درحایشه‏ی رودیدادهای اخیر

خشم و انزجار واقعی مردم از نظام سراسر جتایت را می‏توان این‏روزها در تمامی شهرهای ایران دید. جامعه کاملاً در التهاب بسر می‏برد و باز هم دارند از آن بهره‏برداری‏های سیاسی خاص خود را می‏نمایند. رنگ‏های "سبز" و "سفید" را علم نموده‏اند تا مباداً روزی وقایع‏ی دهه‏های گذشته تکرار شود و کل نظام را با خود به ته چاه به‏برد. بوی خون و حمله به تظاهرات گسترده‏ی مردمی این‏روزها توسط سرکوب‏گران به مشام همه رسیده است.

 صحنه‏ی جنگ و جدال و "انتخابات" درونِ حکومتی، خیابانی و بیرونی شده است و در این میان هر یک از آنان دارند میدان اعتراضی را به نفع جناح خویش کانالیزه می‏نمایند.

طبعاً فضا و بررسی این وقایع را باید به زمانی دیگر موکول نمود و ماحصل و درس‏های صحیح از آنرا به بیرون کشید. امّا آن‏چه را که در این میان و علیرغم همه‏ی کاستی‏های‏اش می‏توان استنتاج نمود و بدون تردید نمی‏بایست از اذهان هر انسان آزاده و کمونیستی بدور ماند، آن است‏که آن نیروئی برنده و قادر به کنترل اعتراضات توده‏ای‏ست که در میان مردم است و در میدان حضور دارد. اگر چه هضم آن سخت است، ولی باید پذیرفت و چاره و راهی، خلاف آن‏چه را که وجود دارد، اندیشید و انتخاب نمود. اظهر من‏الشمس است‏که دشمنان مردم خود را مزین به هر لباسی و بدن خود را با هر شعاری رنگ‏آمیزی می‏نمایند تا هم سیاست جناحی خویش را در قبال دیگر رقبای‏شان به کرسی به‏نشانند و هم مبارزات و اعتراضات به حق توده‏ها را از مسیر اصلی و واقعی‏شان منحرف سازنند؛ روشن است‏که جنگ جنایتکارانی هم‏چون موسوی و کروبی با دولت احمدی‏نژاد، جنگ با مناسبات و سیستم سرمایه‏داری حاکم بر ایران نیست؛ روشن است‏که همه‏ی این‏ها از یک جنس‏اند و باید به زیر کشیده شونند، امّا سئوال کلیدی و همیشگی آن است‏که چگونه و با کدام سیاست و نیروی عملی می‏توان در این برهه از زمان، هم مردم را حول شعارهای رادیکال و دگرگونه‏ساز گرد هم آورد و هم دست رد بر سینه‏ی مدافعین بی چون و چرای سرمایه‏‏دارانی هم‏چون موسوی و دار و دسته‏های‏اش زد؟

در کنار همه‏ی این‏ها و مضافاً این‏که‏ صحیح نیست تا دلیل اصلی تبدیل شدن فضای کنونی جامعه‏ی ایران را، مربوط به چند روزه‏ی اخیر دانست. علل چنین وضعیتی کاملاً ریشه در سی سال اختناق و سرکوبی‏ دارد که سران متفاوت رژیم جمهوری اسلامی به مردم ایران تحمیل نموده‏اند. تجمع امروزی جوانان و توده‏های ستم‏دیده در شهرهای متفاوت ایران، ترکیدن بغض و انفجار سال‏ها بگیر و به بند و کُشتار سران حکومت نسبت به هر گونه خواسته‏های ابتدائی و به حق آنان می‏باشد. بروز چنین صحنه‏هایی از جانب حکومت‏مداران قابل پیش‏بینی بود و می‏دانستند که روزی با چنین تجمع و وقایع‏ای روبرو خواهند گردید. ارگان‏های متفاوت سرکوب براه انداخته‏اند تا در چنین روزهائی اعتراضات مردمی را به خاک و خون کشند. همان کار و وظیفه‏ای که موسوی در دوران نخست وزیری خود بر عهده داشت. دارند به‏مانند گذشته بر موج جنبش‏های اعتراضی سوار می‏شونند تا به اهداف پلید خویش دست یابند. بدون شک تغییر چنین وضعی و تغییر معادله‏ی سیاسی امروزی منوط به وجود سیاست سالم در درون می‏باشد. براستی این سئوال در ذهن هر انسان آزاده‏ای نقش می‏بندد که آیا حضور و دخالت‏گری چنین سیاستی را می‏توان در این زمانه و در زمانه‏ای که مردم در خیابان‏اند، مشاهده نمود؟ …..   
 
۲۶ خرداد ۱۳۸۸

۱۶ ژوئن ۲۰۰۹