جایگاه انتقاد در فرهنگ سیاسی ایرانی: نتایج پلنوم ۵۱ کمیته مرکزی حککا بعنوان یک نمونه

جایگاه انتقاد در فرهنگ سیاسی ایرانی:

 نتایج پلنوم ۵۱ کمیته مرکزی حککا بعنوان یک نمونه

سعید کرامت

s.keramat@gmail.com

June 04, 2020

                      پس از مطالعه اطلاعیه پایانی  پلنوم ۵۱ کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران (حککا)، بیش ازهر چیز، نتایج انتخابات آن نشست برای اعضای دفتر سیاسی برایم جلب توجه کرد. متوجه شدم که کسانی مانند علی جوادی، محمد آسنگران، نسرین رمضانعلی و محمود احمدی که جملگی چهره های بیرونی شناخته شده آن حزب بودند،  از عضویت  در دفتر سیاسی آن حزب کنار گذاشته شده اند. در نگاه اول، این تحول را میتوان یک فرایند ساختاری و نتیجه یک انتخابات درون حزبی قلمداد کرد. اما معنای واقعی این تحول بسیار عمیقتر از نتیجه صوری یک انتخابات روتین است. سئوال این است چرا یک جریان سیاسی که ظاهر قصدش جذب نیرو و تاثیر گذاری بر جامعه است به این شیوه تعدادی از سرشناس ترین فعالینش را از ارگانهای تصمیم گیرنده  کنار میگذارد؟  جواب این پرسش را بایستی درتاریخ وفرهنگ تمامیت خواهی و خودمحوری رایج و ناظر بررفتار جریانات سیاسی ایران  جستجو نمود.

                      طیفی که در این دوره کرسهایشان را از دست داده اند، کسانی بودند که گهگاهی نظرات متفاوت در برابر سیاست و سبک کار حمید تقوایی، لیدر حککا، بیان میکردند. از آنجایی که در فرهنگ ناظر بر منش فعالین سیاسی ایران، انتقاد از رهبری امری نا مانوس و نامشروع قلمداد میشود، این افراد منتقد هم بخاطر نظرات متفاوتشان، از “رهبری حزب”،  مورد حمله و اتهامات ناشایست گوناگون قرار گرفتند و حتی کمپین “من رای نمیدهم” را بر علیه آنها درون حزب مدتها قبل از برگذاری پلنوم راه انداخته بودند. نهایتا فرایند این روند منجر به کنار گذاشتن عده مورد اشاره شد. سبک برخورد این چنینی بخشی از رهبری حککا به بخش دیگر تکرار یک روند فرهنگی ریشه دار در آن حزب و یک سنت دیر پا در عملکرد و فرهنگ سیاسی جنبشهای مختلف در ایران است. سنت دیر پای  مورد اشاره سنتی است که کیش شخصیت، تعصب سیاسی، تقدس رهبری، خودپسندی و عدم تحمل نظر و سلیقه متفاوت ساختار آنرا تشکیل داده است.   این سنت چنان قوی است که در خیلی موارد از فعالین و مبلغین  خودش هم قربانی میگیرد.

                      اجازه بدهید به یک نمونه از این قربانیان بپردازم. در جریان اختلافات درونی حککا در سال ۲۰۰۴، علی جوادی که خود درآن هنگام در اردوی فرهنگی حمید تقوایی جای داشت، برای کنار زدن مخالفین درون حزبیشان و طرفدارن نظریه “تعدد نظرات”، مبلغ سنت مورد بحث بود و  مدام سخن از “یک بُنی کردن حزب” میراند. (یک بنی یعنی تصفیه نظرات دیگران). تلاش آنروز علی جوادی اکنون به ثمر رسیده و امر یک بنی کردن حزب امروز محقق شده است؛ اما از بد اقبالی “بُن” کنونی نه تنها بُن مورد نظر وی نیست بلکه او را به بُن بست بدی سوق داده است. به یک تعبیر عامیانه، آن چاهی که در روزگار گذشته جوادی برای دیگران حفرمی کرد ، اکنون خودش را حصر کرده  است. اما بایستی به یاد داشت تلاش این چنینی در حککا یک بدعت نیست بلکه تداوم یک سنت است، سنتی  فرا طبقاتی و فرا حزبی است در ایران. سرنوشت علی جوادی در حککا و عبدالکریم سروش  در جمهوری اسلامی بیان این وجه اشتراک فرهنگی است. هردو نقش نا شایستی در حمایت از ارزش و سنت های مقایر با آزادی و مدنیت  ایفا کردند و خود قربانی همان فرهنگ و سننی شدند که خود معماریش را بر عهد داشتند.

                      من قصد بی احترامی به کسی ندارم. بیان این مثالهای آزار دهنده را لازم میدانم تا نشان دهم که سنت فرقه گرایی و بیگانگی با مدنیت تا چه اندازه در تارو پود فرهنگ سیاسی و تاریخ فعالین چپ و راست ایران ریشه دارد است. بنابراین،  انسان بایستی جانب انصاف را رعایت نموده و از شکستن تمام کاسه کوزها بر سر رهبری حککا خود داری کند. کادررهبری حککا خود قربانی ناخود آگاه یک فرهنگ به مراتب فراگیرتر و ریشه دارتر هستند. در گستره خاورمیانه و جهان اسلام زده  بطوری کلی رهبری احزاب یا حکومتها، یا بایستی بمیرند و یا بایستی با کودتا از بین بروند یا در جنگ کشته شوند. راهی برای انتقاد ویا دست بدست شدن مسالمت آمیز قدرت وجود ندارد. جامعه ایران بخصوص، در طول سده های طولانی با فرهنگ و تعصب فرقه گرایان و شخصیت پرست اداره شده است. این فرهنگ در مدرسه و خانه و بازار ترویج  و باز سازی شده است. در مدرسه مگر کسی میتوانست معلم را زیر سئوال ببرد؟ در خانه مگر کسی حق داشت از زیر حرف پدر و مادر، و برادر بزرگتر بدر برود ؟ در مسجد اگر کسی نماز انفرادی بخواند انگشت نمای سایر نمازگذاران میشود. در تاریخ ایران نمیتواند یک نهاد را یافت که از ارزشهای لیبرالی دفاع کرده باشد. در عوض، آن کشور رکورد دار امامزادها، سلسله  دراویش، مراد و مرید است. این نیروهها هستند که در دوران کودکی سنگ بنای فرهنگی شهرواندان جامعه را میگذارند. رویکرد امروزی نیروهای سیاسی به انتقاد و تقلید از رهبر، بازتاب فرهنگی است که در دوران کودکی در ضمیر ناخود آگاه انسانها جا گرفته است.  تحقیقات روانشناسانه نشان داده است که اگر فردی در دوران بچگی در خانواده شاهد خشونت و بد رفتاری علیه مادر و خواهرش بوده است در هنگام بلوغ در اکثر موارد، خشونت برایش یک پدیده پذیرفته شده قلمداد شده و متوجه زشتی و یا عواقب منفی آن رفتار نمیشود. به همین منوال رفتارهای سیاسی و فرهنگی تجربه شده در دوران کودکی  در رفتار و ارزشهای سیاسی افراد در هنگام بلوغ تاثیر بسزایی دارد. به علت  آموزه های دوران کودکی، ما فرهنگ حذف مخالف، کیش شخصیت و عدم تحمل افکار مخالف خو گرفته ایم. برایمان نه تنها زشت نیست بلکه حقی مسلم شمرده میشود. به همین دلیل درهنگام نقد مخالف سیاسی خودمان، بی پروا و بدون در نظر گرفتن سایر نقاط قوتش، او  را تکفیر  و تحقیر میکنیم. جالب این است که فعالین سیاسی اپوزیسیون، از فرهنگ زشت دولتها و یا مخالفینشان انتقاد میکنند اما کرا‌هت رفتار و بیان ناپسند  خود را در برخورد با همسنگر خود نمی بینند.  در این فرهنگ، صاحب منصب و یارانش یاد گرفته اند که ایرادی در رفتارخودشان نه تنها نبینند، بلکه که خود را منشا حقیقت و مخالفین را سر چشمه شیطنت بپندارند.

                      فرهنگی که در دوران کودکی  انسانها تجربه میکنند را نبایستی دستکم گرفت. به نقش چهره هایی مثل سروش، علی شریعتی و مهدی بازرگان توجه کنید. این افراد همگی   تحصیلات عالی  را در موسسات آموزشی اروپا به اتمام رسانده بودند اما پس از بازگشت به ایران مبدل به مبلغ نظرات و فرهنگی شدند که در دوران کودکی پای منبر یادگرفته بودند. یا رهبری حزب توده با آن درجه تحصیلات بالا و تجربه سالها زندگی در اروپا، مدافع و مبلغ “خط امام” میشود. ما بایستی اقرار بکنیم که تافته جدا بافته از آن جامعه نیستیم. آن فرهنگ بدون آینکه به واقف باشیم در تارپود ارزشهای فکری ما تنیده شده و رفتار و بینش ما قالب زده است. اگر رهبری حککا متاثر از این فرهنگ نبود، منتقدین حمید تقوایی را از ارگانهای تصمیم گیرند کنار نمی نهادند. یا قطعنامه در رابطه با ممنوعیت فعالیت فراکسیون در حزب  تصویت  نمیکردند. مظمون چنین قطعنامه ای  با هر معیار بورژوایی بسنجید مقایر با حق آزادی بیان و ابراز وجود و خلاف برنامه ای است حککا برای تحقق اش تلاش میکند. ایجاد چنین مانعی برای آزادی، در فرهنگ شرقی عادت و در فرهنگ لیبرالی مایه  خجالت است.

                      در نتیجه این عادت است که شرکت کنندگان در  پلنوم ۵۱ حککا خوشحال هستند که  راه  را بر انتقاد سد کرده و  با تضعیف حزب و جنبششان، موقعیت لیدرشان را حفظ کنند.  حمید تقوایی برای چندمین بار نشان داده است، که یک حزب کوچک و تهی  از کادرهای موثر را  به حزبی تاثیر گذار که ممکن است بعضی از کادرهایش سودای جانشینی او را در سر داشت باشند ترجیه میدهد.

                      من منتقد بسیاری از رفتارهای سیاسی علی جوادی بوده ام، اما آن نقدها مانع از این نمیشود که اقرار کنم که  او در دو دهه اخیر یکی از شناخته ترین فعالین  چپ، نه تنها در صف حککا، بلکه در میان تمام طیفهای مختلف چپ بوده است. علی جوادی بیش از تمام اعضای رهبری حککا رو به جامعه شناخته شده است اما  فرهنگ شرقی مورد اشاره مانع آن شد که “کادرها” قدر او را بدانند. نمیدانم آیا علی جوادی سودای رهبری حککا را در سر داشت یا نه. اما آنچه که معلوم است، حمید تقوایی در کنار او احساس امنیت نمیکرد. به هم دلیل با همان روشی که استالین تروتسکی را از پولیت بیر  بیرون انداخت، حمید تقوایی هم با همان منش،  عذر علی جوادی را از  دفتر سیاسی خواست. اما جالب این است که بعضی از “کادر”های حککا معتقدند  که عمکرد استالین بر علیه تروتسکی یک منش دیکتاتوری بود، اما عملکرد حمید تقوایی در رابطه با علی جوادی روشی پرولتری است.   اما حقیقت این است که هر چند این دو تحول در دو حزب متفاوت، در دوزمان دور از هم و در دوجغرافیای متمایز انجام گرفته است اما هردویک ماهیت داشته و بر تلاشی برای حذف رقیب بوده است.