستها نه تنها فیالفسه ایرادی نهدارد بلکه مفید هم میباشد. امّا بحث مهم و اساسی و لُب کلام در آن استکه نقد تاکنونیمان نسبت به سیاستهای خودی و همچنین اتحادهای انجام شده در چیست؟ ایراد تاکنونی و موانعی کار را در اتخاذ کدامین سیاستها، تاکتیکها و یا رفتارها میبینیم؟ و از همه مهمتز چه جمعبند مدونی در حول و حوش اتحادهای نافرجام داریم؟
صدها و به جرأت میتوان میگفت که دهها طرح پیرامون اتحاد نیروهای چپ توسط سازمانها و افراد خارج از کشور مطرح گردیده استکه هیچکدام از آنها به کار نیآمد. دلائل آن نه در ناباوری بعضاً سازمانها و افراد حول این مقوله بل آنرا باید در عدم دقت طراحان آن حول پاسخگوئی به نیازمندیهای عملی جنبشهای اعتراضی دید. در حقیقت در جا زدن و پسرفت آن ربط مستقیمی در تعیین ناصحیح بسترهای مبارزاتی علیهی حاکمان زورگو دارد. چرا که میدانِ بنادرست انتخاب شده نمیتواند در خدمت به رشد و اعتلای مبارزاتی تودهها قرار گیرد و بههمین دلیل هدفها گُنگ و مبهم و روشها و ابزارهای انتخابی هم بی خاصیت از کار در میآید. تا این شناخت و باور همگانی نهگردد و تا این مفولهها بطور دقیق باز شناخته نهشود، عاقبت همهی پلاتفرمهای توافق شده در طاقچهها باقی خواهد ماند و خاک خواهد خورد؛ به دلیل اینکه مقولهی اتحاد نیروها و عناصر چپ را بسیار گل و گشاد انتخاب مینمائیم و قصد دور زدن پیششرطهای اولیهی کمونیستی آنرا داریم؛ چرا که داریم عمق اختلافات بیان شده را عملاً نادیده میگیریم. به عبارتی واقعی باید گفت فاصلههای سیاسی – تئوریک نیروهای درون "جنبش چپ" آنچنان زیاد استکه نمیشود و نمیتوان در شرایط کنونی بر تن چپ بدون شکل و شمایل، لباس یکرنگ و مناسبی کرد و انتظار و توقع ثمربخشی از آنرا داشت.
با علم به چنین حقایق تأسفباری مناسب و بهجاست تا مضمون و محتوای اتحاد را در آغاز و در درون کلاسه نمود و بهدنبالهی آن بطور دقیق جایگاههای فکری هر یک از افراد و نیروهای خارج از مدار فکری خود را روشن ساخت؛ به نزدیکیها و دوریها در این عرصه باید توجه کامل نمود و دخالت عملی داد. زمانیکه تعریف واحدی حتی در شرح واقعهی اعتراضات مردمی و آنهم در میان چپ خارج از کشور موجود نیست، چگونه میتوان آنها را حول "طرح یک استراتژی مشترک" گرد هم آورد و پرچم "بلوک سرخ طبقاتی" را برافراشت؟ آیا طرح و بیان چنین سیاست گل و گشادی توهمزا نیست و میتواند در خدمت به بالندگی هر چه بیشتر جنبشهای انقلابی قرار گیرد؟
واضح استکه دل در گرو داشتن جنبشهای اعتراضی و اتحاد نیروهای چپ نه در طرح شعارهای بدون پشتوانهی عملی بل در توضیح دقیق جایگاههای متفاوت فکری و ارزیابی صحیح و ناصحیح نیروهای متشکله در درونِ چپ مربوط میباشد. درک ضرورت و پاسخگوئی فیالبدهه، به نیازهای عملی جنبش، ربط تنگاتنگی از شناخت قانونمندیهای حاکم بر جامعهیمان و طبقات متخاطم و ذینفع دارد. فریادخواهی اتحاد چپ بهخودی خود، مبین باوری عمیقمان نسبت به این معضل کهنهی درون جنبش کمونیستی نیست. چرا که این چپ را باید و میبایست در وحلهی نخست بطور عام شناخت و در ثانی نیروهای درون آنرا از هم تفکیک نمود. گفتههای گُنگ و بی پاسخ بهموارد کلیدی در این زمینه ما را به کجراه خواهد بُرد و بر بی افقیها خواهد افزود.
تجارب بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد و متأسفانه باید اذعان نمود که همهی آنها منفیست. تقریباً همه امتحانشانرا در این زمینه پس دادهاند و رفوزه شدهاند. بههرحال برای اینکه نهخواهیم آیهی یأس بهخوانیم و پیشداوری نهکرده باشیم و همچنین انگیزهی امضاء کنندگان "پیش بسوی تقابل هژمونیک، طرح یک استراتژی مشترک چپ برای جنگ طبقاتی" را به گذشتگان نسبت نهدهیم، بهتر است کمی به کنه نظراتشان بهپردازیم و هم روشن سازیم که تا چه اندازه این طرح با واقعیات کنونی نیروهای درون چپ منطبق و یا فاقد اعتبار است.
نویسندگان "پیش بسوی تقابل هژمونیک ….." میگویند که: " اکتفا به روشهای تاکنونی و به شعارهای تاکنونی به هیچ وجه پاسخگوی نیازهای عظیم دوره حاضر نیستند. نمیتوان صرفاً با تکرار شعار مرگ بر جمهوری اسلامی به ایجاد صفی نیرومند در این جدال عظیم رسید. نمیتوان با اتحاد عملهای محلی و موضعی سدی در مقابل این تعرض سنگین ارتجاع بست. برای مقابله با این خطر تنها و تنها یک راه وجود دارد. تمام ظرفیت چپ سوسیالیست جامعه ایران را امروز باید متحد، حول یک استراتژی واحد و با هویتی واحد وارد میدان کرد. باید هژمونی ارتجاع بر حیات سیاسی ایران را به چالش کشید. صحبت بر سر اتحاد عمل نیست. آنچه چپ ایران فاقد آن است، یک هویت اجتماعی است. این هویت را نمیتوان با مبارزه تک سازمانها و گروهها ایجاد کرد. هیچ جنبشی بدون هویتی واحد، بدون شعارها و سمبلهایی واحد امروز نمیتواند تصویری از جامعهای م
تفاوت را در مقابل افکار عمومی ایران و جهانیان قرار دهد. امروز فقط و فقط تشکیل یک «بلوک سرخ طبقاتی» برای به چالش کشیدن هژمونی جنبش سبز از یک سو و برای مبارزه با کل نظام از سویی دیگر راهگشاست".
"اکتفا به روشهای تاکنونی و به شعارهای تاکنونی"، "نیازهای عظیم دوره حاضر"، "رد اتحاد عمل محلی و موضعی"، اتحاد "حول یک استراتژی واحد و با هویتی واحد .."، کسب "هویت اجتماعی"، "تشکیل یک «بلوک سرخ طبقاتی» و … از جمله مواردیست که امضاء کنندگان "طرح یک استراتژی مشترک چپ …" بر آن تاکید دارند.
تا این جای قضیه اینها را باید در اعلام موضعی این افراد و صدور احکام بدون ارائهی ارزیابی صحیح و منطقی و آنهم در دورهی عظیم حاضر توضیح داد. بدون شک نکات و موارد متعدد دیگری را هم میتوان از لابلای این سطور به بیرون کشید و نشان داد که اساساً درک مدافعین «بلوک سرخ طبقاتی»، طبقاتی نیست؛ چرا که برقراری و برافراشتن پرچمی واحد و آنهم با استراتژی و با هویتی واحد، نیاز به ارائهی شناخت دقیق از تفکرات نیروهای درون "جنبش چپ" و جامعه دارد. در حقیقت یک سر جامعهی ایران را دارند طبقهی حاکم و سرمایهداران تشکیل میدهند و در سر دیگر آن، کارگران و همهی تودههای محروم قرار گرفتهاند. تعریف چنین واقعیاتی از روابط اجتماعی حاکم بر جامعه، وظایفِ روشن و فراتری را در مقابل همهی مدافعین انقلاب ضد امپریالیستی قرار میدهد. باوری نیمه به حقایق و قوانین طبقاتیای همچون جامعهی ایران، در انتخاب روشها و اتخاذ تاکتیکها و همچنین در تعیین دوستان مرحلهای درون چپ تأثیرگذار است.
به بیانی دیگر سی سالیست که جامعهی ایران دارد از درون میترکد و بهدلیل فقدان جریان کمونیستی بالنده در درون استکه حاکمان دارند از هر میدان اعتراضیای پیروز بدر میآیند. این بدیها و زشتیها همچون بختکی خانمان برانداز بر زندگی میلیونها انسان رنجدیدهی ایران سیطره انداخته است. چپ بدون ارائهی تعریف حقیقی از جایگاه اقشار متفاوت ستمدیده در درون جامعه، چپ بدون واقع بینی و دقیق از موقعیت خودی، چپ بدون ارتباط زنده با مردم و جنبشهای اعتراضی، چپ بدون تشکیلات و حضور در داخل، چپ خلاق نیست. تفاوت چپ امروزی با چپهای دیروزیای که از روشهای "سنتی" سود میجستند در این استکه چپ امروزی چشم به راه اعتراضات کارگری – تودهایاست ولی چپ دیروزی میداندار و پرچمدار مبارزات تودهای بود. بالا بردن ظرفیت چپ سوسیالیستی و در دستگیری هژمونی مبارزات مردمی، با مختصات امروزی نیروهای چپ موجود در خارج از کشور ناممکن میباشد. چپ امروزی، آگاهانه خود را از دایرهی مبارزهی طبقاتی مستقیم و رو در رو خارج نموده و به نظارهگر تمام عیار اعتراضات کارگری – تودهای تبدیل گشته است. در میدانی مشغول فعالیت استکه مانعی بالندگیاش میباشد. میدان را بد انتخاب نموده است و بدون شک چنین انتخابی مانعی هر گونه تعرض، پرش و کسب هویت واحد و اجتماعیست.
جای دارد تا امضاءکنندگان "پیش بسوی تقابل هژمونیک .." کمی روشنتر و واضحتر سخن گویند و توضیح دهند که در کدام بستر و با اتحاذِ کدامین استراتژی و روشهای مبارزاتیست که میخواهند چپ ناهمگون را همگون نمایند و هویت از دست رفتهاش را باز گردانند؛ جای دارد تا توضیح دهند که چگونه میتوانند گرایشات متفاوت و از زمین تا آسمانِ درون چپ را در زیر یک سقف گرد هم آورنند و هویت گم شدهی آنانرا که حاصل دههها انحراف، دههها کمکاری، دههها عقبنشینی و دههها رفتارهای بغایت غیر انسانی و غیر کمونیستیست، را باز گردانند. این روزها سازمانها و جریاناتی دارند از دو منظر و از دو نگاهِ متفاوت و با ارزیابیهای ۱۸۰ درجهای، دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان را رقم میزنند و هیچ نقدی نسبت به سیاستهای نافرجام تاکنونیشان نهدارند. در هیچ سازمان و یا حزبی اینرا سراغ نهدارید که سیاستهای انحرافی و خسرانساز خود را به چالش کشیده باشند. بنابراین طرح امضاءکنندگان، فوریت نهدارد و آنرا باید بهپای سیاستهای حداکثری گذاشت. تحقق سیاست حداکثری هم لازمهاش عبور از صافیهای کمونیستی – انقلابیست. نیاز به بررسی موشکافانه و صادقانه از ناکردههای خویش دارد. مهمتر از همهی اینها هنگامیکه داریم از ضرورت طرحی و آنهم در پاسخگوئی به نیازمندیهای امروزی جامعهیمان سخن میگوئیم باید و میبایست طرف صحبت و مخاطبینمانرا با نام و نشان و با هویت سازمانی – حزبی اعلام نمائیم. باید و میبایست اعلام نمائیم که منظور از تجمع چپ، شامل کدام جریان و سازمان و با کدامین استراتزی و تاکتیک مبارزاتیست؟ باید و میبایست اعلام نمائیم که چه کسانی و یا چه جریانات و احزابی در این مرحله از اتحاد در خط مقدماند و کدام احزاب و سازمانها در وسط و آخر خط قرار دارند؟
متأسفانه باید گفت که این طرح دارد از جانب بعضاً افرادی به پیش کشیده میشود که هر یک از آنان از سابقهی کار تشکیلاتی برخوردار بودند و جدائیشان حاصل تنشهای سیاسی – تئوریک و رفتاری حول مسائل متفاوت با سازمان و احزاب خودی بوده است. علاوه بر این ارزیابی بعضاً امضاءکنندگان بر آن استکه جریانات و احزابی در درون چپ وجود دارند که از جنبش