مجاهدتهای سرخ زیر پرچم سبز موسوی!

فحاشی به ضد انقلاب همیشه کار انقلابی است که حتما  باید  در راستای پیش برد انقلاب  انجام داد.البته زمانی که واقعا انقلابی در کار باشد وگرنه برای  طیفی که از هر شلوغی فارغ از پرچم آن  انقلاب در میآورند واز هرصدای ترقه ای جنگ چریکی  داستان دیگری است. این طیف ظاهرا ملیتانت هستند اما از سر جنبشی به دنبال پرچمهایی به  شدت ارتجاعی میروند.  ما چه قبل از انتخابات و چه در جریان حوادث بعد از آن به صراحت گفتیم که بازی در چهار چوب جناحهای رژیم به جایی نمیرسد. نه از سر خلوص ایدولوژیک ! بلکه وافعا هر ناظری که کمی از ساختار سیاسی و حکومتی جمهوری اسلامی خبر داشت میتوانست اینرا پیش بینی کند! به فرض اینکه موسوی هم رای بیاورد بازهم در بر همان پاشنه خواهد چرخید!

ما به درست اعلام کردیم که  هیچ  چیز بر حق تر از اعتراض به جمهوری اسلامی نیست وخطاب به  کارگران گفتیم:"از جنگ در صفوف دشمن استفاده کنید، محلات و کارخانه ها را در مقابل پرچم سبز و سیاه به زیر کنترل خود در آورید. صدای اعتراض خود را علیه خفقان، علیه سرکوب و استثمار بلند کنید! تلاش کنید از این فرصت برای گسترش اتحاد در صفوف خود در مقابل همه دستجات سرمایه داران استفاده کنید.  هر جا، به تناسب وضعیت، میتینگ ها٬ سخنرانی ها٬ مجامع عمومی ڪارگری را سازمان دهید و از منفعت خود دفاع کنید. تلاش کنید کارگران به سرباز جنگ سبز و سیاه تبدیل نشوند و فریب نخورند. صف آزادی و برابری، صف انقلاب کارگری را باید تقویت کرد!(بیانیه دفتر سیاسی حزب حکمتیست ۲۶خرداد۱۳۸۸-۱۶ژوئن۲۰۰۹)

در گرماگرم حوادث و خروش میلیونی مردم با شعار "یا حسین میر حسین" ، "الله اکبر" و" موسوی رای ما را پس بگیر!"  صدای ما کمتر مورد توجه قرار گرفت. هرجا مردم این صدای متفاوت را شنیدند تعمق کردند و بعضا صف خود را جدا کردند. اما این کل داستان نبود. راست کمتر در حین "انقلاب سبز" خودش را درگیر صداهای دیگر میکرد. و چنان با اعتماد بنفس بود که نیازی نمی دید عکسل العمل جدی نشان دهد. موفق شده بود که همه را زیر یک پرچم واحد در آورد.اتفاقی که افتاده بود بورژوازی در اپوزسیون سالها برای آن تلاش میکرد. در این میان جناح چپ ناسیونالیست ایرانی از توده ای -اکثریتی گرفته تا حزب مشارکت ، سازمان مجاهدین  انقلاب و خلق تا سلطنت طلبان تا راه کار گر و سازمان زحمتکشان تا حزب کمونیست کارگری که انصافا جناح میلیتانت این جنبش است و روشنفکران ناراصی طبقه دارا در آن حضور به هم رساندند. اکثریتشان برای مدتی علم و کوتل خود را کنار گذاشتند و سبز پوش شدند وقتی میپرسیدید:" چرا سبز شدید!" میگفتند:" مقتضیات انقلاب سبز چنین اقتضا میکند."   به جز معدود  جریانی مثل ما(حزب  حکمتیست) تقربیا قریب به افتاق اپوزسیون قانونی و غیره قانونی رژیم در این انقلاب درگیر بودند. جالب است  اگر در خارج کشورمیان آنها حضور  به هم میرساندید اول با زبان  خوش ازت میخواستند که یا مثل آنها باش اگر  گوش نمیدادید اگر خودشان زورشان میرسد بیرونت میکردند اگر نه! سریعا  پلیس محل را خبر میکردند که کاسه کوزه ات را جمع کنید.

اما داستان چپ ناسیونالیست  دنباله رو حوادث  هم غم انگیز بود و هم کمیک ! غم انگیز به این خاطر تا آنجایی که من خبر دارم در اکثر جاهایی که اعتراض سبزها  بوده اگر حضور میداشتند  یا باید هم رنگ موج سبز میشدند یا با خفت و خواری با کمک پلیس از صف خودشان بیرونشان میکردند.نمونه های زیادی در این زمینه وجود دارد!  کمیک اینجا بود طرف خودش را "رهبر انقلاب" میدانست وبا لباس سرخ  در یک چشم برهم زدن در دنیای خیالی  سوار اسبی شده بود که از قبل با یراق و کوپال  سبز  زین شده بود!   مسیررادیکال هم تعین شده  بود!ریاست جمهوری جناب موسوی! هرچه آدمهای عاقلی مثل ما  میگفتند:" بابا جان این اسب و این مسیر شما را به مقصد نمیرساند  هیچ بلکه  در اولین پیچ با سر به زمین میخورید" ولی گوششان بدهکار نبود!  بیچاره در خارج کشور و در همین کشور محل سکونت من، اعضا و هوادارنشان را هر روز میفرستادند که "پیام رهبر انقلاب" را به گوش خلق الناس جلوی سفارت در لندن برسانند  ولی نه تنها "مردم  انقلابی" گوششان از این حرفها پر بود بلکه با تیپا از صف خودشان بیرونشان میکردند.

 

 داستان انقلاب سبزوارد مراحلی شده بود که ما آنرا پیش بینی کرده بودیم که درگیری جناحهای رژیم خط قرمزهایی دارد و تا آنجا پیش خواهند رفت دوباره سرشان را در  آخورجمهوری اسلامی  میکنند.

چپ ناسیونالیست تحلیل پشت تحلیل  تولید میکرد و در حین مجاهدتهای سرخ زیر پرچم سبز، گوشه چشمی هم به "ضد انقلاب" داشتند. کم کم فراخوانها شروع شد. خواهان  ترک صفوف ما شدند! البته فقط ما بودیم  که از زاویه مارکس ، انگلس ، لنین و منصور حکمت  نظر متفاوتی داشتیم و از همان روز اول روی آن کوبیده بودیم!۱ کم کم که انقلاب سبز با موانع روبرو میشد لحن اینها علیه ما تند تر میشد. کار به جایی رسید که خود را انقلابیون سرخ زیر پرچم سبز اعلام نمودند و ما را "جغد انقلاب" ، "ضد انقلاب" و " طرفدار جمهوری اسلامی" و "خوارج" سرنگونی طلب خطاب قرار دادند. ما کماکان با جدیت تلاش میکردیم و میکنیم که طبقه خود را از زیر دست و بال جناحهای رژیم بیرون بیاوریم! البته کار آسانی نیست ولی تلاشی شعف انگیز است!

 

  با فروکش کردن انقلاب سبز و قسم دوباره موسوی به ارکان نظام هنوز برای جنبشی که راه افتاده بود یک برگ برنده مانده بود و هنوز میشد به آن اتکا کنند .  همه نفسهایشان را درسینه حبس کرده بودند تا بلکه "عالی جناب سرخ پوش" لب بترکاند و کاری کند.همه از جهد و کوشش وی برای "جنگ آخر" با خامنه ای  میگفتند از حزب بی بی سی تا رادیوآلمان تا امریکا و خیل اپوزسیون رژیم منتظر بودند. سرانجام  رفسنجانی بعد از بیست روز لب باز کرد و اردات و "عشق" خود را به جناب "رهبر" اعلام کرد. این آب سردی بود که روی سر همه که به جنبش سبز دخیل
بسته بودند ریخت . جالب است هم جمهوری اسلامی که کشتار کرد و مردم را سرکوب و لت و پار  وزندانی کرد به دنبال کسی یا کسانی میگردد تا بار جنایتهایش را به دوش آنها بیندازد و هم انقلابیون سبز ناکام درجناح میلیتانت ناسیونالیست ایرانی چه با پرچم سبز   و سرخ دنبال این هستند که ناکام ماندن سواریشان بر اسب سبز به عهده دیگران بیندازند . هر وقت هم دهن باز میکنند جز لیچار گویی کار ندارند. عصبانی هستند . دلیل ناکامیشان را نه در سیاست غلط و دنباله روانه خود بلکه در این میدانند که کسانی همیشه نورافکن روی این جماعت میگذارند و همه میتوانند تمام قد آنها را ببیند.

 

 به ما میگویند" منزه طلب و پاسیف" این در حالی است که میدانند اتفاقا ما به شدت فعالیم اما در خدمت یک سیاست دیگر و به نفع طبقه خودمان طبقه کارگر. ما را لعن و نفرین میکنند و هنوز نمیتوانند تحلیل مشخصی از ما به خورد هواداران خودشان بدهند. ما آنها را نقد میکنیم و بی پروا هم نقد میکنیم ! به طبقه کارگر و به کمونیستها راه نشان میدهیم. ظرف سه- چهار سال اخیر چند انقلاب از این دست  در ایران رخ داده است که از شانس بد آنها هیچ کدام انقلاب ما نبود!  ولی انقلاب آنها بوده است. ما گفتیم با شما سوار ارابه ای که  هخا راه انداخته است نمیشویم به جای اینکه کمی تعمق کنند به پرخاش سوسیالیستی  به ما روی آوردند! ما درمقابل حضور میلیونی ترک پرستان بر سر یک کاریکاتور همراهشان نشدیم دوباره ما را مورد لطف خود قرار دادند. ما با پروژه الاحواز نرفتیم باز فحش میلیتانسی  را از اینها خوردیم. با پژاک نرفیتم بدتر فحش خوردیم ! در انقلاب اخیرشان شرکت نکردیم باز به جای تعمق ما را مورد لطف خودفریبی خود قرار دادند!

باور کنید ما نه دوست داریم و نه میخواهیم که مضحکه خاص و عام شوید. ما مسئولیتی در افتضاحات سیاسی شما نداریم. کار خودمان را میکنیم و در شکست انقلاب اخیرتان هم بی تقصیریم!

۳۰ژوئن۲۰۰۹