تنش و اعتراضات مردمی در ایران دامنهی وسیعیای بهخود گرفته است و جامعه یکپارچه در تقلاء و جوشش است. دولتمداران حاکم هم به سیاق همیشگیشان سنگ تمام گذاشتهاند و طغیان مردمی را بهخاک و خون کشاندهاند.
فصل و دور جدیدی از مخالفتهای مردمی آغاز شده است و حامیان سرمایه و مدافعین نظام جمهوری اسلامی دارند فریبکارانه آنرا در رنگهای متفاوت مزین مینمایند. از بالا تا پائین، ناقوس مرگشان را شنیدهاند و دیدهاند که نیروی عظیم مردمی را نمیتوان تا ابد با ریا، تزویر و دجالگری به سکوت و تعظیم واداشت. موسوی خائن این مدافعی نظام جمهوری اسلامی هم دارد از این موقعیت سود میجوید و مردم خشمگین را به سمت مساجد و تکایا رهنمون میسازد؛ تکایا و مساجدی که نماد جهل، نادانی، اسارت و بندگی میلیونها انسان است. مکانهایی که طی سی سال حکومت جمهوری اسلامی چیزی جز یأس، نا امیدی و به فلاکت کشاندن هر چه بیشتر تودهها به ارمغان نیآورده است.
شناخت واقعیات امروزی و دقت به اعتراضات بر افروختهی میلیونها انسان در ایران میتواند آموزهی بسیار گرانبهائی برای همهی مدافعین راهِ رهائی و آزادی از زیر ستم امپریالیستی باشد. میلیونها نفر از اقشار متفاوت جامعه این روزها با انگیزهها، خواستهها و با برداشتهای متفاوت در سرتاسر ایران به میدان آمدهاند و خواهان رفع هر گونه نابرابریها و محترم شمردن به حقوق اولیهی خویشاند. دارند در صحنهی عمل و در صحنهای که سلاحهای رژیم دارد سینههایشانرا نشانه میگیرد، فریاد حق خواهی و رهائی از قید و بندهای اسارتبار رژیم جمهوری اسلامی را سر میدهند. سیل روان شده قابل کنترل نیست و اوضاع و ابعاد تظاهرات و اعتراضات میلیونی مردم به جان آمده و جوانان در پهنهی ایران آنچنان گسترده و وسیع است که به سر تیترهای خبری و رسانههای تبلیغاتی نظامهای سرمایهداری تبدیل گردیده است.
چند روزیست که نظم و ترتیب نظام به هم خورده است و معترضین روز و شب را، بر سران حکومت تلخ نمودهاند. این صداها را باید فارغ از انتظارات غیر واقعی و غیر عملی شنید و به تبع از آن همهی تلاش خود را در جهت هر چه رادیکالیزهتر نمودن آنها بکار بست. این صداهای میلیونها جوان و پیری استکه توسط جانیان بشریت و آنهم طی سالهای متمادی در گلو خفه و با زور و اسلحه سرکوب شده است. همه به خیابانها سرازیر شدهاند و خواهان مطالبات پایمال شدهی خویش از نظاماند. روشن استکه دشمنان مردم و کسانیکه سالها در رکاب نظام سراپا خشن و ظالم، مردم را مورد آماج حملات وحشیانهی خود قرار داده بودهاند، فرصت را غنیمت شمرده و دارند اعتراضات و خشم مردمی را با ریاکاری تمام کنترل و سمتوسو میدهند. بار دیگر میخواهند عنصر و مهرهی سرسپردهی دیگری را به جنبشهای مردمی قالب نمایند و دارند چهرهی خود را بهعنوان عنصر "عدالتخواه" و مدافعی "دموکراسی" و "آزادی" به دنیای بیرونی معرفی مینمایند. عناصر و مزدورانی که پایههای رژیم با جنایتکاریهایشان پی ریخته شده است و پوشهی خدماتشان سرشار از حیلهگری و سرکوب مبارزات تودهایست.
امروزه میبایست در بلبشوی سیاسی جامعهیمان حساب این مزدوران را با اعتراضات تودهای مجزا نمود و به افشای هر چه وسیعتر و شناساندن هر چه بیشتر مزدورانی همچون موسوی به نسل و جوان امروزی اختصاص داد و نگذاشت تا این جانیان از خلاء موجود – یعنی از فقدان آلترناتیو سازمانیافته و سالم در درون -، بهره برداریهای خاص خود را بنمایند. خلائی که بهعینه قابل مشهود است و سرمایه و بنابه وظایف غیر انسانیاش دارد انرژیهای مبارزاتی تودهی عظیم را میسوزاند؛ دارد پرچم خود را و اینبار با رنگهای "سبز" و "سفید" به مردم معترض تحمیل مینماید. رنگهایی که امتحان خود را در عرصههای زندگی و سیاسی – اجتماعی جامعه پس داده است و نه تنها هیچ تفاوت ماهویای با رنگ حاکم ندارد، بلکه تداوم بدبختی و نکبتی برای سازندگان جامعهی بشریست. دارند مردم را به "آرامش" فرا میخواهند و خواهان مطالبهی پایهای مردمی از مراجعی قانونیاند؛ مراجعی قانونیای که بانی چنین وضعیت اسفبباراند. این قانون ریشهاش با فساد و نابرابریها نوشته شده است؛ این قانون و همهی مراجعی حکومتی و دولتیاش مولد شکاف عظیم طبقاتی و نابرابریها در جامعهی ایراناند. بنیهی چنین قوانینی را باید نشانه گرفت و بر سر مدافعین رنگارنگاش خراباش نمود.
آشکار استکه موسوی و امثالهم نه صلاحیت چنین کاری را دارند و نه خواهان بر کندن آنند. بدروغ دارند اینروزها خود را مدافعی مردم و آزادی جا میزنند. همهی قصد و هدفشان سد مبارزات تودهایست. هدفشان حفظ نظام گندیدهی سرمایهداریست. بیهوده نیست که هر روزه و با پیامهای متعدد دارند مردم را به "آرامش" دلبخواهی نظام دعوت مینمایند. این خاصیت و ماهیت همهی ضد انقلابیون و مدافعین نظامهای جهل و بدبختی تودههاست. پرچم، رنگ و زبانهای به ظاهر متفاوتشان مبین منافعی تودهها نیست. رنگ و نشان موسوی، نماد و زبان تودههای رنجدیده نیست. این رنگ هیچ تناسبی با رنگ باطنی و قلبی مردم سرکوب شده از نظام جمهوری اسلامی ندارد. میخواهند در نبود سازمان کمونیستی جدی و انقلابی در درون جامعه، جنبشهای اعتراضی را به مسیر بی سرانجامی سوق دهند. کاملاً از خلاء موجود واقفاند و میدانند که نسل امروزی، منحیثالمجموع متأثر از "جنبشهای اصلاح طلبی"ست. کاملاً میدانند که این نس