این « دروغ فریبنده »

قطاری را که از خط خارج شده و گسترده ترین حجم درنده خوئی وفشار پاسداران مسلح نیز نتوانسته آن همه واگن واژگون شده را به ریل برگرداند ، می خواهند با علم کردن نام روح الله موسوی خمینی به بهانه پاره کردن عکس او ، از حالتی که آن را خطرناک تشخیص داده اند ، در آورند . خطراین است که فراسوی هر رنگ و انگی، جنبش رو به رشد جاری در تداوم خود خیمه و خرگاه ستمگران را به آتش بکشد و از چهار چوب « مسالمت آمیز»ی که سعی می کنند به آن تحمیل و تزریق کنند ، خارج شود . در این صورت است که نه تنها لکوموتیو و رانندگانش درهم خواهند شکست ، بلکه اساسا به ریلی که اسلامیست ها و امپریالیست ها کشیده اند ، آسیب جدی خواهد رسید ؛ یعنی که زیر پای اسلام سیاسی که بریتانیا و ایالات متحده دهه ها رویش سرمایه گذاری و برنامه ریزی کرده اند ، از بنیاد در ایران و سایر کشورهائی که دچار این بلا و فتنه شده اند ، سست خواهد شد . آسیب دیدن این بنیاد ، اصلی ترین بهانه را برای حضور نظامی ایالات متحده و هم پیمانانش در منطقه ، از دست شان در می آورد و به سیاست چند جانبه ی محافظه کاران جدید و دموکرات هائی که آشکارا زیر چتر آنان قرار گرفته اند ، لطمه جدی می زند .

ظاهرقضیه این است که در تندباد ۱۶ آذر ، عکس خمینی را پاره کرده اند . تصاویری هم در این جا و آن جا – سایت ها ، وبلاگ ها و تلویزیون ها – ، درج و پخش شده که عکس های خمینی و خامنه ای و محمود احمدی نژاد را آتش زده اند .

تصویری از عکس پاره شده خمینی ، در تلویزیون دولتی حکومت اسلامی پخش شده تا درست همان واکنشی را در بخشی از جامعه ایجاد کند که خود خمینی در اعلامیه های پیش از ماه محرم سال ۱۳۵۷ ایجاد کرده بود . خمینی که آن زمان از نجف به نوفل لوشاتوی فرانسه رفته بود ، مدام با هدف ایجاد هیجان مذهبی در بخش هائی از جامعه و اسلامیزه کردن جنبشی که تداوم جنبش پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ برای سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق و آمریکائیزه کردن ایران با باز گرداندن شاه فراری به تاج و تخت بود ، اعلامیه صادر می کرد که « محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است » و « امت مسلمان » باید در این ماه کار را یکسره کند . 

از دهه ها پیش ، و بخصوص از سال ۱۹۷۹ ، یعنی درست در سال به قدرت رسیدن ، یا به قدرت رساندن خمینی ، سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده ( سی آی ا ) ، وزارت دفاع ایالات متحده (پنتاگون) و قدرت غالب راس هرم امپریالیسم جهانی موسوم به نئوکنسرواتیوها ( محافظه کاران جدید – نو محافظه کاران ) ، جهاد افغانی را که نیروهایش اکثرا از خشک اندیشان کشورهای اسلامی تشکیل می شدند ، با سرمایه گذاری های مستقیم عربستان سعودی به مثابه یکی از پایه های سه گانه ایالات متحده در آمریکا ، که دو پایه دیگرش اسرائیل و حکومت پادشاهی ایران بودند ، در ظاهر ماجرا علیه اتحاد شوروی سازمان دادند . این نیروها که به ارتش نایب ایالات متحده معروف بودند ، در پایگاه ها و اردوگاه های پاکستان و ایالات متحده آموزش دیدند و به وسیله و با سرمایه گذاری مشترک عربستان سعودی و ایالات متحده ، تا دندان مسلح شدند .

اسلامی شدن جنبش درگیر با حاکمیت دیکتاتورپهلوی ، این بهانه را به دست قدرت غالب در ایالات متحده و ستون های منطقه ای آن داد تا پس از خروج ارتش هشت هزار نفره سرخ از افغانستان ، فاجعه ای را که هنوز و هولناک تر از همیشه ادامه دارد ، به بار آورند و این واقعیت را در عمل دامن بزنند و تعمیق کنند که ارتش متجاوز برای درهم کوبیدن جریانی تندرو که ساخته و پرداخته خودشان بود ، باید در منطقه حضور رسمی داشته باشد . بنابراین ، ایالات متحده ایجاد جریان موسوم به جهاد افغانی و سایر فرقه های تندرو اسلامی در منطقه را ، مدیون « امام راحل » بوده است . 

حتی اگر به کتاب « وحدت خائنانه – روابط پنهانی اسرائیل ، ایران و ایالات متحده – » ی آقای تریتا پارسی به خاطر بعضی منابع مشکوک آن اعتنائی نکنیم ، ملاقات مهدی کروبی با آقای کیسی مدیر سابق سی آی ا در اسپانیا – که فرستنده سی بی اس آن را افشا کرده است – ، کمک های نظامی اسرائیل به خمینی در جنگ هشت ساله ، و سرانجام رسوائی دریافت کمک ها و اطلاعات نظامی ، به صورت مستقیم از ایالات متحده در این جنگ که به ماجرای « ایران کنترا » معروف شده است ؛ از اشاره به ملاقات نمایندگان خمینی و ایالات متحده در الجزیره هم که عجالتا صرف نظر کنیم ، هر طفل ابجد خوانی را نیز متوجه می کند که به قول خود اسلامی ها ، « امام راحل » در روابط خارجی خود با تاکتیک « ظاهر و اظهر » رفتار کرده است که اولا توده های ساده دل را بفریبد که ضد امپریالیست و ضد استعمار و بخصوص ضد آمریکائی است ، دو دیگر آن که به بهانه بالا بردن استحکامات امنیتی – نظامی – پلیسی – اسلامیسم مورد نظر خود ، تسمه از گرده دانشجویان ،زنان ، کارگران ؛ که عده شان فکر می کردند از آن پس سندیکا و اتحادیه و استقلال عمل خواهند داشت ، و سازمان ها و احزاب ملی و دموکرات و چپ بکشد ؛ که نیروهای ملی وابسته به جبهه ملی ، سازمان مجاهدین خلق ، فرقان ، سازمان مستضعفان و جاما و … ، و در جبهه چپ ، سازمان های چریک فدائی خلق و پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و رنجبران و راه کارگر و رزمندگان آزادی طبقه کارگر و توفان و … قرار داشتند . یعنی که « امام راحل » در نهایت حیله گری اهل منبر ، در ظاهر چیزی می گفت و درنهان جوری دیگر عمل می کرد که در میان مردم به عنوان « آن کار دیگر » جا افتاده است .

این « ظاهر و اظهر » را من از کتاب مطهری در باره حافظ گرفته ام که در واقع پاسخی است به احمد شاملو و دیگران مبنی بر این که مثلا منظور حافظ از شراب ، خود شراب نبوده ، بلکه این اسم ظاهر است و « اظهر » ش معنی عارفانه وابسته به عالم هپروت خدا را می دهد . و از این نمونه ها و یاوه ها که کتاب « تماشاگه راز » ایشان را پر کرده و ما در زندان اوین « امام راحل » چاره ای نداشتیم جز آن که وقتی چانه هامان خسته می شد ، این مزخرفات و مزخرف تر از آن را هم که حلیتلمتقین علامه مجلسی بود – بخصوص باب چهارم آن را – ، محض تفریح بخوانیم ، اما نزنیم زیر خنده مبادا که پیراهن سفیدان ( توده ای ها و اکثریتی ها ) آنتن اواکس شان به وظیفه اش عمل کند و « برادران پاسدار بند » و « برادران بازجو » را به جان بچه های خط دو و سه و چهار بیندازد . 

« امام راحل » در « ظاهر » می گفت « میزان رای مردم است » و اگر شاه مرد خوب و خدمتگزار و صالحی هم باشد ، اما مردم او را نخواهند ، باید کنار برود و جایش را به آدم صالح دیگری – که منظورش خود ش بود – بسپارد . 

آخوندی که بنا به اسناد موجود ( مثلا آن چه در بازی شیطان رابرت دریفوس ارائه شده ،) مثل سایر

آخوندک ها و طلبه ها و آیت الله ها و مراجع مقیم نجف – حالا قم و مشهد و نقاط دیگر پیشکش – ، در فهرست حقوق بگیران بریتانیا ( از محل موقوفات هندوستان ) قرارداشت ، به قول آیت الله شریعتمداری ( که خودش انگلیسی بود و پسرش آمریکائی از کار در آمده است ، ) در زمان حکومت نظامی تیمور بختیار ۳۶۰ تومان مواجب بگیر فرمانداری نظامی بود ، و بنا به اسناد رابرت دریفوس در کتاب بازی شیطان ( به ترجمه صاحب این قلم در دو جلد ، ) در کودتای آمریکائی – انگلیسی برای برانداختن دولت ملی و منتخب دکتر محمد مصدق در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ ( ۱۹۵۳ میلادی ،) به عنوان دستیار شماره یک آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده واحد اخوان المسلمین در ایران ، از طریق کرمیت روزولت که در زیر زمین سفارت آمریکا جریان کودتا را اداره می کرد پول کلانی گرفت تا در مرکز تظاهرات علیه مصدق میدان داری کند و محمد رضا پهلوی را به تاج و تخت برگرداند ، در « اظهر » ماجرا استعمار را در کتاب مانیفست ولایت فقیه به توپ می بندد که :

« … استعمار گران به دست عمال سیاسی خود بر مردم مسلط شده اند نظامات اقتصادی ظالمانه ای را تحمیل کرده اند و براثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده اند : ظالم و مظلوم . در یک طرف صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف دیگر اقلیت هائی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی که عیاش و هرزه گرد و فاسدند … » و در زمانی که خودش هنوز زنده بود ، معلوم نمی کند که بالاخره آخوندهائی مثل هاشمی رفسنجانی و هزاران آخوند دیگر مثل او و سپاهیان تحت امر او و بازاری هائی که از او حمایت می کردند و… در این سمت معادله او قرار می گیرند ، یا در آن سمت . پیروان او هم ، حالا چه سبز باشند ، یا سیاه و از اهالی قوس و قزح و تیر و کمان ، پس از او تکلیف ماهیت این « ظاهر » و « اظهر » را در معادله صفحه های ۴۲ و ۴۳ کتاب راهنمای عمل خود ، روشن نمی کنند . 

علاوه بر آن که روح الله موسوی خمینی با عوام فریبی خاص آخوندهای هفت خط ، در کنف حمایت اربابان به مردم ایران نیرنگ زد و به اصطلاح رایج خودش ، آنان را « بازی می داد » ؛ یعنی به جای برچیدن ظلم و ستم که تکیه گاه گفتاری و نوشتاری او بود ، چپاول و غارت و ظلم و ستم و زندان و شکنجه و اعدام های سرسام آور را در زمان حیات خونالود و ننگین خود به جامعه تحمیل کرد ، در اخلاق و مناسبات اجتماعی هم نیمی از جامعه را که زنان ایران باشند ، چه به صورت کتبی و شفاهی ، یا به صورت عملی ، از آن چه طی سال ها مبارزه به دست آورده بودند محروم کرد و عمل مخفی فروختن دختران نه ساله را که پیش از او در شهرهای دور افتاده رایج بود ، نه تنها به صورت کتبی تئوریزه کرد ، بلکه در عمل نیز چنان کرد که دختران هفت ساله مدرسه ای، زیر مقنعه به موهای خود روبان قرمز ببندند که یعنی میوه رسیده اند . 

در زمان شاه ، یادم نیست سال ۵۱ بود یا ۵۲ که با عکاس کیهان حسین پرتوی برای تهیه گزارشی از زندگی مردم آذربایجان ، به آن خطه رفته بودیم . در دادگستری تبریز ، دخترکی را دیدیم که با زنی ، روگرفته رو به دیوار ایستاده بودند و مرد بلند قد و گردن کلفتی نیز کنارشان ایستاده بود . به حسین که آذری بود ، گفتم از دخترک بپرسد آن جا چه می کنند؟ جواب نداد . گفتم از آن خانم بپرسد ، او هم جواب نداد . گفتم از آن قلچماق بپرسد که ناگهان سرمان داد کشید و با لحن طلبکاری که به او ظلم شده است ، گفت : این خانم دخترش را به من انداخته ، ازدواج رسمی هم کرده ایم ، اما دخترک تمکین نمی کند . با وجودی که احساس کردم ممکن است به ما حمله ور شود ، به حسین گفتم بپرس دخترک چند ساله است ؟ با فریادی که موضعی بالاتر و طلبکار تر داشت ، گفت : نه ساله است ! نه ساله ! 

« امام راحل » به موازات سایر مراجعی که « توضیح المسائل » نوشته اند ، در فصل « احکام نکاح یا ازدواج و زناشوئی » ( از صفحه ۲۵۹ توضیح المسائل خود ) و در فصل « متعه یا صیغه» ( از صفحه ۲۶۵ این کتاب ) ، برای آن چه در زمان شاه زیر جلکی و با رشوه و هزار جور پدرسوختگی دیگر انجام می شد ، دستورهای مذهبی پیدا کرده و باعث فاجعه ای شده که امروزه مثل خوره بخشی از بدنه جامعه زنان ایران را مورد تهدید قرار داده است . مثلا این که ، در مساله ۲۴۱۰ فصل احکام نکاح ، ازدواج با دختر زیر نه سال را هم شرعی می داند و با بیانی پورنوگرافیک به مردان دستور می دهد که حق دارند دختر زیر نه سال را « به عقد » خود در آورند ، منتها تا زمانی که دختر نه ساله شود ، فقط حق دارند از یک طرف با او نزدیکی کنند ، نه از دو طرف . و اگر از دو طرف با دختر زیر نه سال نزدیکی کردند و پرده حائل پاره شد ( افضا ) ، دیگر نباید به او نزدیکی کنند :

« … اگر کسی دختر نا بالغی را برای خود عقد کند و پیش از آن که نه سال دختر تمام شود ، با او نزدیکی و دخول کند ، چنانچه او را افضا نماید ( یعنی قسمت زنانگی زن و روده اش را پاره کند،) هیچ وقت نباید به او نزدیکی کند … » ملاحظه می فرمائید که برای وحشیانه ترین تجاوز جنسی به دختران نا بالغ هفت هشت ساله که از طرف خود او تجویز می شود ، چه مجازات سنگینی را حضرت «امام راحل » در نظر گرفته اند ! 

مساله ۲۴۱۱ : زنی که عقد دائمی شده نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود و باید خود را برای هر لذتی که او می خواهد تسلیم نماید … 

مساله ۲۴۱۲ : اگر زن در کارهائی که در مساله پیش گفته شد اطاعت شوهر را نکند گناهکار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابی ندارد … 

مساله ۲۴۲۱ : صیغه کردن زن ، اگر چه برای لذت بردن هم نباشد ، صحیح است . ( صیغه کردن ، به زبان ساده و عامیانه یعنی زن بازی یا خانم بازی شرعی . تفاوت قضیه است که باید مدت و مبلغ در جاری کردن صیغه معلوم شود . بسیار خوب . پس مرد می تواند از فقر و فاقه زن سوء استفاده کرده و او را بخرد که از تن او لذت ببرد . مثل برنجی که شما می خرید و باید آن را برای خوردن دم کنید . سیب زمینی و هر مواد غذائی دیگر را هم به همین قصد می خرید . شلوار و پیراهن را هم می خرید که بپوشید . زن هم در تفکر ارتجاعی خمینی کالائی است که می توانید او را بخرید و به رختخواب ببرید . اگر نخواهید از زنی که در نحله ی ضد انسانی او کالاست لذت ببرید ، یعنی که می خواهید او را فقط مامور آشپزخانه و شست و شو و تمیزکردن خانه و شستن رخت و لباس بخرید و از او کنیز بسازید. پس هم می توانید زن را برای لذت بردن بخرید و به او تجاوز کنید ، هم برای کلفتی . )

و… و… و … فاجعه در مناسبات اجتماعی و موقعیت زن در جامعه ، در سراسر این کتاب واپس مانده از هر گونه اخلاقی ، از این هم عمیق تر است . 

به محض آن که خمینی در سال ۱۳۵۷ به قدرت سیاسی رسید و استحکامات امنیتی و حفاظتی خود را بالا برد ، قلع و قمع سراسری جامعه ، در همه بخش ها آغاز شد ، شکاف طبقاتی به صورت روز افزونی شدت گرفت ، اعدام و شکنجه و دستگیری های زنجیره ای گسترش سرسام آوری یافت و عواملش هم همین آقایان میرحسین موسوی و سیدعلی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی و محسن رضائی و محمد خاتمی و پاسداران ریز و درشت و آیت الله ها و حجت الاسلام ها و فوجی از قداره بندان و بازاریان و توده ای ها و اکثریتی ها بودند .

در قتل عام زندانیان که دهه شصت و بخصوص تابستان ۶۷ را به خون کشید ، « امام راحل »هنوز در نکبت حیات بود . ده ها هزارزندانی سیاسی دوره ای که خود خمینی هنوز زنده بود ، هم اکنون در ایران و کشورهای جهان پراکنده اند و صدها بار در صدها مرجع و نهاد بین المللی شهادت داده اند و هزاران صفحه رنجنامه نوشته اند. اسدالله لاجوردی جلاد و محمدی گیلانی آدم کش و صادق خلخالی و موسوی تبریزی و سایر جنایتکاران ریز و درشت ، با برنامه و دستور مستقیم خود خمینی خون بچه های مردم را ریختند ، حالا زندانیانی که با هزار درد و بدبختی در کشورهای مختلف پناه گرفته اند و کار خیلی ها شان به بیماری های روانی و دردهای جان فرسای جسمی کشیده است ، پیشکش . 

آیا جامعه را کور می پندارید که فکر می کنید این « اظهر » را نمی بیند و نمی داند و خبرهای هولناکش از پدران و مادران و بستگان به نسل جوان منتقل نشده است ؟!

« موج سبز» جنایتکاری به نام میر حسین موسوی که می خواهد به جنبش سرنگونی طلب ، آن هم به مدد فرستنده ای مثل صدای آمریکا و مشتی فرصت طلب و ثروتمند مقیم خارج و مسلط در داخل کشور ، رنگ مسالمت بزند و مردم به تنگ آمده را در حمایت از « امام راحل » که عکسش پاره شده است به خیابان ها بکشد ، بدون پرده پوشی به ما می گوید که رقابت بر سر پیروی از خمینی و مقدس ساختن از اوست .

آیا آن هائی که در داخل کشور سینه سپر کرده اند ، می خواهند از چنین مرتجع جنایتکاری دفاع کنند که پیروانش بر سر شیوه ی پیروی از او با هم چانه می زنند ؟ یعنی قرار است به نقطه ی صفر برگردیم و دوباره از خمینی آغاز کنیم؟ این عمل را که خامنه ای و احمدی نژاد و دار و دسته آن ها بهتر از هر کسی دارند انجام می دهند . 

در این سمت آب ، آیا گریختگان از آن جهنم که در کیس و پرونده پناهندگی خود گفته اند که از ظلم و جور خمینی و اعوان انصارش گریخته اند ، می خواهند دنبال موجی راه بیفتند که تازه می خواهد «امام راحل » را علم کند و به نام او قطار واژگون شده را به ریل برگرداند ؟! 

واقعیت قضیه این است که قطب سوم ، یعنی مردمی که رژیم اسلامی را نمی خواهند و بر سر جا به جائی مهره ها و حفظ چهار چوبش چانه نمی زنند ، باعث وحشت مرتجعان خونین جامه ی حاکم و امپریالیست ها شده اند . موج یا جنبش سبز ، به معنی جلوگیری از سرنگونی حکومت اسلامی و در هم کوبیدن قطب سوم در جنبش های اجتماعی و جنبش کارگری است . امیدوارم دوریالی بعضی ها افتاده باشد و دست کم توجه کنند که دوباره قرار است چه کلاه گشادی سر مردم ایران برود و چه بلائی سر جنبشی بیاید که از آغاز پرتاب شدن خمینی به قله ی قدرت سیاسی آغاز شد و پیش از روی کار آمدن « محللی » به نام خاتمی در جریان موسوم به اصلاحات ، از پارک لاله و از قلب کارخانه ها و کارگاه ها و دانشگاه ها و مدارس ، قد علم کرد و حالا قرار است به حسابی دیگر که رنگ سبز دارد منظور شود. واقعیت این است که قطب سوم جامعه که قطب اصلی مبارزه تلقی می شود ، این نظام را در کلیت آن نمی خواهد و در پی سرنگونی بی چون و چرا و رنگ و انگ است . پاره شدن و سوختن تصویر خمینی که سهل است ، اگر خود خمینی را هم از گور بیرون بکشند و در خیابان ها راه بیندازند ، جز نمایش مکرری از مظهرجنایت و آدم کشی نخواهد بود و این موج سرکش را مرعوب نخواهد کرد .

حتی اگر از سرودهای زرتشت در یسنا هم در گذریم ، بسیاری گفته اند و نوشته اند و تاریخ جهان نشان داده است که « دروغ فریبنده » هرگز کارساز نیست ، همان گونه که باتون و شلاق و شکنجه و تهدید و اعدام و حلق آویزهای خیابانی . با تقاضای تظاهرات در حمایت از « امام راحل » ، این دروغ فریبنده ، از سوی جریانی نیز که خود را اپوزیسیون جا زده بود و می خواست با تاثیرگذاشتن بر ظرفیت قیام نهفته در جامعه ، اوضاع را در خیمه شب بازی انتخاباتی در جهت حفظ حکومت اسلامی مهار کند ، مثل روز روشن شده است .

 

۱۹ دسامبر ۲۰۰۹