چند سوال از محمود قزوینى

١- برنامه ما میگوید که شرط لازم برپایی حکومت کارگری، وجود یک حزب کمونیست است که تمام زوایای مبارزه طبقاتى پرولتاریا را ببیند و رهبرى کند، او را به منافع طبقاتى‌اش آگاه نماید، در صف مستقل طبقاتى‌اش متشکل کند، قدرت سیاسى را توسط بخشی از طبقه کارگر تصرف کند. حزب کمونیست حزبى براى سازماندهى انقلاب اجتماعى پرولتاریا است. اما جناب قزوینی، صف مستقل پرولتاریا در این اعتراضات اخیر کجا است؟ شما نشان دادید که انقلابیگری تان، محدود به همین اعتراضات اخیر است. اگر نه چه چیز مبنای سمپاتی شما به حرکات اخیر است؟

٢- به گور سپردن "رژیم اسلامی" بدون محتوای طبقاتی چه منفعتی برای شما دارد؟ آیا حل کردن مقوله طبقه در مقوله خلق و تبدیل کردن مبارزه کارگر به زیرمجموعه‌اى از مبارزه مردم و خلق، در واقع جز آویزان شدن به انقلابیگرى کارگر براى ترقى‌خواه جلوه دادن بورژوازى، چیز دیگری است؟

٣- فرموده اید : "کسانی پیدا شدند که قادر نیستند و یا به دلیل مصلحت تئوریهای کج و کوله و قرض گرفته شان از اینجا و آنجا نمیخواهند بپذیرند که توده های کمین کرده مردم به بهانه انتخابات وسیع به میدان آمده اند و میروند که جمهوری اسلامی را نابود کنند." سوال من اما این است:  اگر وجدان و شرافت طبقاتی است پس تفاوت وجدان خورده بورژوازی با وجدان پرولتری در چیست؟ 

۴- سازماندهی عمل انقلابی وظیفه کیست؟ ضرورت سیستم فکری شما مشخصن از کدام "سرنگونی" یا انقلاب ناشی می شود؟

۵- لطفن توضیح دهید که روشنتر شویم!!! چگونه است که ما که پیش از این مبانى انقلابیگرى خرده بورژوائى را از فلسفه تا اقتصاد و سیاست شناخته و شکافته‌ایم و محدود ماندن این انقلابیگرى در محدوده مبارزه ماوراء طبقاتى "ضد رژیمى" را افشاء کرده‌ایم، اکنون در برخورد به اعتراضات اخیر مهر "اپورتیونیست" از جانب شما و امثال پوپولیست ها دریافت می کنیم؟

۶ –  "یکی از این حقایق این است که درگیریهای جناحی در حکومت اسلامی نتیجه بن بست رژیم و تهدید سرنگونی است."  به به! چه کسی "در گوش گاو خوابیده است" ؟! آقای قزوینی آیا معتقدید که جهان بین قدرتهای امپریالیستی تجدید تقسیم شده، و انتظار بر این است که "درگیریهای جناحی" در جمهوری اسلامی، مهر درگیری بخشهایی از خود بورژوازی ایران علیه یکدیگر و کشمکش بر سر رابطه با شرق یا غرب باشد و اعتراض بر حق مردم زیر سایه این دو پرچم را نمی توان رهبری و به پیروزی علیه بورژوازی رساند؟

نتیجه گیری:

"حرکت جاری مردم حرکتی در مقابل رژیم جمهوری اسلامی است. اینکه امروز شعارهای آن هنوز روشن و واضح نیست، چیزی از جهت گیری آن کم نمیکند."

 این یعنی مرعوب شدن به این جنبش. لذا نتایج آن برای محمود و کلوپ آدمهای سیاسی بی تحزب صد چندان قبیح تر است. از کی تا حالا بازتاب انگیزه درونی انسانها بر پرچم و جنبش اعتراضی آنها حک شده است؟! معلوم است که اعلام همدلی مورد نظر محمود قزوینی با اعتراضات اخیر در ایران، اعلام یک همبستگى سیاسى است. گلایه طبیعى ایشان اینست که چرا "مواضع حزب حکمتیست" اعلام وفاداری به جنبش ارتجاعی سبز موسوی نیست. همین! برای آقای قزوینی سازماندهی صف کارگران علیه ارتجاع خیالی است و بیهوده، حال آنکه امر توده متخاصم مردم واقعی است. دفاع از منافع طبقه کارگر و قرار گرفتن در کنار او "قرض گرفتن تئوری های کج و کوله" است و قاطی شدن با ارتجاع سبز و اغتشاش در خودآگاهی طبقه کارگر، پراتیک کمونیستی. و این گلایه ها و نق زدنهای پوپولیست ما، چه چیز جز نوشتن انگیزه انسانها بپاى جنبش ارتجاعی شان و اعلام وفادارى به پرچم های رنگارنگ بورژوازی در جدالهاى اجتماعى و سیاسى جارى ایران میتواند باشد؟

اگر محمود قزوینی می خواست چپ بماند می بایست اختلافات خود را از زاویه کارگر کمونیست با جنبش ارتجاعی که مردم را به خیابان آورد، برجسته می کرد. ناسلامتی، اولین شرط قرار گرفتن در راس جنبش توده‌اى، بیان صریح منافع طبقاتى و تداعى شدن با نقد اجتماعى طبقه خاصى است. ایشان می بایستی در برابر سنت ملی – اسلامی و اکثریتی – توده ای، نماینده انتقاد کارگر و افق مستقل طبقه کارگر ایران را برعهده میگرفت. باید در جدال با توهمات و خوشباوریهاى ناسیونالیستی و پوپولیستی پا به میدان میگذاشت. باید با سطحی نگری تداعى نمیشد و سر مردم را به این جنبش پوچ و بی مایه گرم نمیکرد. باید اعلام میکرد که چنین جنبشی با تمام جناح هایش و با تمام صف تظاهراتش فاقد مشروعیت یک مثقال آزادی و حرمت انسان است و آن را قبول ندارد. باید کارگران را از خوشباورى به این جناح و آن جناح از بورژوازی و آلترناتیو هایش برحذر میکرد. باید جسارت میداشت با هژمونى افق تاچریستی اقتصاد بر جنبش سبزها، مقابله کند. با شریک شدن در توهمات و ذوق زدگى‌ در برخورد به اعتراضات اخیر در ایران کسی ازتان حساب نمی برد. مارکسیسم و همه اصول آن اگر برای همین امروز نباشد به چه درد می خورد و متاسفانه درست در همین لحظه ها و دقایق، در این روزهاى تعیین تکلیف طبقات، می بینیم که کمونیسم محمود قزوینی دست از این اصول میکشد. و اینجاست که دم اپوتیونیست حقیقی قابل پنهان شدن نیست.  شرم بر این راست روی و سازش طبقاتی که به اسم "مردم" و "توده ها" به خورد کارگر می دهند.