‌توده‌یی‌ها مانند ویروس‌اند.نمی‌میرند. بازتولید می‌شوند.(۶)

‌توده‌یی‌ها مانند ویروس‌اند.

نمی‌میرند.

بازتولید می‌شوند.(۶)

 

کمینترن و حزب توده‌

      برخی از احزاب و گروه‌های سیاسی مانند حزب توده و یاران‌اش به تبعیت از ره‌نمودهای استالین، هنوز معتقدند که جامعه‌یی مانند ایران سرمایه‌داری نیست. بل‌که شیوه‌ی تولید در آن، هنوز ماقبل سرمایه‌داری‌ است! ابتدا باید «بورژوازی ملی» اعمال حاکمیت کند تا نیروهای مولده را رشد دهد! سپس وقتی طبقه‌ی کارگر‌ از نظر کمی رشد کرد، آن‌گاه می‌شود، فکری برای رفتن به شیوه‌ی تولید بالاتر کرد! این فکر هم نباید انقلاب باشد، بل‌که از طریق «راه رشد غیر سرمایه‌داری» می‌توان به «سوسیالیسم» نوع حزب توده ‌رسید! این چیزی است که استالین تحت عناوین مختلف برای جلوگیری از رشد و گسترش مبارزه‌ی طبقاتی، طبقه‌ی کارگر‌ جهانی به خورد احزاب برادر داده است و آن‌ها نیز کورمال کورمال آن را تبلیغ و ترویج کرده و می‌کنند.

      در حالی که سرمایه‌داری‌ بودن یا نبودن یک جامعه‌ برحسب مقدار کمی کارگران و یا میزان گسترش صنایع نیست. و نیز سرمایه‌داری‌ با میزان سرمایه‌ انباشت شده، یا تعداد کارخانه‌ها تعریف نمی‌شود، بل‌که سرمایه‌ طبق گفته‌ی مارکس یک رابطه‌ی اجتماعی است که در آن نیروی کار‌ به کالا تبدیل شده، و حاصل کار کارگران چیزی جز ارزش و ارزش اضافی نیست که به جیب سرمایه‌دارها سرازیر می‌شود. در نتیجه انباشت سرمایه، حاصل کار اضافی رایگان کارگران برای سرمایه‌داران است. در هر جامعه‌یی این رابطه‌ی در آن برقرار باشد، سرمایه‌داری‌ است و بدیل آن هم در عصر سرمایه‌داری‌ امپریالیستی نئولیبرالی سوسیالیسم است نه جمهوری بورژوادموکراتیک.

      در حالی که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری‌، مهر خود را برای خرید و فروش نیروی کار‌ در شهرهای کشورهای شرق کوبیده بود، اما در روستاها تا زمان حل مسئله ارضی، شیوه‌ی تولید فئودالیسم برقرار بود.

      کار کمینترن(۱) بررسی راه‌کارهای عملی و ارائه تزهایی(۲) به اعضای شرکت‌کننده، در جهت رشد و گسترش مبارزه طبقاتی پرولتاریای جهانی بود. حضور لنین عملا” از دو سال قبل از مرگ‌اش (۲۱ ژانویه ۱۹۲۴) در سیاست شوروی کم‌رنگ می‌شود، به‌طوری که قبلا” هر سال یک بار کنگره‌ی کمینترن برگزار می‌شد، اما با خروج لنین از صحنه رهبری شوروی به تدریج فواصل کنگره‌ها افزایش یافت. کنگره پنجم در ژوئن ۱۹۲۴ برگزار گردید.(۳) و بعد از آن به مدت چهار سال استالین اجازه برگزاری کنگره کمینترن را نداد. کنگره ششم کمینترن که در آن سلطان‌زاده برای آخرین بار و رضایف(حسین شرقی) به عنوان نماینده‌گان حزب کمونیست ایران، شرکت داشتند، در ژوئیه ۱۹۲۸، برگزار شد.

      در نتیجه فشار استالین، در بخش ۸ از ماده ۲ اساس‌نامه‌ی کمینترن، که در کنگره‌ی ششم سال ۱۹۲۸، به تصویب رسیده بود، به صراحت بیان می‌شود که «کنگره‌ی جهانی هر دو سال یک بار باید برگزار شود.» با وجود چنین شرایطی، کنگره‌ی هفتم بعد از هفت سال و در اوت ۱۹۳۵ در مسکو برگزار شد!

      یعنی از سال ۱۹۲۸، و بعد از آن، استقلال عملی و فکری کمینترن به وسیله‌ی استالین از بین رفت. به‌طوری که در پایان جنگ جهانی دوم به فرمان بلوک سرمایه‌داری‌ غرب، آن را منحل و به جای آن دفتر مقوایی «کمینفرم» تاسیس کرد.

      بنابراین‌ می‌شود این‌طور نتیجه گرفت که ما دو نوع کمینترن داشتیم. یکی کمینترن لنینی و دیگری کمینترن استالینی. حزب توده و یاران‌اش تمام و کمال مبلغ و مجیزگوی کمینترن استالینی بوده و هستند. هرگاه آن‌ها اسمی از کمینترن می‌آورند، منظورشان کمینترن استالینی است، زیرا که تزها و قرارهایی که در کمینترن لنینی به تصویب رسیدند، همه‌ی آن‌ها بدون استثناء، خلاف دیدگاه ایدئولوژیکی استالین بودند. بنابراین‌ وظیفه‌ی احزاب برادر در سراسر جهان این بود که کلیه‌ی دست‌آوردهای کمینترن لنینی را به بایگانی بسپارند، آن را بایکوت نمایند و هرگاه مجبور باشند اسمی از آن بیاورند، جعل شده‌ی آن را تولید‌ و بازتولید نمایند و اجازه ندهند که پرولتاریای جهانی دارای آگاهی طبقاتی که انترناسیونالیسم پرولتاریایی جزء لاینفک آن است، گردند.

      نظریه پردازان اصلی کمینترن لنینی، عبارت بودند از لنین، سلطان‌زاده و کمونیست  هندی، به نام مانابندراناث رُی (M.N.Roy)، تزهای رُی که با تغییراتی توسط لنین مورد تصویب کمینترن قرار گرفت، این است که هر جنبش‌ملی در شرق متشکل از دو بخش، بورژوازی یا به اصطلاح «بورژوازی ملی» و دیگری دهقانان بی‌زمین و کارگران(۴) است. بورژوازی که اکنون «بورژوازی ملی» دیگر وجود خارجی ندارد، درکشورهای تحت‌سلطه خواستار رهایی‌ ملی در چارچوب نظام سرمایه‌داری است. یعنی اگر بورژوازی در این کشورها به مبارزه بر علیه امپریالیسم دست می‌زند، آزادی «ملی» را فقط برای این می‌خواهد که بتواند بازار داخلی را از چنگ آن‌ها به در آورد و با تکیه به بازار خودی، سرمایه‌داری را رشد بدهد. بنابراین، بورژوازی در مسئله ملی منافع خود را دنبال می‌کند نه منافع طبقه‌ی کارگر‌ و دیگر طبقات فرودست جامعه را‌‌. بورژوازی اگر در این مبارزه، کارگران و دهقانان را دنبال خود به میدان مبارزه می‌آورد، برای این است که اهداف خود را محقق سازد. اگر پیروز شود حتا دست به سرکوب طبقات اجتماعی فرودست جامعه‌ هم می‌زند، هم‌چنان که در چین چنین کرد، و در این میان چیزی عاید کارگران‌ انقلابی و دیگر طبقات زحمت‌کش جامعه‌ نمی‌شود.

      به گفته‌ی ای.اچ.کار، «رُی در کشورهای مستعمره دو نوع جنبش را به طور بارز از یک‌دیگر تمیز می‌داد_ نخست جنبش ملی بورژوا دموکراتیک که خواهان استقلال در درون نظام سرمایه‌داری‌ بود، دوم «نبرد دهقانان بی زمین با هر نوع استثمار»؛ و می‌گفت وظیفه‌ی کمینترن این است که در برابر هر تلاشی برای غالب ساختن جنبش نوع اول بر نوع دوم ایستاده‌گی کند. وظیفه‌ی عاجل عبارت است از «ایجاد سازمان‌های کمونیستی کارگران و دهقانان»، که در کشورهای واپس‌مانده به صف کمونیست‌ها خواهند پیوست، «نه بر اثر رشد سرمایه‌داری‌، بل‌که بر اثر آگاهی طبقاتی» بدین ترتیب، «نیروی واقعی و شالوده‌ی جنبش رهایی‌بخش را در مستعمرات نمی‌توان در چارچوب تنگ ناسیونالیسم بورژوا دموکراتیک جای داد.» اما در عین حال که احزاب کمونیستی کارگران دارای آگاهی طبقاتی باید جلو بی‌افتند، «در کشورهای مستعمره انقلاب در ابتدا انقلاب کمونیستی نخواهد بود»؛ مثلا” سیاست ارضی کمینترن در این‌گونه کشورها باید بر پایه‌ی اصول خرده‌بورژوایی تنظیم شود، نه اصول کمونیستی، یعنی هدف این سیاست باید تقسیم زمین میان دهقانان باشد. …نماینده‌گان ایرانی و کره‌یی … هشدارهای رُی را بر ضد هم‌بسته‌گی بیش از اندازه با ناسیونالیسم بورژوادموکراتیک به قوت تمام تکرار کردند.»(ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۳۱۲-۳۱۴)

      بنابراین، از نظر «رُی»(Roy) انقلاب‌ بورژوادمکراتیک یک انقلاب ناسیونالیستی در چارچوب مطالبات سرمایه‌داری [حقوق بورژوازی] است و از آن فراتر نمی‌رود. از این‌رو، اساسا” قصد تغییر نظام سرمایه‌داری و پیروی از منافع طبقه‌ی کارگر را هم ندارد. ولی بخش دیگری که در جنبش ضدامپریالیستی و آزادی ملی وجود دارد بخش کارگران و دهقانان آن است. «رُی» می‌گوید؛ که دهقانان بی‌زمین در این کشورها مخالف استثمارگران فئودال و سرمایه‌داران هستند، وظیفه سوسیالیست‌ها دفاع از این بخش جنبش‌ملی است نه بخش بورژوازی آن، زیرا بورژوازی در قرن بیستم نه تنها انقلابی نیست، بل‌که مرتجع است. این تزی بود که کمینترن برای کشورهای شرق ارائه داد که هنوز شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری‌ در آن‌ها، به شیوه‌ی غالب و برتر تولید نرسیده بود. در چنین شرایطی وظیفه‌ی سوسیالیست‌ها و طبقه‌ی کارگر‌ کشورهای شرق این نیست که به زیر چتر بورژوازی کشور خود بروند و خود را تبدیل به سرباز پیاده نظام بورژوازی کنند، بل‌که وظیفه‌ی آن‌هاست که در هر شرایط و در هر زمان و مکانی هستند، استقلال طبقاتی خود را حفظ کنند و تشکیلات مستقل خود را داشته باشند همان‌طور که یوسف افتخاری موسس تشکیلات مستقل کارگری در ایران بود، و به هیچ‌ عنوان طبقه‌ی کارگر‌ نباید به زیر چتر رهبری بورژوازی، بروند و فقط به شرطی با خرده‌بورژوازی و بورژوازی کشور خود در مبارزه با بقایای سلطنت، ارتجاع و امپریالیسم، هم‌کاری می‌کنند که آزادی بی‌قید و شرط سوسیالیست‌ها و استقلال طبقاتی آن‌ها را در هر زمان و مکانی به رسمیت بشناسند و عملا” به آن پای‌بند باشند.

     لنین نیز در «تزهای مربوط به مسئله ملی و مستعمراتی» که در ژوئن ۱۹۲۰/خرداد ۱۲۹۹، در آستانه دومین کنگره انترناسیونال کمونیستی منتشر شد، هم‌کاری با بورژوازی خودی را مشروط به فعالیت و آزادی بی‌قید و شرط کمونیست‌ها می‌داند: «در مورد کشورها و  ملت‌هایی که در حالت عقب‌مانده‌گی بیش‌تری هستند و مناسبات فئودالی یا پاتریارکال [پدرسالاری] و مناسبات دهقانی پاتریارکال در آن‌ها تفوق دارد، باید به ویژه این نکات را در نظر داشت: نخست، لزوم کمک همه احزاب کمونیست به جنبش رها‌یی‌بخش بورژوا دموکراتیک در آن کشورها ـ وظیفه بذل مجدانه‌ترین کمک‌ها در وهله‌ی نخست به عهده کارگران آن کشوری‌ست که ملت عقب‌مانده از لحاظ مستعمراتی یا مالی وابسته‌ی‌ آن‌ است … انترناسیونال کمونیستی باید از جنبش ملی بورژوا دموکراتیک در کشورهای مستعمراتی و عقب‌مانده فقط بدان شرط پشتیبانی کند که عناصر احزاب پرولتری آینده، که کمونیست بودن آن‌ها فقط عنوان نباشد در کلیه کشورهای عقب‌مانده متحد گردند و با روح درک وظایف خاص خود، یعنی وظایف مربوط به مبارزه‌ی‌ جنبش‌های بورژوا دموکراتیک در داخل ملت خود، تربیت شوند؛ انترناسیونال کمونیستی باید با دموکراسی بورژوایی مستعمرات و کشورهای عقب‌مانده در اتحاد موقت باشد ولی خود را با آن‌ها نیامیزد و استقلال جنبش پرولتری را، حتا در نطفه‌ای‌ترین شکل آن، بی‌چون و چرا محفوظ دارد…». (لنین:مجموعه آثار: ۷۷۸)

      و در اثبات نظر فوق، ای.اچ.کار بیان می‌دارد که در کنگره دوم کمینترن در ژوئیه ۱۹۲۰، ره‌نمو کمینترن این بود که «در کشورهای واپس‌مانده کمونیست‌ها می‌بایست برای کمک کردن به «جنبش رهایی‌بخش بورژادموکراتیک» آماده باشند، و به ویژه از دهقانان در برابر زمین‌داران بزرگ و «در مقابل همه‌ی تجلیات آثار بازمانده‌ی فئودالیسم» پشتیبانی کنند. اما هرجا که این کار لازم باشد، می‌بایست از هرگونه خلط مبحث ایده‌ئولوژیک پرهیز کنند.» سپس کمینترن نوشت:

      «بین‌الملل کمونیستی باید در اتحاد موقت با بورژوادموکراسی مستعمرات و کشورهای واپس‌مانده گام بر دارد، اما نباید با آن در آمیزد و باید استقلال مطلق جنبش کمونیستی را حتا در ابتدایی‌ترین شکل آن نگه دارد.»(ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۳۱۱)

      بنابراین‌ طبق نظریه و تئوریی که کمینترن در مورد ملل شرق ارائه داد و سلطان‌زاده، لنین، و «رُی» از هندوستان بانی آن بودند که مرکز انقلاب‌ها اکنون در شرایط امپریالیستی از غرب به شرق منتقل شده است. و چون در شرق هنوز طبقه‌ی کارگر‌ بسیار صنعتی وجود ندارد به ناچار، طبقه‌ی کارگر‌ ملل شرق باید به شرطی با بورژوازی خودی هم‌کاری نمایند که آزادی بی‌قید و شرط و استقلال کامل کمونیست‌ها و طبقه‌ی کارگر‌ را به رسمیت بشناسد. این تزی بود که در کنگره‌ی سوم کمینترن به تصویب رسید.

      اکنون منتخبی از سخن‌رانی‌های لنین در کنگره‌های یک تا چهارم کمینترن را در این‌جا به منظور مبارزه با جعلیات حزب توده و دیگران می‌آوریم، و بقیه را در صورت لزوم، در بخش‌های دیگر ارائه خواهیم داد:

      «مارکس در تحلیل[کمون پاریس] خود، ماهیت استثمارگرانه‌ی دموکراسی بورژوایی و نظام پارلمانی بورژوایی را که در آن طبقات ستم‌دیده هر چند سال یک بار از این حق برخوردار می‌شوند که تصمیم به‌گیرند کدام نماینده‌ی طبقات مرفه را به «نماینده‌گی و سرکوبی» مردم در پارلمان برگزینند، آشکار ساخته است.»(لنین:مجموعه سخن‌رانی‌ها در کمینترن:کنگره یکم:ص۱۵)

      «در فاصله‌ی میان پرولتاریا و بورژوازی، گروه دیگری از مردم هستند که نخست به این‌سو و سپس به آن سو متمایل می‌شوند. در همه‌ی انقلاب‌ها، هم‌واره چنین بوده است و در جامعه‌ی‌ سرمایه‌داری‌، که پرولتاریا و بورژوازی دو اردوگاه متخاصم‌اش را تشکیل می‌دهند، عدم وجود قشرهای میانی مطلقا” غیرممکن است. وجود این متزلزل‌ها از لحاظ تاریخی اجتناب‌ناپذیر است و متاسفانه این عناصر که خودشان نیز نمی‌دانند فردا در کنار کدام طبقه‌ خواهند جنگید، تا مدت‌های مدید وجود خواهند داشت.» (۵)(پیشین:کنگره دوم:ص۳۰)

      «همین هزاران میلیون سود فوق‌العاده [کشورهای استعمارگر غربی] است که زیربنای اقتصادی اپورتونیسم در جنبش کارگری را تشکیل می‌دهد. در آمریکا، بریتانیا و فرانسه شاهد بیش‌تر دوام آوردن رهبران اپورتونیست و قشر فوقانی طبقه‌ی کارگر‌ یعنی اشرافیت کارگری هستیم؛ آن‌ها مقاومت بیش‌تری در برابر جنبش کمونیستی نشان می‌دهند. به همین علت است که خلاص یافتن از این بیماری برای احزاب کارگری اروپا و آمریکا به مراتب دشوارتر از کشور ما[روسیه۱۹۲۰] خواهد بود. …من بر شیوه‌ی مشخصی که این کار[مبارزه با اپورتونیسم اشرافیت کارگری] باید با پیروی از آن انجام شود تکیه نمی‌کنم، این شیوه‌ در تزهای انتشار یافته‌ی من بررسی شده است. وظیفه‌ی من نشان دادن ریشه‌های عمیق اقتصادی این پدیده است. این بیماری، سابقه‌یی طولانی دارد، علاج آن، بیش از آن‌چه خوش‌بینان گمان می‌کردند، به درازا می‌کشد. اپورتونیسم، دشمن اصلی ما است. نشان کمونیسم راستین قطع رابطه‌ با اپورتونیسم و رفورمیسم است. روز فردای انقلاب، همه‌جا هواداران اپورتونیسم را خواهید دید که خودشان را کمونیست می‌نامند. اپورتونیسم در رده‌های بالای جنبش طبقه‌ی کارگر‌، سوسیالیسم بورژوایی است نه سوسیالیسم پرولتاریایی. عملا” نشان داده شده است که فعالین طبقه‌ی کارگر‌ که از گرایش اپورتونیستی پیروی می‌کنند، بهتر از خود بورژواها از بورژوازی دفاع می‌کنند. اگر آن‌ها رهبری کارگران را به عهده نگیرند، بورژوازی نمی‌تواند در قدرت بماند. … دشمن اصلی ما، دشمنی که باید بر آن غلبه کنیم، این‌جاست. ما باید با تصمیمی قاطعانه برای ادامه‌ی این پیکار تا به آخر در همه‌ی احزاب، این کنگره[کنگره دوم کمینترن۱۹۲۰] را ترک گوییم. این وظیفه‌ی اصلی ما است. … اگر رفقای ما در همه‌ی کشورها به ما کمک کنند تا ارتش متحدی [پرولتاریاِی متحد] تشکیل دهیم، هیچ کم‌بودی نمی‌تواند جلوی اجرای این وظیفه را بگیرد. این وظیفه‌ی، انقلاب پرولتاریایی جهان و پی‌ریزی جمهوری شورایی جهان است.»(پیشین:کنگره دوم:۵۷) لنین:مجموعه سخن‌رانی‌ها در کمینترن:

      «در همه‌ی کشورهای سرمایه‌داری‌، عناصر عقب‌مانده‌یی در میان طبقه‌ی کارگر‌ وجود دارند که متقاعد شده‌اند که پارلمان، نماینده‌ی راستین مردم است و روش‌های نابکارانه‌یی را که در آن‌ها به کار گرفته می‌شود، نمی‌بینند. … شما چگونه می‌توانید ماهیت واقعی پارلمان را برای توده‌های عقب‌مانده‌یی که فریب بورژوازی را خورده‌اند روشن کنید؟ اگر در پارلمان نباشید و در بیرون پارلمان باشید، چگونه می‌توانید مانورهای گوناگون پارلمانی، یا موضع‌گیری‌های احزاب را افشا کنید؟ اگر مارکسیست هستید، باید بپذیرید که در جامعه‌ی‌ سرمایه‌داری‌، پیوند نزدیکی میان روابط طبقات و روابط احزاب وجود دارد. باز تکرار می‌کنم: اگر عضو پارلمان نباشید و منکر فعالیت پارلمانی شوید، چگونه می‌توانید این همه‌ را نشان دهید؟ تاریخ انقلاب روسیه به روشنی نشان داده است که توده‌های طبقه‌ی کارگر‌، دهقانان و کارمندان پایین رتبه‌ی اداری را با هیچ استدلالی نمی‌توان متقاعد کرد، مگر آن‌که تجربه‌ی شخصی خودشان آن‌ها را متقاعد کند. … پارلمان نیز یکی از عرصه‌های مبارزه‌ی طبقاتی است.»(پیشین: کنگره دوم:۸۸) لنین:مجموعه سخن‌رانی‌ها در کمینترن:

      «بدون اتحاد اقتصادی، اتحاد نظامی نمی‌تواند وجود داشته باشد. برای زنده نگه‌داشتن آدمی، فقط هوا کافی نیست، اتحاد ما با دهقانان، بدون شالوده‌ی اقتصادی، که زیربنای پیروزی‌مان در جنگ علیه بورژوازی خودی بود، احتمالا” نمی‌توانست چند صباحی دوام بیاورد. اکنون بورژوازی ما با کل بورژوازی بین‌المللی متحد شده است. البته زیربنای اتحاد اقتصادی ما با دهقانان، بسیار ساده و حتا خام بود. ما زمین مورد نیاز دهقان را در اختیارش گذاشتیم و در برابر زمین‌داران بزرگ از او پشتیبانی کردیم. در عوض، قرار شد غذا دریافت کنیم. این اتحاد، کاملا” تازه‌گی داشت و بر روابط عادی میان تولیدکننده‌گان و مصرف‌کننده‌گان کالا متکی نبود. دهقانان ما این مسئله را از پهلوانان انترناسیونال‌های دوم و دو و نیم بهتر می‌فهمیدند. آن‌ها به خودشان می‌گفتند: «این بلشویک‌ها رهبرانی سخت‌گیرند، اما هرچه باشند، از خودمانند.» این گفته با این‌که ممکن است درست بوده باشد، ما به این طریق، پایه‌های یک اتحاد اقتصادی جدید را گذاشتیم. دهقانان محصول‌شان را به ارتش سرخ می‌دادند و از کمک این ارتش در حفاظت از دارایی‌های‌شان برخوردار می‌شدند. … ما اعتراف می‌کنیم که شکل اولیه این اتحاد، بسیار ناقص بود و ما مرتکب اشتباهات فراوان شدیم. اما مجبور بودیم هرچه تندتر عمل کنیم، مجبور بودیم تدارکات ارتش به هر قیمتی که شده فراهم کنیم. در جریان جنگ داخلی، ما از همه‌ی مناطق غله خیز روسیه جدا افتاده بودیم. وضع‌مان بسیار ناگوار بود و این‌که مردم و طبقه‌ی کارگر‌ روسیه توانستند این مصیبت، فقر و تنگ‌دستی را تحمل کنند و فقط با نیروی ایمان به پیروزی طاقت بیاورند، به یک معجزه می‌ماند»(کف زدن حضار) پیشین: کنگره سوم:ص ۱۴۷

      «طبیعتا” هر انقلابی مستلزم فداکاری بی‌کران از سوی طبقه‌یی است که دست به انقلاب می‌زند. تفاوت انقلاب با مبارزه‌ی عادی این است که شرکت‌کننده‌گان در انقلاب، ده‌ها و صدها برابر شرکت‌کننده‌گان در مبارزه‌‌ی عادی‌اند. بنابراین‌، هر انقلابی نه فقط مستلزم فداکاری از سوی افراد، بل‌که از سوی کل یک طبقه‌ است. دیکتاتوری پرولتاریا در روسیه برای طبقه‌ی حاکم _ پرولتاریا_ فداکاری، فقر و تنگ‌دستی بی‌سابقه‌یی در تاریخ به دنبال آورده است و به احتمال قوی، همین وضع در هر کشور دیگری پیش خواهد آمد. این فشار و تنگ‌دستی را چگونه باید تقسیم کنیم؟… فشارها را باید چنان تقسیم کنیم که قدرت پرولتاریا حفظ شود. این تنها اصل ما است. …در حال حاضر، ما درگیر جنگی اقتصادی با خرده‌بورژوازی و دهقانان هستیم، جنگی که برای ما در مقایسه با آخرین جنگ، به مراتب خطرناک‌تر است.» ص ۱۵۰ کنگره سوم

      «به اعتقاد من، پس از گذشت پنج سال از انقلاب روسیه، مهم‌ترین کار برای همه‌ی ما اعم از رفقای روس و رفقای خارجی آن است که بنشینیم و مطالعه کنیم. فقط در این زمان است که ما فرصت مطالعه کردن را به دست آورده‌ایم. نمی‌دانم این فرصت تا چه زمانی دوام خواهد آورد. نمی‌دانم که قدرت‌های سرمایه‌داری‌ تا چه مدتی به ما فرصت خواهند داد که در آرامش به مطالعه ادامه دهیم. ولی ما باید در هر لحظه‌یی که از پیکار و جنگ فارغ می‌شویم به مطالعه، آن هم مطالعه‌ی بنیادی به پردازیم. … این کوشش برای یادگیری نشان می‌دهد که امروزه مهم‌ترین وظیفه‌ی ما مطالعه‌کردن و سخت مطالعه‌کردن است. رفقای خارجی ما نیز باید مطالعه کنند. منظورم این نیست که آن‌ها نیز مانند ما مجبورند خواندن و نوشتن و فهمیدن آن‌چه را که می‌خوانند، یاد به‌گیرند. … اما یک چیز حتمی است: ما باید کارمان را با یادگیری خواندن و نوشتن و فهمیدن آن‌چه می‌خوانیم، آغاز کنیم. … ما نه فقط به روس‌ها بل‌که به رفقای خارجی نیز باید به‌گوییم که مهم‌ترین کار در دوره‌یی که واردش شده‌ایم، مطالعه کردن است. ما به معنای اعم کلمه، مطالعه می‌کنیم. اما آن‌ها[خارجی‌ها] باید به معنای اخص کلمه مطالعه کنند … تا مضمون کار انقلابی را به‌فهمند.»(لنین:مجموعه سخن‌رانی‌ها در کمینترن:ص۱۸۸) (لنین:گزارش به کنگره چهارم کمینترن ۱۳ نوامبر ۱۹۲۲)

     سقوط کمینترن(۶) لنینی از کنگره دوم [ژوئیه۱۹۲۰] و زمانی که خود لنین به همه‌ چیز اشراف دارد؛ با ظهور شعارهای «در میان توده‌ها نفوذ کنید» و «با توده‌ها رابطه‌ی نزدیک‌تر داشته باشید» تولد یافت و با ادامه آن در کنگره ملل شرق در سپتامبر ۱۹۲۰، بلوغ خود را در کنگره سوم کمینترن در ژوئن ۱۹۲۱، به ظهور ‌رساند. در همین سال است که نطفه استالینیسم هم شکل می‌گیرد. شکست انقلاب آلمان در ۱۹۱۹، امید لنین و بلشویک‌ها که چشم به راه آن بودند را، برباد داد. بنابراین‌ در کنگره ملل شرق، عقب‌نشینی از مواضع انترناسیونالیستی صورت می‌گیرد، که نتیجه ملموس آن قرارداد ۱۹۲۱، شوروی با انگلیس، ایران و ترکیه است.

      در کنگره سوم کمینترن در ژوئن ۱۹۲۱، این عقب‌نشینی مورد بحث قرار می‌گیرد. به گفته‌ی اچ کار، «تغییر مورد بحث در بهار و تابستان ۱۹۲۱ صورت گرفت و در سومین کنگره‌ی کمینترن در ژوئن و ژوئیه همان سال ثبت شد. این لازمه‌ی تغییر سیاست داخلی و خارجی شوروی بود که نپ و موافقت‌نامه‌ی بازرگانی بریتانیا و شوروی بیان‌کننده‌ی آن بود. … لنین و تروتسکی و کامنووف طرف‌دار عقب‌نشینی و سازش بوده‌اند و زینوویف و بوخارین و رادک و بلاکون [در کمینترن و کمیته مرکزی] هم‌چنان دم از تعرض انقلابی می‌زده‌اند. در هر حال استقامت لنین به نتیجه رسید.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۴۶۳-۴۶۴)

      سیاست تازه همکاری با جهان سرمایه‌داری‌ در سخن‌رانی لنین در کنفرانس حزبی مسکو در نوامبر ۱۹۲۰ این نغمه‌ی نوین را ساز می‌کند:

«ما نه تنها فرصتی برای نفس تازه کردن داریم، بل‌که به مرحله‌ی تازه‌یی رسیده‌ایم و موضع اساسی خود را در چارچوب دولت‌های سرمایه‌داری‌ به دست آورده‌ایم.»

سپس می‌گوید وانمود کردن این که بلشویک‌ها:

«قول داده‌اند یا خواب دیده‌اند که می‌توانند فقط با نیروهای روسیه‌ی تنها تمام جهان را دیگرگون کنند» بی‌هوده است:

«ما هرگز مرتکب این دیوانه‌گی نشده‌ایم؛ ما همیشه گفته‌ایم که انقلاب‌مان وقتی پیروز می‌شود که مورد پشتیبانی کارگران همه‌ی کشورها قرار گیرد. چنین معلوم شد که آن‌ها فقط تا نیمه راه[کارگران از کشورهای متبوع خود خواستند که بر علیه شوروی جنگ نکنند] از ما پشتیبانی می‌کنند، زیرا دستی را که برای زدن ما بلند شده بود تضعیف کردند، ولی با همه‌ی این‌ها از این طریق کمکی به ما نکردند.»(ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۳۳۶)

      در کنگره ملل شرق که در برگزاری آن استالین و کمیته‌ی قفقاز حزب بلشویک نقش اصلی داشته، و نماینده‌ ایران در این کنگره، نه سلطان‌زاده، بل‌که حیدر عمواوغلی دوست دوران مدرسه‌ی استالین در گرجستان، بوده است.(۷) به گفته‌ی اچ‌کار «هدف نخستین خلق‌های مشرق زمین در باکو، در سپتامبر۱۹۲۰، عبارت بود از سازمان دادن مبارزه با امپریالیسم انگلیس، نه امپریالیسم به‌طور کلی. ماجرای انورپاشا۲۳ نشان داده بود که این تمایز _ دست‌کم از نظر زینوویف _ تا چه اندازه واقعیت دارد. از کنگره‌ی باکو تا کنگره‌ی سوم کمینترن [ژوئن۱۹۲۱] فقط نُه ماه فاصله بود. اما در این فاصله امضای موافقت‌نامه‌ی بریتانیا و شوروی تبلیغات آشکار بر ضد امپریالیسم انگلیس را غیرمقدور ساخته بود. پیمان‌های شوروی با ایران و ترکیه نیز به همین ترتیب جلو تبلیغات کمونیستی را می‌گرفت، مبادا باعث رنجش دولت‌های ایران و ترکیه شود.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۴۶۹)

      به گفته‌ی اچ‌کار، لنین نتیجه‌گیری نهایی خود را در کنگره سوم کمینترن به این صورت به ثبت رساند: «بروز انقلاب جهانی که ما آن را پیش‌بینی کردیم در حال پیش‌رفت است. اما این پیش‌رفت روی آن خط مستقیمی که ما انتظار داشتیم صورت نمی‌گیرد. با یک نگاه آشکار می‌شود که پس از صلح، هرقدر هم که [این صلح] بد باشد، ما نتوانسته‌ایم در سایر کشورهای سرمایه‌داری‌ انقلاب راه بی‌اندازیم، هر چند چنان‌که می‌دانیم نشانه‌های انقلاب بارز و فراوان بود … اکنون چیزی که مهم است عبارت است از تدارک اساسی انقلاب و بررسی عمیق ظهور منجز [وفاکننده وعده] آن در کشورهای اصلی سرمایه‌داری‌.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۴۶۶)

در پایان کنگره سوم کمینترن و تصویب آن عقب نشینی، «هیچ‌کدام از رهبران شناخته شده‌ی کمینترن، هیچ یک از اعضای هیات نماینده‌گی شوروی، در این بحث وارد نشدند. فقط رُی نماینده‌ی هندی با توجه به قوت و دامنه‌ی بحث سال گذشته [کنگره۱۹۲۰] به خود جرات داد که این سمبل‌کاری را «فرصت‌طلبی محض» و «در خور کنگره‌ی بین‌الملل دوم» بنامد، و بر ضد بی‌اعتنایی آشکار نماینده‌گان اروپا و امریکا به این مسئله اعتراض کند.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۴۷۰)

کنگره چهارم کمینترن در نوامبر ۱۹۲۲، آخرین کنگره‌یی است که لنین در آن سخن‌رانی می‌کند، به گفته‌ی ای.اچ.کار «مرحله‌ی مهمی در جریان دیگرگونی و تحکیم سیاست شوروی بود. با این کنگره دوره‌ی هیجان‌انگیز بین‌الملل کمونیستی به پایان رسید؛ آن‌چه پس از آن پیش آمد، مؤخره‌یی بود طولانی و گاه خجلت‌آور بر آن داستان. کنگره اول در مارس ۱۹۱۹ کمینترن را به وجود آورد و برنامه آن را معین ساخت. کنگره دوم در ژوئیه ۱۹۲۰، زمانی که ارتش سرخ به سوی ورشو پیش می‌رفت، مقارن با اوج قدرت و اعتماد به نفس رهبران کمینترن بود، اوج این اعتقاد که کمینترن به عنوان پرچم‌دار انقلاب پیروز جهانی به زودی کار خود را انجام خواهد داد؛ پس از این کنگره، کنگره ملل شرق در باکو تشکیل می‌شود. سپس در مارس ۱۹۲۱، نپ آغاز می‌شود و بعد انقلاب آلمان شکست می‌خورد. در ژوئن و ژوئیه ۱۹۲۱، کنگره سوم کمینترن که صدای سازش و عقب‌نشینی در آن به گوش رسید، تشکیل می‌شود. کنگره چهارم کمینترن در نوامبر و دسامبر ۱۹۲۲، در راه عقب‌نشینی باز هم فراتر رفت. اما پس از آن که شوروی برخلاف انتظار همه‌گان توانست دست تنها همه‌ی دشمنان خود را بیرون براند و سپس بر اثر تاخیر در گسترش انقلاب ناچار از سازش‌ها و عقب‌نشینی‌هایی شد که در نپ خلاصه می‌شد، توازن اقتدار و اعتبار میان کمینترن و دولت شوروی به کلی و از بیخ دیگرگون شد. برای کمینترن راهی نماند جز این که به موضع تدافعی پناه برد. این هم یعنی تقویت روسیه شوروی به عنوان تنها تکیه‌گاه انقلاب پرولتاریایی جهانی. بنابراین‌ تقویت حکومت شوروی موضوع اصلی کنگره چهارم کمینترن شد.

رادک در کنگره چهارم کمینترن گفت: «اگر وضع از این قرار باشد … اگر اکثریت طبقه‌ی کارگر‌ احساس ناتوانی می‌کند، پس تصرف قدرت به عنوان یک وظیفه‌ی فوری در دستور روز نیسترادک سپس در پاسخ خوش‌بینی مبهم برخی از سخن‌رانان باز هم با تاکید اضافه می‌کند که «عقب‌نشینی پرولتاریا هنوز متوقف نشده است

لنین در سیزده نوامبر ۱۹۲۲، به علت مریضی، فقط یک بار در کنگره سخن‌رانی کرد. او در پایان سخن‌رانی که به گفته زینوویف «مشکل می‌توانست روی پاهایش به ایستد و خیس عرق بود.» و در آغاز سخنان‌اش از بابت بیماری عذرخواهی کرد و مطالب خود را به تشریح و دفاع از نپ اختصاص داد. گفت که در زمان انقلاب غالبا” باید برای عقب‌نشینی آماده بود تا بتوان پیش‌روی کرد؛ و نپ نمونه‌یی و توجیهی از این معنی است. لنین اجازه داد که این نتیجه از سخنان‌اش گرفته شود_ اگرچه خود او چنین نتیجه‌یی نگرفت_ که مقداری عقب‌نشینی برای کمینترن هم ضرورت دارد، و به همین اندازه مفید خواهد بود. سپس به قطع‌نامه‌ی سال گذشته درباره‌ی سازمان ایراد گرفت و آن را «منحصرا” روسی» نامید و آن‌گاه افتان و خیزان به پایان سخن‌رانی خود رسید:

«گمان می‌کنم مهم‌ترین چیز برای همه‌ی ما، چه روس‌ها و چه رفقای خارجی، این است که پس از پنج سال از انقلاب روسیه، باید به بررسی به پردازم. فقط حالا است که امکان بررسی را به دست آورده‌ایم. … من یقین دارم که در این موضوع نه تنها رفقای روسی، بل‌که به رفقای خارجی هم باید بگوییم که مهم‌ترین وظیفه در دوره‌یی که اکنون آغاز می‌شود بررسی است. ما به معنای کلی کلمه داریم درس می‌آموزیم. آن‌ها باید به معنای اخص کلمه درس بیاموزند تا واقعا” بتوانند به سازمان، ساختار، روش، و محتوای کار انقلابی دست یابند. اگر این کار بشود، آن وقت من یقین دارم که چشم‌انداز انقلاب جهانی نه تنها خوب بل‌که عالی خواهد بود.»

در کنگره بحث شد که روسیه شوروی وظیفه‌ی خود را انجام داده است؛ اما پرولتاریای جهان نتوانسته‌اند انقلاب جهانی را به هنگام خود صورت دهند و روسیه شوروی را تنها گذاشته‌اند. کلارا زتکین در سخن‌رانی آتشینی بلافاصله پس از سخنان متین لنین چنین توضیح داد که «اگر چه پرولتاریای کشورهای شوروی جدید با عالی‌ترین رشد اقتصادی … توانسته بودند با هم‌بسته‌گی برادرانه تکیه‌گاه باریک روسیه‌ی شوروی را توسعه دهند و تقویت کنند»، سازش نپ هرگز لازم نمی‌آمد. اما این کار صورت نگرفت. کشورهای شوروی برادر به وجود نیامدند؛ و انقلاب روسیه «به سوی کنار آمدن با دهقانان، کنار آمدن با سرمایه‌داران خارجی و روسی» رانده شد.

کنگره چهارم در قطع‌نامه‌یی تحت عنوان «درباره‌ی انقلاب روسیه» نوشت: «چهارمین کنگره‌ی بین‌الملل کمونیستی به پرولترهای همه‌ی کشورها یادآوری می‌کند که انقلاب پرولتاریایی هرگز نمی‌تواند در محدوده‌ی یک کشور پیروز شود، و پیروزی آن فقط در مقیاس بین‌المللی با ادغام کردن در انقلاب جهانی میسر است. تمام فعالیت روسیه‌ی شوروی، تنازع برای بقای خودش و برای دستاوردهای انقلاب، تنازعی است برای رها ساختن پرولترهای ستم‌کش و استثمارشده‌ی تمام جهان از زنجیر برده‌گی. پرولترهای روسیه وظیفه‌ی خود را در قبال پرولتاریای جهان به عنوان پیش‌برنده‌گان انقلاب تماما” انجام داده‌اند. پرولتاریای جهان نیز باید سرانجام به نوبت خود وظیفه‌اش را انجام دهد. در همه‌ی کشورها کارگران فقرزده و اسیر باید هم‌بسته‌گی معنوی، اقتصادی، و سیاسی خود را با روسیه‌ی شوروی اعلام دارند.»(ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۵۳۱-۵۳۴-۵۳۵-۵۳۶) در این کنگره استقلال کمینترن این‌گونه از بین می‌رود و زمینه را برای حضور قطعی استالین بر اعمال کمینترن فراهم می‌شود: «به رغم هشدار لنین، سازمان حزب روسیه عینا” در بین‌الملل کمونیستی تجدید شد.» (پیشین:ص۵۴۰)

اما ای.اچ.کار بیان می‌دارد که «لنین و رُی در کنگره دوم کمینترن بر سر این مسئله که احزاب کمونیست ملی در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره در قبال جنبش‌های آزادی‌بخش ملی بورژوایی و سرمایه‌داری‌ چه روشی باید در پیش بگیرند، مناظره‌ی سرسختانه‌یی با هم کردند؛ پس از تجربه‌ی دو سال گذشته یافتن پاسخ دقیق آن پرسش باز به همان دشواری بود. رُی که از دیدگاه هندوهای هندوستان سخن می‌گفت[در کنگره چهارم]، باز به همان برهان خود در کنگره‌ی دوم تکیه می‌کرد و بر آن بود که سیاست همکاری با بورژوازی ملی بیش از اندازه پیش رفته است. دو سال تجربه در «هماهنگ ساختن نیروهای‌مان با احزاب بورژوا ناسیونالیست در این کشورها» نشان داده است که این اتحاد همیشه عملی نیست. رهبری «جبهه‌ی ضد امپریالیستی» را نمی‌توان به دست «بورژوازی ترسان و متزلزل» سپرد؛ شالوده‌ی تمام جنبش باید «انقلابی‌ترین عنصر اجتماعی» آن باشد.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۵۷۴)

      ره‌نمود کنگره چهارم کمینترن از میزان عقب‌نشینی خود از مواضع انقلابی از طرف رادک عضو کمینترن، به حزب کمونیست چین، این است ‌که «خود را در اتاق‌های در بسته‌یی محبوس کرده‌اند و مارکسیسم را مانند آثار کنفوسیوس مطالعه می‌کنند» و به آن‌ها اطلاع داد که «نه سوسیالیسم و نه جمهوری شوراها اکنون در دستور کار نیستند.» وظیفه‌ی حزب این است که «روابط خود را با عناصر انقلابی بورژوازی تنظیم کند تا مبارزه با امپریالیسم اروپایی و آسیایی را سازمان داده باشد.» این همان دستوری بود که در آن زمان به اعضای حزب کمونیست ترکیه و، با تفاوت‌های لازم، به حزب کمونیست آلمان هم داد می‌شد. کنگره‌ی دوم حزب کمونیست چین، جبهه‌ی متحد [خلقی] و «مبارزه در راه رهایی ملی» را مورد تایید قرار داد.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۶۳۷-۳۶۸)

      یوفه دیپلمات کارکشته شوروی در پکن، که شهرت او به عنوان سفیری که در برلن ۱۹۱۸، توانست بر ضد حکومت آلمان، انقلاب راه بی‌اندازد، همراه با سون‌یات‌سن رهبر حزب بورژوایی کومین‌تانگ در جنوب چین با هم ملاقات می‌کنند و در ۲۶ ژانویه‌ی ۱۹۲۳، بیانیه‌ی مشترکی منتشر می‌کنند. که بند مهم آن چنین است: «دکتر سون‌یات‌سن عقیده دارد که نظام کمونیستی یا حکومت شوروی عملا” در چین قابل اجرا نیست؛ زیرا که شرایط لازم برای استقرار کمونیسم یا شیوه‌ی شوروی در این‌جا وجود ندارد. آقای یوفه که مسئله عمده و مبرم چین رسیدن به وحدت ملی و به دست آوردن استقلال ملی کامل است؛ و در مورد این امر به دکتر سون‌یات‌سن اطمینان خاطر داده است که چین از گرم‌ترین هم‌دردی مردم روسیه برخوردار است و می‌تواند از پشتیبانی روسیه خاطر جمع باشد.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص ۶۴۴ )

      یوفه چند روز بعد از شانگهای به سوی ژاپن حرکت می‌کند و یکی از کارکنان دفتر سون‌یات‌سن را به نام لیائوچونگ‌کای به همراه خود به ژاپن می‌برد تا مذاکرات با سون‌یات‌سن را با او در آن‌جا ادامه دهد. در ژاپن لیائو چونگ‌کای با یوفه بلشویک گفت‌گو می‌کند: «لیائو از او پرسید که آیا کمونیست را می‌توان تا ده سال دیگر در روسیه تحقق بخشید؟ یوفه گفت «نه». «تا بیست سال دیگر؟» پاسخ داد «نه» بود. «تا صد سال دیگر؟» یوفه گفت «شاید». لیائو گفت «خوب … فایده‌ی به خواب دیدن این یوتوپیا چیست، که ممکن است تحقق پیدا کند یا نکند، آن هم وقتی که همه‌ی ما مرده‌ایم بگذارید امروز انقلابی باشیم و برای انجام دادن انقلاب ملی بر پایه‌ی سه «اصل مردم» کار کنیم. این‌ها را می‌توانیم در زمان حیات خودمان تحقق بخشیم.»

ای.اچ.کار بیان می‌دارد که «همین استدلال مبتنی بر تاخیر در گسترش انقلاب و نتیجتا” تاخیر در تحقق کامل سوسیالیسم، که توجیه‌کننده‌ی اجرای نپ بود، در شرق دور نیز مانند سایر جاها با منطق مقاومت‌ناپذیری به سازش و اتحاد با ناسیونالیسم انجامید. … معامله‌یی که میان کمونیسم روسی و کومین‌تانگ صورت گرفت برای هر دو طرف ثمربخش و در عین‌حال مرگ‌بار بود.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۶۴۵-۶۴۶ )

      اما لنین به تبعیت از اندیشه انقلاب جهانی مارکس، در سخن‌رانی خود در هفتمین کنگره‌ی حزب بلشویک، آن‌چه را که پیش‌تر، بارها گفته بود، با عبارات قاطعی تکرار کرد:

«جای کم‌ترین شکی نیست که پیروزی نهایی انقلاب ما، در صورتی که تنها می‌ماند، در صورتی که جنبش انقلابی در کشورهای دیگر وجود نمی‌داشت، منتفی بود … نجات ما از همه‌ی این دشواری‌ها، تکرار می‌کنم، انقلاب سراسر اروپا است.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۷۵)

اندکی بیش از یک ماه بعد، لنین در یک مجادله‌ی قلمی، یک بار دیگر موضع خود را چنین بیان کرد:

«در مسئله‌ی سیاست خارجی دو خط اساسی رویاروی ما قرار دارند، خط پرولتری، که می‌گوید انقلاب سوسیالیستی از همه‌ چیز عزیزتر و از همه‌ چیز برتر است و ما باید این را در نظر بگیریم که آیا احتمال می‌رود که این انقلاب در غرب روی بدهد یا نه؛ خط دیگر، خط بورژوایی است، که می‌گوید برای من منزلت قدرت بزرگ و استقلال ملی از همه‌ چیز عزیزتر و از همه‌ چیز برتر است.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۷۵)

و تروتسکی هم در فردای انقلاب اکتبر با تاکید تمام بیان کرد: «اگر خلق‌های اروپا قیام نکنند و امپریالیسم را در هم نکوبند، ما درهم کوبیده خواهیم شد. یا انقلاب روسیه گردباد مبارزه را در غرب به راه می‌اندازد، یا این‌که سرمایه‌داران همه‌ کشورها، مبارزه‌ی ما را خفه می‌کنند.» (ای.اچ.کار:تاریخ روسیه شوروی:جلد سوم: ص۳۲)

اما بلافاصله بعد از مرگ لنین است که انترناسیونالیسم پرولتاریایی عملا” به خاک سپرده می‌شود، و استالین با «دم‌اش فندق می‌شکند» و اعمال فریب‌کارانه، ریاکارانه، و رذیلانه خود را با حمله به بیوه لنین آغاز می‌کند. او در تشیع‌جنازه‌ی لنین در ژانویه‌ی ۱۹۲۴، از زور عادت و در دنبال کردن سنت انقلاب روسیه، اعلام کرد: «رفیق لنین با ترک ما وفاداری به انترناسیونال کمونیستی را بر دوشمان گذاشت. رفیق لنین، ما به تو سوگند یاد می‌کنیم، که جان‌مان را وقف گسترش و تقویت اتحاد کارگران تمام جهان، انترناسیونال کمونیستی، کنیم.» (به نقل از کتاب «استالین»:نوشته‌ی تروتسکی: فصل ۱۲، بخش ۲)

اما حزب توده‌ و مائویست‌ها با وجود مرگ شوروی و بلوک شرق و نابودی انترناسیونالیسم کذایی‌شان، باز هم به خودشان قول داده‌اند وفادار به روسیه باشند زیرا نمک خورده‌اند، و شکستن نمکدان سبب به هم ریخته‌گی تار و پود وجودی‌شان می‌شود. آن‌ها عهد کرده‌اند تا زمانی که وجود داشته باشند، واقعیت‌ها را واژگونه جلوه دهند و هموارده گوش به فرمان باشند، حتا اگر فرمان‌های پوتین تا سال ۲۰۳۶ باشد.

اولین خوش خدمتی به سرمایه‌داری‌ امپریالیستی را استالین انجام داد. اما بی‌شرمی حزب توده‌ حد و مرز ندارد و از قول لئونید برژنف(۸) در کنگره ۲۵ حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۷۶ بیان می‌دارند: «انترناسیونالیسم پرولتری یکی از اصول مارکسیسم لنینیسم است. متاسفانه برخی‌ها می‌خواهند این اصل را چنیین تفسیر کنند که گویا از انترناسیونالیسم عملا” چیز زیادی بر جای نمانده است. کسانی هم پیدا می‌شوند که حتا آشکارا پیشنهاد می‌کنند از انترناسیونالیسم صرف‌نظر شود. بزعم آنان، آن انترناسیونالیسمی که مارکس و لنین مستدل ساخته و از آن دفاع کرده‌اند، گویا دیگر کهنه شده است. ولی ما بر آنیم که دست کشیدن از انترناسیونالیسم پرولتری در حکم محروم ساختن احزاب کمونیست و به طور کلی جنبش کارگری از یک سلاح نیرومند و آزمایش شده است. چنین کاری خوش خدمتی به دشمن طبقاتی خواهد بود. ما کمونیست‌های شوروی دفاع از انترناسیونالیسم پرولتری را وظیفه‌ی مقدس هر مارکسیست لنینیست می‌دانیم.» (یک کنگره تاریخی:م.ب:انتشار حزب توده:۲۳)

      سقوط شوروی که با پروسترویکا (اصلاحات اقتصادی از طریق جای‌گزینی اقتصاد بازار با سرمایه‌داری‌ دولتی) و گلاسنوست(آزاد کردن مردم از کنترل اجباری و فضای باز در چارچوب بازار آزاد) گورباچف کلید خورد، نتیجه‌ی عملی فعالیت‌های استالین و رهبران بعد از او، در شوروی بود که نطفه آن از سال ۱۹۲۰، بسته شده بود. برخلاف آن‌چه که فوکویاما آن را «پایان تاریخ» یا در حقیقت پایان سوسیالیسم قلمداد کرد، اما به قول پل سوئیزی «این نظر که طرح سوسیالیستی مرده است، به هیچ‌وجه درست نیست. طرح سوسیالیستی از دل مخالفت با سرمایه‌داری‌ برخاست و ایده‌های سوسیالیسم، نفی سرمایه‌داری‌ است. بنابراین‌ وجود سوسیالیسم در واقع بازتاب وجود سرمایه‌داری‌ است. انقلاب روسیه موفق نشد اما این مرگ سوسیالیسم نیست. از دیدگاه مارکسیستی، سوسیالیسم پیش از هر چیز آنتی‌تز سرمایه‌داری‌ است.»(پل سوییزی:مجله آدینه شماره ۷۲:مرداد۱۳۷۱:ص۶۸)

      در حقیقت سوسیالیسم مارکسی آن چیزی نیست که سران رفرمیست حزب توده بیان می‌دارند.(۹) سوسیالیسم مارکس یعنی لغو استثمار ناانسان‌ها از انسان‌هاست. استثمار یعنی انجام کاراضافی طبقات اجتماعی مخصوصا” کارگران به صورت مفت و مجانی و رایگان، بدون معوض حتا یک ریال، برای سرمایه‌داران است. می‌دانیم که کار روزانه کارگران از دو قسمت نامساوی کارلازم و کاراضافی تشکیل شده است. کارلازم کارگران که ارزش تولید‌ می‌کند معادل دستمزد بخور و نمیر است. کاراضافی کارگران که معادل هیچی برای کارگران نیست، ارزش‌اضافی تولید‌ می‌کند. این ارزش اضافی همان پولی است که با پارو جابجا می‌شود! سرمایه‌داران به کارگران می‌گویند به شرطی به شما اجازه می‌دهیم که کارلازم را انجام دهید، که کاراضافی را نیز انجام دهید. سوسیالیسم یعنی لغو کاراضافی و انجام کارلازم برای تمام افراد جامعه‌ که توانایی انجام کار را دارند. در سوسیالیسم زنده‌گی کردن از قِبَل کار دیگران ممنوع است. سوسیالیسم یعنی حاکمیت کار. یعنی جای‌گزینی شیوه‌ی تولید سوسیالیستی مارکسی [نه استالینی] به جای شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری‌ است.

      «ناسازگازی روزافزون توسعه‌ی نیروهای مولد جامعه با مناسبات تولیدی تاکنون موجود آن، به صورت ناگوارترین تناقض‌ها، بحران‌ها و تشنج‌ها بروز می‌کند. انهدام قهری سرمایه نه به وسیله‌ی مناسباتی خارج از سرمایه، بل‌که در قالب شرایطی که برای پاسداری از خود نظام فراهم می‌شوند، بارزترین نشانه‌ی توصیه‌یی است که می‌توان به سرمایه‌دار کرد تا کنار بکشد و برای مرتبه‌ی بالاتری از تولید اجتماعی جا باز کند.» (مارکس.کارل: گروندریسه جلد دوم ص ۳۲۲)

ادامه دارد

سهراب.ن

۱۵/۰۴/۱۳۹۹

توضیحات:

(۱): کنگره اول کمینترن: ۲ تا ۶ مارس ۱۹۱۹، در مسکو با حضور ۳۵ عضو رسمی(از میان ۵۱ عضو) از نوزده کشور جهان، تشکیل گردید. کنگره دوم: در ۱۹ ژوئیه تا ۷ اوت ۱۹۲۰، جلسات آغازین در پتروگراد بود که طی آن لنین درباره‌ی اوضاع جهانی و انترناسیونال کمونیست گزارشی داد. ادامه جلسات از ۲۳ ژوئیه تا ۷ اوت در مسکو برگزار گردید. در این کنگره ۳۷ کشور به وسیله‌ی ۲۱۸ نفر نماینده‌گی می‌شدند. از این تعداد، ۱۶۹ نفر دارای رای قطعی و ۴۹ نفر دارای رای مشورتی بودند. نماینده‌گان ایران:سلطان‌زاده، نیک‌بین، عوض‌زاده بودند. مسئله ملی و مستعمراتی از مهم‌ترین مسائل مطروحه در این کنگره بود، مسائل دیگری چون پارلمانتاریسم، مسئله ارضی، ساختمان و نقش حزب کمونیست و مسئله تشکیلاتی و شرایط عضویت در کمینترن و غیره در دستور کار قرار داشت. کنگره سوم: ۲۱ژوئن ۱۹۲۱: بین‌الملل کمونیست پس از این کنگره شکل واقعی به خود گرفت. کنگره چهارم:ژوئیه ۱۹۲۲، آخرین کنگره‌یی که لنین حضور داشت. در آن «تزهایی درباره مسئله‌ی شرق» به تصویب رسید. کنگره پنجم: ۵ ژوئن تا ۸ ژوئیه ۱۹۲۴ در مسکو تشکیل می‌شود. کنگره ششم: در ژوئیه ۱۹۲۸ در مسکو تشکیل می‌شود. کنگره‌ی هفتم در اوت ۱۹۳۵ در مسکو برگزار شد. انحلال کمینترن: به خواست غرب و به دستور استالین در ۱۵ مه ۱۹۴۳)

(۲): لنین در کنگره سوم کمینترن گفت: «هدف این تزها تعیین خط اساسی حرکت انترناسیونال کمونیستی است.» (سخن‌رانی در دفاع از تاکتیک‌های انترناسیونال کمونیستی)

(۳): از کنگره یکم تا پنجم در ۱۹۲۴ گریگوری زینوویف رئیس کنگره بود، در ۱۹۲۶ توسط استالین برکنار شد و نیز قبل از کنگره شش کمینترن، افرادی که منتخب کنگره پنج بودند، توسط استالین اخراج شدند: شلخت، روزنبرگ، روث‌فیشر، واین کوپ، روی، بوردیگا، چن دوسیو، شفلو، کامنف، تروتسکی، سلیه، ترینت، ژیرالد، دوریه، نوی راث، هوگلوند، کیلبوم و ساموئلسون، که همه‌گی پای‌بند کمینترن لنینی بودند.

(۴): به نظر “رُی” دو جنبش وجود دارند که هر روز که می‌گذرد بیش از پیش از هم جدا می‌شوند. یکی جنبش ناسیونالیستی بورژوا- دمکراتیک، که برنامه رهایی سیاسی با حفظ نظام سرمایه‌داری را دنبال می‌کند و دیگری مبارزه دهقانان بی‌زمین برای رهایی از هر نوع استثمار. جنبش اول تلاش می‌کند، و اغلب هم با موفقیت، تا دومی را تحت کنترل خود در آورد؛ انترناسیونال کمونیست باید به هر طریق ممکن بر علیه چنین کنترلی مبارزه نماید، و نتیجتا” تکامل آگاهی طبقاتی توده‌های زحمت‌کش مستعمرات باید در جهت سرنگونی سرمایه‌داری خارجی هدایت شود. مهم‌ترین و ضروری‌ترین وظیفه ایجاد سازمان‌های کمونیستی دهقانان و کارگران به منظور رهبری آن‌ها به سوی انقلاب و برپایی جمهوری شورایی است. از این راه است که توده‌های ممالک عقب افتاده نه از طریق تکامل سرمایه‌داری، بل‌که از راه تکامل آگاهی طبقاتی تحت رهبری پرولتاریای کشورهای پیش‌رفته به کمونیسم راه خواهند یافت.” تزهای تکمیلی در مسئله ملی و مستعمرات، بند هفتم.

(۵): در مورد شورش کرونشتاد: در این شورش منشویک‌ها و اس‌ارها و گاردهای سفید با هم متحد شدند. میلیوکوف رهبر حزب کادت مشروطه‌خواه، شعار «شوراها بدون بلشویک‌ها» را اعلام کرد. (لنین:مجموعه سخن‌رانی‌ها در کمینترن: کنگره سوم:ص۱۱۲)

(۶): مهم‌ترین و دور پروازترین سازمان ثانوی که زیر نظر کمینترن تاسیس شد «بین‌الملل سرخ اتحادیه‌های کارگری» بود که معمولا” «پروفینترن» نامیده می‌شد. که یوسف افتخاری را مامور کرد که در میان کارگران نفت جنوب شرکت انگلیسی، فعالیت اتحادیه‌یی را شروع نماید. بعد از آن سازمان «بین‌الملل جوانان کمونیست» بود.

(۷): این حقیقت درست برخلاف آن‌چه است که حزب توده و مائویست‌ها در جعل تاریخی خودشان بیان می‌دارند که حیدرعمواوغلی نماینده حزب کمونیست ایران در کمینترن بوده است. جاعلان آگاهانه تاریخ، می‌دانند که حیدر عمواوغلی فقط نماینده حزب کمونیست ایران در کنگره ملل شرق در باکو بوده است. بی شرمی برای استالینیست‌ها و مائویست‌ها، حد و مرز ندارد.

(۸): -«برژنف مجسمه‌یی بود از تخته‌ی نراد روسی که یک پیکرتراش ناشی سبک رئالیسم سوسیالیستی تراشیده بود، و موقع رنگ کردن هم ابروهایش را پاک خراب کرده بود.»(نجف دریابندری:آدینه شماره ۴۱:بهمن۱۳۶۸)

(۹): تفکر سوسیالیستی که در قرن هجدهم و نوزدهم مطرح شد، ریشه در انسان‌دوستی داشته است. کما این‌که نخستین شعار آن‌ها قانون هشت ساعت کار در روز بود. بارها گفته‌ام که اگر سوسیالیست‌های قدیمی ناگهان در کشورهای پیش‌رفته سر از گور در بیاورند، خیال می‌کنند که آن کشورها سوسیالیستی شده‌اند. چون می‌بینند همه‌ی خانه‌ها برق دارند، همه‌ از بیمه‌ی اجتماعی بهره‌مندند، بیمارستان‌ها متعلق به سرمایه‌دارها نیست و … این‌ها همه‌ خدمات سوسیالیستی است. به نظر من، سوسیالیسم یعنی مردم دوستی و شکست سوسیالیسم یعنی ضعف بشر، یعنی شکست تفکر پیش‌رونده‌ی انسان. کنار گذاردن تفکر سوسیالیستی یعنی دفاع از سرمایه‌داران و آن فاصله‌ی طبقاتی هولناکی که نمونه‌اش را در نیویورک می‌بینیم. (جهانگیر افکاری:آدینه شماره ۴۱:بهمن۱۳۶۸)

۲۳ – ژنرال انور پاشا یکی از فرماندهان نظامی امپراتوری عثمانی بود که از طریق کارل رادک بلشویک، برای شرکت در کنگره ملل شرق در باکو،[سپتامبر۱۹۲۰] با پاسپورت آلمانی با نام «علی بای» به تاریخ ۱۵ اگوست ۱۹۲۰ وارد مسکو شد. او رهبر ترک‌های جوان و خواستار حفظ امپراتوری عثمانی از راه اصلاح سیستم حقوقی و ارتش، بود. او پان‌ترکی و قاتل ارمنی‌های ترکیه بود. همکاری او با شوروی دوام نیافت و برای مسکو تبدیل به دشمن سوگند خورده خطرناکی شد. او مروج پان‌ترکیسم و پان‌اسلامیسم بود. که در به تاریخ ۴ اگوست ۱۹۲۲، در بخارا به دست نیروهای شوروی کشته شد