نبض علی جوادی هم با نبض همان جنبش میزند

s.keramat@gmail.com
علی جوادی یکی از شخصیت های مورد توجه من است. مورد توجه است زیرا به شیوه ای حیرت آور هر دوره ای یک نظر میدهد و مدتی بعد نظرش را عوض و نوشته های دوره قبلیش  را پنهان میکند. انگار فعالیت سیاسی را با بند بازی عوضی گرفته است. در چهار سال اخیر بارها در اثر بی توجهی خودش به زمین افتاد، سرش به سنگ خورد با این وجود هر بار از دیگران طلبکار شده است.  همین چندی پیش بود که در رابطه با حزب کمونیست کارگری (حککا) نوشت "راهی که ما طی کردیم و راهی که خط پوپولیستی و راست حمید تقوایی بر حزب کمونیست کارگری غالب کرد، نشان داد که دو خط و دو گرایش  سیاسی متمایز است. نقطه اتکاء اجتماعی شان متفاوت است. به جنبش اجتماعی متفاوتی تعلق دارند." اما امروز خود او در کنار حککا، از نقد حزب حکمتیست به جنبش سبزی  میر حسین موسوی آزرد و آشفته  شده است.

 اظهار امروز ایشان در رابطه با شیوه بر خورد حزب حکمتیست به جنبش سبزی موسوی این حقیقت بدیهی را یکبار دیگر ثابت میکند که بر خلاف ادعایش، آقای جوادی هم به همان جنبشی تعلق دارد که حککا جزئی از آن است. نامبرده هم مثل رهبری حککا، نقد حزب حکمتیست به جنبش سبز موسوی را بخود گرفته است. با همان ادبیات "با نزاکتانه" آن حزب و با همان استدلالات به جنگ حزب حکمتیست آمده است. من در مطلبی دیگر تحت عنوان "حککا و انقلاب مردمی: اشتباه تحلیلی یا انتخاب سیاسی"  به گوشه هایی از اختلاف بر سر شیوه چگونگی بر خورد به جنبش سبز موسوی پرداخته ام. آن مطلب در جواب به علی جوادی هم کاملا صدق میکند.
اما نکاتی دیگری هستند که هم جوادی به آن پرداخته و هم کاظم نیکخواه که در نوشته قبلی به آن پرداخته نشده است. یکی از آن نکات اشاره هر دوطرف به جنبش دانشجویی ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و مقایسه آن حرکت با جنبش سبز اسلامی موسوی است. "استدلال" شده است که چون منصور حکمت از آن جنبش حمایت کرده بود، ما هم بایستی از جنبش مورد بحث کنونی حمایت کنیم.  این "سیاستمداران" یا بسیار کم حافظه هستند یا اینکه دارند سفسطه میکنند. زیرا جنبش ۱۸ تیر یک جنبش خودش و بدون رهبر بود که در مقابل تمامیت حکومت اسلامی  عرض اندام کرده بود. مطالبه اش  آزادی بیان بود. شعارش هم "آزادی اندیشه باریش و پشم نمیشه" بود. آن جنبش رهبر معینی نداشت. حکومت خاتمی را به چالش کشیده بود. دولت اصلاح طلبان آنرا سرکوب کرد.  کمونیست ها میتوانستند در آن جنبش که خود جوش که خواست های دمکراتیکی داشت دخالت فعال بکنند و به آن سمت و سو بدهند.  جنبش ۱۸ تیر و جنبش ۲۲ خرداد موسوی متعلق به دو کمپ متخاصم هستند.  جنبش اسلام سبز موسوی را  بایستی با تحولات ۱۹۹۱ در کردستان عراق مقایسه کرد نه با جنبش ۱۸ تیر.
مشکل علی جوادی این نیست که نمیتواند مباحث منصور حکمت در رابطه با تحولات ۱۹۹۱ در کردستان عراق بخواند و موضع دقیق بگیرد، بلکه مشکل این است که نبض علی جوادی و حککا با نبض جنبشهای ناسیونالستی ایرانی میزند. این یک امر اتفاقی نیست که وقتی هخا قیام میکند، حزب علی جوادی و حککا هیجانزده میشوند. وقتی مردم از سر استیصال فریاد "رای من کو؟" سر می دهند، این جریانات فرمان انقلاب صادر مینمایند. اما در بقیه روزها سال که جنبشها ناسیونالسیتی ساکت هستند علی جوادی و حمید تقوائی ای هم خاموش و بی تحرک هستند. جنبشی متمازیز است که ساختار و سلسله اعصابش همگی مجزا از جنبش های دیگر عمل کنند؛  خود جامعه را به حرکت در بیاورد نه دنباله رو این وآن جریان باشد.

علاوه بر این، علی جوادی از اینکه رهبری حزب حکمتیست از فعالین چپ خواسته است که طی این وقایع جان خود را به خطر نیندازند، رگ کردنش باد کرد  و آن جهت گیری را  "سقوط سیاسی واقعا تاسف آور" خوانده است. سقوط یا صعود، ولی لازم است جهت اطلاع آقای جوادی تاکید کرد که ما علاقه ای نداریم افراد کمونیست زیرا شعار "یا حسین میرحسین" و صف اسلام سبز موسوی "شهید" شوند. خون ریخته شده دراین راه مبدل به سرمایه ای برای کروبی و موسوی خواهد شد. هیچگاه  تاریخ از کشته شدگان وقایع اخیر، هر چند هم کمونیست باشند،  بعنوان جانبا ختگان را سوسیالیست نام نخواهد برد. همچنانکه اسمی از آن دسته از چپهای افغانستان که در دهه ۸۰ میلادی در جبهه مجاهدین افغان بر علیه دولت مورد حمایت شوروی میجنگیدن نیست.

علی جوادی به فعالین حزب حکمتیست "رهنمود" داده است که چنین و چنان کنند. اما مشکل "رهنمود" نیست، بلکه اتفاقات بعد از رهنمود است. نگرانم که  ممکن است دو روز دیگر نامبرده  نظرش را عوض کند؛ نگرانم که این اظهار نظر را هم مثل بحث هایش در جریان انشعاب حککا در سال ۲۰۰۴ و بعد ۲۰۰۶ مخفی کند. ممکن است از این اظهار نظر هم پشیمان شود؛ وی زمانی حکمتیست ها را حجاریانی و مکارتیست می نامید، بعد حکمتیست می نامید، نهایتا  کفش و کلاه کرد بوده به آنها ملحق شود، و اکنون آنها را عملا در موازات سیاست جناح حاکم رژیم اسلامی" میبیند. علی جوادی این حرکت زیکزاکی در رابطه با جریانات دیگر هم داشته است. وی در زمان تشکیل فراکسیونش،  تا بعد از انشعاب از حککا، اصرار میورزید که با آن حزب اختلافی ندارد اما بعد آن حزب را "راست"، "پوپولیست"، "پرو آمریکا" و "پرو اسرائیل" نامید.  اکنون روی یک طناب دیگر پریده و در کنار آن حزب در صدد سازمان دادن یک انقلاب "سوسیالیستی" در متن یک خیزش بورژوائی است. کسی مگر کله اش پر از کاه باشد که به رهنمودهای چنین شخصی با این درجه از بی ثباتی سیاسی توجه کند.

جامعه کسی را که سیاست را با سیرک بازی عوضی گرفت و از فرهنگ و منش کشورهای غربی،-علیرغم زندگی طولانی در آنجا –  شیوه برخورد سنجیده به مخالفینش یاد نگرفته است، جدی نمی گیرد.