اندیشیدن به سرنوشت مردم ایران ( نگاهی به نوشته ی شیدان وثیق:«اندیشیدن به رخداد در ویژگی هایش»)

اندیشیدن کاری است خجسته که به خردورزی می انجامد. آن هم اندیشیدن درباره ی گرامی ترین و جان بخش ترین پدیده ی جهان یعنی سامان دادن به مام میهن، به ویژه در این روزگاری که با آموزش های ناهنجار بیگانگان ، مردم را، هم از مردم و هم از میهن دور و بیگانه کرده اند. در ایران زمان درازی است که دستگاه های آموزشی و فرهنگی پروانه ی این کار را نمی دهند و این کار، گناه بزرگی است که مجازات آن زندان و مرگ است. آقای شیدان وثیق مقاله ای را که در اسفند ماه ۱۳۸۷ نوشته بود، در نشریه ی شماره ی ۱۴۵"طرحی نو" همراه با نشانی رایانه ای خود منتشر ساخته بود. بودن نشانی بر پیشانی این نوشته از نگاه من به این معنا است که هم میهنان و خوانندگان می توانند با نشانی داده شده همپرسشی کنند. چون من کم و بیش به نوشته های ایشان آشنایی دارم و اندیشه های ایشان را سوسیالیستیِ ملی شده می بینم، پس به خود این پروا را می دهم تا نگاه خود را به آن نوشته، به آگاهی ایشان و هم میهنان خود برسانم.

دراین مقاله ایشان با گواه آوردن از نویسندگان و اندیشمندان سرزمین های باختری جهان کوشیده بود با شیوه ی نقد مقایسه ای (Comparative)، "انقلاب" بهمن ۵۷ را بازبینی نماید. اما ویژگی های رخداد انقلاب در متروپل یعنی در پایگاه و پایتخت سرمایه، با ویژگی های" انقلاب" در پیرامون، یا درست تر است بگوییم؛ در کشورهای وابسته، یکی نیست و مقایسه را نمی توان تطبیق داد. بلکه باید مقایسه را از نگاه  دیگرگونگی و افتراقی  بررسی کرد.

ایشان می نویسد:« انقلاب ایران با نخستین تظاهرات ادواری بر ضد رژیم شاه، از دیماه ۱۳۵۶ (ژانویه ۱۹۷۸) آغاز می‌شود و با رفتن شاه و آمدن خمینی یعنی با عادی سازی (normalisation) سیاسی توسط قدرت جدید و تشکیل شورای انقلاب، در آغاز ۱۳۵۸ (فوریه ۱۹۷۹)، خاتمه پیدا می‌کند. البته گروه‌هایی نیز بودند که در توهم انقلاب دومی ‌به سر می‌بردند، با این خیال که نمونه‌ی انقلاب فرانسه و روسیه را در ایران تکرار کنند. . . »

پیش از هر چیز ببینیم انقلاب چیست و چرا رخ می دهد؟ کی آغاز می شود و کی پایان می پذیرد؟  انقلاب جایگزین شدن نیروهای اقتصادی اجتماعی بالنده به جای نیروهای کهنه و ناکارآمد است. هنگامی که گردانندگان کشوری نتوانند با هیچ امکانی، نیروهای اقتصادی و اجتماعی بالنده را سرکوب کنند، فرمانروایی و سروری نیروهای تاریخی کهنه با زور مردم و نیروهای اقتصادی ـ اجتماعی روبه رشد واژگون می گردد و ناگزیر نیروهای جایگزین با شتاب بیشتری چرخ تاریخ را به پیش می رانند. دائره المعارف روبر(ت) در زیر واژه ی انقلاب می نویسد:«مجموعه ی رویدادهایی که از ۱۷۸۹ـ ۱۷۸۸ تا کودتای ۱۸ برومر در هشت( نه نوامبر ۱۷۹۹) ساختارهای اجتماعی،سیاسی، قضایی و مذهبی را در فرانسه برچید و به عمر رژیم پایان بخشید.»[۱]

تنها در یک کشور وابسته و عقب نگه داشته شده است که "انقلابی بدیع !" رخ می دهد که ویژگی آن، به ویژگی انقلاب های سفید و زرد و سبز و مخملی و صورتی مانند تر است تا انقلاب کبیر فرانسه ، روسیه ، چین و . . . و از همین رو نویسنده ی مقاله ی نامبرده می نویسد: « . . . از این نظر، انقلابی بدیع بود

بیش از سد و پنجاه سال است که با بیداری نسبی مردم شهرنشین درایران، زمینه ی انقلاب فراهم شده است. به ویژه پس از معاهده ی استعماری ویلیام ناکس دارسی ،  که حکام ایران، نفت و معادن و تمامیت ارضی ایران را در اختیار بیگانگان می گذارند. بخشی از آن پیمان نامه چنین است:

« فصل سوم ـ دولت علیٌه اراضی بایرِۀ خود را در جاییکه مهندسین صاحب امتیازبجهت بنا و تأسیس کارهایی که در فوق مذکور است لازم بداند مجانا بصاحب امتیاز واگذار خواهند کرد و اگر اراضی دایر باشند صاحب امتیاز باید آنها را از دولت بقیمتی عادله خریداری نماید و. . .». این قرارداد و قرارداد های دیگری از این دست که هر جمله ی آن ها همه ی کشور و ساکنان آن را به بیگانگان واگذار کرده است، خشم و شورش و انقلاب می آفریند. البته کسی از چنین پیمان نامه ای برآشفته می شود که ایران را وطن و خانه ی خود می داند وگرنه کسانی که جهان وطنی شده اند دیگر وطن ندارند. همانگونه که "برادران" حزب اللهی در ایران، امت اسلام را برادران خود می دانند(از جیب مردم گرسنه ایران بودجه ی حماس و حزب الله را می پردازند) و یا رفقای انترناسیونالیست، به کارگران جهان می اندیشند و در آرزوی آن هستند که نفت شمال را هم به برادران سوسیالیست خود ببخشند(غوغای امتیاز نفت شمال). از عوارض این قراردادها؛ حکومت های ( دیکتاتوری ) مطلقه ی ظل الله ، روح الله و حزب الله ، بر جان و مال مردم ایران است که دل هر ایرانی خردمندی را به درد می آورد و او را به اعتراض و انقلاب برمی انگیزد. از آن روزی که نخبگان و مردمان شهرنشین و حتا ایل نشین های میهن دوست ما، به دخالت روز افزون بیگانگان در میهن مان آگاهی یافتند، ایران همیشه آبستن انقلاب بوده و هست.

انقلاب مشروطیت ایران آغاز انقلاب مردم ایران برضد ستم پادشاهان میهن فروش، برضد از دست رفتن پهنه هایی وسیعی از خاک ایران، برضد ستم حاکمان محلی، حاکمان شرع و خان ها و نیز بر ضد دخالت بیگانگان در اداره کشور بود که ژنرال آیرون ساید انگلیسی با کودتای ۱۲۹۹ ( ۱۹۲۰ میلادی) به سرکردگی رضاخان آن انقلاب را سقط جنین کرد. پیشینه ی این کودتا باز می گردد به قرارداد سال ۱۹۱۹ که وزیرخارجه انگلیس لردکرزن و وزیرمختارش سرپرسی کاکس در تهران، برای تحت الحمایه کردن ایران، کوشیدند تا آن قرارداد را به ایران تحمیل کنند. پس از اعتراضات گسترده و شکست این قرارداد، با کودتای ۱۲۹۹، از شکم انقلاب مشروطیت، به جای حکومت ملی، حکومت وابسته ی مدرن ( مدرنیسم مسلح به دیکتاتوری)، بیرون آمد. شهرنشینی ملی، جای خود را به شهرنشینی مدرن، وابسته یا دلال ( کمپرادور) داد. کم کم به جای بورژوازی ملی ، بورژوازی دلال رشد کرد. اقتصاد و صنعت و فرهنگ ما وابسته شد. مردم ما به زندگی مصرف کنندگی و دلالی خو کردند. محصولات بنجل وابسته، خوراک مادی و فرهنگی مردم شد. فرهنگ وابستگی مردم شهرنشین ما؛ دانش آموزان، دانشجویان