کارگران و انقلاب ( منصور حکمت )

کارگران کمونیست خواهان انقلابند. اما کدام انقلاب؟ طبقات مختلف و گرایشات سیاسى و اجتماعى مختلف "انقلاب" را به معانى بسیار متفاوتى بکار میبرند. دنیاى ما همه نوع "انقلاب" و همه نوع "انقلابى"اى بخود دیده است. تقریبا هر کس و هر جریانى که میخواهد وضع موجود در جامعه را بشیوه اى ناگهانى و بطور غیرمسالمت آمیز تغییر بدهد از انقلاب حرف میزند و خودش را انقلابى مینامد. خیلى از این انقلابات چیزى بیشتر از ارتجاع صرف نیستند. نمونه "انقلاب اسلامى" زنده و حى و حاضر جلوى چشم ماست. عقب مانده ترین خرافات و مشقت بارترین اوضاع را انقلاب نام گذاشته اند. مرتجع ترین و کثیف ترین عناصر نام انقلابى برخود نهاده اند. کارگر کمونیست پیگیرترین دشمن چنین انقلابات و انقلابیون دروغینى است. 

 

برخى دیگر از انقلابات چیزى فراتر از اصلاحات محدود در وضع موجود نیستند. خلاصى از استبداد، کسب استقلال اقتصادى، برنامه ریزى و بهبود سطح تولید، توزیع به اصطلاح "عادلانه تر" ثروت و غیره مضمون اصلى بسیارى از تحولاتى بوده است که در کشورهاى مختلف تحت عنوان انقلاب صورت گرفته است. در همه این موارد بنیاد مناسبات موجود در جامعه و کل نظامى که مایه مشقات و محرومیت هاى توده مردم کارگر و زحمتکش را تشکیل میدهد دست نخورده باقى مانده است. دو دهه قبل شاهد انقلابات متعدد اینچنینى در کشورهاى تحت سلطه بوده است. امروز وقتى به این کشورهاى انقلاب کرده نگاه میکنیم دیگر حتى نشانى از همان تحولات محدود ناشى از انقلاب هم باقى نمانده است و منطق نظام سرمایه دارى بار دیگر این واقعیت را آشکار کرده است که مادام که اساس سرمایه و سرمایه دارى پابرجاست نصیب توده کارگر و زحمتکش جز فقر و بى حقوقى سیاسى و اجتماعى نخواهد بود. 

خاصیت مشترک همه این انقلابات دروغین و نیم بند این است که تماما تحت تاثیر اهداف و مقاصد بخش هائى از خود طبقات حاکمه قرار داشته اند و رهبرى سیاسى و عملى آنها بدست همین اقشار بوده است. کارگران همواره بعنوان نیروى ذخیره و کمکى به میدان کشیده شده اند، جنگیده اند و فداکارى هاى بى نظیر از خود نشان داده اند. اما حاصل کار جز دست بدست شدن قدرت در درون خود طبقه سرمایه دار و جز پیدایش شکل هاى جدیدى براى اداره نظام استثمارگر موجود نبوده است. در بسیارى موارد اولین کسانى که مورد تعرض بخش هاى تازه بقدرت رسیده طبقه حاکمه قرار گرفته اند خود کارگران بوده اند و انقلاب خود به دستاویز جدیدى براى سرکوب جنبش کارگرى تبدیل شده است. 

بنابراین وقتى کارگر از انقلاب صحبت میکند باید دقیقا بداند که چه چیز میخواهد و چه چیز نمیخواهد. ما خواهان انقلاب کارگرى علیه کل سیستم سرمایه دارى و کل قدرت طبقه سرمایه دارى هستیم. ما خواهان انقلاب کمونیستى هستیم که جامعه موجود را از بنیاد دگرگون میکند. 

انقلاب کارگرى چه هدفى را دنبال میکند؟ پاسخ این سوال در همین جامعه سرمایه دارى نهفته است. هر کارگرى که ده دقیقه به اوضاع خودش فکر کند ایراد اصلى اى را که باید در دنیا برطرف شود تشخیص میدهد. این جامعه وارونه است. تولید کنندگان ثروت جامعه، کارگران، بى چیزند و بیکارگان ثروتمند. پست ترین و فرومایه ترین عناصر، نجبا و عالیجنابان این جامعه اند و شریف ترین مردم، توده زحمتکشان فرودست و بى حقوق اند. آنها که یک عمر کار کرده اند و ثروت ساخته اند حتى پس از سى سال براى گذران هر روز از زندگى خود باید از نو براى کارشان مشترى پیدا کنند. قدرت خلاقه و مولد کارگر خود را در قدرت اجتماعى و سیاسى روزافزون سرمایه و فرودستى هرچه بیشتر خود کارگر نشان میدهد. براى حفظ این جامعه وارونه دولت ها پیدا شده اند، ارتشها ایجاد شده اند، زندانها و شکنجه گاهها بنا شده اند، خدایان آفریده شده اند و مذاهب ساخته شده اند. مساله از روز روشن تر است. این جامعه مبتنى بر بردگى است. بردگى مزدى. هیچ درجه رشد خدمات اجتماعى و بیمه ها و افزایش درآمد کارگران که تازه همه باید با نبرد و با زور از حلقوم طبقات حاکم بیرون کشیده شوند، در اساس این موقعیت برده وار کارگر تغییرى نمیدهد. کودکى که امروز در میان ما متولد میشود مهر استخدام سرمایه شدن را بر پیشانى خود دارد. 

کل تبعیضات اجتماعى و سیاسى و کل فساد و تباهى اخلاقى جامعه حاضر، از ستمگرى بر زنان و تبعیض نژادى تا اعتیاد و فحشا، از رقابت و منفعت طلبى فردى که در خون جامعه جریان دارد تا قحطى و گرسنگى و بیمارى که هر روز میلیونها انسان محروم را بکام مرگ میکشد، همه حاصل این وارونگى جامعه اند. جامعه اى که صاحبان برحق و آفرینندگان واقعى آن، کارگران، اسیر بردگى مزدى اند. انقلاب کارگرى بر سر در هم کوبیدن بنیاد این جامعه طبقاتى است. 

بنیاد این نظام مالکیت خصوصى اقلیتى کوچک بر وسائل تولید در جامعه است. مادام که انسانها براى نان خوردن و براى برخوردار شدن از حداقلى از رفاه ناگزیرند براى کس دیگرى کار کنند که اختیار وسائل تولید را در دست گرفته است، مادام که تولید اجتماعى و تامین مایحتاج بشر تنها از طریق سود رسانى به مالکان انگل وسائل تولید ممکن است، صحبتى از آزادى و برابرى انسانها و از میان بردن محرومیت ها و تبعیضات نمیتواند در میان باشد. انقلاب کارگرى در اساس خود انقلابى علیه مالکیت خصوصى طبقه سرمایه دار بر وسائل تولید اجتماعى است. انقلاب کارگرى انقلابى براى برقرارى مالکیت و کنترل اشتراکى و دسته جمعى تولید کنندگان بر وسائل کار و تولید است. انقلاب کارگرى انقلابى براى محو طبقات و استثمار طبقاتى است. 

بورژوازى به زبان خوش دست از قدرت اش بر نمیدارد و بساط استثمارش را جمع نمیکند. پس باید انقلاب کرد، حکومتى کارگرى برقرار ساخت که مقاومت استثمارگران را در هم میشکند و راه را براى جامعه اى بدون استثمار و لاجرم بدون نیاز به هیچ نوع حکومت و ستم و خرافه باز میکند. 

براى کارگر کمونیست انقلاب یعنى خیزش طبقه کارگر براى عملى کردن تمام این تحول عظیم اجتماعى. مبارزه براى آزادى، برابرى و حکومت کارگرى. اگر کارگر به میدان سیاست میاید باید براى این بیاید. باید بعنوان رهبر رهائى کل جامعه به میدان بیاید. دوران کشیده شدن کارگران بدنبال این و آن بسر رسیده است. جریان کمونیستى در