کمونیستها و کارگران باید هوشیار باشند

بیش از ده روز از وقایع و رویدادهای بعد از نمایش انتخابات جمهوری اسلامی میگذرد. در این مدت انسانهای زیادی در اعتراض به جمهوری اسلامی و در اعتراض به بی حقوقی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ای که این حکومت بر اکثریت توده کارگر و دیگر مردم آزادیخواه ایران تحمیل کرده است، به میدان آمدند. رویداد دیگری در کنار این و همزمان با این رویداد اتفاق افتاد، آنهم قالب و رنگ و پرچم معینی بود که از طرف جناحی از جمهوری اسلامی و بخش اعظم اپوزیسیون راست ایران به این اعتراض زده شد. هر فعال کمونیستی، هر کارگر کمونیستی اگر بخواهد آگاهانه نحوه دخالت خود و دیگر هم طبقه ای های خود را در رویدادهای این دوره تعیین کند، قبل از هر چیز باید این دو اتفاق را از همدیگر جدا کند وگرنه دچار اشتباه بزرگی خواهد شد. کاری که حزب ما، حزب حکمتیست در همان روز اول شروع این رویدادها کرد.

ما با دو اتفاق در کنار هم روبرو شدیم، از یک طرف اعتراض برحق مردم، مردمی متنفر از جمهوری اسلامی که آزادی میخواهند، که مطالبات دیگری دارند، که جمهوری اسلامی را نمیخواهند و از هر فرصتی برای ابراز آن به میدان میایند، از طرفی دیگر قالب انتخابات و اعتراض به "تقلب" در انتخابات جمهوری که با رنگ و پرچم و حتی شعارهای معینی با کلاه برداری بزرگی از طرف جناحی از جمهوری اسلامی و با حمایت بخش اعظم اپوزیسیون راست ایران به این اعتراض دوخته شد. اینها دست در دست هم یک بار مردم را بردند پای مضحکه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی که در آن رای پوچ ترین بخش آن است و بار دیگر اعتراض به حق آنان علیه جمهوری اسلامی را زیر نام همان "انتخابات" و پرچم سبز ارتجاع اسلامی به چهار میخ کشیدند. مردم را وارد جنگی کردند که درهر حالتی چه تجدید انتخابات و "قهرمان" شدن موسوی، و چه سرکوب و عقب راندن این مردم، پیروزی جمهوری اسلامی و شکست این مردم است. در این جنگ که جنگ ما نبود تراژدی انسانی ای ساختند که در آن عزیزان زیادی مورد هجوم اوباش اسلامی قرار گرفته و جان خود را از دست دادند، یا دستگیر شده و به زندان افتاده اند که قلب هر آدم آزاده ای را عمیقا به درد میاورد. باید خواستار آزادی فوری دستگیرشدگان و محاکمه قاتلان این مردم یعنی سران و فرماندهان جمهوری اسلامی شد. باید جمهوری اسلامی را در هم کوبید.
اما چرا این تفکیک برای کمونیستها و پرولتاریای آگاه حیاتی است؟ من در این مورد و در حد این نوشته توضیح کوتاهی میدهم. قبل از هر چیز برای اینکه بدانند جنگی که در آن وارد شده اند و یا وارد میشوند جنگی است در خدمت اهداف و سیاستهای طبقاتی آنها یا خیر، برای اینکه بدانند پرچم و رنگ و شعار و قالبی که زیر آن حرکت اعتراضی خود را شروع کرده یا باید شروع کنند متعلق به آنان است یا متعلق به اقشار و طبقات غیر کارگر است و بلاخره برای اینکه در ایران داستان انقلاب ۵۷ یک بار دیگر تکرار نشود. برای اینکه این بار کمونیستها و پرولتاریای آگاه خود سرنوشت سیاسی خود و جامعه را رقم بزنند. تاریخ معاصر بویژه بعد از انقلاب اکتبر این را به ما میگوید که در همه تحرکات و نبردهای اجتماعی – طبقاتی توده کارگر و مردم زحمتکش حضور داشته و در اکثر موارد در خدمت اهداف زمینی بورژوازی زیر پرچم این یا آن جناح بورژوایی به کار گرفته شده اند. پرولتاریای آگاه باید به این بازی خاتمه دهد و اگر بخواهد به این بازی خاتمه دهد باید در ستاد کمونیستی خود متشکل شود، باید جنبش و صف مستقل کمونیستی خود را بسازد و با آن بر صحنه سیاست در جامعه تاثیر بگذارد. نباید اجازه داد جلو چشمان ما بخشی را زیر رنگ سبز ارتجاع اسلامی و بخشی را زیر پرچم سیاه احمدی نژاد این نماینده و سمبل لومپنیسم در ایران ببرند که حکومت اسلامی او برای گذراندن بحران اقتصادی سرمایه داری در ایران قصد کندن گوشت و پوست طبقه کارگر را کرده است.
هیچ لشکری بدون طلایه نیست، هیچ جنبش و حرکتی بدون افق و پرچم خاص خود نیست. حتی خودجوش ترین حرکت نیز بزودی صاحب قالب و پرچم و افق خواهد شد یا برای آن خواهند ساخت. هر لشکری را از روی طلایه آن و هر جنبش و حرکت اجتماعی ای را از روی پرچم و رنگ و شعار و قالبی که به آن زده میشود شناخته و در مورد آن قضاوت میکنند. در همه حرکات اجتماعی نیز توده کارگر و مردم زحمتکش بخش عمده آن را تشکیل میدهند. اما خود حرکت را با آن افقی می سنجند که قطب نمای این حرکت است نه بر اساس تعداد و یا تنوع نیروهای شرکت کننده در آن. بیش از نود در صد از چند صد هزار مردمی که در اعتراضات قوم پرستان ترک در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان شرکت کردند مردمی بودند که علیه جمهوری اسلامی و برای آزادی و رفاه و مرگ بر جمهوری اسلامی در آن شرکت کردند، اما قضاوت افکار عمومی و هر ناظر خارجی ای این بود که حرکتی چند صد هزار نفره در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان راه افتاد که در آن میگفتند فارس ابلیس و یا به زبان فارسی توهین میکردند. نظیر همین موارد در یکی دو شهر کردستان ایران و در اهواز نیز تکرار شد. کسی که ادعا میکند گویا با مرگ بر جمهوری اسلامی و یا حتی با شعار سوسیالیسم میتواند چنین جنبشی را رادیکالیزه کرده و یا هژمونی خود را بر افق و هژمونی قومی این حرکت یا آن حرکت ارتجاعی از نوع دیگری حاکم کند و تحت این نام مردم را به شرکت در این حرکت فراخوان میدهد بدون هیچ اما و اگری دارد سر این مردم کلاه میگذارد، دارد خاک در چشم کارگر و مردم زحمتکش می پاشد و آنان را به سیاهی لشکر این یا آن حرکت ارتجاعی تبدیل میکند. چپ پوپولیستی که در آن دوره به بهانه "حرکت مردمی" روی ارابه "هخا" یا قوم پرستان ترک و کرد و بلوچ پرید خیال میکرد، واقعا خیال میکرد که دارد سکان آن "حرکت مردمی" را در دست میگیرد. در حالیکه داشت بعنوان سیاهی لشکر با آنان  عکس میگرفت. و این در لباس و ادعای کمونیسم ضررش قبل از هر چیز دامن طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش را میگیرد.
در این دوره هم همان داستان اما در قالب دیگری دارد تکرار میشود. جنگ جناحهای درون جمهوری اسلامی بر سر اداره و آینده اقتصاد و سیاست و روابط خارجی حکومت اسلامی سرمایه وارد مرحله حساسی شده است. هر دو جناح بر سر این مسائل دارند به هم می پرند. "انتخابات" ریاست جمهوری اسلامی در این دوره به گره گاه این کشمکش تبدیل شده است. رویاروئی که معلوم میشود از دو سال قبل برای آن کار کرده اند. موسوی بی خبر از همه جا که ناگهان این وسط