شکست کمپ “حایشه‏نشینان” و پیروزی “حکمتیست‏ها”!

شباهنگ راد
هر زمان که کف‏گیر سیاست‏ها و تاکتیک‏های، احزاب و سازمان‏ها در "مقابل" رژیم جمهوری اسلامی به ته دیگ می‏خورد، آنان غره‏تر شده و آنرا به‏پای پیروزی و پیشروی خود واریز می‏نمایند؛ هر زمان که کمیت این نیروها کاهش می‏یابد، آنان "قوی"تر شده و آنرا به‏پای "خالصی" و "یگانگی" هر چه بیشتر درونی می‏نویسند.

 همواره منطق‏شان بر روی این پاشنه می‏چرخد که سیاست‏ها و متدهای‏شان بی ایراد  است. بعضاً بر این اعتقاداند که بدلیل نظرگاه‏های "بی‏خردان" و "سربازان بی جیره و مواجب" رژیم جمهوری اسلامی در صفوف اپوزیسیون است‏که سیاست‏های‏شان از "تعرض" و "تحرک" هر چه بیشتر باز می‏ماند؛ بر این اعتقاداند که هم دشمن ِ، دشمن خود را بدرستی شناخته‏اند و هم در جنگ با دشمن اصلی، میدان را صحیح انتخاب نموده‏اند و مهمتر از همه‏ی این‏ها دارند از مطلوب‏ترین ابزارها سود می‏جویند. این‏ها تصاویری‏ست که در مقابل چشمان هر انسان بی‏طرفی قرار گرفته است و قابل لاپوشانی نیست.
متأسفانه باید اذعان نمود که داستان "جنبش کمونیستی" و حکایت سازمان‏ها و احزاب ایرانی شباهتی به روشنگری جامعه و رادیکالیزه نمودن مبارزات توده‏ها ندارد. داستانی‏ست بسیار دردناک و غم‏انگیز. در منطق آنان خطا و اشتباهِ سیاسی، بی‏معناست و اصلاً و ابداً نمی‏توان "ایراد"ی به سیاست‏ها و رفتارهای‏شان داشت. نتیجه‏ی "ایراد" تراشی از جانب هر کسی و با هر نیتی به حساب "حایشه‏نشینان" و "شکست"خوردگان واریز خواهد شد که بی تردید در این میان هم "مغرضان" انقلاب، هدفی جز "تضعیف" و "تخریب" سازمان‏های "رادیکال و انقلابی" و یا احزاب "پرولتری" بر عهده ندارند. به واقع که حکایت عجیب و غریبی‏ست. داستانِ زندگی همه و با کمی تغییرات، من‏حیث‏المجموع یکی‏ست.

سئوال این است‏که بالاخره ایراد کار در چیست و چرا ما علیرغم داشتن این‏همه سازمان‏های "رادیکال" و احزاب "پرولتری" تأثیرگذار، قادر نیستیم، رژیم را از حیات و زندگی محرومان پس زنیم؟ چرا هر یک از آنان دارند بخشی از علل نافرجامی سیاست‏های‏شانرا در "سنگ اندازی"، "حایشه‏نشینان" و "شکست خوردگان" و "رفیقان نیمه راه" توضیح می‏دهند و حاضر به تعریف حقایق درونی و توضیح جایگاه واقعی خود نیستند؟ چرا دارند عدم اعتماد به نفس سیاسی و انحراف خودی را در پرخاش‏گری و تهمت زدن به دیگران پاسخ می‏دهند و دارند از بیان حقایق طفره می‏رونند؟ سازمان‏ها و احزاب بی‏شماراند که منطق و متدشانرا بر این پایه استوار ساخته‏اند و در این میان "حزب حکمتیست" را هم باید در این دسته قرار داد که دارد هر انتقاد و نقدی را، آگاهانه و ناآگاهانه به مدافعین نظام نسبت می‏دهد. حزبی که بر خلاف ادعاهای‏اش کمترین گامی در جهت سالم سازی فضای اپوزیسیون و کار مبارزاتی تأثیرگذار و هدف‏مند در درون جامعه بر نمی‏دارد. این حزب قصد ندارد – و به‏عبارت واقعی‏تر نمی‏خواهد – از گذشته‏ی سراسر بی‏ثمر خود درسی بی‏آموزد و اشتباهات سیاسی – رفتاری خود را تصحیح نماید. تا کنون نشان داده است‏که اصلاً و ابداً قصد ندارد تا سیاست روشنگری و منفعت جمعی را جایگزین سیاست انحرافی و گروهی خویش نماید.

قضیه بسیار ساده و روشن است. بیش از یک‏سالی‏ست که از ۱۳ آذر ۸۶ – روز دانشجو – می‏گذرد و دیده‏ایم که اعتراضات دانشجوئی از آن‏زمان به بعد، به‏دلیل اهمال‏کاری‏های دانشجویان از یک‏طرف و هم‏چنین به دلیل سیاست‏های بغایت انحرافی بعضاً سازمان‏ها و احزابی هم‏چون "حزب حکمتیست" از طرف دیگر، مسیر افت و سکونی را طی نموده است. خوانده‏ایم و جنبش‏های اعتراضی شاهد بودند که سران رژیم جمهوری اسلامی توانستند قبل از انجام تحرکات دانشجویان در سال ۸۶، سازماندهندگان آنانرا دستگیر و روانه سیاه‏چال‏های مخوف خود نمایند. نمی‏توان چنین حقایق روشنی را کتمان نمود و به‏عنوان جمع‏بند به‏حساب نیآورد.
این یک‏طرف قضیه را تشکیل می‏دهد و طرف دیگر قضیه مربوط به برخورد و ارزیابی‏های نادرست سازمان‏ها و احزابی هم‏چون "حکمتیست"ها پیرامون واقعه‏ی ۱۳ آذر می‏باشد. روشن است‏ تا مادامی‏که سازمان‏ها و از جمله "حزب حکمتیست" نخواهند علل سیاست‏های ناصحیح خود را که منجر به شکست و عقب‏نشینی دانشجویان گردیده است را باز شناسند قادر به رفع نابسامانی‏های موجود نخواهند بود. روشن است‏که نمی‏شود اعتراضات سرکوب شده‏ی جنبش و بویژه اعتراضات دانشجوئی توسط رژیم را به‏حساب "پیروزی" گذاشت؛ نمی‏شود عقب‏نشینی دانشجویان از میادین دانشگاه‏ها و میدان اصلی مبارزه را به‏پای تعرض به‏جلو نوشت؛ نمی‏شود به‏مانند "حزب حکمیتست" ادعای حزب سیاسی – نظامی را داشت و از تعیینات آن‏ها فاصله گرفت «ادعایی که در نشریه‏ی شماره‏ی ۱۹ اکتبر مورخه‏ی ۲۰۰۹ حول حایشه‏نشینان شکست خورده آمده است».
روشن است‏که ۱۳ آذر ۸۶ به این دلیل قلع و قمع شد که سیاست غیر منطقی‏ای بر آن حاکم بود. به این دلیل از تعرض خود باز ماند که از شناخت واقعی دشمن و ارگان‏های پلیسی‏اش غافل ماند. به‏دلیل این‏که تصور بسیار خام و ناپخته‏ای از ماهیت نظام سرکوبگر داشت. جوانی سازماندهی و رفتار بدون تعمق سازماندهندگان آن کاملاً مشهود بود. "جنبش دانشجوئی" بر این توهم بود که قادر به هدایت مبارزات اعتراضی عمومی جامعه است. ارزیابی و تصویر درستی از موقعیت خودی و جنبش‏های اعتراضی نداشت و بنادرست سمت‏و‏سو و سازماندهی درونی خود را نه بر مبنای حقایق درونی و ذاتی نظام بل بر پایه‏ی تخیالات و آمال و آرزوی خود پای ریخت. تصور بعضاً دانشجویان بر آن بود که: "نیروهای اطلاعاتی ایران به هیچ‏وجه از پیچیدگی بالا
یی برخوردار نیستند، روش‏های پلیسی در ایران به کلنگی‏ترین و جاهلانه‏ترین روش ممکن انجام می‏گیرد". این‏ها سیاست‏های حاکم بر اعتراضات دانشجوئی آن‏زمان بود؛ اعتراضی که متوهم بود و متوهم‏تر از آن جریانات و احزابی هم‏چون "حکمتیست‏ها" بودند. حزب مدافع‏ی "جنبش دانشجوئی" به جای توضیح حقایق و سازماندهی متناسب با شرایط دیکتاتوری خشن و عریان، بر روش‏های خسران‏ساز و علنی صرف اصرار داشت. قواعد پیشنهادی‏ای که با جامعه‏ی تحت سلطه‏ای هم‏چون جامعه‏ی‏ ایران سازگاری نداشت. اگر چه تا کنون تمامی ابعاد سرکوب و متعاقباً همه‏ی مکانیسم‏های درونی آن اعتراضات نامعین و ناروشن می‏باشد؛ اماّ عکس‏العمل‏های بعضاً دانشجویان دستگیر شده‏ی ۱۳ آذر ۸۶ بنوبه‏ی خود نمایانگر بخش‏هایی از حقایق‏ست که "حزب حکمتیست" امروزه دارد از طرح و موشکافی آن‏ها طفره می‏رود و اصلاً و ابداً تمایلی به بازنگری سیاست‏های حاکم بر آن ندارد.

تصور "حکمتیست‏ها" بر آن بود که بدون حضور تشکیلات قوی و سازمانده در درون جامعه و با سیاست "کنترل از راه دور" می‏توان رژیم سراپا مسلح را پس زد و جنبش‏های اعتراضی را به پیش بُرد. اگر "جنبش دانشجوئی" در سال ۷۸ "جنبش متوهم" بود، اعتراض دانشجویان به‏اصطلاح مستقل سال ۸۶ هم، اعتراض کور، بی برنامه و فاقد ارزیابی‏های صحیح ار نیروهای دشمن و خودی‏ها بود. این اعتراض فاقد کمترین بُرندگی و پیشروندگی بود و نه تنها کمترین سودی در بر نداشت بلکه اعتراضات و روحیه‏ها را به عقب باز گرداند. بنابراین طرح و ارائه‏ی چنین ارزیابی‏ای از جانب مدافعین جنبش‏های اعتراضی به‏معنای هم‏سوئی با مدافعین نظام و به تبع از آن دشمنی با "حزب حکمتیست" تلقی نمی‏گردد؛ همه‏ی بحث بر سر شفافیت بخشیدن به کارکردهای ناصحیح گذشته است. جای دارد تا در این میان هم، "حزب حکمتیست"، به‏جای دفاع غیر منطقی از سیاست‏های نادرست خویش به منافع‏ی عموم جنبش بی‏اندیشد و علل نافرجامی‏های آنرا و آن‏هم بدون کمترین ملاحظه کاری‏های سیاسی بر شمارد؛ جای دارد تا به‏جای پرخاش‏گری و انتخاب لحن غیر معمول و غیر منطقی به عمق توجه نماید و دلائل عقب‏گرد بیش از یک‏ساله‏ی "جنبش دانشجوئی" را جمع‏بندی نماید؛ جای دارد تا بدور از جار و جنجال‏ها، جایگاه حقیقی و زیستی فعالیتی خود را روشن سازد و بر اساس آن تاکتیک‏های حزبی خود را پای ریزد. "حزب حکمتیست" بهمراه دیگر سازمان‏ها و احزاب تا کنون نتوانسته است ارتباط ‏اش را با دنیای واقعی و جامعه‏ی ایران بر قرار نماید. فلسفه‏ی وجودی این حزب به‏مانند دیگر جریانات و احزاب، فلسفه‏ی بی‏عملی و بی ارتباطی‏ست. ادعای مبارزه‏ی با رژیم، به‏معنای مبارزه‏ی رو در رو و عملی با رژیم به‏حساب نمی‏آید. مختصات جنگ با رژیم‏های سرکوبگری هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی روشن است. این سر و قدرت سازمانی و حزبی را باید مردم در عمل و بگونه‏ی سازمانیافته در درون و در جنگ با قداره‏بندان مشاهده نمایند. این نمودها در مقابل چشمان آزادی‏خواهان و محرومان قرار ندارد. در حقیقت جنبش‏های اعتراضی و بویژه "جنبش دانشجوئی" قربانی سیاستِ‏ِِِ سازمان‏ها و احزابی هم‏چون "حکمتیست‏ها"ست.

براستی که ایراد یکی و دو تا نیست و ایراد مضاعف و چند گانه‏ای بر سازمان‏ها و احزاب وارد است و آن‏ها نه تنها در درون حضور ندارند بلکه در عرصه‏ی روشنگری و توضیح حقایق هم نتوانسته‏اند و نمی‏خواهند از متدها و اسلوب‏های صحیح پیروی نمایند. مبلغ سیاست گل و گشاد و بی در و پیکراند و مهمتر از همه‏ی این‏ها مدافع‏ی سیاست و کار علنی مطلق در مقابل دم و دستگاه‏های عریض‏الطویل پلیسی‏اند. "حزب حکمتیست" بر این اعتقاد بود که با فعالیت آشکار صرف، می‏توان کار مبارزاتی را در درون به پیش بُرد و رژیم را از موقعیت‏اش پس زد. واقعیات جامعه و تحرکات ضد انقلابی رژیم در سی سال گذشته نشان داده است‏که داشتن چنین تصوری و متعاقباً ارائه‏ی سازماندهی‏ای به‏مانند و با مختصات ۱۳ آذر ۸۶ نمی‏تواند، کار بردی داشته باشد. نشان داده است‏که با این مختصات نمی‏توان جنبش را یک‏گام به‏جلو سوق داد و در مقابل ارگان‏های سرکوبگر نظام پیروز بدر آمد.

اگر از منظری دیگر و از منفعت مارکسیست – لنینیستی هم بخواهیم اعتراضات ۱۳ آذر را مورد بررسی قرار دهیم، یک چیز باقی خواهد ماند و آن‏هم این است‏که نه تنها "حزب حکمتیست" در این جنگ شکست خورد بلکه جنبش‏های اعتراضی، شکست دیگری را متحمل گردیده‏اند و این شکست را نمی‏توان به‏حساب پیروزی گذاشت و بی دلیل و با بی منطقی تمام، خودی‏ها را در ردیف دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت‏کشان قرار داد. براستی که وقت فاصه‏گیری و شفیت نمودن عملی از سیاستِ "هر که با ما نیست بر ماست"، می‏باشد.
مضافاً این‏که "حزب حکمتیست" بیش از اندازه و بی‏مورد دارد به بزرگ‏نمایی جریان خودی دست می‏زد و مهمتر از همه‏ی این‏ها دارد انگیزه‏ی همه‏ی نقادان نسبت به سیاست‏های خویش را در بی اعتبار نمودن افکار این "حزب" توضیح می‏دهد. حقیقت بسیار روشن است و در عالم کمونیست‏ها، هر عقب‏نشینی و ضربه، به‏معنای ضربه به آرمان‏های کمونیستی و جنبش‏های انقلابی‏ست. بحث اساسی، فضا سازی سالم بمنظور زدودن ایده‏های نا سالم در درونِ جنبش‏های اعتراضی‏ست. باید به این درجه از درک
دست یافت که دشمن را تنها و تنها با تصحیح اشتباهات‏مان است‏که می‏توانیم پس زنیم. بر خلاف نظر «خالد حاج محمدی» باید اعلام نمود که در جنگ با رژیم جمهوری اسلامی نه تنها "حزب حکمتیست" همه‏ی "سر" آنرا تشکیل نمی‏دهد بلکه بطور واقعی و عملی در مقابل سران حکومت، میلیون‏ها انسان محرومی قرار گرفته‏اند، که بطور روزانه داردند مورد ضرب و شتم ارگان‏های سرکوبگر قرار می‏گیرند. براستی که در این مفوله "حزب حکمتیست" بهمراه همه‏ی سازمان‏ها و احزاب خارج از کشور هیچ جایگاهی ندارند و بنابراین مجاز نیستند تا خود را به‏عنوان "سر" جنبش به‏حساب آورنند و هر مخالفی را به‏عنوان "سرباز بی جیره و مواجب" رژیم جمهوری اسلامی بر شمارنند. متمدنانه نگه‏داشتن فضای سیاسی اپوزیسیون را باید در رفتارها مشاهده نمود و با صدور احکام و الفاظ بنابجا به خودی‏ها نمی‏توان به‏جنگِ نادرستی‏ها رفت و اعمال ناصحیح خود را لاپوشانی نمود. قدرت دشمن در ضعف ماست. نا هماهنگی و تنش‏های حقیرانه‏ی احزاب و سازمان‏ها دارد دشمن را هر چه بیشتر استوارتر و با دوام‏تر می‏سازد و در مقابل ما شاهد شکست و عقب‏نشینی‏های هر چه بیشتر مدافعین انقلاب‏ایم. ضعف بسیار عظیمی بر جنبش‏های اعتراضی حاکم گردیده است. ضعفی که برون رفت از آن قابل رویت نیست. دشمن هم‏چنان دارد می‏تازد و نیروهای مدافع‏ی اعتراضات کارگری – توده‏ای دارند راه پس را انتخاب می‏نمایند. جنگ سی ساله‏ی انقلاب و ضد انقلاب هم‏چنان دارد مسیر یک‏طرفه‏ای را طی می‏نماید و در این میان "حزب حکمتیست" هم به‏همراه "حایشه نشینان" نه تنها در این جنگ شکست خورده است بلکه در نظم و ترتیب دادن نیروهای درونی هم، از خود، تعلل بسیار زیادی به‏خرج داده است و آگاهانه نمی‏خواهد تا بار و مسئولیت این شکست‏ها را متقبل نماید و از آن‏ها بی‏آموزد، کاری که به سیاست روتین "حکمیتست‏ها" تبدیل گردیده است.   

۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸
۱۳ مه ۲۰۰۹

لنیک مطلب «خالد حاج محمدی»
و مطلب اکتبر
http://www.oktoberr.org/maqalat/2009/05/post_446.html
http://www.iran-telegraf.com/pdf/Octobr-19