ایرج فرزاد؛ تأخر سیاسی یا پس ماندن در واقعیت

ایرج فرزاد؛ تأخر سیاسی یا پس ماندن در واقعیت

جمشید عبدی

شعایر و سنن تمام نسل های مرده، چون کوهی بر مغز زندگان فشار می آورد. از اینجاست که درست در هنگامی که افراد گویی به نوسازی خود و محیط اطرف خویش و ایجاد چیزی به شدت بی سابقه مشغولند، درست در یک چنین ادوار بحران های انقلابی، اروح گذشته را به یاری میطلبند، اسامی آنان شعارهای جنگی آنان را به عاریت میگیرند، تا با این آرایش مورد تجلیل باستان و با این زبان عاریتی، صحنه جدیدی از تاریخ جهانی را بازی کنند.

کارل مارکس(هجدهم برومر)

این نوشته نه پاسخی به کسانی که در چنین ادوار بحران های انقلابی ارواح را به یاری می طلبند، که در مورد یکی از همین ارواح است.  گفته های اخیر ایرج فرزاد با عنوان “تهدیدی مخرب تر از اسلام سیاسی” در بهترین حالت، از منظر نقد سیاسی؛ کینه توزانه و از منظر فرقه ی کمونیسمِ حکمتی کاری روتین است. کینه توزانه است چرا که هنوز در واقعیت هایی سیر می کند که به دنبال توجیه شکست سیاسی همقطاران خود در دنباله روی از حکمت است و کاری است روتین، چرا که مریدان منصور حکمت برنامه ای جز لجن پراکنی علیه “حزب کمونیست ایران” ندارند. فرزاد همانند دیگر رفقای حکمت خود به پاپوش دوزی، ترور شخصیت  و به برچسپهای زشت علیه حکا می پردازد و این به بخشی از هویت منشعبین کمونیسم کارگری در تاریخ فعالیتشان تبدیل شده است، تا جایی که به گونه ای ابلهانه سعی می کند بحث خود را به این نقطه برساند که، فعالیت های حکا و کومه له را ” تهدیدی مخرب تر از اسلام سیاسی” بداند. باید حق ابله بودن را برای همه به رسمیت شناخت، اما ابله فرض کردن مخاطب، خطی است که مشمول روشنگری است و اینجا هاست که باید روردو به گوینده این اراجیف گفت که ” از امروز به بعد حرف مفت قبول نمی‌شود.” برای کسانی که با پیشینه این ضرب المثل آشنایی ندارند لازم است توضیح دهم که این عبارات نوشته شده بالای درب ورودی تلگراف‌خانه بود. با آمدن تلگراف به ایران مردم از آن هراس داشتند و حاضر به استفاده از آن نبودند، “وزیر تلگراف علیقلی‌خان از شاه مملکت اجازه گرفت که استفاده از تلگراف را به مدت ۲ روز مجانی اعلام کند. بعد از تایید حکم شاه، مردم دور روز از تلگراف به‌رایگان استفاده کردند. از آن‌جا که انسان‌ها از هر چیزی که رایگان (مفت) باشد استقبال می‌کنند، این نقشه‌ی وزیر کاملا جواب داد و مردم باورشان شد که تلگراف ترسی ندارد. مدتی به این صورت مردم از تلگراف به صورت مجانی استفاده کردند و وزیر به ماموران فرمان داد که بالای درب ورودی تلگراف‌خانه این متن را قرار دهند: “از امروز به بعد حرف مفت قبول نمی‌شود.”۱ داستان این ضرب المثل دقیقا وصف حال فرزاد است، کسانی که باورشان شده که مفت گویی هزینه ای ندارد و بی سوادی اطرافیانشان هم به این توهم دامن زده که گویا اینان متفکرند و با نسخه هاشان “تمام چرخها از گردش باز می‌ایستند” ، اگر توهمات نیرومند آنان اراده کنند، اما از ترس هزینه های اقدام واقعی، دست به عمل نخواهند زد و تنها بی هزینه ترین راه یعنی داوری افراد شرکت کننده در این مبارزه را برعهده گرفته اند، اما پاسخ واقعی به این انقلابیون تنفنی و ارواح خسته این است که از امروز به “بعد حرف مفت قبول نمی شود”

مفت گویی و پرت و پلاگویی و  سنگ اندازی جریانات حکمتیست به جایی رسیده که عملا به جای مبارزه با رژیم جمهوری اعدام اسلامی، به اپوزیسیون کومه له تبدیل شده اند و انحصار تخاصم با رفقای سابق خود را حتی از نهاد های امنیتی رژیم هم بازپس گرفته اند. هر مخاطبی هوشیاری باید بپرسد، فرزاد که شش ماه یک بار از خواب زمستانی بیدار می شود، چرا تنها دغدغه اصلی او تخریب حزب کمونیست ایران و کومه له است؟ تمام نوشته های اخیر این حکمتیستِ پیر، به شانتاژ علیه کومه له و دفاع از فرار جمعی از صحنه اصلی مبارزه در کردستان است. هستند کسانی که می پرسند که آیا پاسخ دادن به افرادی چون فرزاد که تا خرخره در تاریخ مردابی کمونیسم حمکمتی گرفتار شده اند، اصلا ضرورتی دارد؟ و  البته این یک سوال مشروع است. اگر از زاویه نگاه انقلابی و افق مبارزاتی برسی شود، قطعا هیچ هوده ای ندارد. اما بی پاسخ گذاشتن امثال فرزاد این شائبه را ایجاد می کند که گویا  به جز در غلطیدن به مبهم‌گویى و از کف نهادن تمام و کمال اصول نقد مارکسیستی، حقیقی در کلامشان هست. اما تنها چیزی که در کلام این “انشعابیونِ عبارت پرداز” یافت می شود، بدخواهی، عیب جویی، فرومایگی و سهم خواهی از تاریخ جنبشی است که یک بار برای همیشه مشروعیت این افراد را از ایشان بازستاند. این افراد حقیر که فرزاد تنها نمونه ای از آنان است سعی در کتمان حقیقت و طفره رفتن از آن برای قبول اشتباهات خود دارند، که اقداماتشان یک بار این حزب را تا مرز فروپاشی کشاند. اکنون و به دور از عرصه سیاست عینی و در حالی که هنوز پرچم سرخ حزب کمونیست ایران در اهتزاز است، به احتضار ارواح مرده  برای تبین گنده گویی هایی مشغول است تا خطر حزب کمونیست ایران را بیشتر از اسلام سیاسی معرفی کند. باید پرسید این خطر برای کیست؟ برای جنبش زنده مبارزاتی یا احزاب مطبوع فرزاد؟ کمونیسم حکمتی با الگو قرار دادن پیشوای اعظم خود، سنتی را در مبارزه مارکسیستی پایه ریزی کرد، که همین سنت به فروپاشی خود این جریان به صورت کامل خواهد انجامید. دستارود واقعی منصور حمکمت این است که شاگردان او هیچگاه توان دیالوگی خالی از لجن پراکنی و خود خواهی را نداشته و ندارد. تمام انشعاباتی که امثال فرزاد در آن دخیل بوده اند و اتفاقا نه از حزب کمونیست که از درون خود حکمتیست ها رخ داده، تماما نتیجه این گنده گویی های پادرهوا و بی ربط، حتی به جریان نظری و تئوریک مارکسیسم بوده است. “لیبرالیسم وارونه  ای” که از آن دفاع می کنید خود تاب و تحمل هیچ نقد و دیالوگی را نداشته است. برای این منظور تنها کافی است به کارنامه انشعاباتی و برخورد شما با اختلاف نظر درون تشکیلاتی اشاره کرد.  “حزب کمونیست کارگری ایران” بعد از جدا شدن از حزب کمونیست ایران خود به نوبهٔ خود دستخوش انشعابات دیگری شد که حاصل آن حزب حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست، حزب اتحاد کمونیسم کارگری و اتحاد سوسیالیستی کارگری، اتحاد بین‌المللی در حمایت از کارگران ایران و چند گروه دیگر است. (این تاریخ ها از ویکی پدیای رسمی حزب کمونیست کارگری گرفته شده است)

  • فروردین ۱۳۷۸ که منجر به استعفای بخش عظیمی از کادرهای حککا( جدایی رضا مقدم و ایرج آذرین)
  • در سال ۱۳۸۳ نیز بعد از مرگ منصور حکمت ۲۴ نفر از اعضای کمیته مرکزی و اکثریت کمیته کردستان وقت حککا( به رهبر به رهبری معنوی کوروش مدرسی، حزب حکمتیست را تشکیل دادند.)
  • حزب حکمتیست نیز در نهایت ۷ سال بعد، در سال ۱۳۹۰ به دنبال مباحث درونی به دو جناح تقسیم شد. یک جناح امروزه با نام حزب حکمتیست-خط رسمی شناخته می‌شود.

این تنها بخشی از کارنامه ی انشعابی و بی افقی مریدان حکمت و شیوه برخورد آنان با دیدگاههای مختلف سیاسی است که تاکنون به دلیل “خودبزرگ بینی افراد” و “گنده گویی های رادیکال مآب” نتوانسته اند،  حتی در یک اختلاف درون حزبی از انشعاب جلوگیری کنند. قسمت اعظم این رخداد ها را باید در فرهنگ برخورد سیاسی این گرایش و به خصوص در تفکرات غیرنظامند منصور حکمت جست. منصور حکمت هر چند فعالی سیاسی قابلی بوده باشد، اما در حدی نیست که صاحب یک نظام  اندیشه منسجم و ساختارمند، شناخته شود. همین نکته محوری است که باعث می شود فرقه های مختلفی که این اندیشه را حمل می کنند، توان رسیدن به نقطهِ عملِ مشترکی را نداشته باشند. این خلط مبحث و به جایگاه پیامبری رساندن او، صرفا ریشه در تفکرات مذهب شیعی برای ساختن و داشتن امامزاده های محلی جست جو کرد. این امام زاده محلی فرازد و رفقا، تنها یوغی بر گردن ایشان و توموری انحلال طلب در جنبش کارگری است.

 فرزاد در پاره نامنسجم دیگری از نوشته خود، به دفاع از بخشی از تشکیلات حزب کمونیست ایران می پردازد که به گفته او ” چپ موجود در صفوف کومه له فعلی” هستند. این قهرمان متوهم ما که برای نجات این “چپ درون کومه له”، کمر همت بسته است، فراموش می کند که ایشان و همقاطارانشان در تمام سال های اخیر کل جریان حزب کمونیست ایران را ناسیونالیست و راست می پنداشتند، حال این دایه مهربانتر از مادر، در این دفاع متناقض به دنبال چیست؟  آیا می خواهد در این اوضاع اختلاف درون حزبی به  ماهی گیری بپردازد و یا فضا را مبهم تر سازد، یا با ایجاد تردیدهای جدید و دفاع صوری به عمیق تر شدن این اختلاف دامن بزند.؟ قعطا وقتی حزب کمونیست ایران و کومه له برای او از ” از اسلام سیاسی مخرب تر” است، تمام فرمایشات و گنده گویی های تاریخی او در راستای انحلال این تشکیلات و تنها “سرنگونی انقلابی کومه له” خلاصه می شود. ایجاد بستر رشد این تردیدها از سخیف ترین کارهایی است که مریدان حکمت در سال های اخیر بر علیه کومه له رو به افکار جمعی انجام داده اند. حتی یک مورد از نقد رفیقانه در تمام کارنامه شغالگونه اینان پیدا نمی شود. امثال فرزاد باید متوجه درک این مطلب شوند که حزب کمونیست ایرن و جنبش همراه آن، “باج به شغال نمی دهند.”

۱- تاریخچه ضرب‌المثل “حرف مفت”(محمد مهدی حسنی)