چرا اعتصاب غذا؟ ( اصغر فتاحی ـ عباس فرد )

امروز (۲۷ مه) ششمین روز اعتصاب غذای ما در اعتراض به‌دستگیری‌های گسترده‌ی شرکت‌کنندگان در مراسم روز جهانی کارگر در ایران است. در این مدت تشکل‌های معدودی از ایرانیان خارج از کشور حمایت خود را از اعتصاب غذای ما اعلام کرده‌اند و تشکل‌های بیش‌تری در این رابطه سکوت پیشه نموده‌اند.

به‌هرروی، کسی‌که در بیانیه حمایت از اعتصاب غذا اندر فضائل کار جمعی و اندر مضار فردگرایی سخن‌سرایی می‌فرماید، متأسفانه حقیقت این آکسیون سیاسی و حمایت‌گرانه را درنیافته است. اما چرا ما دست به‌این اعتصاب غذا زده‌ایم و چگونه این اعتصاب را پیش خواهیم برد؟

قبل از هرچیز به‌همه رفقایی‌که نگرانی‌شان را درباره سلامتی ما ابراز کرده‌اند، اظهار تشکر می‌کنیم. هرچه باشد سنی از ما ـ‌اصغر فتاحی و عباس فرد‌ـ گذشته است و برخلاف رفیق جوان‌ترمان ـ‌شهرام بجفی‌ـ تأثیر این اعتصاب برجسم ما زودتر نمایان می‌شود. این نگرانیِ همه‌ی دوستان‌مان را ارج می‌نهیم و در پیش‌برد کارمان ملحوظ نظر خواهیم داشت. برای اطمینان این دوستان، اما اظهار می‌داریم که ما نه تنها برای شهادت اعتصاب غذا نکرده‌ایم، بلکه اساساً به‌شهادت نیز باور نداریم. هم‌چنین شادمانه فریاد می‌زنیم که با تمام وجود اجتماعی و طبفاتی خود همه‌ی گلرنگ‌ها و رمانس‌های زندگی را عاشقانه دوست داریم و در جهت گسترش رفاقت که بیان جوهره‌ی انسان طبیعی و طبیعت انسانی است، کوشا‌تر خواهیم بود.

گرچه احتمال این‌که اعتصاب غذا سلامتی ما را دچار اختلال کند، چندان هم ناچیز نیست؛ اما مطمئناً ما برای این دوستان باقی خواهیم ماند و بازهم به‌مشاجرات خود برای مبارزه‌ای متحدانه‌تر ادامه خواهیم داد. گاهی دست در دست و گاهی هم در مجادله.

اعتصاب ما یک اعتصاب سیاسی برای رسیدن به‌انعکاس مناسبی از وضعیت دستگیرشدگان در افکار عمومی کشوری است که در آن زندگی می‌کنیم. ما در بیانیه اعتصاب غذای خود نوشتیم که فشارهای بین‌المللی برجمهوری اسلامی نیز بی‌تأثیر نیستند و این را همین روزها و با بازگشت آزادانه‌ی رکسانا صابری به‌آمریکا همگان شاهد بودیم. آن‌چه برای رکسانا صابری واقع شد، از نظر ما درباره‌ی کارگران دستگیرشده‌ی اول ماه مه و عزیزانی مثل اسانلو و مددی که در دخمه‌های رژیم مهرورزی به‌سوی مرگ تدریجی رانده می‌شوند، نیز می‌تواند واقع شود. اگر چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد به‌این دلیل است‌که کارگران، برخلاف ژورنالیست‌ها و پروفسورهای دانشگاه‌ها و سایر زندانیان ممتاز جمهوری اسلامی، برخلاف صابری و جهانبگلو و…، لابی و حمایت‌گر قدرت‌مند ندارند. بنابراین، اعتصاب ما گام کوچکی است در این جهت. شاید گفته شود که اتهام آن‌ها متفاوت بود. اما چه‌کسی می‌تواند تضمین کند که به‌کارگران نیز همان اتهامات را وارد نکنند؟ مگر نه این‌که عده‌ای از دوستان دروغین طبقه‌کارگر، در ظلمت تاریکی و شلاقِ جمهوری اسلامی ـ‌فانوس به‌دست‌ـ به‌دنبال عوامل سالیداریتی‌سنتر می‌گشتند؟ گرچه این سالوسان از شیخِ حقیقت و زندگی و مبارزه‌ی کارگری شنیدند که «یافت می‌نشود»؛ معهذا به‌اندازه‌ی کافی برای کارگزاران وزارت اطلاعات خوراک تبلیغاتی تأمین کردند.

نه، ما نمی‌توانستیم به‌این امید خیالی دل خوش کنیم که این عزیزان را هم پس از چندی رها خواهند کرد. شاید ما اشتباه می‌کنیم. اما حتی اگر احتمال ناچیزی هم در صحت نگرانی‌های ما وجود داشته باشد، آن‌گاه ما هرگز نمی‌توانیم خود را ببخشیم که تا پس از وقوع واقعه درنگ کرده‌ایم و در انفعال مانده‌ایم.

ما در هلند دست به‌اعتصاب غذا زده‌ایم. آری این‌جا نیز مناسبات و روابط سرمایه‌داری حاکم است؛ اما در این‌جا جان آدمی ـ‌لااقل در درون مرزها و روابط تشکیل دهنده‌اش‌ـ حرمتی دارد؛ و حفاظت از آن هنوز هم برای جامعه و افکارعمومی (که عمدتاً بورژوائی است) مهم است. ارزیابی ما این نبوده و نیست که در این‌جا کسانی را که به‌اعتصاب غذا دست می‌زنند به‌حال خود رها می‌کنند. ما نه محمود صالحی هستیم که زیر فشار مرگ‌بار دژخیم دست به‌اعتصاب غذای خشک زد و نه این‌جا زندان جمهوری اسلامی است که از مرگ ما خرسند شوند. دوست و هم‌اعتصابی ما حسین نیز به‌همین علت اعتصاب خود را قطع کرد. بنابراین، از همه‌ی دوستان می‌خواهیم که اعتصاب غذای ما را بیش از حدی که لازم است، دراماتیزه نکنند. این یک اعتصاب غذا است به‌عنوان یک روش سیاسی مبارزه در کشوری معین و برای رسیدن به‌اهدافی معین، که از نظر ما قابل دست‌یابی نیز می‌باشند. آن‌چه ما نیاز داریم بیش از هرچیز مشارکت همه‌ی دوستان در اعمال فشار سیاسی به‌ارگان‌های دولتی و غیردولتی در هلند است.

اما ما که هستیم که دست به‌این اعتصاب غذا زده‌ایم؟ عده‌ای از دوستان لطف کرده و ما را در اطلاعیه‌های حمایتی خود «مدافع جنبش کارگری» نامیده‌اند. با همه‌ی احترامی که برای مدافعان جنبش کارگری قائلیم، باید بگوییم که ما مدافع جنبش کارگری نیستیم. ما خود کارگریم. از کودکی کارگر بوده‌ایم و هنوز هم هستیم. برای ما «هم طبقه‌ای» معنایی فراتر از معنای ایدئولوژیک دارد. اقدام ما اقدام دو کارگر تبعیدی است که نمی‌توانستند در مقابل ستمگری آشکاری که بر رفقا و فرزندان‌مان وارد می‌شود، کاری نکنند. می‌گوییم «فرزندان ما» و این را به‌همان معنای معمولِ کلمه می‌گوییم. بسیاری از آن‌ها که در پارک لاله‌ی تهران و در دیگر شهرها دستگیر شده‌اند، حقیقتا می‌توانستند فرزندان ما باشند. هم سن و سال فرزندان ما هستند و اگر امروز آن‌ها در زندان نشسته‌اند و فرزندان ما در این‌جا در کنار ما حضور دارند، تنها به‌این دلیل است که «سعادت» فرار از جهنم سرمایه‌داری اسلامی نصیب پدران‌شان ن