شعله چون آمد ز آه این فقیران بر فقیه ، سیل بنیان کن چنین بنیاد دین یا حال دل را میبرد‎

شعله چون آمد ز آه این فقیران بر فقیه ، سیل بنیان کن چنین بنیاد دین یا حال دل را میبرد‎

به به آنکس را ببین کو حال دل را میبرد

عشق را تا قلُهء آواز میرقصد و دل را میبرد

در نگاهش مرغکانی روی سطح آبی دریا چنین

با صدای بال میخواند بروی آب دل را میبرد

رمز عشق و عاشقی از پرده گر بیرون فتاد

حال آن مرغان دریائی پرواز است دل را میبرد

کودکان فقر و محرومان میان هر غزل

می نشید با ظرافت داد هر آواز دل را میبرد

اشک باران روی سطح شیشهء این پنجره

هُرم گرما سوز هر آهی است دل را میبرد

شعله چون آمد ز آه این فقیران بر فقیه

سیل بنیان کن چنین بنیان دین یا حال دل را میبرد

اخگر آزادگی در پهنهء این عشق توست

مینویسد جوهر خونین دلان را باز دل را میبرد

نوید اخگر

یکم آگوست سال ۲۰۲۰ میلادی سوئد استکهلم

غزل شماره ۲