یادداشت هاى شتابزده – ٣ … در تدارک سومین گردهمایى سراسرى ( هانوفر، ١٨ تا ٢٠ سپتامبر ٢٠٠٩ )

همایون ایوانى

جوانان و زندانیان سیاسی
در نخستین دوره یادداشت های شتابزده که به مناسبت دومین گردهمایی سراسری نوشتم، یادآور شدم که به عنوان یک زندانی سیاسی سابق، موضوعات و نکاتی در مورد گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی به ذهنم می رسد، که نوع و سبک و سیاق واحدی ندارند و در عین حال برای رفع ابهامات و ناروشنی ها ضروری است که هر چه زودتر درباره آن ها بحث هایی دامن زده شوند.

 به همین دلیل بهتر دیدم هر نکته را در نوشته ای کوتاه ارائه دهم. می دانم که در یادداشت ها حتما همه جوانب موضوع بحث نشده و یا به پختگی کافی نرسیده اند، از همین رو آن ها را «یادداشت های شتابزده» نام گذاشته ام . انتظار و امیدم این است که سایر علاقمندان و فعالینی که این موضوعات را در خور بحث و بررسی می دانند به تعمیق بحث ها در ماه های باقی مانده تا گردهمایی سوم یاری رسانند و فعالانه نظرات خود را به شکل کتبی ارائه دهند.
***
با برگزاری چهارمین جلسه پالتاکی مرحله دریافت نظرات و پیشنهادات درباره محورهای بحث در گردهمایی سوم به پایان رسید. جمعبندی بحث ها بازتاب خود را در اطلاعیه سوم کمیته برگزارکننده یافته است و تا تاریخ اول اوت ۲۰۰۹ (۲۰۰۹٫۰۸٫۰۱)، علاقمندان و صاحبنظران می توانند مطالب خود را به کمیته برگزارکننده ارسال کنند. امیدوارم، جلسات پالتاکی که در روزهای آتی در "اتاق ایران پویش" برگزار می شود، امکان گزارش دهی کمیته برگزارکننده و نیز بحثهای سازنده شرکت کنندگان را حول موضوعات مربوط به گردهمایی سوم فراهم کند.
در یادداشت قبلی اشاره ای به یکی از موضوعات بحث در گردهمایی سوم، یعنی فعالیت در عرصه بین المللی، داشتم. اما، مسئله بین المللی تنها محور بحث در گردهمایی آتی نخواهد بود. مسئله جوانان و زندانیان سیاسی، زوایای چندگونه ای دارد که در یادداشت کنونی تلاش می کنم، بخشی از آن را بنا به درک خودم بازگو کنم.
کودکان در زندان های جمهوری اسلامی
اولین گزارش های مستند درباره کودکان در زندان را در گزارش چند تن از زندانیان سیاسی زن در سمینار دو روزه هامبورگ درباره زنان ایرانی، ۱۱ و ۱۲ اکتبر ۱۹۹۷ خواندم . گزارشی که از وضع بهداشت روانی کودکان سخن می گفت. از مادرانی که در زیر شکنجه و استرس های دوره بازجویی بایستی به نوزادشان شیر می دادند. از کودکانی که جسم نیمه جان مادرانشان را در زیر شکنجه و یا پس از شکنجه می دیدند. این مطلب، وضعیت بهداشتی کودکان را گزارش می داد. از بیماری هایی که کودکان بایستی بدون دسترسی به پزشک و امکانات درمانی مناسب، در زندان تجربه می کردند. و نیز از سرگرمی هاشان که در جهان خیالی و کودکانه خود با سطل آشغال و تشت پلاستیک، "ماشین بازی" می کردند.
این گزارش و گزارشاتی از این نوع، خبر از زخمی عمیق تر بر پیکر جامعه ما می داد. زخمی که حاصل بیدادگری رژیم جمهوری اسلامی در طول سال های سیاه حکومتش بود. چنین زخمی هنوز سربسته مانده است. جسته و گریخته هایی را شنیده ایم و یا خوانده ایم، ولی این ها، همه، آغاز سفر به جهان سکوت و هراس است که جمهوری اسلامی برای کودکان در زندان ها و شکنجه گاه هایش آفرید. مجازات مادران و پدران به جرم مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی شامل کودکان آنان نیز شده است.
در نخستین گردهمایی سراسری، شکوفه، روزهای ملاقاتش را با پدرش در پشت شیشه های سالن ملاقات زندان به تصویر کشید. در گردهمایی دوم، شاهد تلاش سهراب خوشبویی برای آشنایی ما با جهان زندان از زاویه دید کودکی زندانی بودیم . مرضیه از "زندان سیاسی و کودکی هایم" سخن گفت. ولی همچنان بسیاری از پرسش ها در این وحشت سرا بی پاسخند…
به راستی چند کودک اینک در زندان های جمهوری اسلامی هستند؟ چند "کودک زندانی" در سال های اخیر دوباره به عنوان فعال سیاسی نسل نوین به سلول ها برمی گردند؟ با توجه به این که اغلب کودکان به همراه مادرانشان دستگیر می شوند، ارتباط افزایش دستگیری فعالین زن با افزایش کودکان در زندان چگونه توضیح داده می شود؟ چگونه می توان تلاش های روشنگرانه در این زمینه را به هم پیوند داد و نظارتی وسیع تر درباره وضعیت کودکان زندانی در زندان های جمهوری اسلامی داشت؟ و کوتاه سخن اینکه: چه راه حلی برای این فاجعه می توان یافت؟
تراکم سخنرانی ها در دو گردهمایی پیشین مجال نداد تا با فرصتی بیشتر به این جنبه از تجربه سرکوب و زندان بپردازیم. تجربه ای که اینک، بخشی از آن، توسط کودکان آن دوره و جوانان امروز بازگویی می شود. ژرفا بخشیدن به بحث ها و امکان تبادل تجربه با جوانان، زندانیان سیاسی سابق و فعالین سیاسی که این فاجعه را به عینه تجربه کرده اند و  پژوهشگرانی که در این زمینه کار کرده اند، نیازی غیرقابل چشم پوشی است که امیدوارم گردهمایی سوم تا حدودی به این نیاز پاسخ دهد.
زندانیان سیاسی نوجوان و جوان:
زندان و تجربه آن در نسل نوین مبارزین
فقط کودکان در زندان به جرم فعالیت والدینشان دستگیر نمی شدند. بسیاری از زندانیان سیاسی سابق، در بندها شاهد دستگیری و حتی اعدام کودکان، نوجوانان و جوانان بوده اند. دختر و پسر بچه های بین ۱۰ تا ۱۲ سال، نوجوانان ۱۳ تا ۱۹ سال (به اصطلاح "تین ایجر"، که هنوز در محدوده تعریف جهانی از "کودک" قرار دارند) و جوانانی که برخی هنوز مجال پایان تحصیلات دبیرستانی خود را نیافته بودند، همگی به جرم ضدیت با "اسلام" و "مسلمین" بایستی شکنجه می شدند، بازجویی های وحشیانه را تحمل می کردند و بعضا به حکم حاکم شرع اعدام می شدند. در گزارش زنان زندانی که در بالا به آن اشاره کردم، می خوانیم که:
«در مقاطع مختلف، ترکیب سنی زندانیان متفاوت بود. در سال ۱۳۶۰ از دختر بچه های ۱۲ ساله تا زنان ۷۰ ساله در زندان به سر می بردند. اما اکثریت زندانیان را دانش آموزان تشکیل می دادند و سن آن ها زیر ۲۰ سال بود. می توان گفت در این سال میانگین سنی زندانیان بین ۱۶ تا ۱۷ سال بود.»
 
این امر اختصاص به سالهای دهه شصت ند
ارد. در تظاهرات و اعتراضات تیر ماه ۱۳۷۸ که به عنوان قیام دانشجویی از آن یاد می شود، ۵۰ در صد دستگیرشدگان بنا به آمارهای داخلی نیروهای امنیتی رژیم، دانش آموزان و نوجوانان هستند (رجوع کنید به ۱۶ ساعت مذاکرات مسئولین حراست نیروهای انتظامی ج.ا، تحت عنوان "همایش کوثر").
در گردهمایی دوم سورنا هدایت با سخنرانی تحت عنوان "موج نوین جنبش دانشجویی: سرکوب ها و ضرورت پیوند تجارب دو نسل" تلاش کرد تا گزارشی از تجارب جنبش دانشجویی در دوره پس از اعتراضات و تظاهرات تیر ماه ۱۳۷۸ به حاضرین ارائه کند. نیرو و توان نهفته در جنبش جوانان و دانشجویان، چنان است که با هر خیزش نوین، انبوهی از فعالین جنبش جوانان توسط رژیم بازداشت و شکنجه شده و به نسل نوین زندانیان سیاسی ایران می پیوندند.
 
 
 
فرزندان بازمانده از سرکوب ها و کشتارهای دهه شصت
اینک چند سالی می شود که مراسم های بزرگداشت در خاوران با حضور برجسته فرزندان جانفشانان و جانباختگان همراه است. جوانانی که به "خاله"ها و "عمو"های خود کمک می کنند تا یادمان ها در خاوران بهتر برگزار شود. آنان با این خاله ها و عموها از سال ها پیش در صف های ملاقات در زندان های اوین، قزل حضار، گوهردشت و انبوه زندان های دیگر در شهرستان ها آشنا شده اند. با ماشین آنها به ملاقات پدر و یا مادرشان آمده اند. پس از ملاقات، در حالی که اشک در چشمان خاله یا عمو بوده، این عموها و خاله ها، سعی کرده اند آنها را بخندانند و برایشان "کمی قاقا لی لی" بخرند… حالا دوره "قاقا لی لی" گذشته و این جوانان به دادخواهی برخاسته اند. پاسخ می خواهند و پاسخ می جویند. تشکیل کمیته جوانان ایرانی در کشورهای مختلف و از جمله در آلمان، بلژیک و فرانسه، نیز یکی از روندهایی است که این خواست را برجسته تر از پیش مطرح می سازند.
علاوه بر این، برای کاری متمرکزتر و قوی تر در این زمینه ها، پیشنهادات مختلفی رسیده که تاکنون نیز موضوعیت خود را حفظ کرده است. از پیشنهادات در خور توجه در این زمینه، پیشنهاد لیلا دانش بود که با بیانیه ای تحت عنوان "مادرم کجاست؟ پدرم چه شد؟" مطرح شد . او در توضیحی درباره این بیانیه نوشت:
«چند سال پیش وقتی که پینوشه را بازداشت کردند و بحثهای زیادی در مورد جنایات انجام شده در طول حکومت او در سرتاسر جهان شد، عده ای از بچه های نسل دوم شیلیایی در سوئد در یک اقدام سمبلیک شکایتی تنظیم کردند. از پینوشه که مسبب کشتار و ناپدید شدن مادران و پدران آنها بود. این بحث را به همراه پسرم دنبال می کردیم و از آنجا که خود ما هم یکی از مثالهای وقایعی از این نوع بودیم، در مورد اینکه کاش می شد ما هم این کار را می کردیم، حرف زدیم. معضلات و مسائل عدیده روزمره زندگی در این سالها این موضوع را به حاشیه برد، بدون اینکه از ذهن ما حذف شود. یک علتش قطعا این است که انسان ناخودآگاه تلاش می کند سراغ بخشی از خاطرات زندگی اش که تلخ هستند، نرود تا بتواند به زندگی ادامه دهد! در هر صورت با توافق پسرم تصمیم گرفتیم که بالاخره این ایده را با عده ای مطرح کنیم. نکته بسیار مهمی که انگیزه طرح این ایده را تقویت کرده، این است که این بچه ها، بچه هایی که از حضور پدر و مادر در زندگی شان (در ارتباط با سرکوب و اختناق) محروم شدند، باید احساس کنند که می شود راجع به این تجربه با صدای بلند حرف زد؛ می شود با دیگرانی که خود این تجربه را داشته اند نزدیک شد و از تنها نبودن در تحمل چنین مصایبی کمی احساس آرامش کرد. اما این کمترین نتیجه آن است. دامن زدن به چنین اعتراضی (یا کاری) در عین حال که از نظر مستند کردن بخشهای دیگری از سرکوب حکومت اسلامی اهمیت دارد، از نظر بالا بردن آگاهی و وقوف به جنبه های دیگری از حقوق پایه ای انسان هم مهم است.
از میان امکانات موجود تصور من این بود که شاید مناسبترین جایی که می شود چنین ایده ای را در آن پیش بود، در کنار فعالیت هایی است که در رابطه با مساله زندان و زندانیان سیاسی شده است. اما روشن است که فقط بخشی از آسیب دیدگان در این گروه در ارتباط نزدیک با زندان و زندانی سیاسی هستند. برخی آنها هستند که مادران و پدران خود را حتی پیش از آنکه دستگیر شوند از دست دادند و یا صرفا بدلیل اختناق و پیگردهای پلیسی از بودن در کنار آنها محروم شدند. و  همچنین گروه قابل توجهی کسانی هستند که پدران و مادران شان بدلیل شرکت در مبارزه مسلحانه در کردستان در کنارشان نبودند. این عده بدلیل ویژگی های جامعه کردستان و توده ای بودن اعتراضات در مقابل حکومت تجارب شان متفاوت است و دقیقا بهمین دلیل حضور آنها در این حرکت می تواند برای دیگران، خصوصا آنها که با مشکلات پیچیده روحی، عاطفی و اجتماعی تا همین امروز مواجه هستند، بسیار مفید باشد.»
به یقین می توان گفت که تلاش های بزرگ و کوچک بسیاری در این زمینه انجام شده، می شود و در آیند نیز دنبال خواهد شد. با این حال، اگر بتوان حرکات و تلاش های موازی در این زمینه را به یکدیگر نزدیک تر کرد، آنگاه امید جهشی قوی تر برای شکل گیری جنبش جوانانی است که در طول سه دهه حکومت جمهوری اسلامی نه فقط شاهد دستگیری، زندان، بعضا اعدام والدین یا بستگانشان بوده اند، بلکه خودشان نیز از چنین فضای نظامی پلیسی ای آسیب دیده اند. این جوانان، فقط محدود به بازماندگان کشتارهای زندان نمی شوند، بلکه انبوه جوانانی که به همراه خانواده، تجربه گریز از چنگال پاسداران و ماموران وزارت اطلاعات را تجربه کرده اند، سرنوشت مشابهی دارند که با
احساس همبستگی و علاقه به چنین مباحثات و مطالباتی توجه می کنند. گردهمایی سوم، بایستی فضایی برای دیدار این جوانان با یکدیگر باشد. دیداری که مطمئنا فضای تبادل نظری آفرینشگر را برای علاقمندان به این جنبش فراهم می کند. 
همایون ایوانی،
دوم ماه می ۲۰۰۹

پس از نوشتن مطلب: دو خبر امروز انتشار یافته است که بدون تفسیری بایستی آن را در اینجا ذکر کنم:
۱- انتقال پیکرهای قتل عام شده‌گان سال ۶۷ از خاوران به مکانی نامعلوم.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران: نیروهای لباس شخصی در تاریخ شنبه ۵ اردیبهشت ماه اقدام به خاک برداری قسمتی از گورستان و انتقال پیکرها از خاوران کردند.
بنابر گزارش‌های موثق دریافتی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح روز مذکور در تاریکی هوا، نیروهای لباس شخصی با استفاده از چندین دستگاه کامیون و لودر اقدام به خاک‌برداری از قسمت جنوب شرقی گورستان خاوران که تعلق به گورهای دسته‌جمعی دارد و سپس خاک‌ریزی جدید در آن مکان کردند.
خانواده‌هایی که در تاریخ مورد اشاره به گورستان مذکور مراجعه کرده بودند، ضمن مشاهده‌ی آثار حرکت ماشین‌های سنگین و هم‌چنین خاک‌ریزی در این نقطه، قسمت‌هایی از اسکلت اجساد را که در خاک‌برداری منتقل نشده بودند و به سطح زمین آمده بودند را مشاهده کردند.
هم‌چنین تنی از خانواده‌ها به مجموعه گفتند مقداری از بقایای اجساد مورد اشاره را به‌عنوان مدرک برداشته‌اند. این در حالی است که این اجساد به مکان نامشخصی انتقال پیدا کرده‌اند و خانواده‌ها هیچ اطلاعی از محل جدید ندارند.
گورستان خاوران محل دفن هزاران زندانی سیاسی قتل عام شده در سال ۶۷ است و در این رابطه مهم‌ترین سند محسوب می‌شود. از یک‌سال قبل پروژه‌ی تغییر کاربری این مکان در دستور کار قرار گرفت که با مخالفت خانواده‌های بازمانده‌گان همراه شد.
نیروهای امنیتی ضمن اقدام‌هایی هم‌چون ممانعت از حضور خانواده‌ها حسب برنامه‌ی هر جمعه‌ی آنان در گورستان، اقدام به جوش دادن در فلزی اصلی این مکان کرده‌اند. هم‌چنین این نیروها در دفعات متعدد به ضرب و شتم خانواده‌ها و کندن پلاک اتومبیل‌های آنان پرداخته‌اند. این نیروها به خانواده‌ها اعلام کردند از این پس تنها زمانی که اعلام می‌کنیم، اجازه‌ی حضور در مزار را خواهید داشت.
۲- اسامی تعدادی از دستگیرشدگان روز اول مه
فعالان حقوق بشر در ایران: با به خشونت کشیده شدن مراسم روزجهانی کارگر در پارک لاله تهران دهها تن بازداشت گردیدند. منابع مطلع از بازداشت بیش از صد شهروند و فعال کارگری گزارش می دهند. اسامی بازداشت شدگانی که تاکنون هویت آنان محرز گردیده است به شرح ذیل می باشد:جعفر عظیم زاده (رییس هیئت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران)، منصور حیات غیبی (از اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه)، شاپور احسانی راد (نماینده اخراجی کارگران کارخانجات نورد و پروفیل ساوه)، بهزاد خباز، غلامرضا خانی، خانم ثقفی، مریم حاج محسن، پروانه قاسمیان، فاطمه شاه نظری، شریفه، محمد فرجی، زانیار احمدی، محمد اشرفی، علی رضا تقفی ، محسن تقفی ، سعید مقدم،سعید یوزی،بهروز خباز، مریم محسنی و فایق کیخسروی و زانیار احمدی، نجما رنجبران، علی معدب، سعید سجودی، جمال سید علی، سیروس رهیاد، خمید قربانی، سید جواد موسوی (از فعالان دانشجویی) و یکزاد زنگنه، امیریعقوبعلی، کاوه مظفری ، پوریاپوشتاره، طاها ولی زاده، جلوه جواهری (از اعضای کمپین تغییر برای برابری)
 
 
  http://dialogt.org/seminar/Shetab_1.pdf  
 http://dialogt.org/seminar/yaddasht2_iwani.html
http://dialogt.org/seminar/yaddasht3_iwani.html  
http://dialogt.org/seminar/yaddasht4_iwani.html
http://dialogt.org/2009/gerdehamaii2009/Et_3.html
http://dialogt.org/shomareh2/2dint2.pdf
http://dialogt.org/seminar/Seminar_Khoshbouei.htm
http://dialogt.org/shomareh2/2dint2.pdf
http://dialogt.org/seminar/bayanieh_danesh.html