درانتخاب “صفت” جامعه مدرن برای ایران اشکال سیاسی ایدئولوژیک وجود دارد

درانتخاب “صفت” جامعه مدرن برای ایران اشکال سیاسی ایدئولوژیک وجود دارد.

معنی ساده(مدرن)مدرنیسم رامیتوان در توسعه ذهنی انسانها در زمینه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ویا مذهبی برخلاف روال جهانبینی معمول دردرون جامعه شناساند. در واقع مدرنیسم میتواند سقفی باشد بر تجربیات گذشته در یک سیستم سیاسی که از سوی شهروندان یک جامعه جهت کارکرد ومقابله با جرانیکه ارزشگذاریهای اجتماعی را پس میراند. پس مددرنیسم یک آمادگی عمومی وذهنی شهروندان یک جامعه استکه در واقع کوشش میکنند که فضای سالم، احساس امنیت شغلی،اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وفرهنگی برجامعه دریک فضای سیاسی بازبرای همه در دسترس ودر زمیه های علمی تکنیکی فعال باشد. به اضافه معانی وذوایات مختلف دیگر.

دریکی از مطالب مندرج در سایت آزادی بیان راجع به اپیدمی کرونا در ایران ، بنام “”کرونا چاقوی دولبه”” نوشته جناب آذرماجدی در رابطه با چند موضوع غیر کرونایی درآن، توجهم را بخود جلب کرد. من در نوشته حاضر به مسله کرونا نمیپردازم. بلکه میخواستم سخنان او را بهانه ای جهت برخورد مدرن بودن جامعه ایران از زبان ایشان قرار بدهم. من معتقد هستم که این نگرش یک “روند ایرانبینی ناسیونالیسم “طریقت” کمونیسم کارگریست” که مشخص نیست بر اساس چه  آمارهای تحقیقاتیی ،تاریخ شناسی وجامعه شناسی اینچنین به  ابراز نظر درباره جاـعه ایران میپردازند ؟ . تحلیل جامعه ایران به سبک آنان که “گویا بدبختیها با رژیم جمهوری اسلامی آغاز شد و با رفتن رژیم ” پایان مییابد، مشکل اصلی وهمان درک ناشیانه از ایران وفضای سیاسی تاریخی ایران است. با بازبینی روند سیاسی، اجتماعی در ایران وشرایطی که ما درگذشته دیده وتجربه کرده ایم، پخت و پزکردن  تئوریها ی  طبقاتی مغایر با اصول وزندگی اجتماعی رایج، حتتا بدون تحقیق وشناخت دقیق ازذوایات جامعه ایران وگاهه ن از زبان اندیشمندان ناسیونالیسم حاکم، شبیهه فیلمهای خیالی هالیوودی است. من در نوشته حاظر به چند نمونه ازتغییر وتحولات تاریخی میپردازم که ریشه های بنیادی فرهنگی واجتماعی حاکم برجامعه کنونی ایران رانشان میدهد.

آذر ماجدی گفته اند” ایران یک جامعه مذهب زده است اما مذهبی نیست” میگوید: ما بیش از”” دو دهه”” است که گفته ایم جامعه ایران یک جامعۀ مدرن است. میگوید: جامعۀ ایران یک جامعۀ خرافی نیست. این حکومت اسلامی، جنبش ملی اسلامی و اپوزیسیون دست راستی است که  می کوشد یک روایت خرافات زده از مردم را به کرسی بنشاند.

آیا جامعه ایران مذهبی وخرافی نیست ؟! دو دهه است گفته اند جامعه ایران مدرن است! آیا این فقط جمهوری اسلامی و اپوزسیون راستش اند که خرافی اند ویا آیاخرافات یکی از پایه وستونهای اساسی جامعه فرهنگی ایران از قرون وستا تاکنون است ؟

آیا ایران یک جامعه مذهبی وخرافی نیست؟

ریشه های عقبماندگی وناسیونالیسم ملی مذهبی ایران.

تکرار ادعای مدرن بودن جامعه ایران یک پدیده اتفاقی نیست بلکه یک روند ادعایی بی پایه و اساس است که اغلب توسط ناسیونالیسم ملی مذهبی پنجگانه(اسلامیون شیعه، سلطنتی ،ملی گرایان شیعه ،جامعه لیبرال مولتیکمونیسم ایرانی)مطرح میشود.  از نظر من در تاریخ وزندگینامه سیاسی آشفته ساکنان ایران حکایت آنچنانی از مدرنیسم به لحاظ ذهنی و عملی وفرهنگی موجود نیست. نه  چادر زنها و پیشانی باسنگ داغ پرسس خورده مردها، بازار تولید میلیونها آخوند و امامزاده ومسجد ومراکز خرافه گویی وخرافه فهمی، ونه درک سیاسی فرهنگی، مذهبی، ونه تعاریف رایج از مسائل ملی واجتماعی و سنتهای استواریکه رژیم کنونی بر ان بناشده واز سوی اکثریت همان مردم خودی قابل قبول است، بوی از مدرنیسم نبرده اند. درمملکتی که قانون وحقوق اجتماعی مردم درخدمت به اهداف سیاسی وایدئولوژیک بی ریشه کلانهای مذهبی وناسیونالیسم ملی مذهبی بکار گرفته میشود وبخش چشمگیری از جامعه بدلائل منافع سیاسی ایدئولوژیکی مشترک که در خمت به فرهنگ و مذهب خاصی متداول عمل میکنند وجامعه آگاهانه درمقابل ستم سازمانیافته به شهروندان دیگرسکوت میکنند، یک جامعه بسا پس مانده وعقب افتاده است. اگر بفرض این رژیم آخوندها باشد که زندگی وفرهنگ  مردم را به فقر ونابودی کشانیده باشند، همانگونه نظریه پردازان مولتی کمونیسم سالهاست به ان دم میزنند، این حکومت نیم قرن است رسمه ن حکومت این مردم است وهمان مردم درقلب آن برسر کرسی های دینی واجتماعی آن رقابت میکنند. در بخش بزرگی از آن مملکت همه باهم ودرابراز فداکاری در حفظ پایه های این نظام(مذهب سالاروملت سالار) در رقابت بوده ودها هزار کشته داده وصدها سازمان حفاظت وترور بنیادنهاده وهمه باهم(بجز ملل تحت ستم ساکن ایران) درآن سهیم وفعال بوده وهستند. اگرجامعه ایران، فرهنگ اجتماعی ، شعور سیاسی عمومی مردم ایران در این حد از آگاهی سیاسی، اجتماعی و طبقاتی میبود که کمونیسم ملی مذهبی ایران ادعا میکند، اگرناسیونالیسم ملی مذهبی مدل ایرانی بعنوان سخنگوی ناسیونالیسم تشیع ایرانی  بوی از مدرنیسم برده بود، ثروتهای اجتماعی، حقوق وهمه فراورده های اقتصادی طبق قانون تقصیم میشد، میتوانست جامعه مربوطه را به الگوی جهانیان تبدیل کنند. اما آیا این چنین است؟پس، پایه نظامات استبدادی ایرانی، همان مردم وفرهنگ استبداد زده “ملی مذهبی مدل ایرانی است ونه صرفه ن حکومت یک شاه و یک خمینی آنان.

یک مسله اتفاقی هم نیست که ناسیونالیسم ۵گانه ملی مذهبی ایرانی سرمسائلی که به حفظ تمامیت ارزی مربوط است متفق ال قول باشند چون ریشه های ایدئولوژیک ملی، مذهبی، زبان وخاک وفرهنگ وجهه مشترک آنان است. یک اتفاق ناگهانی نیست که اردشیر زاهدی ،نظامی زاده وسفیر، وزیر وداماد محمد رضا شاه که غربیها پدر خانمش را بعنوان پناهجو هم نپذیرفتند، بسیار آشکاروبا ازخودگذشتگی به قاسم سلیمانی وبه نظامیان پاسدار وسپاهیان تروریست که صادرکنندگان تروریسم وکشتاربوده اند افتخار میکند ومیگوید که اینها فرزندان واقعی ایران هستند. شاید او بعنوان یک ایرانی شیعه وسالها عضویت در حلقه استبدا و قانون کاملا راست میگوید. او میگوید،آنچه که مانتوانستیم انجام دهیم، آنان(سپاه پاسداران و حکومت آخوندها) انجام دادند. اتفاقی نیست که رضا میگوید ارتش وپاسدار باید بمانند. ناسیونالیسم ملی میگویند ملت ایران. و کمونیسم ایرانی میگویند، بعد از سقوط رژیم کنونی، ایران بهشت پرولتاریا خواهد شد چون مردم ایران عاقل هستند. این سخن را قبل از رژیم شاه به خمینی هم میگفتند. ” اگر امام برگردد ایران بهشت خواهد شد”.

 پس،اگرناسیونالیسم ملی مذهبی ایرانی در جنگ جهانی اول مجلس درتبعید به کردستان میفرستد، اگر پس از بحراهای ١٣۵٧ در ایران و انقلاب ایدئولوژیک شیعیان، تحت فشارحاکمان بر ایران نیروهای ایدئولوژیک چپ به کردستان واریز میشوند، پس از مدتی ایده جنگ داخلی به بگومگوی اطاقهای فکری رژیم تبدیل میشود، هیچکدام یک امر اتفاقی درخود نبودند بلکه حاصل کاراطاقهای فکری در سیاست بازدارندگی رژیمهای ایران بوده اند.

تازگیها یک مصاحبه تلویزیونی ازکسی بنام محسن کنگرلوپخش شده است. ( مشاور قبلی میرحسین موسوی)اودر اوایل ( ۵٧) پست مشاور استاندار خوزستان که دریادار احمد مدنی بود به او ابلاغ میشود. احمد مدنی دریادارووتیمسار ارتش بود وپس ازدست داشتن در کشتار خرمشهردرسال ۵٨ خود را برای کاندیدای جبهه ملی ایران برای انتخابات رئیس جمهور مطرح میکند.احمد مدنی به او میگوید که ما باید از این عربهای خوزستان اینقدر بکشیم تا دستمان برای پروژه هایمان در آینده خوزستان آزاد باشد. این همان پاکسازی نژادی و آپارتاید درنماینده جبهه ملی یک امر تازه ای نیست. بلکه یک ایدئولوژی مشترک است که نیروهای پنجگانه ایرانی راسر یک نقطه مشترک بهم میرساند. برای اقلیتهای ساکن ایران سگ سبز وسفید وسرخ برادر شغال محسوب میشود.

سرزمین ایران

در این مملکت فقط حکومت مذهبی کنونی ایران واپوزسیون ملی مذهبی دستراستی آن خرافی نیستند، بلکه عقبماندگیها ریشه در فرهنگ ملی مذهبی وبرنامه ریزی شده(آذری پارسی) ایران و دارای ریشه های عمیق خرافی عمومآ ۵٠٠ ساله مذهبی هستند. این پدیده فکری ایدئولوژیک ایرانی امروزه بعنون یک نیروی پنجگانه عمل میکنند وپس از جنگ جهانی دوم”” فکر نوین چپ ایرانی “”بعنوان نیروی بازدارنده اجتماعی به این نیرو پیوسته است. هرچندگاهی شایعات(( تجزیه ایران از سوی ملل تجزیه تلب ایرانی)) که  از سوی رژیم مطرح میشود تاموقعیت سیاسی اپوزسیون کل ایرانرا در مقابل تهدیدهای ناگهانی اندازه گیری بکند، همه نیروهای پنجگانه به یاری جمهوری اسلامی شتافته و  وبه ناسیونالیسم تحت ستم ایرانی  اتهام تجزیه طلبی وارد کرده وبه آنان بدوبیراه میگفتند. تازه ترین آن” نمیگذاریم ایران سوریه بشود، کوبیدن رفراندوم باشوور وتضعیف جنبش روژئاوا ونقش امپریالیسم آمریکا در سوریه  ونگرانیهای آنانرا را خیلیها بیاد دارند. در این بازیها، ودرضدیت با حقوق مردم کورد وحقوق اجتماعی ملل ساکن ایران، جمهوری اسلامی وسپاه قدس ومهدی وجبهه اسلامی ترکیه تنها نبودند بلکه بهمراه اپوزسیون دست راستی و دست چپی(پنجگانه)در این بتشکنی خستگی ناپذیرانه کار کردند که ناسیونالیسم غیر خودی مبادا بخود اجازه بدهد در شرایط بحرانی ایران ومنطقه  تخیلات آزادیخواهانه بسرش رسوخ بکند.

ایران سرزمین استعماری از درون.

 این جمله صرفه ن از من نیست، تاریخ نویسان ایران سرتحریف تاریخ واقعی ایران، رقابت میکنند . ملل ساکن ایران از حقوق وآزادیهای ملی، سنتی وفرهنگی برخوردار نیستند. بلوچها، عربها،کوردها ، لرها،  یهودیها وبهائیان، جایگاه شهروندان درجه دوم ویا اصلاهیچ جایگاهی ندارند. نمایشات فرهنگی چه در دوره های سابق توسط مسجد و ساواک و هم اکنون مو به مو زیر ذربین های کنترل سازمانهای جاسوسی وارشاد موشکافی وسانسور میشود. زبان اجباری فارسی به همه تحمیل میشود وتا جایی ،میگویند اگر فرزندان خوردسالتان فارسی بلد نباشند، عقبمانده ذهنی محسوب خواهد شد. این سیستم نژادپرستی را میتوان با نمونه آزمایشگاهی نازیهای ناسیونال کاتولیک آلمان برای اندازه گیری و آزمایش کودکان یهودی وسپس نژاد شناسی در اروپا وآسیا براه انداختند، مقایسه کرد. پروژه جابجایی اتنیکی مردمان بومی وجایگیری آنان با مردمان فارس و آذری ازاقصا نقاط دوردست ایران به کردستان، بلوچستان و گماشتن آنان در تمام پستهای کلیدی، یک حقوق شهروندی وآزادی مسکن گذینی بعنوان شهروندان یک کشور نباید محسوب بشود، بلکه یک طرح سیاسی ناسیونایستی ونژادپرستانه استکه باید متوقف بشود. این پروژه ها،یادگار شاهان صفوی وشیعیسم است ، که تا امروزدرپروسه ملت سازی آنان قدم به قدم دخیل بوده است.

مذهب شیعه در ایران بطور رسمی یک قدمت ۵٠٠ ساله دارد. این نمونه “ایرانی” مذهب شیعه وشاه  تامقاطع جنگ سرد در دهه ٧٠ میلادی که انقلاب اسلامیون(انقلاب فرهنگی ملی شیعیان ایران) رابدنبال داشت، دو پایه  وستون فقرات اصلی سیاست- ومذهب درتکمیل پروژه ملت وفرهنگ سازی(پارس) بوده اند. مسله برامد تشیع مدل ایرانی بعنوان ابزار سیاسی راباید در مقایسه با انقلاب فرهنگی اعراب در شبهه جزیره عربستان ( درعرصه فرهنگ) وتاثیرهژمونی مغولان پس از نیمه دوم قرن ١٢ میلادی وفکر ملت سازی ” ایرانیان پارسی زبان” وبرآمدن عثمانی دریک مثلث فرهنگی، اتنیکی وسیاسی مقایسه کرد. در این مثلث فرهنگ عرب، فرهنگ ترک، ویک فرهنگ ایرانی جدید قابل مقایسه نیستند. اما فرهنگ نوین ایرانیان که ریشه زبانی اوغور ومذهب شیعه نوپای سیاسی دارد خودرا در ایران تثبیت میکند و تاکنون به رقابت با دو سر دیگر آن مثلث به رقابت منطقه ای میپردازند.  این مثلث بزرگ رابا مثلث کوچک وخیالی پرولتاریای عبدلله  درجنگ داخلی که در ذهنتان وجود دارد ومثلپهای مذبی شیعه که به آن برخواهید خورد، اصله ن مقایسه نکنید!

مذهب شیعه مدل عراقی عربی زبان شیعه در اصالت مذهبی اجتماعی با مذهب شیعه ایرانی که یک اصالت سیاسی اتنیکی دارد قابل مقایسه نیستند. علا الرلغم اینکه شیعیان عراق در سال ١٩٢٠دربنیادنهادن کشورعراق وبا شاهزاده وارداتی از سعودی از سوی بریتانیا مورد ستم واقع شدند ، اما شیعیان عراق باتوجه به اصالت مذهبی فرهنگی تاریخی خود، در اصل حامل دخالتهای شرعی در امورات دولت(حکومت شرعی اسلامی) نیستند. دیدگاه شیعیان در باره٣مرکز مذهبی شیعیان ایران – عراق همچون کربلا، نجف ومشهد تفاوتهای زیادی باهم دارد. این مثلت مذهبی دوم در ذهن شیعیان عراق بعنوان یک افتخار مذهبی درشرق خاورمیانه دیده میشود و به سیاست وحاکمیت برمردم ربط داده نمیشود. اما از نظرایرانیها با اینکه ارتباطات تلاب وماشینهای آخوندسازی پس از رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران در قرن ١۵ میلادی همچنان بین نجف و مذهبیون ایران برقرار بوده، هدف ایرانیها همیشه گسترش “”سیاسی مذهب شیعه“” بوده است که سحی دارند کنترل آنرا در عراق در دست بگیرند. مسله ایکه تازگیها ودر جند دهه اخیربنام تشیع عراقی، یمنی ویا لبنانی اتفاق می افتد ناشی از دخالتهای انحصار طلبانه ایرانیهاست که درطول ۴قرن اخیر ازجانب فقه های شیعه به همان شیوه عمل کرده اند ودر چند دهه اخیر ایرانیها روی احساسات مذهبی مردم منطقه حساب میلیارد دلاری بازکرده و منطقه را به آشوب میکشند. آخرین نمونه آن اعتراضات مردمی درعراق نیز همان پیامرا علیهه ایرانیها داشت. بمب گذاری سپاه قدس ایران زیرپای محمد باقر حکیم درهنگام سخنرانی درنجف درسال  ٢٠٠٣ ومسموم کردن عبدلعزیز الحکیم در سال ٢٠٠٩ در ایران ومسموم کردن جلال تالبانی بعنوان شخصیتی بانفوذ ودیپلومات  نمونه های هستند ازپاکسازی رهبران عراق وشیعه عراق که موانع جدیی علیهه نفوذ ایرانیها ایجاد میکردند. با پاکسازی این مهره ها توسط سپاه قدس و قاسم سلیمانی و بکارگیری نفوذ ایرانیها درسازمان دادن گروهکهای قاتل حشدهای الشعبی اپورتونیسم وسیاسی ایدئولوژیک دلخواه خودرا وارد پارلمان ونیروهای نظامی عراق کردند. اینها وصدها نمونه دیگربخش بسیار کوچکی ازپروژه سیاسی کردن مذهب تشیع در عراق(اسلام سیاسی) توسط ایران است.

 محمد ابن عبدلله باانقلاب مذهبی فرهنگی خود عشایر متفرق صحرای عربستان وشام را دور “خدای یکتا ونادیده و نشنیده” که فقط بازبان عربی هم سخن میگوید گردهم آورد وبا اتحاد اعراب از آنان ملت عرب را ساخت. اسلام اعراب که در راستای کسب مالیات وثروت در سرزمینهای غیرعربی بود توانست دربخشی از خاورمیانه عمومیت یابد. این یکتا شناسی اما از منظرمردم به اسلام گرویده، زبان وفرهنگ اعراب بعنوان زبان وفرهنگ خدا پس از مرگ نگریسته وزبان و دین مردگان محسوب میشود.

از نظرفرهنگی، مذهب شیعه مدل ایرانی وزبان امروزی آنان، پل اتصال آن فرهنگ ، زبان دری، اوزبکی،تاجیکی ، پارسی  با مدل مذهبی قراققوینلوهای قزلباش است که  ایران را از قرن ١۴میلادی توسط شاهان” ترک ،ترکمان، قزلباش” وقزاق پس از حملات مغول وبرداشتن موانع نظامی در قرون ١٣ و ١۴وسپس در قرن ١۵ میلادی توسط صفویان ترکزبان ایرانی ایرانی که خود ریشه ترکهای  اوغور داشته اند، بکمک جامعه مذهبی آخوندهای سنی سنتی  درمقابله گری با بی لطفی های امپراتوری عثمانی در حق نیمه همنوعان خود(از دید ترکهای عثمانی،ترکهای که دارای ریشه مغول و از شرق آسیا بودند) جامعه عشایر ایرانی رابا لهجه های مختلف زبان دری، واوزبگی وتاجیکی که ریشه های اصلی فارسی امروزی هستند رادور یک زبان مشترک ودین مشترک بانام “زبان پارسیومذهب شیعه متحد ساختند.

از سوی دیگر اما ساختار بنیادی این فارسی جدید امروزی بدلیل نفوذ اعراب بخش اصلی آن پس ازقرن هفتم میلادی” همان زبان عربی فارسی “است که بدون آراسته های عربی همان معنی اصیل زبان تاجیکی ، اوزبکی رامیدهد. دلیل اصلی آنهم این استکه کنترل سرزمینهای ایران امروزی تا سرزمینهای افغانستان وتاجیکستان و اوزبکستان در کرانه های شرقی وجنوبی دریای خضر(که ترکیبی ازیک زبان مشترک داشتند)تا قرن١٣م وهجوم مغولها به آسیای میانه زیر سلطه اعراب قرار داشت وتا امروز تاپیر خودبرزبان نوین فارسی راحفظ کرده است. اما علی الرغم همه این کوششها، مذهب شیعه نزد  خود اوزبکها ،تاجیکها و اوغورهای امروزی همچنان شیعیان عراق هیچگونه معنی سیاسی ندارد. شاهکارهای خواجه شمس الیدن بن بهاالدین بنام مشهور به حافظ شیراز، ابو محمد ـشرف الدین مصلح مشهور به سعدی شیراز، ابو عبدلله جعفر بن محمد بن حکیم ” مشهور به رودکی”، غیاث الدین ابولفتح عمربن ابراهیم خیام “مشهور به عمرخیام” ، ابوبکربن محمد زکریای رازی، ابولقاسم فردوسی وبسیاری از نامداران وشاعران کهن آن دوران ،اعراب انتقالی از قرن هشتم میلادی به ایران بوده اند. جالب اینجاستکه ابولقاسم فردوسی درسال ١٠٢٠ میلادی فوت کرده است. در آنزمان تا قرن ١۵ میلادی هیچ خبری از مذهب شیعه در ایران نبوده است بلکه همه سنی بوده اند. اما ایرانیها نوشته اند که مذهب او شیعه بوده است. این بیچاره ها نه اینکه از لحاظ انسانی چون نام و مشخصات مورد تعرض قرار گرفته اند بله از لحاظ ملی، فرهنگی و اتنیکی نیز مورد تعرض ناسیونالیسم فارس واقع شده وباتغییر نام ونشان اصلی آنان، به آنان شهروندی جدید داده شده استکه به ان تعلق اتنیکی ندارند.

پس از قرن ١۶ و ١٧میلادی، پارسی وترکی زبانان ساکن ایران، زبانهای اصیل ساکن ایران را ممنوع و با گویش زبان اختراعی ابولقاسم فردوسی که بنیانگذار زبان جدید فارسی توسط یک عرب بود کردند. نزدیکی و احساس فرهنگی به مغولان نشان میدهد که در قرن ١٣ در تبریزبا هدایا به پیشواز لشکریان “هلاکوخان” مغول بعنوان برادر بزرگ خود رفتند. اما هلاکوخان ومغولها در همان سالها ٢بار به “دیاربکر” از نواحی کردستان شمالی حمله کردند وهمه ساکنان آنرا کشتند.

امروز ما درباره جامعه ای سخن میگوئیم که بمدت پنج قرن ایدئولوژی شیعه را بخش اساسی فرهنگ سیاسی اجتماعی وبطور اخص ” هویت سیاسی فرهنگی و اجتماعی” خود میداند. ریشه این مذهب سیاسی نوین راخاندان صفوی وارد انستیتوی فکری ومتمرکز جامعه ایران کردند. ریشه صفویان ایران به «شیخ جنید از نوادگان شیخ صفی‌الدین اردبیلی(ترک قزلباش) بود، در سال ۱۵۰۱م پس از بقدرت رسیدن اسماعیل صفوی وارد مرحله نوینی شد.  در واقع برآمدن صفویان برآیند یک رشته زدوخوردهای  سیاسی، نظامی طوایف ترکی ترکمن اوغور بود. اسماعیل پس از شکست دادن «الوند میرزای آق قویونلو» (به نامها توجه کنید)در سال ۱۵۰۱م شهر تبریز را پایتخت وسلطنت صفویان با دین نوین شیعه بعنوان مذهب رسمی اعلام کرد. صفویان باحمله شرق درکنترل کردن عشیرتهای مخلوط زبان ساکن ایران وسپس به شرق آناتولی، وان دیاربکر، حلب ومناطق شرق فراط وولایت موصل را اشغال و در شرق آناتولی به تهییج مردم به مذهب شیعه در قبال خودمدیریتی اقدام میورزیدند. در واقع مذهب شیعه  از همان ابتدا یک مدل برجسته از”” اسلام سیاسی”” بوده است که تا امروز با همان سبک دینی و فرهنگی عمل میکند.

از سوی دیگربدلیل اینکه بسترمجاورت قزلباشان ترک ترکمن اوغورو اتکابکان ترکزبان (عجم)در جامعه جغرافیایی ایران (شمال ، شمال شرق وشمال غرب)به ایجاد مذهب مشترک پرداختنه بودند، توانستند همچو خاخانها ولشکریان ایلخان مغول درایران  خودرا هضم بکنند. درواقع ناسیونالیسم فارس(پارس) ساخته وپرداخته ومدیون مذهب شیعه ترکان وشاهان قزلباش اغور است که ازعشایر کوچک ساکن شمال شرق  ایران که تا اوخر قرون ١۴ و١۵ پس از حاکمیت ترکهای مغول وبعدها سلجوقیان متفرق و در شرق آناتولی بمدت یک قرن به غارت مشغول بودند، پس ازتشکیل حکومت صفوی ورسمیت دادن به مذهب شیعه مدل ایرانی از سوی شاه اسماعیل آذزی در آذربایجان ،غرب وشمال خراسان ومناطق شمالی وهمینطورطوایف وعشایر ترکزبان ساکن در شرق آناتولی که از سوی ترکهای امپراتوری عثمانی موجب بیمهری قرارگرفته بودند، با تقبل شیعه گری بعنوان مذهب رسمی خود ومدل جدید ومتفاوتی با التقاطات اخلاقی و اصول دین که متفاوت بود با شیعیان جنوب عراق وممالک عربی، به تقابل  فرهنگی با عثمانیها میپرداختند.

 بنابر دلایل تاریخی فوق، روی آوری ایرانیان به مذهب شیعه وبدست گرفتن کنترل وهدایت ودرهم آمیختن دولت ومذهب شیعه توسط مالکین عشایر آخوند ی(مالک برزمین) متعدد شیعه ترک ومخلوط زبان نه بخاطر “تقابل مذهبی” با عثمانیها(همانگونه که تاریخ نویسان ایرانی راجع به آن دروغ میگویند) بلکه بدلیل بی توجهی وبیمیلی وعدم علاقه عثمانیها به درآمیختن با فرهنگ “عجم” بود.

با اینکه عثمان یکم خود اوغور بود اما بعدها حاکمان عثمانی علاقه ای به فرهنگ آنان نشان ندادند. حساسیت عثمانیها به قزلباشان ایرانی زمانی آغاز شد که آنان  در فاصله سالهای ١۵١۶ تا ١۵٢۴ “بمدت ٨ سال “بدلیل توجه ترکها به شرق اروپا واسپانیا ،کنترل بخشی از مناتق بطور سنتی توسط میرنشینهای کورد،از شرق آناتولی غافل شدند، ترویج شیعه گری توسط ترکهای صفوی درمیان مردمان شرق آناتولی و ولایت موصل ادامه مییابد وترکمنهارا به اسلام شیعی وپشتیبانی اقتصادی وامیداشتند. فعالیت قزلباشان که توسط ایرانیها تهییج میشدند پس از “٨ سال ” به جنگ چالدران ختم شد که در آن صفویان تمام سرزمینهای تصاحب شده زیر کنترل خودرا  در شرق آناتولی، ولایت موصل و مناطق پنجوین وغرب رشته کوههای زاکرس را از دست دادند.

شاهان ایرانی بابیش از١٠٠ سال اختلاف مقایسه تاریخی بعد از اروپای پس ازفئودالیسم، که شاهان اروپایی، مذهب وکلیسا را خلعید کردند تاقدرت اقتصادی،سیاسی ونظامی را بازیافته و ملت بسازند ، درایران پدیده مذهب شیعی ١٢ امامی و شاه(شاه بعنوان سنبل و نماینده جامعه) از قرن ١۵ تاقرن ٢٠متحدانه عمل کرده اند تا ازمردمان وقبایل متفرق  دری، اوزبکی، تاجیکی واوغور ، ترکمان ، سلجوقی وقزلباش، ملت عجم  بسازند. کما اینکه تا قرن ١۵ همه ساکنان ایران سنی مذهب بوده اند.  درچند قرن اخیر حکومتهای ملی مذهبی ایرانی جهت حفظ کنترل داخلی ، به نابودی برنامه ریزی شده ملل حاشیه ای ساکن ایران توجه داشته اند که ثروتهاومنابع طبیعی ایران را از آن خود میدانند. این ملل  زمانی خواستار حاکمیت مشروط وغیرمتمرکزنیز بوده اند و امروز نیز خواهان حق تعیین سرنوشت هستند.  روند ازسرگیری آسیمیلاسیون فرهنگی وملی(غیرخودی)در ایران با انگیزهای ایدئولوژیک و شیعه سیاسی وشاهان سرکوبگر چون سلاحی در دست ناسیونالیسم ملی مذهبی ایرانی بوده است. این بخش اساس  همان ایران بقول یارو.”ایران مدرن” است. یا شاید منظورشان از مدرنیسم همان چیزیست که اردشیر زاهدی مدیون آنان است.

کشف نفت ، مشروطه و نقش جامعه ملی مذهبی آخوندها.

پس از کشف نفت در سوسنگرد در سال ١٩٠٨، با کوشش بریتانیا به برکناری محمد علیشاه می انجامد. سپس باشروع جنگ جهانی اول احمد شاه، رضا شاه ، نهضت ملی ومحمد رضا شاه همه به ان راه رفتند. باکشف نفت در سوسنگرد درسال ١٩٠٨، جامعه (کورد) لرهای بختیاری که نفت جنوب را سهم خود میدانستند،به سرکردگی اسعد بختیاری درماه ژوئیه سال ١٩٠٩ از جنوب به اصفهان و قم حمله کردند وهمزمان از طرف گیلان به رهبری محمد ولی تنکابنی  بانام جنبش مشروطه که محمد علی شاه ومذهبیون مخالف آن بودند از شمال وجنوب به تهران حمله کردند. رجال اسلامی که مخالف حکومت مشروطه ودمکراتیزه کردن جامعه ایران را ناپسند میشماردند، وهمینطور از “پیمان رویتر” که به نحوی درکشتن ناصرالدین شاه توسط جامعه آخوندی دخیل بود،دل خوشی نداشتند. بنابر این با قوانین مشروطه وغیره که ترفندی از سوی بریتانیا برای حفظ منافع خود در ایران میپنداشتند به جنگ برخواستند. در این میان فردی بنام شیخ فضل الله نوری که پس از تسخیر تهران وبرکناری محمد علیشاه، اعدام شد.

 او در وقایع انقلاب مشروطه ایران با حمایت و همراهی میرزای شیرازی، میرزاحسن آشتیانی، سید جمال الدین اسدآبادی عین‌الدوله نخست‌وزیر مظفرالدین‌شاه، آخوند ملا قربانعلی زنجانی، سید محمد کاظم یزدی مشهور به صاحب عروه، حسین محدث نوری، شیخ علی لنکرانی، میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی، آخوند ملامحمد خمامی رشتی، آخوند رستم‌آبادی، سید احمد طباطبایی برادر سید محمد طباطبایی، ملا محمد آملی، شیخ عبدالنبی نوری، سید محمد یزدی، شیخ محمد بروجردی، میرزا لطف‌الله، آقا نورالله مجتهد عراقی، شیخ علی اکبر مجتهد، سید علی قطب نخجوانی، شیخ محمد علی پیشنماز،  جمال الدین لافجه‌ای، شیخ علی اکبر طالقانی و برخی دیگر از رجال اسلامی به مبارزه با مشروطه خواهان و هواداران آن برخاستند. طبیعیست که هرکدام بخشی از جامعه سنتی ایران را بهمراه خود داشتند. نقش آخوندها بازگوی تاریخ ملی مذهبی واقعی وعقبماندگیهای فکری ایران است.

این موجودات که از آنان در لیست بالا نامبرده شد، نمایندگان روحی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی سنتی دینی واخلاقی ایرانیان شیعه بودند که قرنهاست توسط جامعه مولتی سنتی ایران تقبل شده اند وعمق فرهنگ سیاسی واستوره های ساختگی این جامعه بمدت پنج قرن از آنهاست. جالب اینجاست که ستون پنجم ناسیونالیسم ملی مذهبی ایرانی میگوید که آنان٢٠ سال است میگویند که ایران یک کشور مدرن است .درحالیکه نمونه های بالا به اوزاع ایران اشاره دارد و درچهل سال گذشته تاکنون رژیم اسلامی بیش از ۴میلیون فقط آخوند پرورش داده است که اگر دریک انقلاب آتی، برای همه حکم قضایی صادر شود، ١۵٠ سال لازم است تا همه را تصفیه بکنید. اینجا فقط سخن از آخوند است. تصفیه جامعه وآموزش بنیادی برابری طلبانه در توان عصر ما نیست. بلکه به صدها سال کار طاقت فرسای مستمر سیاسی فرهنگی نیاز دارد وهر ساله میلیاردها دلار بودجه سالانه فقط به این مسله باید اختصاص داد تا مردم از بچگی آموزش رایگان همزیستی مسالمت آمیز ببتنند. بنابراین سوسیالیسم عوامفریبانه تخیلی بدون بودجه ستون پنجم در ایران را برای ۵٠٠ سال باید به آرشیو سپرد تا ذهنتان برکارفرهنگی وآموزش پایه ای درجامعه ایران جهت محو ناسیونالیسم ملی مذهبی فارس متمرکز باشد.

در واقع این تروریسم اسلامی در ایران مال همین رژیم نیست بلکه پا بپای مذهب وسنتهای شیعه یک عمر طولانی دارد.

جنبش مشروطه وکودتای ٢٨مرداد ١٣٣٢،بدلیل نارسایی اجتماعی، نقش مذهب و ارتباط  ناگسستنی وفرهنگی شاه ومذهب شیعه، آن جنبش نیزتوسط خود مردم نادان و آخوندها با بودجه غرب به شکست انجامید. جامعه ایران بازهم نشان داد هدف اصلی آن یک حاکمیت ملی مذهبی شیعه سیاسی است.

سیستم فکری تشیع ، شاه و(ملت فارس)  که این روزها  خودرابعنوان  “ملت ایران ” مشترکآ توسط سلطنت طلب ، بالهای چپ وراست سیاسی و اسلامی وایرانیان مولتی مذهبی معرفی وبه همه میشناسانند، جهت تحکیم وحدت دوباره ، پس ازجنگ جهانی اول باگماردن رضا شاه آغازگردوره تازه ای در دنیای مدرن بود. رضا شاه قانون سرکوب وهمفکری بازور را پس از بحرانهای ١٩٠٩ به فرهنگ جامعه تبدیل ومذهب شیعه را بار دیگر وارد انستیتوها وارگانهای رسمی دولت وسیدتم فکری جامعه کرده و امامزاده های شیعه را خاکروبی و وارد جامعه جهانی کرد. که خود او نیز پس از مرگ در تبعید در یکقدمی شاه عبدلعظیم بخاک سپرده شد. شاه عبدلعظیم متولد مدینه واز اعرا ب صادراتی مالک به ایران با آب و هوای بهتربود. دلیل گمارش رضا شاه به این مقام در واقع حفظ شرایط موجود بودتا ایرانیهادر آینده بتوانند یک حاکمیت” مذهب شیعه بامرکزیت ملی شیعی” بود را،تضمین بکنند.

 اینجاست که دو دهه پس از جنگ جهانی دوم، درکشمکش جناحهای درونی هیئت حاکمه وجنبش دوم مشروطه، مذهب شیعه دست نخورده میماند و از پدر به فرزند انتقال می یابد ومحافظت سنتها ومذهب ازپدر به فرزند میرسد . محمد رضا شاه نیز جهت برآوردکردن آرزوهای پدرش وسیستم آخوندی،یک خط قطار از تهران به مشهد راه اندازی و دربهار سال ١٩۵۵شخصآ درمقام شاهی بعنوان نماینده مذهب شیعه این خط راافتتاح وهرساله توسط همین قطار به زیارت امام شیعیان میرود تا به مذهب والا ی خود ادای احترام بکند. اما علاالرغم صرف بودجه های کلان توسط شاه به امورات مذهبی شیعیان وسعی دراثبات صلاحیت خود دراین مقام، دو دهه بعد برنامه شکست اقتصادی وسقوط شاه وظهورخمینی توسط غرب عملی شده و ایرانیها به آرزوهای دیرینه خود که یک حاکمیت کاملا سیاسی مذهبی سنتی شیعه است، میرسند.

 ناسیونالیسم ملی مذهبی ایرانی ،صرفه ن به نیروی اسلام شیعی و شاه بسنده نکرده است ، بلکه توسط احزاب چپ وکمونیست نیزدریک قرن گذشته جهت حفظ انسجام تمامیت ارزی ایران در شرایط بحرانی بعنوان ستون پنجم  از آنان سود جسته اند

در سال ١٣۵٧ وتقبل خمینی از سوی جامعه ایران بعنوان رهبر روحی خود، این حقیقت را آشکار ساخت که  ایران یک جامعه بسیار عقبمانده از لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.  چسپاندن  پسوند “مدرن” یعنی جامعه سکولار به ایران، انتخابی کورکورانه وغیرواقعیست .

اکنون، بیش از چهل سال کارنامه سیاه حکومت شیعیان ایرانی، که خودرا نماینده مطلق دینی و سنتی جامعه ملی مذهبی ایرانی میداند، میگذرد. در این مملکت “””میلیونها آدم””” که نظام کنونی را متعلق به خود میدانند،آزادانه در حفظ سیاستهای استکباری آن میکوشند. چه آنها که درجنگ ایران و عراق کشته و مفقود شدند، چه آنها که ده هزار آدم بیگناه را به اعدام وگورهای دستجمعی سپردند، چه آنها که ترورسیم و سرکوب را بمدت چهار دهه در کردستان، بلوچستان و خوزستان  عملی کردند وچه آنها که جهت تکمیل هلال شیعه گروه گروه جان خودرا فدا کردند، چه آنها که در صفهای عریض وطویل صندوقهای رای به حکومت شیعیان سیاسی رسمیت قانونی میدهند، چه انها که گردانندگان سیستم سرکوب وکنترل داخلی هستند، چه آن میلیون آدم که دست قاسم سلیمانی قاچاقچی بین الملل را بدرقه میکردند، چه آنها که جهت قاجاق قطعات سلاح بیولوژیک درجهان رایزنی میکنند، چه آنها که دها انسان برابری طلب در خارج را ترور کردند، چه وزیران وخاندان  شاه سابق و نمایندگان جبهه ملی، همه وهمه بخشهای ازمردمان و جمعیت میلیونیی هستند که جهت حفظ این نظامات تا استخوان ضد شهروندی ایران آزادانه وبدون هیچ فشاری، ۴٠ سال است فرهنگ و نظام سیاسی عشیرتی شیعیان”” مولتی اوغور”” و “”قاراقوینلو”” را بردوش خود حمل میکنند. این ارتش سرکوب و ترور میلیونی پاسدار، بسیج، حزب الله در ایران و خاورمیانه همان شهروندان درجه یک وسهامداران درحاکمیت اسلامی ایرانی وفرزندان تشیع هستند که بدلیل منافع ایدئولوژیک مشترک در سرزمین مشترک آموزگاران ماشین کشتارداعش والقاعده نیز بودند. طبیعی استکه باشکوفایی  فرهنگ اسلام سیاسی مدل ایرانی(ملت ایران)، دیگر نیازی به رضاشاهها نیست. این همان کشوری است که آنها میگویند”  دو دهه است گفته اند که جامعه ایران، یک جامعه مدرن است! در مدت همین بیست سال ، سالیانه بیش از ۶٠٠ نفر جلو چشم هزاران تماشاچی بدار آویخته شده اند که بیش از نیمی از انان کشتار سیاسی بوده اند یعنی “حد اقل” هر روز ٢ نفر.

حالا چرا فقط دو دهه است به این نتیجه رسیده اند؟  اینهم یک معمای دیگریست که باید توضیح بدهند.

چند کلمه ای درباره بازار آشفته جامعه کارگری ایران.

جاـعه کارگری ایران، حد اقل درطول یک قرن اخیربا اصلاحات اقتصادی دهه چهل ونیمه مدرنیزه کردن تولید نیمه صنعتی تاکنون نشان داده است که اشتباه خواهد بود که اگرجوامع کارگری ایران را “”طبقه کارگر””نامید.( شاید بدلیل پراکندگی ومولتی کولتورالیسم اجتماعی، “جوامع کارگری” نامی پسندیده ترباشد) . چراکه در سرزمین ایران، ایجاد ظلم ونابرابری براساس قانون کار نابرابر در یک سیستم سرمایداری جا افتاده نیست. بلکه مسائل ملی، مذهبی،برفرهنگی و اجتماعی درمقابله گری حاکمیت ومردم روزانه بچشم میخورد وتبعیض سیستماتیک درسیستم شهروندی درجه ١ ، درجه ٢و درجه ٣ یک روش معمول و روزانه است. بنابر این در یک سیستم سرمایداری، بدلیل نیاز ساختار سرمایه به نیروی کارارزان وگردش دائمی چرخه ماشین تولید، امکانات رفاهی، آموزش وحقوق او تا زامنیکه سرمایه درحال تولید وبازتولید است باید طبق قانون رعات بشود.سوال اینجاستکه آیا در ایران از این خبرها هست؟ یا اینکه مشتی دزد وغارتگرکه همان تشنه گان مذهبی به خون مردم و ایجادگران رعب و وحشت هستند دارند حکومت میکنند؟  بنابراین چه درتصویر جامعه کارگری و چه در تصویر سرمایداری در ایران اختلال و تناقض وجود دارد . چراکه اوضاع جنبشها وتحولات جنبشهای کارگری در ایران در یکصد سال گذشته نشان داده است که این جنبشها متاثرازاختلالات ومسائل و مشکلات فنی تری هستند که در عمق وپایه خود به فرهنگ سیاسی، ملی اجتماعی، مذهبی رایج در درون جامعه وابسته هستند. جوامع کارگری ایران برخواسته از ملل، فرهنگ، زبان، وتاریخ جداگانه هستند. این ملل و جنبشها همیشه در طول تاریخ بدلیل خواست ملی و فرهنگی خود موردتعرض قرارگرفته اند. بدلیل سیاست سرکوب، عوامفریبی وعدم توانایی در رهبری وعدم اتحاد جنبشهای ملی  در یک ونیم قرن گذشته ، ملل ساکن ایران نتوانسته اند ازپروسه کسب و تکامل خواسته های ملی، سیاسی اجتماعی خود عبور کنند. بنابر این کل اعتراضات اجتماعی دستخوش تحولات وهژمونی ناسیونالیسم ملی مذهبی ایران بوده اند. اینجاستکه  جامعه کارگری درایران آن معنی ومفهوم “” طبقه کارگر”” را نمیدهد  چون اعتراض اجتماعی انان به ستمهای ملی، مذهبی،فرهنگی و اجتماعی در درون مرزهای خود بوده  وهنوزهم نتوانسته اند ازلحاظ فرهنگی از پروسه ماقبل سرمایداری عبور کرده و معنی طبقاتی به تعریف مارکسیستی آن رابیابند. پس بدلیل عقبماندگی اندیشمندان جامعه ومخدوشکردن تصویر واقعی جامعه ایران، امکان یک کالبدشکافی حقیقی از جامعه وملل ساکن ایران وخواستهای آنان وجود نداشته است و این جامعه باپیشفرضهای مذهبی و سنتی ساختگی برلب سخره نابودی قرار گرفته است که امیدوارم به همآنجا سرازیر بشود.

منابع :سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین/ عایشه بعد از محمد(تاریخ اجتماعی اعراب) خاطرات یوسف افتخاری، کورد وکوردستان از واسیلی نیگین، . ارومیه در گذر زمان ،ازحسن انزلی.

فرهاد جوانمردی ٧ مارس ٢٠٢٠

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////