ارزیابی دور رویکرد اپورتونیستی و راه گفتگو

ارزیابی دور رویکرد اپورتونیستی و راه گفتگو

بخش نخست: “برانگیختن گفتگو در عمق”

با تحلیل دقیقی از دو سوی نزاعی که گاهی به صورت ساده لوحانه ” اختلافات غیر قابل حل” نامیده می شوند، دو نام برجسته می شود که هر دو مخاطبان اصلی این نوشته هستند. اما باید به یاد داشت که قصد این نوشته برچسب زنی به این دو رفیق نیست و آنچه در تحلیل رویکردهای آنان به دست می آید، همچون نتیجه استفاده دیگران از نام و گفته های آنان است و اینکه تفکرات این دو رفیق شاید به گونه ای ناخواسته به چه پیامدهایی منجر شده است. در واقع  رویکرد این متن ادامه سنتی است که همبستگی و انسجام درون تشکیلات را به هر موضع دیگری ارجعیت می دهد و ایجاد فضای گفتگو را ضامن اصلی تعهد به آرمانهای آزادی خوانه تشکیلات و رسیدن به یک استراتژی همه جانبه می داند. از این منظر است که نه تنها این اختلافات را قابل حل می داند که سعی دارد نشان دهد که به هر دوی این “افراط کودکانه” در تاریخ تشکیلات پاسخ داده شده است و آنچه به دلایل روی سطح آمدن دوباره این مسائل برمی گردد، در واقع نه تنها عمقی ندارد، که حتی به گونه ای غیر مستقیم هم در راستای منافع حزب و طبقه قرار نمی گیرد. هر چند شاید منافع جمعی و فردی عده ای را فراهم کند. فشار ناشی از این تعارض های درونی تنها هنگامی توانسته تشکیلات را هدف قرار دهد که مناسبات سیاسی با تاثیر برخوردهای فردی به واژگونی اخلاق رفیقانه منتهی شد و در واقع به بازنده بیرون آمدن بخشی از رفقای قدیمی از آزمون اخلاق گفتگویی انجامید. ما تنها در این فرازهای تاریخی می توانیم رهبران خود را مورد آزمون قرار دهیم و جامعه هر بار به بازبینی در انتخاب هایش خواهد رسید. فضای وسیع نقد در تشکیلات ما این مجال را فراهم نموده که هر چند دست و پا شکسته و گاهی خسته اما بتواند بر موانع پیش روند یک حزب فعال سیاسی که قصد دارد آلترناتیو فضای سیاسی جامعه باشد، فایق آید و این سنت نقادی، بزرگترین دستاورد تاریخی تشکیلات ما و از ذخیره های غنی تفکر  مارکسی در پاسخ تاریخیِ به معضلات  مشخص در جامعه سیاسی و از دلایل نامگذاری اندیشه پیشرو بر این نظریه اجتماعی است.

زمینه نخست : فرصت طلبی و کانفورمیسم در فرهنگ سیاسی

کم نیستنند روزهایی که ما با افراد و موقعیت های روبرو می شویم که در نامگذاری برای دسته بندی اینان دچار مشکل می شویم. برای مخاطبان من که در فرهنگ سیاسی چپ جامعه مشغول فعالیت هستند و همه یا درون احزاب یا بیرون آن به نحوی با مسائل مربوط به استراتژیِ مبارزه و دیگر وامور سازمانی آشنا هستند، اصطلاح اپورتونیسم نیز، هم آشنا است و هم به علت تکرار و کاربردهای غلط ناآشنا شده است  و به عبارت روشن تر از معنای اصیل خود تهی گشته است.

در فرهنگ معین برای معادل اپورتونیسم یا فرصت طلبی دو معنا  پیشنهاد شده؛

 ۱ – استفاده از هر زمان و فرصت مناسب برای رسیدن به مقاصد شخصی .

۲ – تغییر جهت و نظر بر مبنا و فراخور دگرگونی اوضاع.

هر چند در معنای دوم عناصری از فرصت طلبی وجود دارد، اما تداخل معنایی نزدیکی با اصطلاح کانفورمیسم هم پیدا می کند. در واقع این هر دو مفهوم در قرابت معنایی نزدیکی و دیوار به دیوار یکدیگر خانه دارند و هر کانفورمیستی بنا به مصلحت و فرصت طلبی، اصول و عقاید خود را تنظیم می کند و این وجه تشابه بین این دو را نشان می دهد و روشن می کند. وجه مخرب فرصت طلبی در ساختار  “درون گفتمانی” رخ می دهد، که گویا جنبه اصلاح گرانه و مترقی دیالوگ را به گونه ای دلسوزانه دنبال می کند. یعنی نه یک دشمن خارجی است که سخن می گوید و کینه ورزانه نقد می کند، بلکه فردی از داخل سازمان حزبی و بر صلاح منفعت آرمانی در تلاش است. عنصر دلسوزی در این میان بسیار حائز اهمیت است، چرا که با تسخیر منبرِ دلسوزانه، در واقع فرد فرصت طلب در هدف پیشبرد منافع شخصی با چهره خیر عمومی است. نمایندگان دروغین طبقه کارگر، با این به اصلاح نقد های دلسوازنه، نه در جایگاه یک اصلاح گر که در زمانه ما به گونه ای نادر شده اند، بل به دنبال کنندگان منافعی مشخص و مطبوع برای خود مشغولند. با تغییر گفتمانی در هر دوره، مضمون این دلسوزی ها نیز معطوف به موارد و درون مایه های تازه ای می شود و این وجه قرابت فرصت طلبی و کانفورمیسم را قوی تر می کند و استفاده مشترک و گاه معادل از این دو مفهوم را نه به گونه ای جدا از هم که در قرابت هم قرار می دهند.

زمینه دوم:  در غلتیدن دو سوی یک افراط کودکانه به اپورتونیسم

قرار گرفتن در نهایت چپ و راست مواضع هیچگاه تعیین کننده خروج از دایره اپورتونیسم نیست، بلکه می توان نشان داد که این نهایت ها، همیشه با خاصیت احساسی و نه تعقلی خاصی که ایجاد می کنند، فضا را برای هر نوع بهره برداری منافع برای خود هموار تر می کنند. در این رابطه چه دفاع محافظه کارانه ای که سعی در بازگشت به نهادهای گذشته دارد و چه عناصر فکری به ظاهر بدعت آمیز و رادیکالی که به سوی تغییر، جهت گیری کرده اند، هر دو می توانند در تحلیل واقعی ماهیتشان فرصت طلب باشد و ارائه این صورت های ظاهری به رغم دعاوی شخصی آنان، هیچ مؤلفه‌ ای مبتنی بر  خروج از صورت بندی فرصت طلبانه یا کانفورمیسم به حساب نمی آید. البته باید در اینجا ذکر کرد که با کنار گذاشتن ادعای افراد و آنچه نشان می دهند، به هیچ وجه نباید تصور کرد که به صورت بندی عوام فریبانه ای که بر “نیت خوانی” از مواضع افراد تکیه دارد، حقانیت داده می شود، بلکه برعکس این خوانش تاریخی از پراتیک افراد و نه نیات آنان است که می تواند و باید ما را در تمایز گذاری بالا راهنمایی کند. موضوع بحث ما دو رویکرد به ظاهر متضاد است که در صورت بندی نهایی مکمل یکدیگر هستند و هر دو با تهیج احساسات سعی در تلقین دیدگاهای خود به منظور کسب بیشترین حمایت و مشروعیت را دارند.  آنچه نقطه مشترک حدنهایت راست و چپ تشکیلات ما است، همسویی در یک بیماری به نام “افراط کودکانه” است. اما تعریف این افراط کودکانه چیست؟

وقتی که مشغول تهیه یک متن خطابه هستید، آنچه بیش از همه مد نظر است، استفاده از کلمات و عباراتی هستند، که به وسیله آن بیشترین تاثیر را در مخاطبان مشخص و در لحظه معین بگذارید. کمتر متن خطابه ای از آنچه افراط کودکانه نام نهاده ایم خالی است و بیشتر این افراط معطوف به احساسات مخاطبان حاضر در آن متینگ هستند. اما وقتی یک سیاستمدار متعهد مجبور به ارائه خطابه شود، همیشه این تضاد او را آشفته می سازد که چگونه همزمان با عامه پسند بودن از یک سو و واقعیات موجود از سوی دیگر و رابطه این دو مصالحه ایجاد نماید. توجه داشته باشید که عوام گرایی و کسب تصدیق عامه به درازای تاریخ با حقایق واقعی در یک نزاع آشتی ناپذیر قرار داشته اند و این مساله هنگامی دشواری مضاعفی پیدا می کند که صاحبان دو رویکرد متفاوت در جدل قرار گیرند و هر کدام سعی در تطمیع “مخاطبانی مشترک” داشته باشند. در این مورد مشخص که مربوط به تشکیلات حکا است، هم صلاح مازوجی که سعی در نشان دادن چهره ای از خود را دارد که گویا مردم و احزاب را مخاطب قرار می دهد و سعی در کسب حمایت و دخالت آنان را دارد، با این عوام فریبی سعی در کسب ایجاد فرصت درون حزبی برای جمع خود را دارد و هم جمال بزرگپور که حکا را مانع پیوستن یک حداکثر کومه له ای برای ورود به تشکیلات می داند، به صورت عوامانه یا عوام فریبانه همان هدف صلاح مازوجی را دنبال می کند. از سویی ما حکا را داریم که توانسته در مقاطع تاریخی پاسخی مشخص به شرایط داشته باشد و تشکیلات کومه له که در تنظیم مناسباتش با دیگر جریان ها در کردستان به حفظ و توسعه هژمونی خود مبادرت ورزیده است. یعنی پراتیک واقعی تشکیلات حزب و کومه له به گونه ای تاریخی و مشخص، پاسخ هر دو نگرانی این رفقا را داده است و آنچه به ادامه و خلق این بحث ها از سوی این رفقا انجامیده، تنها نزاع دالان های تشکیلاتی برای فرصت طلبی درون حزبی است، که با سطحی ساده لوحانه به تکرار مواضع پیشین آنان منجر شده و مجال دیالوگ را حتی برای خود آنان مسدود کرده است. اما تحلیل عینی هر در دو رویکرد را تنها در نمونه های مشخص باید برسی کرد و در تمام طول بحث نیز آن دید گسترده تر تشکیلاتی را حفظ کرد. …….. ادامه دارد

با رسیدن به این فراز،  بخش اول این نوشته را پایان میدهم تا از نقدی که رفقا به طولانی بودن نوشته دارند خود را خلاصی بخشم و همچنین بخش دوم این نوشته را با توجه به نظراتی که رفقا برایم ارسال می کنند ادامه دهم و نوشته وجهی دیالوگ گونه و زنده به خود بگیرد.

لازم می دانم روشن کنم که در این نوشته منظور از “نقد” همان برداشتی است که  در ترجمه ای که در سایت نقد از مقاله  “مارتین نیکلاوس” آمده، یعنی: (“نقد” به معنای “طرد” نیست، بلکه در این مورد به معنای نفوذ به تراز عمیق‌تر است.)  به کار می برم. چرا که معتقدم آنچه اختلافات را غیر قابل حل می کند، ماندن در سطح موضوعات و مانور دادن یا به قولی اسکی کردن روی این یخ نازک روی رودخانه است و این تنها سطح است که مجال فرصت طلبی را ایجاد می کند و نقادی واقعی، شنا کردن در عمقی است که این دو گرایش از آن واهمه دارند.