جوابی به نامه کرباسچی مدیر مسئول تبلیغات کروبی

توضیح:

روز پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، هنگامی که صندوق نامه الکترونیکی ام راباز کردم با نامه ای از جناب آقای کرباسچی، مدیر تبلیغات انتخاباتی دغلکاری چون کروبی روبرو شدم. بعد از خواندن آن، از این همه بی شرمی و وقاحت، دورغگوئی و شارلاتانیسم سیاسی که خاص این دسته افراد است خشمم گرفت و در دم چند خطی را برایشان نوشته و ارسال نمودم. سپس فکر کردم که این نامه برای خیلی ها فرستاده شده است لذا بهتر دیدم که با تغییراتی در نوشته اولیه پاسخ علنی  زیر رادر معرض عموم قرار دهم .

پاسخ به نامه کرباسچی مدیر مسئول تبلیغات کروبی

آقای کرباسچی، نامه وقیحانه شما را که بوسیله آدرس پست الکترونی علنی من آمده بود، دریافت کردم و تا آخر خواندم. قبول کنید که ابتدا از این همه وقاحتی که در لابلای هر سطر و جمله و کلمه ای که در این نامه شما دیدم، واقعا به معنی کامل کلمه مات و مبهوت ماندم. ولی سپس دیدم که از وقیحانی مثل شما هیچ چیز بعید نیست وبایدکه منتظر خیلی چیزها باشیم. حتما می پرسید که چرا؟ پس بشنوید: آخر چگونه فردی مثل شما، به خود اجازه می دهد که از آن همه کشت و کشتاری که درطول این ۳۰ سال در آن جامعه انجام گرفته و شاهد بوده است، چیزی به یاد نداشته باشد ، به زبان نیاورد و جمله ای ننویسد و آنگاه و باز هم ما را دعوت به شرکت درانتخابات بین همان جلادان و در همان نظم انسانکش بکند؟ شیادی و شارلاتانی را واقعا باوربفرمائید از حد گذرانده ای؟ دست ماکیاول پدر سیاست بورژوائی رااز پشت بسته اید. خدایتان پدر گوبلز را بیازموزد که  اوچنین اسلافی مثل شما دارد. البته نباید از حق گذشت و این تنها شما نیستید که به خود چنین اجازه ای را می دهد ، وقیح امثال شما امروز زیاد ند وبه وفور پیدا می شوند. لای هر روزنامه ای که باز کنی وبه هر سایت اینترنتی باصطلاح اپوزیسیون بورژوائی که سر به زنی از این شیادان را می بینید.

می دانید که  ماکیاول کتابی به نام شهریار دارد که در آن پایه سیاست جامعه بورژوائی را می ریزد. گرامشی کمونیست ایتالیائی که ۱۰ سال در دولت فاشیستی موسولینی در یک جزیره تبعید بود در نقد این کتاب کار ارزنده ای کرده است. او می نویسد که از دیدگاه ماکیاول" بهترین سیاستمدار، کسی است که خود را آن طور نشان می دهد که دیگران می خواهند" شما نیز از خود و نظام ضد انسان تان، طوری صحبت می کنید و خود را به کوچه علی چپ می زنید که مردم زجرکشیده و داغ فرزند دیده در تصورشان از یک نظم اجتماعی انسانی دارند و واقعا خواهانش بوده و هستند.

آقای کرباسچی آیا شما نمی دانید که در این سی سال بیش از صد هزار انسان در سیاهچال های اوین و گوهر دشت و قزل حصار و وکیل آباد مشهد و… تا دم مرگ شکنجه شده، مورد تجاوز قرار گرقته و بعد یا زیر شکنجه جان سپردند و یا بوسیله برادران شما و در زمان نماینده ورئیس جمهورو رئیس مجلس شورای اسلامی بودن ولی نعمتان دیروز و امروز تان یعنی آقایان هاشمی رفسنجانی و کروبی تیر باران شده اند؟ آقای کرباسچی شما از ولی نعمت تان، کروبی می نویسید و از مرد عمل و سیاست بودن، شجاع بودن و رک بودن او حرف می زنید ، داد سخن سر می دهید و او را می ستائید. این مرد شجاع شما، زمانی که رئیس مجلس بود در برابر حکم خامنه ای سر فرود آورد و حتی از مطبوعات شما هم به دفاع برنخاست، شجاعتش کجا رفته بود؟ به زیارت قبور مقدسین آقایتان تشریف برده بود؟

آقای کرباسچی ممکن است بگوئید که زمانی که خمینی جلاد حکم به قتل رساندن، حداقل به نوشته ولیعهد همان زمانش حسینعلی منتظری، بیشتراز۴۸۰۰ انسان کارگر، سوسیالیست، مرد و زن آزدیخواه و خواهان برابری زن و مرد را فقط در زندانهای تهران امضاء می نمود این مرد شجاع شما و خود شما چه عکس العملی نشان دادید؟ این مرد شجاع شما زمانی که خلخالی جلاد بچه ۱۲ ساله را فقط به جرم پخش یک اعلامیه در شهرستان سقز اعدام کرد، در کدام جهنم دره بود؟ و چکار میکرد؟  ولی من به یاد دارم که چند روز قبل از این جنایات، شیخ کروبی در صدر هئیتی و بعنوان نماینده رهبرتان به کردستان آمد و آنموقع مردم مریوان به رهبری فؤاد مصطفی سلطانی و به اعتراض به  فشار و ظلم و ستمی که از جانب برادران سپاهی شما دیده بودند، ازشهر خارج شده و در بیرون شهر چادر زده بودند. این کروبی در رکاب پاسداران و بعنوان نماینده امام تان که برای مذاکره امده بودند مردم را به تمسخر می گیرد و می گوید که شما نه آذوقه ای دارید ونه حتی سرپناهی و نانی برای خوردن، پس بهتر است که برگردید به شهر. فؤاد آن انقلابی بزرگ، دست می برد و یک مشت برگ درخت بلوط  می کند و می خورد و در جواب می گوید که ما برگ بلوط می خوریم اما خواری وتسلیم را نمی پذیریم. آقای کرباسچی همین شیخ و ولی نعمت تان به تهران برگشت و این داستان را برای خمینی جلاد تعریف کرد. خمینی و دیگر سردمداران فهمیدند که بامردمی طرف هستند که حاضرند برای آزاد زیستن مانند مردم تبریز در زمان مشروطیت که یونجه خوردند ولی جنگیدند، برگ درخت بخورند اما  آزادی و حرمت انسانی خود را که باید  عرض کنم در قاموس شما وجود ندارد، حفظ کنند. آن گاه بود که خمینی فرمان جهاد را صادر کرد و گله های سپاه و کمیته ای و مردم بی خبر از همه چیز و هم جا را به کردستان برای قتل عام و کشت و کشتار سرازیر کرد. بلی آقای کرباسچی ما تمام این اعمال ننگین و جنایات ضدانسانی بزرگان شما  را باور نمائید  که به یاد داریم وهیچ گاه نه فراموش می کنیم و نه می بخشیم و در وقت خودش به حسابش رسیدگی خواهیم کرد، اما به شیوه و متد خودمان که حتما انسانی خواهد بود.

راستی آقای کرباسچی همین خود شما در زمانی که مدیر روزنامه ها بودید و قتل های زنجیره ای انجام می گرفت، چکار می کردید؟ آیا چیزی نوشتید؟ آیا آمرین و آمران این انسان کشی ها را به  مردم معرفی کردید؟ یا فریاد در گلو خفه شده بازماندگان را به گوش مردم جهان رسانده و رساندید؟ مثل اینکه توقع غیر ممکنی است، این طور نیست؟ ودیگراینکه ولی نعمت "مرد عمل و سیاست"و "شجاع"تان چ