بیم ها و امیدهای جنبش سترگ جاری!

رویدادهای مبارزاتی چند روز اخیر تجلی یکی از پرشکوه ترین خیزش های مردمی در طی سه دهه از عمر ننگین رژیم جمهوری اسلامی به مثابه رژیم حافظ منافع سرمایه های امپریالیستی و سرمایه داری وابسته در ایران است.       

مسلم است که آنچه این روزها در خیابان ها می گذرد یک جنبه از واقعیت و آنچه در کاخ های سیاستمداران مدافع منافع استثمارگران و سرکوبگران برای مقابله با توده های انقلابی ما می گذرد، جنبه دیگری از واقعیت است. بر این اساس در شرایطی که صحنه ها و تصاویری از مبارزات توده های جان به لب رسیده در خیابان ها- تصاویری پر شور، تصاویری دردناک، تصاویری امید بخش، تصاویری دلهره آور- در مقابل چشمان همه کسانی که قلبشان برای توده های در بند ایران می طپد، در حرکت است، در همان حال هر کسی به نقشه ها و سیاست هائی نیز می اندیشد که دشمنان رنگارنگ مردم برای سرکوب و تحت کنترل در آوردن این جنبش طراحی و در دستور خود قرار داده اند. همین واقعیت خود به طور طبیعی سئوالاتی را در ذهن کارگران و زحمتکشان و همه توده های در بند ایران و نه تنها آنها بلکه تمامی روشنفکران مبارز در ایران و خارج از کشور بوجود آورده است. یکی از اساسی ترین این سئوال ها به شکست و پیروزی این جنبش مربوط است؛ به خصوص که روشنفکرانی، با این فرض که گویا رهبری جنبش در دست موسوی و اصلاح طلبان قرار دارد، با ناامیدی از شکست محتوم آن سخن گفته و قادر نیستند ارزش و  اهمیت عظیم این جنبش در هموار کردن راه برای تحقق آرمان های انقلابی کارگران و دیگر توده های ستمدیده ایران را دریابند. عده ای نیز با تکیه بر فقدان یک رهبری انقلابی در جامعه که خود البته واقعیتی است غم انگیز، زانوی غم به بغل گرفته و به رواج ایده های مأیوسانه در ارتباط با این جنبش می پردازند. برای این که بتوان در مورد چنین مسایلی اظهار نظر کرد، قبل از هر چیز لازم است تصویری حدالمقدور درست از واقعیت های درونی این جنبش کسب نمود. نوشته حاضر، با بررسی رویدادهای مبارزاتی که امروز در ایران می گذرد و کنکاش در بیم و امید های موجود در جنبش سترگ کنونی، می کوشد قدمی در این جهت، بردارد.

  

جنبش تاریخی بزرگی که امروز در ایران در وسعتی بی نظیر تقریباً در سراسر کشور جریان دارد، جنبشی است عمومی که از میان کارگران و زحمتکش ترین اقشار جامعه یعنی "هیچ بودگان" و گرسنگان، سیل جوانان(زن و مرد) بیکار، تحقیر و سرکوب شده و بی حقوق، از میان اقلیت های مذهبی و خلقهای تحت ستم، اقشار مختلف پائین جامعه، معلمین و پرستاران، خانواده های داغدار زندانیان سیاسی- چه در ارتباط با دهه ۶۰ که فرزندانشان، پدرومادرهایشان، خواهر و برادرانشان و…..به مثابه نسلی انقلابی به دست رژیم دارو شکنجه جمهوری اسلامی در خون خود غلطانده شدند، و چه در ارتباط با مبارزینی که بعدها توسط این رژیم به قتل رسیده و یا هم اکنون در زندان ها به سر می برند- دانشجویان، و زنان(با تأکید بیشتر و بیشتر، زنان) که  نه فقط خود در طی سه دهه اخیر همواره آماج شدیدترین سرکوب ها بوده اند، بلکه  بخش عمده ای از سرکوب مردم با سرکوب زن در جامعه از طرف جمهوری اسلامی بر مردم اعمال شده است، همه و همه در آن شرکت دارند. حتی گروه های سنی متفاوتی در این جنبش به چشم می خورند که بیانگر شرکت فعالانه دو نسل متفاوت (از پیرزن و پیرمرد تا نوجوانان دختر و پسر) در آن است. در عین حال در صفوف این جنبش ما شاهد حضور بخش هائی از میان قشرهای مرفه جامعه و حتی بخشی از خود طبقه حاکم نیز هستیم.

 

این جنبش در اساس، انعکاس خشم فرو خفته طبقات و اقشاری است که از بدو به قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی ، با شدت و حدت تمام مورد استثمار و ستم قرار داشته و خواست های عادلانه و برحقشان به قهرآمیز ترین و وحشیانه ترین شکل سرکوب شده است. انعکاس خشم فروخفته گرسنگان و رنجدیدگان نسبت به شکاف طبقاتی عظیمی است که امروز باعث تمرکز  ثروت های نجومی و سرسام آور در کاخ های سر به فلک کشیده سرمایه داران و وابستگان به آنها در یکسو و فقر و فلاکت بیش از حد طبقات تهیدست با کودکان و نوجوانان دختر و پسر آواره شان در خیابانها، از سوی دیگر است. انفجار خشم عمومی نسبت به رشد فحشاء، اعتیاد، آوارگان در خیابان و "کارتن خواب ها" و بالاخره انفجار خشم عمومی از دیکتاتوری شدیداً و وسیعاً قهر آمیز حاکمیت موجود به مثابه روبنای ذاتی و اجتناب ناپذیر سیستم سرمایه داری وابسته حاکم در کشور است، دیکتاتوری عنان گسیخته ای که نه فقط در کارخانه ها و مراکز گوناگون کار بلکه در ادارات، در مدارس و دانشگاه ها و بطور کلی در همه جا که مردم و کار و زندگی وجود دارد، از طریق دخالت حتی در خصوصی ترین مسایل زندگی توده ها، به مردم ایران تحمیل شده است. بنابراین جدالی که امروز در جنگ و گریز های خیابانی شاهد آن هستیم، یک جدال طبقاتی است که در یک سوی آن صفی از طبقات محروم و بی چیز، از کارگران گرفته تا توده های زحمتکش و دیگر توده های تحت ستم ایران قرار دارند و در سوی دیگر آن، طبقه استثمارگر حاکم یعنی سرمایه داران گرگ صفت وابسته ایستاده اند که در عین حال پایگاه اصلی امپریالیسم در ایران را تشکیل داده و در ارتباطی ارگانیک با یکدیگر بر مردم ما اعمال حاکمیت می کنند.

 

یکی از مهمترین ویژگی های این جنبش بزرگ و سراسری، توان و انرژی مبارزاتی عظیم نهفته در آن است. این واقعیت را اولاً  می توان در جسارت و شهامت و شجاعت غیرقابل توصیف جوانان انقل