تودهییها مانند ویروساند.
نمیمیرند.
بازتولید میشوند.(۳)
حافظه تاریخی
ایرانیها در نداشتن حافظهی تاریخی مشهورند! دلیل آن هرچه باشد، به این مفهوم است که از خطاها و اشتباهات خود نمیآموزند. چرا که «آزموده را آزمودن خطاست.» را مجددا” تکرار میکنند. «من نمىگویم تودهى ملت ما قاصر است یا مقصر، ولی تاریخ ما نشان مىدهد که این توده حافظهى تاریخی ندارد. حافظهى دستجمعى ندارد. هیچگاه از تجربیات عینی اجتماعیاش چیزى نیاموخته و هیچگاه از آن بهرهیی نگرفته است و در نتیجه: هر جا کارد به استخوانش رسیده، به پهلو غلتیده، از ابتذالی به ابتذال دیگر و این حرکت ارزى را حرکتى در جهت پیشرفت انگاشته، خودش را فریفته، اندکی تفکر در باب این موضوعات نیاز است …» (احمد شاملو)
به نظر میرسد، که یکی از علل اساسی نداشتن حافظه تاریخی، وجود استبداد شرقی، منتج از شیوهی تولید آسیایی است، که قرنهاست نسل اندر نسل منتقل شده و به عنوان یک عرف اجتماعی جان سخت در آمده است. استبدادی که با وجود حاکمیت شیوهی تولید سرمایهداری، نه تنها در تمام نهادهای اجتماعی لانه گزیده است، حتا والدین، مخصوصا” پدران در خانه و خانواده، آن را تحت عنوان «تربیت و اخلاق فرزندان» به کار میبرند و با داس گردن فرزند[رومینا اشرافی] خود را میزنند (۱) و عین خیالشان هم نیست و به عنوان فتح عمل خود، گردن را بالا میگیرند، که همه نمودهای عینی از استبداد شرقی است. طبق قاعده و قانون دیالکتیک هر شیوهی تولید، فرهنگ خاص خودش را هم تولید میکند، اما در شرق با وجود حاکمیت برتر شیوهی تولید سرمایهداری، در چنین شرایطی، استبداد شرقی هم در کنار فرهنگ بورژوایی نقش بازی میکند.
در کشورهای شرقی علاوه بر زندهگی اجتماعی، حتا برای زندهگی خصوصی افراد، هم محدویت ایجاد میکنند و اجازهی نشر تفکر مستقل و آزاد داده نمیشود. به قول بزرگ علوی در گفتوگو با مجله آدینه شماره ۴۲، «ایرانیان همیشه فرد پرست بودهاند و از همدستی و همکاری بیزار. یکی از مظاهر آزادی، جلب اطمینان افراد یک کشور به یکدیگر است. تا مردم آزاد نباشند که سخن مخالف و یا دشمن خود را بشنوند، همکاری با یکدیگر میسر نمیشود. … مردم ایران در همکاری با یکدیگر خوش استقبال و بد بدرقه هستند. زود جمع میشوند و بعد پراکنده.»(۲) در نتیجه در جوامعی که آزادی بیان و آزادی نشر کتاب و مطبوعات و هنر و غیره در آن به رسمیت شناخته نشود، حقوق شهروندی هم به رسمیت شناخته نمیشود و حافظهی تاریخی هم به تدریج کور میشود و جامعه از منظر کسب علم و دانش، به طرف زندهگی نباتی سیر خواهد کرد.
اما حافظه تاریخی نداشتن چه ربطی به حزب توده دارد؟ حزب توده و بهطور کلی استالینیستها و مائویستها حافظه تاریخی خوبی دارند، اما هدف آنها بیان واقعیتها و حقایق تاریخی نیست، بلکه جعل، تحریف و وارونهسازی تاریخ است تا ایدهئولوژی [واقعیتها را وارونه جلوه دادن] استالینی دوام داشته باشد. آنها کارشان ساختن «حافظه تاریخی جعلی» برای طبقات اجتماعی ایران بوده و هست.
مورخین استالینی مانند؛ ایراندوست (اوسترف)، م.س.ایوانف، پاستوخوف معروف به ایرانسکی و روتشتاین معروف به میرزا، الیانفسکی، داویدسون، کینتسبرگ، کوتاکوف، خیفتس، لاوروف، خانم م.ن.ایوانوا و دیگران کارشان این بود که با نشر مقالات و تبیینهای به ظاهر رادیکال خود، در مطبوعات آن زمان روسیه شوروی، استالینیسم (ایدهئولوژی استالین) را برای کشورهای شرق مانند ایران و افغانستان و ترکیه جا بیاندازند. تنها کسی که در مطبوعات شوروی آن زمان و فقط تا ۱۹۲۸، میتوانست به این قلم به مزدان، پاسخ گوید، سلطانزاده بود، او تنها بود، مستقل میاندیشید و وابسته به دولت روسیه نبود، در نتیجه صدای او در آن زمان به دستور استالین خفه شد و در ۱۹۳۸، هم تیرباران گردید. (۳)
حزب توده و شاخههای منشعب از آن با وجود در اختیار داشتن اسناد و مدارک تاریخ معاصر جنبش سوسیالیستی ایران، همان کاری که استالین سالها در جهت حفظ قدرت و دیکتاتوری خود حقایق تاریخی را تحریف و واژگونه جلوه میداد، حزب توده هم انجام داده و میدهد. خروشچف در خاطرات خود بیان میدارد که بعد از مرگ لنین برای حذف کامل کروپسکایا همسر لنین، میخواست زن دیگری را به عنوان بیوه لنین به جامعه معرفی و کروپسکایا را به قتل برساند. زنی که مد نظر استالین برای جانشینی بیوه لنین بود، به سیبری تبعید شد.(خاطرات نیکیتا خروشچف:ص۳۰)
جعل و تحریف واقعیتهای تاریخی و زدودن حافظهی تاریخی طبقات اجتماعی ایران از واقعیتها، کار سران حزب توده و نویسندهگانشان بوده است تا اهداف جنایتکارنه خود را از این طریق به پیش ببرند. آنها تبحر بسیار بالایی در تحریف تاریخ و حافظهی تاریخی ایرانیان دارند. تمام هم و غم آنها، اجرا و جاانداختن آن تحریفهاست. سایتها و کانالهای آنها نگاه کنید تا به عرضم برسید.
آنها روباه را به صورت بره نمایش میدهند. برهیی که ظاهری کاملا” پاک و زیبا دارد، اما ذات بره، روباه مکار و حیلهگری است که هیچگونه معیار انسانی سرش نمیشود. او میفروشد، چه جو باشد چه آدم!
از جمله کارهای زشت دیگر استالین به بایگانی سری سپردن کلیهی اسناد و مدارکی را که استالینیسم را به چالش میکشیدند بود. مانند؛ قرارهای کنگرههای یکم، دوم و سوم کمینترن و آثار سلطانزاده (۴) و دیگران را، حتا آرشیوهای تزاری را هم به بایگانی سری سپردند.(۵) خروشچف بیان میدارد «استالین پیش از آن که دفتر سیاسی را در جریان قرار دهد، اطلاعات را طبقه بندی میکرد. بنابر اساسنامهی حزب، او حق چنین کاری را نداشت. این عمل خود جلوه و نشانی دیگر از حکومت مطلقهیی بود که در زمان استالین صورت قانون به خود گرفته بود.» (خاطرات خروشچف ترجمه ابراهیم یونسی:ص۹۷)
زنده یا شاملو گفت؛ «البته یکی از شگردهای مشترک همهی جباران، تحریف تاریخ است و در نتیجه چیزی که ما امروز به نام تاریخ در اختیار داریم. متاسفانه جز مشتی دروغ و یاوه نیست که چاپلوسان و متملقان درباری دورههای مختلف به هم بستهاند و این تحریف حقایق و سپید را سیاه و سیاه را سپید جلوه دادن به حدی است که میتواند با حُسنِ نیتترین اشخاص را هم به اشتباه بیاندازد ..» (جواد مجابی: ۱٣۷۷:ص۵۰۰)
اما ایرانیان علاوه بر نداشتن حافظهی تاریخی، و داشتن جعلیات فراوان تاریخی،(۶) در دروغگویی هم تاریخی دیرینه دارند. سرآمد همهی دروغگویان، سران و رهبران حزب توده هستند که با جمع یارانشان تکاند و نمونه ندارند.
نتیجه نهایی پنهان کردن واقعیتهای تاریخی، که به آن خواهیم پرداخت، این بوده است که کوشندهگان جنبش سوسیالیستی در ایران را از سواد مارکسی محروم کردند. این کمبود سبب شد که طبقهی کارگر ایران، نتواند تئوری انقلابی مارکسی که بدیل نظام سرمایهداری است در اختیار داشته باشد و در هنگامههایی که برخاست، از «ابتذالی به ابتذال دیگر، در غلتید.»
بنابراین «مردم» باید تاریخ گذشتهی اجداد خود را مطالعه نمایند، تا حقایق را دریابند، و به این درک و شعور اجتماعی برسند، که در جوامع بورژوایی دارای حقوقی هستند به نام «حقوق شهروندی»، که خود مقدمهی ارتقاء آن به «حقوق سوسیالیستی» خواهد بود. نداشتن چنین پیش شرطی نشان از نبود حافظهی تاریخی است.
ادامه دارد
سهراب.ن
۱۸/۰۳/۱۳۹۹
توضیحات:
(۱): «ما مثل رستم دستانمان که فرزندش را به دست خودش میکُشد، قاتل آیندهایم، چون همه چیز پنهان و آشکار به ما میگوید «خفه!» – چون حتا خودمان به خودمان میگوییم «جلو بزرگترها فضولی موقوف!» – چون بزرگترها یعنی گذشتگان، یعنی پدرها و پدربزرگها که خودِ آنها هم در همین فضای مشابه نبیرهها و نتیجهها و ندیدههاشان پیر شدهاند و مردهاند. ما میراثخوار کسانی هستیم که مُرده به دنیا آمده بودهاند. حتا اگر از کُشتن کسانی که حرف نوی به میان آوردهاند پشیمان شدهایم و به آنان «شهید اول» و «شهید ثانی» و «شهید ثالث» لقب دادهایم، این هم به دستور پدرانمان بوده که فرمانی را اجرا کردهاند، وگرنه ما کهایم که به خودمان جرأت بدهیم برداریم همینجور سرخود کسانی را که اجداد گرامیمان به قتل رساندهاند، شهید بخوانیم؟(برگرفته از گفتوشنود ناصر حریری با احمد شاملو: آویشن، ۱۳۷۷)
(۲): از معضلات دیگر ایرانیها خودبزرگبینی است «اصلا” خطا و اشتباهی در کارشان نیست!» «هنر نزد ایرانیان است و بس»، «همواره پیروز هستیم!»، «هیچگاه شکست نخوردهایم!»، «ناتوان از اعتراف به خطاهای خود هستیم». «هنر نزد ایرانیان است و بس»، «همواره پیروز هستیم!»، «هیچگاه شکست نخوردهایم!»، «ناتوان از اعتراف به خطاهای خود هستیم».
(۳): برخی تیرباران شدههای دیگر حزب کمونیست ایران به غیر از سلطانزاده، عبدالحسین حسابی(دهزاد)، ابوالقاسم ذره، مرتضا علوی، احسانالله خان، حسین شرقی، حسن نیکبین، لادبن اسفندیاری برادر نیمایوشیج و نصرالله اصلانی یا کامران قزوینی که از جانب کمینترن ماموریت پیدا میکند با گروه ارانی ارتباط بگیرد. پس از گرفتار شدن گروه ۵۳ نفر، او به شوروی فرار میکند اما در تصفیههای استالینی در سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۹ تیرباران میشود.
(۴): نویسندهگان استالینیست و مائویست، مانند غلامرضا پرتوی، در جعل تاریخی سنگ تمام گذاشتهاند و به طرز ماهرانه و بیشرمانهیی سلطانزاده را ابتدا بایکوت میکنند و حیدر عمواوغلی از جناح راست حزب کمونیست ایران را برجسته مینمایند و اگر مجبور شوند، اسمی از سلطانزاده ببرند، گفتار و نوشتههای او را جعل میکنند. به این موضوع میپردازیم.
(۵): به دستور استالین حتا بایگانی تزاری هم ممنوع بود: «بسته بودن بایگانىهاى دوران تزارى در زمان حکومت استالین بود!» (خسرو شاکری: روش شناسی تاریخی فریدون آدمیت)
(۶): «تازهترین و کاملترین سند جعلی و ساختهگی در این خصوص همانا تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی است که چندی پیش زیر نظر مستقیم استالین انتشار یافت. در سرتاسر کتابخانهی بشریت، من کتابی را سراغ ندارم_ و به احتمال قوی کس دیگری هم سراغ ندارد_ که در آن واقعیات و اسناد – آن هم واقعیات و اسناد شناخته شده- با این همه تزویر و ریا به منظور تجلیل و تکریم یک شخص واحد، یعنی آقای استالین، دگرگون و دستکاری شده و یا به سادهگی از سیر حوادث حذف شده باشند. از برکت منابع مادی نامحدودی که اینک در اختیار جاعلان قرار گرفتهاند، این جعلیات بی آزرم و ناشیانه به همهی زبانهای بشر متمدن ترجمه شده و به ضرب زور در میلیونها و دهها میلیون نسخه منتشر شدهاند. .. پایبندی به حقایق تاریخی و روشهای صحیح علمی، جعلیات حتا جعلیاتی که به وسیلهی یک دستگاه قدرتمند دولتی ساخته شده باشند، نمیتوانند در آزمون زمان تاب بیاورند و سرانجام به علت تناقضات درونی خود تکه پاره خواهند شد. برعکس، حقایق تاریخی، اگر به شیوهیی علمی به ثبت رسیده باشند، دارای قدرتی اقناعکننده هستند و سرانجام اذهان را مجاب میکنند.» (تروتسکی:تاریخ انقلاب روسیه:جیکم:۱۸-۱۹)