‌توده‌یی‌ها مانند ویروس‌اند.نمی‌میرند. بازتولید می‌شوند.(١١)

‌توده‌یی‌ها مانند ویروس‌اند.

نمی‌میرند.

بازتولید می‌شوند.(۱۱)

 

عمل‌کرد حزب توده

نگاهی کوتاه به کارنامه و عمل‌کرد(۱) حزب توده‌ می‌اندازیم. برخلاف نظرات برخی، نقطه روشنی در کارنامه حزب توده در سراسر تاریخِ وجودی‌اش، دیده نمی‌شود. همه‌ جای آن تاریک و سیاه است. اگر جایی این سیاهی کم‌رنگ می‌شود، و حزب در مقاطعی دارای پای‌گاه اجتماعی بوده است، نه ناشی از عمل‌کرد سران حزب توده، بل‌که ناشی از فعالیت‌های اجتماعی اعضای درست‌کار و صادق آن، مانند سرهنگ سیامک‌ها، وارتان سالاخانیان‌ها و دیگر اعضای رده پایین این حزب بوده است، که خبر از بالایی‌ها نداشتند، و با صداقت و از خودگذشته‌گی، فعالیت سیاسی اجتماعی خود را به پیش می‌بردند، غافل از این‌که دارند به جنبش سوسیالیستی ایران ضربه مهلک می‌زنند.

اگر این حزب حتا، در مقاطعی توان دست‌یابی به قدرت سیاسی را داشته است، ولی چون اجازه نداشته است از گلیمی که برای او پهن کرده‌اند، پا فراتر بگذارد، نتوانسته حرکتی مستقلانه از خود نشان دهد، و وابسته‌گی و چاکرمنشی به غیر را در کارنامه خود ثبت کرده است. صادق هدایت(۲) با توجه به چنین اوضاع‌یی گفته بود: «باید افتخارات گُه‌آلود خودمان را قاشق قاشق بخوریم و به به بگوییم.» این از افتخارات حزب توده بوده است.

به گفته‌ی برخی دیگر، ترجمه متون ادبی و سیاسی از کارنامه‌های مثبت حزب توده بوده است! می‌توان تا اندازه‌یی چنین اندیشید، اما واقعیت این است که نویسنده‌گان و مترجمان حزب توده‌ هیچ‌کدام قابل اعتماد نبوده و نیستند. به چه دلیل اوایل انقلاب ۱۳۵۷، کانون نویسنده‌گان ایران اعضای توده‌یی عضو کانون را اخراج کردند؟ به دلیل سرسپرده‌گی آن‌ها به غیر بود. کسی که سرسپرده باشد، از خود استقلال فکر و اندیشه ندارد، و هر آن‌چه به او دیکته نمایند انجام می‌دهد. دست زدن به اعمالی مانند ترجمه غلط و سرقت ادبی و غیره از آن جمله‌اند. بنابراین‌ باید به تمام متونی که به وسیله‌ی نویسنده‌گان حزب توده‌ نشر یافته، شک کرد و آن را با نگاه شکاکانه خواند تا بتوان نیرنگ‌ها و جعل‌سازی‌ها و دزدی‌های ادبی آن‌ها را، پیدا و افشا کرد. امروزه راحت‌ترین کار این است که ترجمان توده‌یی‌ها خواند نشود.

خسرو شاکری در پاسخ پرسش «میراث حزب توده برای جنبش چپ ایران چه بود؟» می‌نویسد: «از نگاه پژوهش‌گرانه‌یی که به حزب توده داشته‌ام، بیلان حزب توده کاملا” منفی است، چه عده‌ی زیادی از بهترین جوانان ایران را به دنبال خود کشاند و نیروهای جسمانی و فکری آنان را به هدر داد. حزب توده در ترجمه‌ی آثار مارکسیستی کوششی نکرد؛ آن چند جزوه نیز که از مارکس در اختیارشان بود از کارهای حزب کمونیست ایران بود. حزب توده حزبی نبود که بر اساس مارکسیسم بنا شده بوده باشد؛ بل‌که حزبی بود که بنا به خواست شوروی برای تأمین منافع آن کشور تأسیس شده بود. از همین رو نیز، هرگاه شوروی اراده می‌کرد، آن حزب تند می‌راند، و هرگاه شوروی می‌خواست، آن حزب آرام می‌شد. از زاویه‌ی پژوهش‌های من، حزب توده بزرگ‌ترین لطمات را به یک جنبش کارساز چپ در ایران زد، تا حدی که سازمان‌ها و گروه‌هایی که یا از آن جدا شدند یا خارج از آن تشکیل شدند، تحت تأثیر نشریات و رادیو پیک ایران از آن به‌طور منفی متأثر شدند و دید نقادانه‌ی مارکسیسم در میان آنان جولان نیافت. اگر تقی ارانی را در زندان از میان بر نداشته بودند، به احتمال قوی حزبی که وی به وجود می‌آورد هم ملهم از تفکر شورویستی نمی‌شد، هم هوادار شوروی نمی‌گشت، و هم تفکر مارکسیستی عالمانه‌یی را در ایران رایج می‌کرد.» (مصاحبه‌یی پیرامون برخی خطوط کلی جنبش چپ ایران)

از اعمال بسیار زشت سران حزب توده‌ سرکوب جنبش مستقل کارگران‌ ایران بوده است که به طور مشروح به آن خواهیم پرداخت. اما به عنوان نمونه عمل‌کرد این حزب در این رابطه‌، از زبان ایرج اسکندری: «ما می‌گفتیم که اکنون بحبوبه جنگ است و کارگران برای جبهه کار می‌کنند، مهمات و وسایل وابزار جنگی حمل می‌کنند، به هر تربیتی که هست بایستی جلو اعتصاب کارگران را گرفت تا لطمه‌یی به این امر مهم و حیاتی وارد نشود.» (خاطرات سیاسی ایرج اسکندری:ص۳۱)

در حقیقت کارگران‌ نمی‌دانستند که هدف حزب توده‌ نه خدمت به طبقه‌ی کارگر ایران‌، بل‌که طبقه‌ی کارگر‌ ایران را به خدمت استثمارگران شوروی و انگلیس در آوردن بود.

به آذین که احمد شاملو در کتاب جمعه، به ترجمه‌های او تاخته است، می‌گوید: «حزب توده، در وجود رهبران خویش، پیوسته از بیماری راشی‌تیسم اندیشه و عمل در رنج بود. …از آپارات حزب تنها لاشه‌یی بر جا ماند که می‌بایست هر چه زودتر به خاک سپرده شود.» (به آذین: بار دیگر و این بار:ص۳۰)

یکی دیگر از کارنامه‌ها و عمل‌کردهای این حزب دزدیدن اسناد و مدارک گروه و یا سازمان‌هایی که به آن‌ها انتقاد داشته‌اند، بوده است. با نفوذ در تشکیلات مستقل کارگری یوسف افتخاری و باقر امامی که حزب توده را یک جریان ضد کارگری می‌دانستند، سبب متلاشی شدن آن‌ها شدند.

آن‌ها کلیه‌ی اسناد و مدارک را به سرقت می‌بردند و با استفاده از آن‌ها، تبلیغات ضدکارگری زهرآگینی را به کمک اتحاد شوروی علیه آن‌ها راه‌اندازی می‌کردند. و توانستند تشکیلات‌های مستقل کارگریی که در مناطق وسیعی از ایران توسط یوسف افتخاری و باقر امامی ساخته شده بودند، متلاشی کنند. به قول محمد طوقی که خود از اعضای حزب توده و در «کندو کاو در تاریخ معاصر ایران» بدون اشاره به کارهای عظیم یوسف افتخاری نوشته است: «این‌گونه مبارزه خالی از هرگونه شرافتی و مخالف اخلاق کارگری است.» این حزب حتا در سال ۱۳۵۸، اسناد پلنوم نخست سازمان چریک‌های فدایی را سرقت و آن را انتشار علنی دادند.

حزب توده‌ به همین شیوه استفاده کرد و خلیل ملکی را مجبور کردند که حزبی را که درست کرده بود، منحل کند.

یکی دیگر از اعمال زشت حزب توده‌ علاوه بر دزدی ادبی، جعل و دست‌کاری در زنده‌گی‌نامه‌ی جانباخته‌گان حزب بوده است. تا بدین طریق چهره‌ی پاک و صادقی از خود در اذهان «مردم» ایجاد کند و در پناه جان‌باخته‌گان، نان خوری خود به نرخ روز را ادامه دهد. هم‌چنان که همین الان هم سران این حزب در دنیای مجازی، بیش‌تر به این کار مشغول هستند.

«هنگام رسیده‌گی به ماجرای علی متقی،(۳) رادمنش دبیر کل حزب توده بوده است. روزی دبیرخانه حزب توده [در تبعید] در لایپزیک [آلمان شرقی] هیئت اجراییه را برای نشستی فرا می‌خواند و اعلام می‌کند پرونده دفاعیات روزبه به دست حزب توده رسیده است. به علاوه اعلام می‌کند حزب توده اطلاع یافته متقی با پلیس شاه هم‌کاری می‌کند. احمد قاسمی می‌گفت از رادمنش پرسیدم: «رفیق شما بر پایه کدام اطلاعات چنین ادعایی می‌کنید؟ مضافا” پرونده دفاعیات روزبه از کجا به دست حزب توده رسیده و موضوع پلیس بودن متقی را چه کسی به شما گفته است؟» بنابر ادعای احمد قاسمی، رامنش در پاسخ می‌گوید: «رفقا اطلاع داده‌اند.» قاسمی اضافه کرد: «برای ما روشن بود. رفقا منظور کیست. منظور رادمنش روس‌ها بودند و هر وقت این کلمه به میان می‌آمد دهان‌ها بسته می‌شد.»

«به گفته‌ی قاسمی دفاعیات روزبه در آن جلسه خوانده می‌شود و  همه‌ به این نتیجه می‌رسند که دفاعیات حاوی جوانب ضد مارکسیستی بوده و به آن صورت قابل انتشار نیستند، چرا که در دفاعیات، از چرچیل و آزموده تعریف شده بود که سربازهای خوبی در جبهه خود هستند. دو بخش از دفاعیات را که بر ضد رهبری حزب توده بوده حذف و مقداری را دست‌چین کرده و به چاپ می‌سپارند. برخورد حزب توده به تاریخ و انتشار اسناد تاریخی این چنین بود. دفاعیاتی که سال‌های سال نمونه و ملاک جوان‌های زیادی به شمار می‌رفت و خیلی‌ها را مجذوب خود کرده بود، در واقعیت امر، دفاعیاتی بودند که به سلیقه رهبران حزب توده دست‌کاری شده بودند.»(حمید شوکت:نگاهی از درون به جنبش چپ ایران گفتگو با مهدی خانبابا تهرانی:۶۸)

عمل‌کردهای زشت حزب توده فراوان است. کمیته‌ی مرکزی به دستور مستقیم مسکو، در سال ۱۳۲۰، قراری را تصویب‌ کرد، مبنی بر این‌که رده‌های پایینی تشکیلات نباید، به هیچ عنوان از اسناد و اطلاعات حزبی اطلاع و دست‌رسی داشته باشند. روی همین دلیل هم افرادی مانند حسام لنکرانی که به اطلاعات حزبی مبنی بر رابطه‌ی‌ سران حزب توده‌ با رزم‌آرا، دست‌رسی داشت به دستور کمیته‌ی مرکزی و با کارگردانی خسرو روزبه به قتل می‌رسد و در باغ‌چه منزلی دفن می‌شود. ما به این موضوع باز خواهیم گشت.

«حسام لنکرانى شخص برجسته‏یى در سازمان مخفى حزب توده بود. چنان‌که غلام‏حسین فروتن، عضو پیشین ک. م. حزب توده که در سال‌هاى ۱۳۴۰ به مائوئیسم گروید،( غلام‏حسین فروتن، حزب توده در صحنه­ی ایران، جلد یکم، ص‏ص ۱۴۸ ـ ۱۶۰٫) مى‏گوید طرح فرار سران زندانی حزب توده از زندان در ۱۳۲۸، توسط حسام لنکرانى و همکارانش ریخته شده بود. فروتن مى‏افزاید که «حسام لنکرانى و یاران او سه محل براى پذیرایى از اعضاى کمیته­ی مرکزى تدارک» دیده بودند. جالب است که، بنابر گفته­ی روزبه، رهبرى حزب توده با فرار او از زندان مخالفت کرده بود. طراحان فرار که از سازمان افسرى بودند تنها هنگامى به اجراى طرح رضایت دادند که روزبه نیز به شمار فراریان افزوده شود.( خسروپناه، سازمان افسران، ص ۱۴۲٫)

 اجراى طرح براى فرار رهبران حزب توده اهمیت نقش حسام لنکرانى در سازمان مخفى حزب توده را نشان مى‏دهد. اما او کمتر از دو سال پس از فرار آنان، در شهریور ۱۳۳۱ (یک ماه پس از سی‌ام تیر)، توسط رهبرى تهران به مرگ محکوم شد و به دست روزبه و همکاران‌اش به قتل رسید. این‌که فرمان قتل حسام لنکرانى را رهبران حزب در تهران صادر کردند هم در اعترافات روزبه آمده است و هم از نامه­ی سه تن از هیئت اجرایى (جودت، یزدى و بهرامى) خطاب به اعضاى ک. م. در مسکو در فرداى کودتاى ۱۳۳۲ آشکار مى‏شود. در تابستان سال ۱۳۲۹ بهرامى رسما” در جلسه­ی هیئت اجرائیه وجود «باند فروتن، مریم، قریشى و لنکرانى» را «فاش نمود» و نقشه‏هاى پشت پرده آن‌ها را «برملا ساخت.» «بهرامى ثابت نمود که این باند مرکز دومى به‏طور مخفى براى اداره­ی حزب به وجود آورده و قصدش قبضه‏کردن تمام حزب و نهضت است. ماهیت این دسته‏بندى و مقاصد آن را در جریان برکنارى بزرگ علوى و برگزیدن لنکرانى به کار حساس و مهم ارتباط با دوستان [منظور شوروى‏هاست] (آذرنور)] مى‏توان فهمید.»( متن این نامه براى نخستین‏بار در مصاحبه­ی اختصاصى نشریه راه آزادى با فریدون آذرنور درباره­ی مسئله ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پاریس ۱۳۷۲ منتشر شد. ن.ک. به: ص ۱۰٫)

سه امضاکننده­ی نامه (جودت، یزدى و بهرامى) از جمله از «فساد اخلاقى» کیانورى، قریشى، و لنکرانى سخن مى‏رانند که هیئت اجرائیه «مدارک کتبى آن را در اختیار دارد.»( پیشین، ص ۱۳ .)

از عمل‌کردهای دیگر سران حزب توده‌ کسب مقام در سلسله مراتب حزبی بوده است زیرا هرکسی که مقام حزبی بالاتری می‌داشته در پیش «رفقا»، به نان و نوای بیش‌تری دست می‌یافته است: «وقتی از زبان اسکندری شنیدم که «اختلاف بر سر صندلی است» مثل این‌که «بت‌ها» یک مرتبه در مغزم شکستند. پیش خود می‌اندیشیدم که در ایران، دسته دسته جلب زندان‌ها و یا جوخه‌ی اعدام سپرده می‌شوند، ولی رهبران در فکر مقام و صندلی‌اند. در حزب توده از ابتدا فرهنگ بت‌تراشی و قطب‌گرایی وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد.» (ناصر زربخت: گذار از برزخ:۵۱)

از دیگر عمل‌کردهای کمیته‌ی مرکزی حزب توده، زمانی که رادمنش فرد مورد تایید مسکو، که نزدیک بیست سال دبیر اولی حزب توده را بر عهده داشته و کل تشکیلات ایران حزب توده را بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، را اداره می‌کرده است، این است که تشکیلات ایران حزب توده را به عباسعلی شهریاری(۴) می‌سپارد که ساواکی بوده است. افرادی از سازمان چریک‌های فدایی خلق هم که می‌خواهند با حزب توده رابطه برقرار نمایند، از همین طریق به دام ساواک می‌افتند و کشته می‌شوند. بعدها سازمان چریک‌های فدایی به تلافی، عباس شهریاری را ترور می‌کند.

رادمنش را به خاطر این اعمال از دبیر اولی عزل می‌کنند اما قادر نیستند او را از کمیته‌ی مرکزی اخراج نمایند، «طبری در آن‌جا [کج راهه] آگاهانه اظهار بی‌اطلاعی [چرا رادمنش از کمیته مرکزی اخراج نشد؟] کرده است و آن همان قدرت نامریی نیرومندی است که رادمنش (۵) را هم‌چنان در کمیته‌ی مرکزی باقی گذارد.» (ناصر زربخت: گذار از برزخ:۴)

در حقیقت حزب توده از بدو تشکیل‌اش، از خود اراده‌ی مستقلی نداشته است. در این رابطه‌ اعضای رده‌ی پایین، سران حزب را مورد پرسش قرار می‌دهند. حزب توده مجبور می‌شود در سال ۱۳۲۶، دفترچه‌ی «راه حزب توده ایران» انتشار دهد و برای پوشش عدم استقلال فکری، تشکیلاتی، و عملی، شروع به جعل و تئوری‌بافی می‌کند. محقق خسروی شاکری:

«البته حزب توده ایران، در سیاست داخلی کشور ما عاملی محسوب می‌شود و در واقع خود عامل قابل ملاحظه‌یی بوده است. ولی امروزه در کشور کوچک عقب مانده، حزب توده ایران تعیین‌کننده نبوده است و جریانات جهانی بر تمایلات او متاسفانه غلبه داشته است …البته از مجموعه‌ی بحث چنین بر می‌آید که در جریانات سیاسی هر کشور عامل داخلی را اصل قرار داده و سیاست حزبی را بر روی این اصل برداشت کرده‌اند و از این جهت شکست حزب توده ایران را معلول وضعیت داخلی حزب و بیش‌تر یک شکست تشکیلاتی می‌دانند. این نظرات به هیچ‌وجه قابل پذیرش نیست … به این طریق سیاست جهانی مخصوصا” در مورد ملت‌های کوچک در درجه‌ی اول اهمیت است و عوامل داخلی را در درجه‌ی دوم قرار می‌دهد.» (خسرو شاکری:کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۲۴)

خسرو شاکری می‌گوید: «حزب توده بر آن بود که دولت شوروی به جهت سرشت سوسیالیستی خود از هرگونه استثمار و ستم ملی پاک است. هدف‌های سیاست آن با هدف‌های ملت‌های استعمارزده و از جمله ملت ایران یکی است. هر پیروزی شوروی برابر است با سود ایران. پس سود مردم ایران در پیروزی شوروی است. پس سود مردم ایران و سود شوروی همیشه و همه‌جا یکی است. پس تضاد میان هدف‌های شوروی و سود ملت ایران از میان می‌رود. پس پیروی از سیاست شوروی همان پیروی از هدف‌های مردم ایران است. و این دو چنان یگانه شده‌اند که وظیفه‌ی هر میهن‌پرستی عبارت است از پیروی از سیاست شوروی.»

شاکری سپس می‌افزاید: «در این‌که شوروی به سرشت سوسیالیستی خود باید از هرگونه استعمار و ستم ملی پاک باشد، جای سخنی نیست. اما حزب توده با تکیه به این سرآغاز بدین نتیجه می‌رسید که به‌جای سودبردن از سیاست شوروی، فرمان‌برداری از سیاست شوروی را پیش گیرد و در انجام کاری پیش از آن‌که به بایسته‌گی‌های جامعه‌ی‌ ایران بی‌اندیشد، نخست ببیند که مبادا این کار به زیان شوروی باشد. و از این‌جا یک رشته پندارهای پوچ بیرون بیرون می‌آمد که نتیجه‌ی همه‌ی آن‌ها دست از پا خطا بردن، بی‌ابتکاری، اتکایی بارآمدن و از دست دادن منش انقلابی بود. نشان آن‌که روی همین پندارهای پوچ چهار سال از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، حزب توده از سازمان دادن کارگران نفت خوزستان خودداری کرد. در سراسر ایران سازمان‌های حزب توده، مردم را به مبارزه در راه هدف‌های ملی گرد می‌آورد به جز خوزستان که در آن‌جا حزب توده نه خود کاری می‌کرد و نه به کارگران زمان جنگیدن می‌داد. چرا؟ زیرا فرماندهان حزب توده چنین می‌اندیشیدند که در خوزستان کارگران در پالایش‌گاه نفت انگلیس کار می‌کنند. انگلیسی‌ها به نفت نیاز فراوان دارند. اگر کارگران آبادان سازمان یابند انگلیسی‌ها خشمگین خواهند شد و همه‌ی بلا را از چشم شوروی خواهند دید و این به ائتلاف انگلیس و شوروی در جنگ با فاشیسم زیان خواهد زد. پس ما باید دست روی دست بگذاریم و در خوزستان با انگلیسی‌ها سخنی نگوییم.» (خسرو شاکری: کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۲۱-۲۲)

«آشکار است که اگر کسی می‌خواست در پالایشگاه آبادان خراب‌کاری کند، این به زیان ائتلاف متفقین هم می‌بود. اما سازمان یافتن کارگران آبادان چه زیانی برای ائتلاف ضدفاشیستی داشت؟ متفقین به چه حق می‌توانستند حق سازمان‌یابی را از کارگران ایرانی بگیرند؟ و ما چرا باید این حق را برای یک کشور خارجی به رسمیت بشناسیم که از سازمان‌یابی کارگران ایرانی رنجیده شود؟»ص۲۲

«بی گفت‌گو است که برداشت حزب توده از کمونیسم که حزب، خود را هوادار آن یا این می‌کرد، از پایه با کمونیسم ناهماهنگ است.» ص۲۳

«منطق حزب توده ایران، ایمان به نیروی انقلابی ملت ایران را در بر نداشت. نیروی اساسی پیروزی ملت را در درون ملت جست‌وجو نمی‌کرد؛ بل‌که چشم به راه آن بود که در اثر دگرگونی‌های جهانی و به نیروی اردوی سوسیالیسم جهانی وضع ایران دگرگون شود. بدین‌سان حزب توده با اتکای بیش از اندازه به نیروهای خارجی، جسارت انقلابی خود را از دست می‌داد و در اندیشه‌ی آن نبود که با تکیه به نیروهای داخلی در یک لحظه‌ی قطعی هیات حاکمه را سرنگون کند و همه‌ی سیاست‌های بین‌المللی را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. فرماندهی حزب توده، آزادی ایران را بدون یاری آشکار خارجی به یک‌باره ناشدنی می‌دانست. از این بالاتر: حزب توده حتا ایمان نداشت که خودش با راهنمایی نگره‌های انقلابی به تواند سیاست درست را برگزیند و می‌پنداشت سیاست درست را هم در هر زمینه باید مراجع بین‌المللی برگزینند و به او به رسانند.» (خسرو شاکری:کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۲۶)

«حزب توده این کار خود را ایمان به دانش کمونیسم می‌دانست، در حالی که این کار بی‌ایمانی دربست به دانش کمونیسم می‌بود. زیرا دانش کمونیسم مسایل اجتماعی را هم‌چون رازهای غیرقابل شناخت نمی‌داند و بر آن نیست که به رازهای اجتماعی تنها مراجع بین‌المللی بتوانند دست یابند و کارگران یک کشور نتوانند.» (خسرو شاکری:کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۲۷)

«مگر حزب توده کمونیست بود؟… به هیچ‌رو. حزب توده اگر چه خود را پیش‌روترین حزب‌های ایران می‌نامید؛ ولی در کردار هرگز پیش‌رو نبود. رهبران حزب توده اگر چه در دل، خودشان را کمونیست و انقلابی می‌دانستند و مصدق را بورژوا و گاهی فئودال لیبرال می‌نامیدند، ولی در کردار نه کمونیست و نه انقلابی، هیچ‌کدام نبودند.»(خسرو شاکری:کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۳۲)

«اگر حزب توده که خود را با اندیشه‌های سوسیالیستی آشنا می‌دانست، واقعا” کاپیتال مارکس را حتا خوانده و معنای سیاست لنین را فرا گرفته بود، سر به امتیاز خواهی [شوروی امتیاز نفت شمال ایران می‌خواست] فرود نمی‌آورد. حزب توده ایران می‌توانست با بررسی سود و زیان ملت ایران مسأله امتیاز را درست دریابد و آن‌گاه برادرانه زیان‌های امتیاز را به شوروی بنامایاند و آن‌ها را از اشتباهی که دچار شده بودند، بیرون بیاورد. اما حزب توده از خود دارای رأی نبود. بدین‌سان حزب توده در گفتار و کردار هوادار امتیاز شد و هنر بزرگ‌تر آن‌که نمایش بزرگی در خیابان‌های تهران به سود دادن امتیاز به شوروی برگزار کرد. روز ۵ آبان ۱۳۲۳ حزب توده صف‌های کارگران و روشن‌اندیشان وابسته به خود را به خیابان آورد. سرود اصلی این نمایش خواستن امتیاز نفت برای شوروی بود. رهبران حزب توده ایران هم پیشاپیش دیگران گام بر می‌داشتند. دکتر رادمنش [نماینده حزب توده در مجلس] که در مجلس به نام حزب توده با دادن هرگونه امتیازی ناهم‌داستانی نشان داده بود، سخن خود را برگرداند و به هواداری امتیاز نمایش داد. چون صف‌های نمایش‌دهنده‌گان به خیابان آمد، خودروهای سربازان مسلح شوروی نیز به پشتیبانی آن‌ها به پیش آمدند و تظاهرات در پناه نیروی شوروی برای امتیاز دادن به شوروی برگزار شد. البته برای حزب توده ایران خوشایند نمود. بدین‌سان حزب توده نتوانست در یک پرسش تاریخی راه درست را برگزیند. به پیروی از شوروی در راه نادرست پا گذاشت. مرام‌نامه‌ی خود را که در آن با دادن هرگونه امتیاز به بی‌گانه‌گان مخالفت شده بود، لگدمال کرد.»ص۴۰-۴۱

در حالی که در این مقطع زمانی دادن امتیاز نفت جنوب به انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها به سبب مخالفت مجلس، منتفی شده بود، حزب توده [احسان طبری] در شماره ۱۲ آبان ۱۳۲۳ روزنامه مردم نوشت: «ما به همان ترتیب که برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و بر علیه آن سخنی نمی‌گوییم باید معترف باشیم که دولت شوروی در ایران منافع جدی دارد. باید برای اولین و آخرین بار به این حقیقت پی‌برد که نواحی شمال ایران در حکم حریم امنیت شوروی است … به عقیده دسته‌یی که من در آن هستم این است دولت به فوریت برای دادن امتیاز نفت شمال به شوروی‌ و نفت جنوب به کمپانی‌های انگلیسی و آمریکایی وارد مذاکره شود.”[در ص۱۱۳ خاطرات اسکندری هم آمده است.] این بود نتیجه‌ی طبیعی سیاست موازنه‌ی مثبت که حزب توده خواهان اجرای آن [در برابر سیاست موازنه منفی مصدق] در ایران بود.»(خسرو شاکری:کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۵۳)

زمانی که هدف و عمل‌کرد حزب توده، خدمت به ارباب باشد، در آن صورت «مهندسین» هم وارد کارزار می‌شوند. روزنامه مردم حزب توده در شماره ۱۹ خود از قلم مهندس زاوش چنین نوشت: «کسانی که تصور می‌کنند در وضعیت کنونی می‌توانیم نفت را خودمان استخراج کنیم، خیال باطلی نموده‌اند. این‌ها شاید هنوز نمی‌دانند که ما میخ و سنجاق و سوزن مورد احتیاج خود را از خارجه وارد می‌کنیم و چه‌طور کشوری که حتا سوزن خود را از خارجه بایستی وارد کند، می‌تواند معادن نفت را که ایجاد یکی از بزرگ‌ترین صنایع سنگین را می‌نماید و سیاست جهانی به خصوص به وجود آورده است بهره‌برداری نماید.» (خسرو شاکری:کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۶۶)

سیاست و عمل‌کرد شوروی، عمل‌کرد حزب توده‌ را تعیین می‌کند: «حزب توده در شناختن امتداد اصلی پیکار و ارزیابی تضاد میان دو استعمارگر و امپریالیسم آمریکا و انگلیس دچار گم‌راهی شد.[گم‌راهی نبود، بل‌که دستوری بود که آگاهانه از آن دفاع می‌شد]. حزب توده می‌پنداشت چون در پهنه‌ی جهانی آمریکا جای‌گاه اصلی و نخستین را در رهبری نیروهای سرمایه‌داری‌ دارد، پس در ایران نیز استعمارگر اصلی و دشمن اصلی آمریکا است نه شرکت نفت انگلیس. پس همه‌ی نیروها باید بیش از پیش به ضد آمریکا بسیج شود. در هم‌چشمی‌هایی که میان آمریکا و انگلیس بر سر نفت ایران در می‌گرفت حزب توده خواهان بهره بردن از دشمنی آمریکا به ضد انگلیس نبود بل‌که خواهان بهره بردن از دشمنی انگلیس به ضد آمریکا بود. و این نیز بیش‌تر از آن رو بود که در پهنه‌ی جهانی پیکار اصلی شوروی با آمریکا بود. پس حزب توده نیز بایستی از استراتژی عمومی شوروی پیروی کند. بی‌هوده نیست که کارگذاران سیاست انگلستان در ایران به حزب توده نزدیک شدند.» (خسرو شاکری:کارنامه‌ی مصدق و حزب توده ۱: ص۱۵۲)

حالا عمل‌کرد یکی از سران حزب توده‌ از زبان یوسف افتخاری در کتاب «خاطرات دوران سپری شده» آمده است با هم می‌خوانیم: «نحوه‌ی زنده‌گی ما از ابتدا معلوم بود. در خوزستان با روزی دوریال زنده‌گی می‌کردیم و کرایه خانه می‌دادیم. من ماهی هشت تومان و بعدا” ده تومان حقوق می‌گرفتم. هشت تومان هم رحیم [همداد] می‌گرفت، چکش می‌زدیم. یعنی بعد از آن‌که فارغ‌التحصیل شده بودیم، چکش می‌زدیم. از صبح تا شب در خوزستان کار می‌کردیم، روابط ما نمی‌توانست با اشخاصی که دنبال میز و ریاست‌‌اند خوب باشد. در زندان از اسکندری پرسیدم منتهای آرزویت چیست؟ حالا هرکسی باشد برای عوام‌فریبی یک چیزهایی ولو دروغ هم باشد می‌گفت. ولی اسکندری صادقانه گفت: یک میز بزرگی می‌خواهم که ماهوت قرمز رویش کشیده باشد بنشینم این‌ها را محاکمه بکنم. اسکندری نه در فکر طبقه‌ی زحمت‌کش، نه در فکر ایران و نه در فکر مملکت بود.»(یوسف افتخاری:خاطرات دوران سپری شده)

عمل‌کرد واقعی اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب توده را از زبان کشاورز بخوانیم: «من در استعفانامه‌ی خود در ماه مه ۱۹۵۸، پس از شرح جنایات گروه کامبخش_کیانوری، و استفاده از حزب توده به عنوان یک دستگاه تروریستی و آوانتوریستی و خراب‌کارانه بدون اطلاع کمیته مرکزی و پیشنهاد اخراج خائنین و خراب‌کاران ذکر این‌که افرادی که یک‌دیگر را خائن و بی‌شرف و جانی می‌دانستند و هنوز هم می‌دانند و با هم سازش کرده‌اند و ریاست می‌کنند، نوشتم که از عضویت در این کمیته مرکزی ننگ دارم و از آن استعفا می‌دهم.» (یادمانده‌ها و یادداشت‌های پراکنده ایرج اسکندری:۳۲۹)

در عمل‌کرد سران حزب توده‌ مبارزه با فئودالیسم در ایران را نمی‌توانید بیابید. آنان مدافع همان کارکردی بودند که رژیم شاه انجام می‌داد، و بسیار خوشحال بودند اگر شاه منافع شوروی را در نظر بگیرد. فعالیت آن‌ها در این رابطه‌ در این چند جمله اردشیر آوانسیان به خوبی پیداست: «یکی از ملاکین زنجان که افشار نام داشت ترسو ولی با سیاست‌تر بود. در یکی از روزهای سال ۱۹۴۲/۱۳۲۱، آمد به تهران و با ما ملاقات کرد. به او فهماندیم که ما حالا تقسیم اراضی را مطرح نمی‌کنیم ولی به چند چیز می‌خواهیم عمل کنید. یکی این‌که از ظلم و ستم و جنایت و کشتار در دهات دست بردارید دیگر این‌که از مالیات دهقانان بایستی یک مقداری کسر گردد. یعنی انجام همان برنامه و هدفی که حزب ما داشت.» (خاطرات اردشیر آوانسیان: ۱۸۱)

سازمان وحدت کمونیستی در نقدی که قبل و بعد از انقلاب ۱۳۵۷، بر حزب توده نوشته است، بیان می‌دارد که: «رهبران سرشناس حزب توده که خود را ادامه دهنده‌گان راه حزب کمونیست ایران می‌دانستند چه از طریق فرار خود و چه از طریق صدها توبه‌نامه و غیره، اعضا حزب توده و توده‌های زحمت‌کش خلق را دسته دسته به زیر تیغ جلادان رژیم جنایت‌کار شاه کشیدند و یا آن‌ها را به تسلیم و سازش دعوت کردند.» (ه.س. وحدت کمونیستی: حزب توده قبل و بعد از انقلاب:۱۹)

عمل‌کرد یکی دیگر از رهبران «طراز نوین» حزب توده یعنی کیانوری (۶) را بخوانید در زمانی که هنوز تبدیل به «رهبر» حزب توده‌ و جاسوس دو جانبه [روس و انگلیس] نشده بود در مقدمه‌یی که بر تز دکترای خود از دانشکده فنی آخن آلمان در سال ۱۹۳۹/۱۳۱۸، نوشته است: «دو همسایه پرتوان ولی نا آدمی ایران، انگلستان و روسیه، از ده‌ها سال پیش کوشیدند از هر پیش‌رفت مردم ایران جلوگیرند. و هر میهن‌پرست ایرانی را که بر آن بود میهن خود را به رهاند، نابود کنند تا بتوانند نقشه‌های سیاسی و اقتصادی خودشان را در ایران آسوده انجام دهند. تا سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰ چنین بود. در این سال مردی بزرگ، میهن‌دوستی سر سخت به میان آمد. در ۲۳ فوریه ۱۹۲۱، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی (۷) که در آن زمان در قزوین بود و سرفرماندهی ارتش را در شمال داشت، کودتایی کرد و پیروزمندانه آن را به انجام رسانید. … رضاشاه در ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵/ ۲۱ آذر ۱۳۰۴، به شاهی ایران برگزیده شد.» (بابک امیرخسروی: نظر از درون به نقش حزب توده ایران: ص۵۶)

ادامه دارد

سهراب.ن

۰۱/۰۶/۱۳۹۹

توضیحات:

(۱): «نامه مردم» ۱۵/۱۰/۱۳۲۵ :«حزب توده‌ی ایران به هیچ‌وجه با مالکیت خصوصی (سرمایه‌داری، تجارت، مالکیت زمین و مستقلات) مخالف نیست ولی معتقد است که برای بالا رفتن سطح زندگی همه‌ی مردم ایران و به خصوص بهبود زندگی طبقات کارگر و دهقان قوانین عادلانه و مناسبی وضع شود و اجرا گردد… حزب توده‌ی ایران نه تنها مخالف مذهب نیست بل‌که به مذهب به طورکلی و مذهب اسلام خصوصاً احترام می‌گذارد و روش حزبی خود را با تعلیمات عالیه محمدی منافی نمی‌داند»(م.چلنگریان: فرزندان سلیمان میرزا جلد یکم:۵۹)

(۲): «صادق هدایت در خانه پدرش اتاق کوچکی دم در ورودی داشت. بارها به منزل او رفته بودم. اتاق اثاثیه ساده کمی داشت. گربه‌یی داشت که او را دوست داشت. بارها در منزلش به من گز اصفهان و باقلوای یزد داده است. پرسیدم صادق تو که بودجه نداری، چه‌طور چنین چیزهای گرانی می‌خری. تبسمی کرده گفت: «احمق‌هایی هستند که برایم می‌فرستند.» بعدها فهمیدم که او مریدانی دارد که این چیزها برایش می‌فرستند. … به ملت ایران، ملت ریقو می‌گفت.» (خاطرات اردشیر آوانسیان: ۳۱۶)

(۳): علی متقی یکی از رهبران مستقل حزب توده بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بعد از فرار کمیته‌ی مرکزی به مسکو است. او خط کمیته‌مرکزی را نمی‌خواند و به دستور مسکو و به دست کمیته‌ی مرکزی به عنوان نیروی همکار رژیم شاه شناخته می‌شود و از حزب توده اخراج می‌گردد. خانبابا تهرانی می‌گوید:«علی متقی از فعال‌ترین افراد حزب بود و پس از خروج رهبری و شکست حزب توده، بقایای آن را در ایران حفظ می‌کرده است. … حزب توده در کنار سازمان افسری سازمانی داشت به نام سازمان اطلاعاتی که وظیفه‌اش جمع‌آوری اطلاعات بود. این  سازمان از اصل چهارم ترومن گرفته تا فرهنگ و شهربانی، در همه‌ جا نفوذ داشت. خسرو روزبه همراه با کارگری به نام اکبر انصاری، سروش استپانیان، عظیم عسگری، مهندس کاظم ندیم و آشوت شهبازیان جزو این تشکیلات بودند. یکی از وظایف این تشکیلات از میان برداشتن افرادی بود که حزب توده تشخیص می‌داد مانعی جدی در سر راه او هستند. مثلا” زمانی شایع شده بود که سروش استپانیان قصد داشته تیمور بختیار را ترور کند و این موضوع جنجال زیادی برپا کرد. خسرو روزبه از این‌جا با عظیم عسگری که تند نویس مجلس شورای ملی بود آشنایی داشت. روزبه در دفاعیات خود نوشت عظیم عسگری او را لو داده است، اما حزب توده به هنگام انتشار کتاب دفاعیات روزبه در اروپا نوشت رفیق روزبه در مورد عظیم عسگری اشتباه کرده و علی متقی او را لو داده است. … من در صحبت با رهبران و کادرهای حزبی به این موضوع پی بردم که خیلی از آن‌ها نظر متفاوت و مثبتی نسبت به علی مقتی داشتند. از جمله قاسمی، یا بسیاری از افسران چون؛ سقایی، بیجاری و نوایی همه‌ از متقی دفاع می‌کردند. … چون متقی دربست در اختیار نظرات و امیال رهبران حزب توده نبوده و حاضر نبود تا به هر قیمت مطیع آن‌ها باشد. امری که به هیچ وجه برای رهبران حزب توده قابل قبول نبود.» اما بعد از انقلاب ۱۳۵۷ علی متقی پی‌گیر مسئله می‌شود که ثابت کند او پلیس رژیم نبوده و به او اتهام زده‌اند: «علی متقی خواهرزاده‌یی دارد که بعد از انقلاب ۵۷ عضو حزب توده بوده است. او روزی به دبیرخانه حزب توده می‌رود و توضیح می‌دهد که دایی او مشکل روانی شدیدی دارد و آن این‌که حزب توده به او اتهام پلیس بودن زده است. حال آن‌که او خود را آدمی پاک و مومن به حزب و وفادار به سوسیالیسم می‌داند و از او خواسته است تا حزب را مطلع سازد که آماده است در دادگاه حزب توده حاضر شود و این مطلب را روشن سازد. … یکی از شرکت‌کننده‌گان در جلسه‌ی «پرسش و پاسخ» از کیانوری درباره‌ی علی متقی پرسش می‌کند. کیانوری می‌گوید علی متقی پلیس و هم‌کار سازمان امنیت شاه بوده و خائن به حزب توده ایران است و سلام.»(حمید شوکت:نگاهی از درون به جنبش چپ ایران گفتگو با مهدی خانبابا تهرانی:۶۶-۷۰)

(۴): عباس شهریاری به دستور رادمنش دبیر اول حزب، مسئولیت کل تشکیلات ایران حزب توده را بر عهده می‌گیرد و طی چهار مرحله، به تشکیلات حزب توده ضربه می‌زند و در مرحله‌ی پنجم، ضربه را به گروه بیژن جزنی می‌زند. ششمین ضربه به گروهی که می‌خواهند به فلسطین بروند و هفتمین ضربه را به گروه آرمان خلق و هشتمین ضربه را به سازمان مجاهدین خلق می‌زند. نفوذی‌های دیگر ساواک: نفوذ در گروه جزنی:ناصر آقایان. نهاوندی ابتدا عضو سازمان جوانان حزب توده‌ بود، بعد عضو سازمان انقلابی حزب توده‌ که همکار ساواک شد:سیروس نهاوندی. نفوذ در گروه کرامت دانشیان: امیرحسین فطانت

(۵): -«اشکال و ایرادی که به رادمنش وارد شد آن بود که در نتیجه این جریان پای عباس شهریاری که رادمنش به او اعتقاد داشت به عراق باز شد و او در آن‌جا رفته و با تیمور بختیار ملاقات کرد و از او حتا پول و اسلحه و رادیو و غیره گرفت که همه‌ی این‌ها را بعد به دست سازمان امنیت [ساواک] داد، از حزب هم مرتبا” پول می‌گرفت. هر وقت نامه از طرف او می‌رسید، رادمنش هم آن‌ها را می‌خواند، مضمون نامه اکثرا” این بود که آقا خانه‌ام و اتومبیلم لو رفته، منزلم نمی‌دانم چه شده، فلان‌قدر هزار تومان برای من به‌فرستید.۵۰ هزارتومان، ۱۰۰ هزارتومان، یارو هم این پول‌ها را گرفته و در آن‌جا مشغول عیش و نوش بود و هرکسی را که ما فرستادیم گرفتند، آن وقت بود که مشکوک شدیم. … رادمنش چنان اعتمادی به این شهریاری داشت که اصلا” نمی‌توانست قبول کند که یک چنین چیزی هم ممکن است.» (خاطرات اسکندری:قسمت سوم:۱۰۴-۱۰۵)

(۶): -«کیانوری با تمامی تغییر و تحولی که در پایان هزاره‌ی دوم جهان رخ نموده بی‌گانه مانده، هنوز امیدوار است کالبد بی روح کمونیسم روسی را نجات بخشد. استالینی دیگر بر نیمی از جهان حاکم گردد، حزب توده بار دیگر جان بگیرد، او در راس حزب فرمان‌روایی کند و از آن‌جا به مقامات بالای سیاسی دست یابد. … در یک کلام، کیانوری یک ماکیاولیست به تمام معناست. او برای رسیدن به قله‌ی اهداف خود، هرکسی را که بتواند قربانی می‌کند و به این منظور حتا از کشتن فیزیکی هیچ کس ابا و امتناع ندارد. اگر به قتل‌هایی که مرتکب شده، یا دست‌کم هنوز حلقه‌ی اتهام آن‌ها بر گردن او سنگینی می‌کند، یک بررسی عمیق و بی‌طرفانه انجام گیرد، روشن خواهد شد که کیانوری برای رسیدن به هدف چقدر قسی‌القلب است. برای او هدف، هر وسیله‌ی زشتی را توجیه می‌کند. … او از واقعیت بسیاری مسائل و حوادث پیچیده‌ی تاریخی در ۵۰ سال گذشته اطلاع دارد که در هیچ جا حتا میزگردها و اعترافات تله‌ویزیونی سال ۱۳۶۲، بازگو نکرده و نمی‌کند زیرا حتما” تصور دارد فاش ساختن آن ها به حیثیت او و اقوام و دوستان نزدیک‌اش لطمات جبران‌ناپذیری وارد می‌آورد.»(عبدالله برهان:کارنامه حزب توده و راز سقوط مصدق:۱۵-۲۰-۲۲)

(۷): -«کیانوری در سال ۱۹۳۹، در مقدمه رساله دکتری خود که هیچ ضرورتی به اظهار نظر سیاسی درباره رضاشاه نداشته نوشته است: در ۲۳ فوریه ۱۹۲۱ اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که در آن زمان در قزوین بود و سرفرماندهی ارتش در شمال را به عهده داشت، کودتایی پیروزمندانه‌یی را به انجام رسانید. در این سال بزرگ مردی میهن پرست و شجاع به میان آمد. اعلیحضرت رضاشاه پس از برچیدن خاندان قاجار، در ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵ به شاهی ایران برگزیده گردید. پس از آن، مهم‌ترین وظیفه‌ی رهایی کشور از ناآرامی‌هایی بود که سالیان پیش به وجود آمده بود. دو همسایه بزرگ ایران انگلستان و روسیه باز می‌کوشیدند راه پیروزی را بر منجی و نابغه ایران به بندند. این دو همسایه بزرگ توطئه‌های پلیدی می‌چیدند و در بسیاری از مناطق ایران شورش‌های بزرگی راه می‌انداختند. شاه در مدت کوتاهی همه‌ی‌ این‌ شورش‌ها را سرکوب و پس از آن کار آبادانی آغاز شد.»(آدینه شماره ۸۹:ص۶۵)