پس لرزه های نظام سوسیالیستی بر پیکر کاپیتالیسم

سالار کرداری

در بحران اخیر سرمایه داری مشاهده می کنیم که مسئولان با دست پاچگی به تزریق هرچه بیشتر پول به بازار می پردازند . در هر حالی که کاملا معلوم است این کار هیچ تاثیری برحل بحران ندارد . در تداوم بحران که از سال گذشته به  حد بسیار زیادی افزایش داشت بطوری که سران سرمایه هیچ راهی برای پنهان کردن آن نداشتند .بعد از ورشکستگی چند بانک بزرگ در امریکا و رکود کامل اقتصاد وبازار در سراسر جهان ،صاحبان سرمایه در اولین فرصت در حمله ای وحشیانه دست به بیکار سازی وسیع ، کاهش فوق العاده دستمزدها ، حمله ی گسترده به حقوق ابتدایی طبقه ی کارگر ، و هزاران راه کار جنایت مابانه دست زده اند.

 

به طبع این ضربات طبقه ی کارگر تحت فشار بسیار زیادی قرار گرفته است .و سفره ی ما از هر روز بیشتر خالی به نظر می رسد . سوای بررسی وضعیت طبقه ی کارگر که اسف بار است بد نیست به سراغ طبقات حاکمه برویم که کاملا در نقطه مقابل ما ایستاده اند و باعث وبانی سیه روزی طبقه ی کارگر هستند .

در پس پرده این بحران شاید بسیار زود است که بگوییم این سرآمد شروع نظام سوسیالیستی است اما در کمال باور می توانیم این بحران را یکی از پله های (نزدیک شدن ) به نظام برابری طلبانه بدانیم در حدود چهار دهه پیش نظام سرمایه داری خود را وارد بستر تازه ای کرد که از آن به اسم گلوبالیزاسیون نام برده میشود . برون رفت از مرحله ی سرمایه داری انحصاری و شرو ع فصل تازه ای از استثمار به نام بازار جهانی هول دادن بیشتر سرمایه به دست کارگزاران خصوصی بود ،که این هم زمان بود با رفتن دنیا به سوی عصر ارتباطات و دهکده جهانی که شاید بتوان گفت یکی از ثمره های گلوبالیزه شدن بازار بوده است . یکی از لازمه های این پدیده ایجاد پیوسته ی بازار ها ی جدید برای موازنه ی عرضه وتقاضا  بود . با بودن این پارادوکس فرمولی ((تداوم همیشگی ایجاد بازار جدید )) رفتن دنیا بسوی این بحران ها بدور از انتظار نبود . البته شاید بتوان این را بطور دیگر توجیه کرد و گفت که وجود بحران خصیصه ی سیستم سرمایه داری است و این بحران نیز از بین می رود .اما در واقع در این برهه از زمان استفاده از این نظریه برای بحران کنونی جایی ندارد . چرا و به چه دلیل ؟

 

چند سال پیش با وزیدن اولین نسیم های این بحران سیستم سرمایه داری جهانی که می دید بازار در شرایط امن بسوی اشباع می رود و هم چنین با آمدن قطب  ها ی جدید ،ایجاد بازارهای تازه را در دستور کار خود گذاشتند که سیبل این استارت هم جنگ افغانستان و عراق بود که هم چنان که شاهدیم شکست مفتضحانه امریکا و دادن بهای سنگینی بابت آن سلطه جویی منجر به شکست،،  یکی  برآمد ها ی اولیه ی این بحران بود .

 

جدای از همه ی مسایلی که این بحران پیش آورد نگاه به راه کار های ارائه شده توسط سران قطب های سرمایه داری در نوع خود جالب توجه است راهکارهایی که به جهان دوباره فهماند دوباره باید سری به کتاب کاپیتال یا همان سرمایه ی مارکس زد .

در بخشی از کتاب سرمایه در مورد گذار تاریخی دوره ها که تاریخ را بر مبنای اقتصاد بشریت به شیوه ی درست شرح کرده است با ریز شدن در این قسمت می فهمیم که پیش بینی های مارکس چنان که مخالفین وی ادعا می کنند غلط از آب در نیامده است . مارکس در بخشی از این نوشته چنین می گوید که با نزدیک شدن به پایان دوره های تاریخی، سیستم این دوره ها می کوشند با بکارگیری از شیوه و سیستم های ما بعد خود سعی در بقای خود داشته باشند . در حالی که همین راه حل ها انحلال دوره ی مذکور را سریع تر می کند .

حال در دنیای واقعی و در زمانی به اسم حال، به وقوع پیوستن حرف های مارکس را نظاره گریم .با شدت گرفتن این بحران دیدیم که سران امریکا برای نجات سیستم ماهیتی خود و همچنین بانک ها و بازار مسکن شان، ازامکانات دولتی استفاده کرد و وام های چند صد میلیون دلاری در اختیار شان قرار داد، که بوش یکی از مطرح کنندگان این تئوری یعنی استفاده از امکانات دولتی برای نجات بازار از رکود وبحران ، به جک مسخره ای بدل شد و همه به آن اذعان آوردند که سیستم سرمایه داری برای نجات جان خود به راهکار های سوسیالیستی روی آورده است .

یک نمونه ی دیگر: در اختیار گرفتن بانکهای مهم توسط دولت انگلیس و این یعنی دولتی کردن بازار واقتصاد . بدیهی که نمی توان گفت که این حتما پایان کار سرمایه داری است اما به جرات می توان گفت که این نشانه های شکست سرمایه داری و گذار به سوی سوسیالیسم است چون سران ابرقدرت های جهان برای نجات موجودیت ماهوی خود سوای از جنایت های وحشیانه اش در سراسر جهان بر علیه کارگران و طبقه ی زحمت کش جامعه، دست به دامن طرح های سوسیالیستی برای اداره ی بازار واقتصاد شده اند که این یعنی( خود زنی شدید کاپیتالیسم) ونزدیک شدن به دوره ی گذار  که صد البته این پایان کار نیست و تا طبقه ی کارگر اتحاد خود را به دست نیاورد ، به خود آگاهی طبقاتی نرسد و دور حزب خود متشکل نشود ،رسیدن به چنین مهمی بسیار صعب و نا ممکن است . ما هیچ مسئولیتی در قبال بحران سرمایه داران  نداریم و نباید اجازه بدهیم با قلع وقمع ما به خود سر و سامان  بدهند .