تاثیر پیامدهای سیاسی در جامعه بر مناسبات و اخلاق سیاسی احزاب! ( در حاشیه بحثهای اخیر در رابطه با ارزشها و اخلاق سیاسی )

 در هفته های اخیر بحث در مورد اخلاق و رفتار احزاب و گروههای سیاسی چپ در سایتها گرم بود، این نشان میدهد که انسانهای مختلفی از این فضا رنج میبرند.پس هر کس به فراخور حال خود میخواهد از منظر و دیدگاه خود بدان برخورد کند. بنظرم واقعه ای جالب و مهم است. چون تا مسائل مطرح نشوند و مورد نقد و بررسی قرار نگیرند کنه مطلب روشن نخواهد شد. در ثانی یکی از خصوصیت آزادی اندیشه و بیان این است که مسائل مورد ارزیابی و بازبینی قرار گیرند، زیرا در هر مقطعی با توجه به تغییر و تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روش برخورد انسانها به قضایای دور و بر خود فرق میکند.

یعنی از نظر روانشناسی علمی ، اجتماعی رفتار آدمها و برخورد و طرز زندگی و روش آنها در زندگی روزانه برایندی است از تفکر، درک از واقعیات روزانه و اعتقاد آنهاست. مسئله فرهنگ و اخلاق اجتماعی و سیاسی چیزی نیست که بسته بندی شده به ارث از نسلهای قبلی گرفته شود. بلکه در هر دوره زندگی انسانها مسائل و معضلاتی بوجود میآید که مربوط به آندوره است. این دینامیسم حرکت اجتماعی و سیاسی جامعه و آدمهاست. تا دنیا وجود دارد همین طور خواهد بود. یعنی هر نسلی درک و تفکر خود از زندگی را تجربه میکند و به عمل روزمره خود تبدیل مینماید.

بقول  نویسنده مشهور سورن کیرکگارد "در ک زندگی تنها با نگاه به گذشته میسر است، اما زندگی کردن تنها با نگاه به آینده امکان پذیر است"

 

تجربه نسلهای قبلی، روش و منش نسلهای قبلی همیشه مورد تایید نسل جدید نیست، اگر چه در هر فرهنگ جدید بارقه هایی از اخلاق و منش فرهنگ قبلی را باخود دارد. این  بخودی خود باعث تکامل جامعه انسانی خواهد شد. به کلیه اختراعات و اکتشافات علمی هم نگاه کنید چنین اند. پس در اینکه امروز نسل ما در سیاست روشهایی را بکار میبرد که با نسلهای گذشته اختلاف دارد و یا تمام معیار های نسلهای گذشته در سیاست، امروز خدشه دار شده یا به فراموشی سپرده شده مسئله عجیبی نیست. اما آیا این اخلاق سیاسی جدید از نظر معیار انسان مدرن و آزادیخواه و برابری طلب چه مشکلاتی دارد؛ بحث اینجاست. من میخواهم با توجه به دانش علمی که درمورد روانشناسی اجتماعی دارم و با توجه به اینکه بیش از چهل سال است در مسائل سیاسی چپ فعال هستم نظرم را در این مورد بیان دارم و اشاره ای هم به تجربیات خود در این رابطه بکنم.  من بجا میدانم در اینجا از زحمات کلیه کسانی که تلاش میکنند با فضای موجود و غیر اخلاقی (اخلاق سیاسی و انسانی  که حرمت و کرامت انسان برایش قبل از هر چیز قرار دارد) که در طیف چپ قرار دارد مبارزه کنند سپاسگزاری کنم.

 

اخلاق سیاسی گروههای سیاسی چپ

 

الف : فضای موجود در دنیای امروز

امروز از هر دورانی فضای سیاسی بین سازمانها و احزاب چپ آلوده تر است. اگر به تاریخ چپ نگاه کنیم از دوران استالین تاکنون اتفاقات ناگواری در تاریخ سازمانها و احزاب چپ رخ داده. از سر به نیست کردن رفقای سابق خود  تاترور شخصیت همدیگر پیشرفته است. در متون کلاسیک مارکسیسم هم بحثی در این مورد وجود ندارد. شاید بدین خاطر که بزرگان مارکسیسم آنقدر در رابطه انسانی خود غرق بودند، هیچوقت فکر نکردند که احزاب چپ به این اندازه از نظر اخلاق سیاسی سقوط کنند. زیرا این پدیده از زمان استالین بوجود آمده و استالین و طرفدارانش آنرا در جنبش چپ رواج و گسترش دادند. در ثانی اطلاعات موثقی در دست نیست  مثلا فضای باند بازی بین بلشویکها چقدر شدید بوده؟ یا خبر نداریم خود لنین به مسئله افراد دور و بر خود چگونه برخورد کرده ( اصلا انسانی باند باز بوده یا …؟؟!!) اما آنچه که روشن است بالاخره مارکس هم آدم بود و مثل هر انسانی شاید کجرفتاری ها و اخلاق خاص خودرا داشته است. اما اگر به متون و آثار این رهبران بلند پایه مارکسیسم نگاه میکنیم. روشن است که  تلاششان برای رهایی انسان بوده و در این رابطه  صدها آثار گران بها و با ارزش برای دنیا بجا گذاشته اند. همچنین فضای اجتماعی و سیاسی که آنها درش زندگی کرده اند با حال کاملا متفاوت بوده. حداقل بیش از یک قرن و نیم  اختلاف زمانی هست. درآن دوران تشکلها و  انسانهای سیاسی با جامعه  و طبقاتی اجتماعی در جامعه قاطی بودند و در هر حوزه حزبی دهها انسان عملا در کار و امر حزبی بطور روزه مره در گیر بودند. در نتیجه انسانهای تشکیلاتی و سیاسی زندگی روزانه شان با حیات و قوت لایموت زندگیشان عجین بود. لنین و مارکس اگر برای روزنامه ها نمینوشتند و پولی برای خود دست وپا نمیکردند نمیتوانستند زندگی روزانه شان را بچرخانند. اما امروز اوضاع کاملا فرق میکند و بهمین خاطر هم کلا فضای اخلاقی و مناسبات سیاسی بین گروهها و سازمانهای چپ چیزی دیگر است.

 

 سیر تحولات اجتماعی میتواند تاثیر جدی بر روند فکری  انسانها بگذارد و میتواند در تربیت اخلاقی و سیاسی آنها نقش بلاواسطه داشته باشد. بهر اندازه انسان با محیط کار و زندگی قاطی باشد بهر اندازه انسان با نرم و مسائل جامعه درگیر باشد بهماان اندازه هم میتواند روابط انسانها را عینی تر ببیند. امروز به یمن فضای سیاه سیاسی راست که در جامعه حاکمیت میکند. خیانت و زیر پا گذاشتن حرمتهای انسانی به سبک روز و روش ادامه زندگی تبدیل شده است. فضای سیاسی امروز دنیا فضایی ضد انسانی و بغایت ضد دمکراتیک است. اگر زمانی کشورهای آزادیخواه دنیا برای نجات انسان نهایت تلاش را میکردند. امروز با غرق شدن هزاران انسان در آب دریاهای  سواحل کشورهای اروپایی ( انسانهایی که از دست دیکتاتوری کشورهایشان میگریزند وتلاش میکنند به کشورهای آزادیخواه پناه بیاورند)، با به صلابه کشیدن آدمها در بازار کار و فشار بر اینکه از حقوق نا چیز خود باید بگذرند تا بحران سرمایه داری را نجات دهند، امروز انسانهای فقیر برای چرخاندن زندگی خود قطعات جسم خودرا م
یفروشند تا شکم خود و بچه هایشان را سیر کنند. هر روزه و هر لحظه میدیای جامعه سرمایه تکه تکه شدن جسد انسانها را بر صفحه تلویزیون، کامپیوتر و حتی تلفن موبایل به کوچک و بزرگ نشان میدهند؛ اینها تاثیرات روحی و روانی جدی بر روش و طرز تلقی زندگی آدمها خواهد گذاشت. با وجود فضایی که بر شمردم قطعا روش زندگی ما و طرز تلقی ما از زندگی تحت تاثیر این فضا قرار گرفته و میگیرد. تنها با متعهد بودن به حرمت انسانها میتوان خودرا در مقابل این فضا محفوظ کرد. این مشکلی است که متاسفانه سازمانها و تشکلهای سیاسی کمتر بدان میاندیشند و خود قربانی این اوضاع هستند. بازار و خرید و فروش بر همه چیز حاکم شده است. همه چیز با معیار پول سنجیده میشود. همه چیز با معیار معامله و بده و بستان عمل میکند. در نتیجه خود سازمانهای سیاسی در این گرداب گیر کرده اند. اخلاق و ارزشهای رفتاری امروز بعضی از گروهها و سازمانهای سیاسی تاثیر مستقمی از این فضا را با خود دارند. اولا خودرا آنقدر بزرگ میکنند ، یکی درافزوده نوس شده و دیگری دارد دنیا را تکمیل میکند. دوما برای پیشبرد نظرات خود و از میدان بدر کردن و به سکوت کشاندن مخالفین خود به انواع و اقسام ترور شخصیت متوسل میشوند. مثلا ایجاد سایتهای انترنتی مثل جدل آنلاین نمونه بارز این ادبیات و اخلاق است.

 

ب : هویت و وضعیت  سازمانهای سیاسی که به روش ترور شخصیت روی میآورند.  

 

احزاب سیاسی و گروههای سیاسی کنونی بر بستریک مبارزه سیاسی روزمره بوجود نیامده اند، یعنی طبق منطق احزاب که از دل یک مبارزه ساسی و حرکت مردمی شروع نکرده اند. اگر هم قبلا (سی سال پیش) گروهی از دل انقلاب و شرایط انقلابی ایران بوجود آمد و یا سازمانهایی که در شرایط اختناق سلطنتی فعالیت گروهی و زیر زمینی کردند؛ حال همه تکه پاره شده اند (که اصلا جای خوشحالی نیست، اما بیان یک واقعیت تلخ است) و هر کدام هویت اولیه و پلاتفرم اولیه خودرا از دست دادندو با تصویری دیگر ظاهر شده اند که اصلا با نطفه خود زمین تا آسمان فاصله دارند. خود این سازمانها هم در تصویر تشکیلاتی و سازمانی بر مبنای یک ارزیابی سیاسی و مارکسیستی بوجود نیامدند و شکل نگرفته اند. یعنی هویت سیاسی و وجودی آنها برآیندی از وضعیت طبقه ای که ادعای رهبری آنرا دارند نیستند. در نتیجه برای ماندن خود در راس گروه بهر تلاش و معاملات کثیف سیاسی و تشکیلاتی دست زده اند و میزنند. درست مثل فضایی که بازار آزاد  و نظم نوین جهانی در دنیا بوجود آورده است. سازمانها و احزاب موجود امروز یک کارکاتوری از احزاب سیاسی کلاسیک و یک فرم فئودالی از نظر تشکیلاتی  و اجرایی  دارا هستند.

 ۱ فرهنگ اکثر سازمانهای موجود اساسا و تفکرا مذهبی و عقب افتاده است، ۲ از نظر سلسله مراتب تشکیلاتی بصورت شیخ و مرید عمل میکنند و از نظر قدرت رئیس قبیله و کسی که فتوا میدهد تصمیم گیرنده است. ۳ به مردم و تشکیلات خود دروغ میگویند و بر شارلاتانیسم سیاسی سرمایه گداری میکنند تا صداقت سیاسی . ۴ ادبیات و فرهنگی غیر مدرن و غیر دمکراتیک دارند. ۵ اکثرا بدلیل افکار عقب افتاده ، کینه ای و یک شبه دشمن صد ساله ات میشوند. اینهایی که بر شمردم نمونه های بارز تفکرروستای  و مذهبی است و هیچ ربطی به کمونیسم و انسان مدرن ندارند.

 

 

 

ج تاثیر شکسته های سیاسی و موقعیت سیاسی

 

فضای سیاسی جامعه تاثیر بلاواسطه ای بر سازمانها و تشکلهای سیاسی میگذارد. مسئله دیگری که دخالت دارد اوضاع سیاسی خود جامعه و سر خوردگی سیاسی در جامعه امروز ایران است. سازمانهای سیاسی ایرانی در سی سال گذشته مرتب دچار تلفات شده اند. همچنانکه خود مردم جامعه و مبارزاتشان برای آزادی و دنیای بهتر از انقلاب ۱۳۵۷ به اینطرف ضربه خورده، در نتیجه مستقیما بر روحیه و فضای سیاسی گروهها هم تاثیر گذاشته است. تهاجم دد منشانه جمهوری اسلامی ایران به کوچکترین دستاوردهای مردم، تحمیل بی حقوقی به جامعه و ایجاد فضای آپارتایید جنسی در ایران، اعدام بیش از صد هزار انسان آزادیخواه در یک مقطع معین زمانی و کلا فضای پلیسی را بر جامعه حاکم کردن. همه و همه انسانها را به تناقض و اختلاف با خواستهای سیاسی خود میاندازد. سازمانهای سیاسی در چند دهه اخیر مرتب عقب نشینی بهشان تحمیل شده و در نتیجه روحیه پرخاشگری سیاسی جای متانت و منطق را گرفته است. ما انسانهای سیاسی در طول این سه دهه مرتب شاهد اعدام عزیزان و همسنگرانمان بودیم .

 

این وضعیت تاثیرات منفی روانی و روحی خاصی را بما تحمیل کرده است، که صبر و حوصله و بردباریمان را در مقابل همدیگر از دست داده ایم. در دوران انقلابی روحیه متانت انسانی و سیاسی آدمها بالا میرود اما در شکست، فضای خمودگی و یاس حاکم میشوند و بهمان درجه تنش و اصطکاک سیاسی بین سازمانهای سیاسی بالا میگیرد.  فضای موجود سیاسی بین احزاب و گروههای سیاسی باید در این راستا مورد بررسی قرار گیرد.

باتوجه به این واقعیتها باید کوشید علیرغم کمبودها و شکستها باید بر نگهداشتن حرمت انسانها صدها برابر تاکید گذاشت. فقط با ش
ناخت مسئله و ایجاد فضا برای آزادی بیان و اعتقادات میتوان بر فضای موجود در بین گروهها و سازمانهای سیاسی اثر گذاشت. دشمن با فضای رعب ووحشت در جامعه عامل جدی تنش بین رمدم و سازمانهای سیاسی است. باید با کار آگاهگرانه و متانت سیاسی بر این جو فایق آییم. این کار ممکن است، بکوشیم در مقابل بی حرمت کردن آدمها سکوت نکنیم. بکوشیم فضای سالم سیاسی را پاسداری کنیم، بکوشیم با بحث و جدل هویت سیاسی چپ را دوباره بهش برگردانیم. هویتی که کمونیسم به ما داده. بهر اندازه که ما در این مورد بحث کنیم و کمبودهها و نقائص را بررسی کنیم، میتوانیم بر این فضا حاکم شویم و جلو بیحرمت کردن آزادیهای سیاسی را بگیریم. بقول گالیله "هیچ چیزی نمیتوان به کسی یاد داد، اما میتوان به او کمک کرد پاسخ هارا در درون خود بیابد" ما با بحث سیاسی کسی را نصیحت نمکنیم اما میدانیم، هر اندازه سالم بحث کنیم. کمک خواهیم کرد نا بخردان به اشکالات خود پی ببرند. این به  یک مبارزه سیاسی معین و خستگی نا پذیر احتیاج دارد، باید برایش آستین ها را بالا زد.  

زنده با کمونیسم.