بازگشت به اقتصاد سیاسی ٣ ٬ یک تصویر عمومی از بحران

اقتصاد و سیاست به طور شگفت انگیزی به هم نزدیک و اینتگره شده اند. به جز دو دوره جنگهای جهانی ۱ و ۲ تاریخ جامعه سرمایه داری چنین نزدیکی و اینتگره شدن را به خود ندیده و در واقع انعکاسی از بحران و بن بست سرمایه داری و به خصوص سرمایه داری  ازاد است.

در بخش دوم این نوشته توضیح دادم که بحران کنونی تنها بحران ادورای نیست و بر خلاف تمام بحرانهای جامعه سرمایه داری درد و کوبندگی نه از خود بحران بلکه از پروسه یازسازی ان است و امروزه شاهد این دو روند همزمان اما متضاد هستیم . از یک طرف با اراثه امارهای سیستماتیک و دروغین سهام و بازارهای بورس  سیر سعودی و بازسازی را نشان می دهد و اما از طرف مقابل شاهد افزایش بیکاری تورم پولی قطع مزایا و حقوق کارگران و هر انچه به جا مانده از دوران سوسیال دمکراسی دههای پس از جنگ دوم جهانیست به اضافه روند رو به افزایش دولتهای ورشکسته و مفلوک سرمایه داری و از جمله جمهوری اسلامیست .

در واقعیت امر چند ترلیون دلاری که تاکنون دولتهای سرمایه داری و چند ده ترلیون دیگری که قرار است ظرف سالهای اینده به سهام شرکتها و بازارهای بورس تزریق شوند حمله علیه سطح زندگی و استاندارهای زندگی کارگر و حداگثر نقش این تزریقات ثابت نگه داشتن در همین سطح است . از این به بعد مالیاتها و درامدهای ملی و پس اندازهای بازنشستگی نه سرف بوجه های عمومی بلکه پرداخت بدهی های شهروندان که روحشانم از این بدهی مطلع نیست. روزنامه و مجله های تینگ تنگ می گویند که این بزرگترین صورت حساب تاریخ بشریست که قراراست ظرف دهه های اینده از قبل استثمار کارگر برداشت کنند.

ملی کردنها و تزریقا ی مالی و پولی بی سابقه به سهام شرکتها و بازارهای بورس و در واقع جهت جلوگیری کردن ازسقوط کامل اقتصاد و این یعنی بازگشت به تحکم و اتوریته طبقاتیست چیزی که با فروریختن دیوار برلین و ظهور تثوریهای پوپولیستی و نسبیت فرهنگی دچار اختلال شده بود. در این مسیر و گاهنا و شاید شاهد بستن پارلمانها و حتی حکومت نظامیان باشیم.  

وارد و رد شدن از فاز اقتصادی بحران به فاز بحران سیاسی یعنی قدرت و تحکم طبقاتی سریعتر از ان است که حداقل من پیش بینی کرده بودم و وقایع چند روزه پس از انتخابات در ایران اقبات این مهم است. 

تثوریهای نسبیت فرهنگی و ملتی کالچرالیسم

تثوریهای نسبیت فرهنگی و ملتی کالچرالیسم اولین و شاید مهمترین قربانی این دوران و بحران اقتصادیست .در بدترین حالت و با این بحران اقتصادی باید شاهد افول شدید تثوریهای نسبیت فرهنگی باشیم . این ان عرصه ایست که بلای مبارزات ازادی خواهان و برابری طلبانه در یکی دو دهه گذشته بود. هویت ملی و قومی و هویتی  ملی مذهبی بیشترین ضربه را به مبارزه برای ازادی و برا بری زده است. این عرصه ایست که با تضعیف تحزب سوسیالیستی یعنی پس ازسقوط دیوار برلین تقویت و به جلو رانده شد. هویت طبقاتی و اتحاد کارگری بر بستر ارمانهای سوسیالیستی و برابری طلبانه به شدت تضعیف شده و بر این اساس پسوند های ملی و قومی و مذهبی به همه احاد جامعه چسبانده شد. دیگر و بر بستراین ایدولوزی کاذب و دروغین تحت ستم و استثمار شدن کارکر عرب و کرد نه از سر استثمار سرمایدار ملت خودی بلکه از سر عدم تکلم به زبان خودی و خواستهای ملی قومی و غیره نتیجه گیری می شد. می توان به راحتی دید که چطور اول ماه مه نه به مثابه روزی از جشن کارگران برای اتحاد طبقاتی بلکه مبارزه ضد راسیستی و در بهترین حالت افزایش دستمزدها تنزل داده شد. و این حداقل بخشی از شعارهای اصلی سازمانهای چپ و سوسیالیستی در امریکا  کانادا و اروپا بوده. 

جمهوری اسلامی

تحولات چند هفته گذشته ایران و بخصوص وقایع پس از انتخابات و تظاهراتهای چند روز گذشته ایران را به صفحه اول سیاست جهانی پرت کرده. از کوچه پس کوچه های شهرهای عربی گرفته تا شمال افریقا و محافل قدرتمند سیاسی و دولتی و کارگران چپ و سوسیالیست و از چهار گوشه دنیا به تحولات ایران حساس شده اند. منشاه این حساسیت به دو عامل سیاسی و بین المللی برمی گردد و بر خلاف ظواهر نه تنها منشاه ملی بلکه تاثیرات عظیم بین المللی دارند . شکل بروز اتفاقات و تحولات ایران ملی اما تاثیرات عظیم در روابط و معادلات بین المللی را نشان می دهد. 

۱- بالاخره سرنوشت این جانوار خونخوار و زخم چلکین ( اسلام سیاسی ) به جا مانده از دوران جنگ سرد نه در محافل قدرتمند امپریالیستی بلکه در کوچه پس کوچه ای تهران و شیراز و مشهد ووو دارد رقم می خورد و این تما منا علیه خواست و ارزوی دول غربی و سرمایه داریست. به راحتی می توان دید و شنید که چطور محافل قدرتمند سیاسی زورنالیستها و دولتها همدیگر را سرزنش می کنند که چرا زودتراین مشکل جمهوری اسلامی را حل نکردند.

 

۲- چگونگی پاسخ جامعه ایران به بحران اقتصادی کنونیست که دنیا را به کام خود گشانده. ایران اوکراین و لیتوانی ووو نیست که ورشکست شده  و اتفاق بخصوصی هم در ان نیافتاده. ایران شاید یکی از معدود کشورهای دنیاست که بحران اقتصادی در کوتا ترین مدت تبدیل به یک بحران عمیق سیاسی می گردد. طنزتاریخی دراین است که ان بحران اقتصادی که جمعوری اسلامی را به جامعه ایران تحمیل نمود دارد فلسفه و جودیش را هم نفی می کند.

همچون سال ۱۳۵۷ ملیونها جوان بیکار و بدون دورنما به اینده و زندگی به خیابانها خواهند امند . میلیونها زن تحت ستم اسلام گرایان و بر بستر فضای ایجاد شده از این بحران به خیابانها خواهند امد به این امید که حقوقشان را از جامعه تا مغز استخوان شونیست و مرد سالارایران با مردها برابر کنند. کارگر از این بحران استفاده خواهد کرد که حقوقهای معوفه را دریافت دس