شعارهای وحدت طلبانه در گفتار و جداسری در کردار از کجا نشات می گیرد؟

نوشتن مقاله کوتاه کنونی ضرورت وجودی خود را از یکسو در نزدیک شدن به ۲۶ بهمن سالروز علنی شدن فعالیت کومه له وبدین سبب گرامیداشت این روز و از سوی دیگر در به راه انداختن کمپین ضد کمونیستی جریانات ناسیونالیست، از اینرو تحریف تاریخ مبانی فکری،استراتژی،برنامه ای و پراتیک سیاسی ۴۰ ساله ای که در راه رسیدن به اهداف استراتژی وسیاسی آن می بیند.در این سطور کوتاه قصد ندارم چند و چون مباحث آنها را مورد نقد و بررسی قرار دهم.چونکه پرداختن به این مبحث به مجال بیشتری احتیاج دارد که ترجیح می دهم در این مورد از قلم فرسایی خودداری نکنم.و فقط ریشه های تاریخی این پرگوخانه را بشکافم.
هر جریانی با اتخاذ استراتژی، سیاست و تاکتیک صحیح و شفاف در نقطه عطفهای تاریخی که درتکامل مبارزه طبقاتی و رشد جنبش های اجتماعی رخ پیش می آید مهر و نشان خود را بر این وقایع تاریخی می کوبد. کومه له نیز به مثابه قطب رادیکال وسوسیالیستی جنبش کردستان در مقاطع قیام ۵۷،کوچ تاریخی مردم در شهر مریوان و همبستگی و همراهی مردمان دیگر نواحی با آن، فراخان مقاومت در مقابل فرمان جهاد خمینی و یورش رژیم جنایتکار تازه به حکومت رسیده جمهوری اسلامی،سازماندهی مبارزه مسلحانه بر علیه نیروهای اشغالگر رژیم اسلامی در کردستان و مقابله با تسلیم طلبی جریان بورژوا ناسیونالیست حزب دموکرات، سازماندهی مبارزات جنبشهای اجتماعی از جنبش کارگری و بر پا کردن مراسم اول ماه مه ها و اعتصابات کارگی و مبارزات زنان برای احقاق حقوق سلب شده خویش گرفته تا تشکیل اتحادیه دهقانان در تقابل با فئودال های منطقه و فراخوان اعتصاب عمومی ۱۶ مرداد در سال ۱۳۸۴ مهر خود را بر این جنبشها کوباند. از اینرو با هیچ روزه خوانی ای نمی توان این تاریخ واقعی را تحریف کرد.آنچه که سبب شده این بعضا مارکسیستهای سابق و بورژوا ناسیونالیست های امروز این چنین زبونانه به این شیوه ها توسل جویند را بایستی در واقعیات تاریخی تلخ(برای آنها) جست جو نمود.
اولین علت را باید در بی افقی جریانات و گرایشات ریز و درشت ناسیونالیسم کرد دنبال کرد.توهم به سر کار آمدن خاتمی، روی کار آمدن حکومت منطقهای در کردستان و همسو شدن با سیاست آمریکا در منطقه،شکست طرح موسوم به”فدرالیسم”ملی یا هرچی که می نامند،تبدیل شدن به زائیده جنبش موسوم به “موج سبز” وبه طور کلی شکست استراتژیک آنها در اجرای تمامی سیاست ها و طرح های خود،آنها را در این بم بست سیاسی قرار داده است که نه راه ژس دارد و نه راه پیش. به عبارتی بن بست استراتژیک یکی از عوامل اساسی است که آنها را به چنین روزی کشانده است ومانند کوسه به گل نشسته قار و قور می کنند.
دومین عاملی که این جریانات را به این روز گرفتار کرده است رشد و اعتلای گرایش سوسیالیستی در سطح سراسری وبویژه در داخل جنبش انقلابی کردستان است.سر برآوردن و رشد دوباره جنبش کارگری در سالهای پس از ۱۳۸۲ ، رشد گرایش چپ و کمونیستی در داخل جنبش دانشجوئی به خصوص عرض اندام در سال ۱۳۸۶حال با هر فراز و نشیبی،تبدیل شدن اول ماه مه ها و ۸ مارس ها،۱۶ آذرها به میدان عرض اندام گرایش سوسیالیستی در تقابل با جریان تسلیم طلب و سازشکار لیبرالیسم بورژوائی و در یک کلام تقویت و اعتلای گرایش کمونیستی در داخل جنبشهای انقلابی و دموکراتیک موجود در سطح سراسری و بویژه کردستان،بورژوازی لیبرال و ناسیونالیسم کرد را وادار کرده تا شمشیرهای خود را رو کرده و اعلان جنگ نهائی را علیه گرایش رادیکال کمونیستی درحال نضج اعلام کنند.
البته تاریخ وجود گرایشات ناسیونال رفرمیست مدافع بردگی مزدوری بر می گردد به قبل از جنگ جهانی اول که در آن زمان رونق اقتصادی و اجرای برخی رفرمها در معیشت طبقه کارگر و اقشار زحمتکش زمینه های شکل گیری این جریان لیبرال مماشات جو را بوجود آورد. اما امروز برعکس این ناسیونال رفرمیسم در شرایطی کاملا متفاوت قرار دارند و به تبع آن از ویژگی های متفاوتی برخوردار است. و درست در شرایطی بر سر راه مبارزه انقلابی سنگ اندازی می کند و بر بوق و سرنا می کوبد که از یک طرف هم نظام سرمایه داری جهانی دارد که به عمیق ترین بحران اقتصادی و مالی خود گام نهاده است و از سوی دیگر جامعه ایران هر روز بیشتر از دیروز رادیکالیزه می شود. تاریخ به ما می آموزد که بر متن شرایط رادیکال و اعتلای انقلابی  کمونیست ها از بیشترین فرصت ها برای صف آرایی با دشمنان طبقاتی خود برخوردارند.بدون تردید این احزاب و جریانات بادکنکی همانند هم کیشان خود خواهند ترکید.