مقایسه انشعاب اول و دوم در حزب کمونیست. و شوینیسم زدگی ناخودآگاه! وچند توصیه توجه به : ناصرزمانی

مقایسه انشعاب اول و دوم  در حزب کمونیست. و شوینیسم زدگی ناخودآگاه!

وچند توصیه توجه به : ناصرزمانی

تشکیلات حزب کمونیست و کومه له ادعا نکرده اند که حزب پرفکتیونیسم هاهستند. ما انسانها در تصمیمگیریها وسیاست روز خواه ناخواه دچار اشتباه شده وخواهیم شد واین بمعنی سقوط سیاسی ونابودی ما از سخره کمونیسم نباید محسوب بشود. اما بصورت جمعی، مرتکب اشتباهات نابخشودنی تاریخی شده ایم. یکی از این اشتباهات عدم خلعید از منصور حکمت وحمید تقوایی بعنوان م‌ره های جنجال برانگیز در پلونوم ١۶ است. تاثیرات مخرب این اشتباهات جمعی، هنوز هم برپیکر حزب کمونیست و بخصوص کومه له در جنبش کردستان نمایان و دردسرآفرین برای جنبشی بوده که ما جهت بسرانجام رسانیدن آن به میدام آمده بوده ایم.

اولین اشتباه مااین بود که جمعیت” سهند” را به درون کومه له راه دادیم. که آنان با پهن کردن صفره آرمانهای دیرینه بوررژوازی ناسیونالیسم ملی مذهبی ایرانی خود، کردستان ،کومه له وسپس حزب کمونیست را به میدان زدوخورد ایدئولوژیک کلیشه ای خود تبدیل بکنند. ٢-  ما نتوانیستیم با بکارگیری ابزار تسکیلاتی از پلونوم ١۶ محفل سکت  اروپا نشین سهند را خلعید و از حزب کمونیست بیرون کنیم. ٣- ما نتوانستیم با دلائل اقناع کننده و ملموس سیاسی ازروی آوری رفقای مبارز و خوبمان به صفوف این سکت دربحرانهای ٣دهه قبل جلوگیری کنیم. ۴- ما نتوانسته ایم با بکارگیری پروژه های سیاسی تاریخی حقایق پشت پرده ” سهند واتحاد مبارزان” در صفوف کومه له رابازگویی وجزئیات آنر درپروژه های تبلیغاتی علیهه عوامفریبیهای آنان بکار بگیریم. ۵- مانتوانسته ایم اسناد سیاسی تشکیلاتی مربوط به سخنرانیها وجلسات ک م وپلونوم هارا از دسترس تیم سهند دراروپا خارج کنیم تااز کلیپ، تحریف و سانسور آن در اسناد مجموعه آثار دروغین جلوگیری بشود. ۶- بی توجهی وشاید کم دانشی ما دربرخورد به آزادیهای سیاسی موجب شده است که دارودسته ای دیگر” بنام حکمت و حکمتیسم” دربیخ گوش کومه له سبز شوند واینباردر آینده با “حکمتیسم کوردی ” در جنبش کردستان دردسرآفرینی بکنند.

اینجاست که سخنرانی ابراهیم علیزاده در روز کومه له، ویا ازفراخوان اوبه طرفداران کومه له، باتحریفات مواجه میشود. ویا اینکه (نشعاب اول  وانشحاب دوم) را “ناخودآگاه”یکی چپ وکمونیستی و دومی را راست وناسیونالیستی میداند بدون اینکه به انگیزه های سیاسی ایدئولوژیک فرقه سهند در کومه له توجه کرده باشد ویا اینکه شناختی دقیق از انگیزه آنان داشته باشد. جای تاسف استکه رفیق ناآشنای ما به جریان سهند میگوید کگ گویا: دلیل فرار جمعی(انشعاب اول) اینبوده حزب نتوانسته است در محقق کردن اهداف اولیه اش به حزب”” رهبران کارگری”” تبدیل شود  و به عبارتی، از یک زاویه چپ کمونیستی تشریف به فراربردند. ودر ادامه به انشعاب دوم میپردازد.

دلیل اینکه من راوادار کرد که در این رابطه چیزی بگویم، احساس کردم که کسانی هستند که اوولآ بطور زنده دربطن اختلافات اواخردهه ٧٠ عملا قرارنداشتند. دوومن،  در رجوع به اسناد تشکیلاتی به انبوه تحریفات و سانسورهای صورت گرفته توجه نمیکنند. این دوست نازنین ما گفته های لفظی و ادبی حکمت وطرفدارانشرا سرلوحه سوسیالیستی بودنشان قرار میدهند. سوومن از نییت درونی حکمت بعنوان خط دهنده اصلی ماجراجویهای دایی جان ناپلئون به حساب فداکاری،جان وزندگی هزاران مبارزکمونیست کومه له بی اطلاع هستند .چون زمان گفته های حکمت باشرایط سیاسی اجتماعی ایران را نمیتوانند مقایسه بکنند. بدلیل اینکه نمیدانند در آن زمان مشخص درعمق ایران چه خبر بوده است. چهارم، اصلا این همه شتاب وتعجیل درسیاست تخلیه وفرار(درمدت زمان کمتردوسال) سوال برای طرفداران ایشان ایجاد نمیکند که یاباید کاسه ای زیر نیمکاسه فکری باشد ویا اینکه یک پای این ایدئولوژی لنگ بوده باشد ویا خدای ناخواسته دلیل این همه تعجیل وناسزاگویی وناسیونالیسم سازی وتبلیغات پوچ وپرر وبه زیر سول کشیدن شعن و ارزشهای سیاسی و اخلاقی پیشمرگ کومه له توسط حکمت وپرستوی پیام برش “حمید تقوایی “به تمام اروپا و کردستان “” کلکی “”درکارباشد؟؟. جواب این سوالات را آنها باید بدهند و نه من.

حتمه ن چون آنها گفتند که دلیل هجرت شان اینبوده که ” ما،کومه له ایها ” علی الرغم همه سنگینیهای بار مبارزات سیاسی و نظامی در کردستان”وبحرانهای پایان جنگ ایران و عراق درآن دوران، نتوانیسه ایم”” حزب راکارگری”” کنیم، باید باورکرد که منصور حکمت راست میگفت؟ اگر چنین باشد که پیداست که چنین است، نشانه سادگی آدمها ست. امما از نظرمن  نه کارگری کردن یک حزب باچند جمله وحکم بازوبسته وتئوری ساختگی عملی وممکن است، نه تشکیل سوسیالیسم وکمونیسم ونه تغییر وآموزش فرهنگی یک جامعه متلاشی و قرونوستا زده، سنتی، شیعه سیاسی وعقبمانده به این سادگی ممکن است. هیچ تغییری به سادگی در یک سرزمین عجایب وغرق در سنتهای مذهبی ممکن نخواهد بود. بنابر این من فقط به این دو مسله در مقایسه با گفته های م. حکمت میپردازم وبه اختلافات خصوصی ومچگیری دوست حکمت زده تاخیرکرده ما، ازابراهیم علیزده، کاری ندارم. من معتقد هستم مسله انشعاب اول هنوز جواب کامل خودرا دریافت ننموده است وجناب حکمت به ناسیونالشوینیسم ملی مذهبی احساس همدردی سنتی تاریخی وماوراء الطبیعی نزدیکتری داشت تا طبقه کارگر و تخیلات واهی از این قبیل.

گویا انشعاب اول از سر کمونیزمخواهی حکمتیها بود وانشعاب دوم از سر عقبگرد بخشی از کومه له به ناسیونالیسم.

اولا انشحاب اول، به بهانه “” کارگری وکمونیستی “” راتوضیح خواهمداد که در بطن خود ازسالها قبل  یک حرکت سازمانیافته وبینشها ونیت ناسیونالشوینیستی درآن دخیل بود .حتتا تشکیل حزب کمونیست که قرار بودآرمانها واهداف سیاسی ایدئولوژیک سهند “”” در کردستان”””را نمایندگی بکند، بدلیل تاثیرات عمیق کمونیستهای کردستان (کومه له) خود حزب برای حکمت که در کومه له متمرکز بود برایش به دردسر تبدیل شده بود. ازسوی دیگر کار اصلی فرقه سهند، سازماندهی وتعلیمات فرقه ای پشت پرده رادیکالیسم یعنی تحریکات وتحقیر چپ سنتی ایرانی  ازیکسو،وادامه تحقیر حزب دمکرات ازسوی دیگر بانام وسوژه های ایدئولوژیک به اصلاح ضدیت باناسیونالیسم کورد که استراتیژی آنرا در” جنگ کومه له ودمکرات” میتوان جستجو کرد، پایه های اصلی این استراتیژی جهت بهمریختن تعادل درونی جنبش کردستان بود. “”””””این سفر تاریخی سهند درست شبیهه همان کاری بودکه در سال ١٩١٨ تا ١٩٢١ یک گروه از مجلس ایران که(مجلس) توسط متفقین (روسیه و بریتانیا) منحل شده بود، بنام پارلمان در تبعید” به کردستان آمدند و جهت تهیج کوردها که دارای نیروی نظامی متمرکزتری از کل نیروهای نظامی ایران بودند، به جنگ علیهه روسیه و بریتانیا کشانیدند تا بعدها دشمنی کوردها با متفقین بعنوان یک لکه سیاه سیاسی نگریسته و هیچگاه از استقلال کوردها پشتیبانی نکنند.”””””””. اگر به جمهوری مهاباد توجه کنید، روسها دقیقا همین کار راکردن. با آرامش آنرا ساختند واما برای نابودی آنرا تحویل ژنرالهای شاه دادند که توسط آمریکا آموزش ددیده بودن ونابود کردند.

 برای ما کمونیستهای کردستان، کمونیسم وباورهای کمونیستی بمعنی صلح دوستی،ارتقای فکری  کل جامعه، سازماندهی وایجاد تشکلهای ریز ودرشت اجتماعی بود. اما بینشهای “سهند” صفوف ما کمونیستهای کومه له را به جنگجویان وتندروهای خطرناک از لحاظ ایدئولوژیک تبدیل کرد ودرکردستان و درایران  چون کشوری عقبمانده وبیدر وپیکر سیاسی مثلثهای بورژوازی وپرولتاریا ترسیم وهمه را بجان هم انداختند.

باادامه جنگ ایران وعراق، جنگ کومه له و دمکرات میتوانست به حفظ نیرو، سازماندهی رژیم در کردستان کمک کند. این بخش ازپروژه حکمت درکردستان حتتا اگر با یک انگیزه کمونیستی ومبارزه باناسیونالیسم صورت گرفته باشد،خودکشی جنبش کردستان بدست خود بود. نه کمونیسم این معنی رامیدهد ونه جامعه کردستان از جمله کارگران و دهقانان که باما روبرو بودند خواستار این اوضاع بودند. غیرمنطقی هم نیست اگر تصور کنید که در آن دوران جمهوری اسلامی نمیتوانسته که همزمان جنگ کردستان و جبهه های جنگ ایران و عراق را سازمان بدهد. بنابرگفته های فوق شروع جنگ داخلی نمیتواند با اطاقهای فکری جمهوری اسلامی برای کردستان دور ازمنطق باشد.این پروژه از دو سو هدایت میشد. ازیکسو خاستگاریهای پی درپی رژیم ازعبدالرحمن قاسملو که به حاکمان جدید ایران بپیوندد وعلیهه کمونیستها وارد جنگ بشود. از سوی دیگر تحریکات ایدئولوژیک مارکسیسم شبهه انقلابی “عجایبات حکمتی “که تاقبل از آن کمونیستهای کردستان جزو صلح جویان ومتحد کنندگان مردم و احزاب حاضر در صحنه مبارزات کردستان علیهه رژیم بودند. اما استفاده ابزاری حکمت از حزب کمونیست جهت ضدیت ودشمنی باناسیونالیسم و تحریک وتحقیر حزب دمکرات توسط کمونیستهای مدل جدید وهول دادن قاسملو به دامان جمهوری اسلامی و دستبردن آنان به اسلحه علیهه کومه له بود. (( اعلان جنگ وجزوه کاره ساتی هه ورامان و قطعنامه پایانی کنگره دوم کومه له رابخوانید)) ادبیات آن جزوه را با مقالات مندرج در کارگر کمونیست سهند ویا قطعنامه کنگره ٢کومه له برای نمونه، و جملات آنرا مقایسه بکنید تا متوجه شوید که این سهند است که در سال١٣۵٩ سخن میگوید. هرچند منصورحکمت میگوید که او اصلادرجریان مباحثات کنگره ٢ نبوده ! اما او از دوسال قبل بامقالات مندرج در ” کارگر کمونیست” کومه له را تعقیب و از طریق تشکیلات تهران به آنان خط میداده است.

بنابر این شرایط قبل از انشعاب اول با تشکیل حزب کمونیست که هدفش در آن دوران هجوم ایدئولوژیک به مخالفان جمهوری اسلامی توسط “حکمت بود” و شروع جنگ داخلی که جامعه کردستانرا به مثلت بورژوازی وپرولتاریا تشبیهه میکرد بدون اینکه رهبران کومه له ابتکارعمل را دردست گرفته وبجای جنگ، کردستانرا بین خود موقتی تقصیم بکنند، جنگ  مسخره پرولتاریا و بورژوازی را آغاز کردند وتا شکست و عقبنشینی کامل بمدت نیم دهه، آنرا ادامه دادند. انشعاب اول درانتهای همان جنگ وهمان دهه اول رویداد.

انشعاب اول در شرایطی رویداد دوسال ونیم از پایان جنگ ایران و عراق، پایان جنگ کومه له و دمکرات بازشدن فضای بین المللی علیهه صدام جنگ خلیج وبحرانی شدن منطقه ، از سرگذرانیدن دو بحران (یکی جنگ داخلی و دومی صحلح ایران وعراق) ویک پیام جدید هم داشت. واین اینکه کوردهای عراق میتوانستند ازشرایط حاکم برمنطقه استفاده بکنند. استرس حکمت در سازماندهی سریح تخلیهه منطقه نه از سرمنافع کار گر و زحمتکش(که دوست زمانی مابه گفته طرفداران حکمت ،آنرا عدم کارگری شدن رهبران حزب میداند) بلکه از تاثیرات آتی جنبش کوردهای عراق وزنده شدن و جهانی شدن مسله کوردها در خاورمیانه بود که هراس منصور حکمت رابرانگیخته بود. منصورحکمت بدلیل” تراومایی” که از برخوردش با جلال تالبانی و عزالدین حسینی داشت، تصورمیکرد که جنبش نوین ناسیونالیسم کوردی،هرچه او کاشته است(حزب کمونیست وکومه له) رابزودی میبلعد.

 بازگویی تاریخ شفایی کومه له از زبان.م حکمت: او میگوید، کنگره سوم برنامه حزب کمونیست ایران را تصویب می کند. در کنگره سوم، الان که به آن نگاه می کنیم خیلی اوضاع سمبولیک است. سه تا مدعو و سخنران داشتند در کنگره سوم که در محل زندان وقت کومه له برگزار گردید( اطراف مرز):  جلال طالبانی،عزالدین حسینی و من. این سه تا آمده بودند که روی آن کنگره تاثیر بگذارند. یعنی الان که نگاه می کنی هرسه تاشان رامی بینی.هنوز این آدمها هستند و هنوز خط مشی هایی را نمایندگی می کنند. جلال طالبانی و عزالدین حسینی هر دو نگران کومه له بودند. نمی خواستند که کومه له پای تشکیل حزب کمونیست ایران برود، نمی خواستند برود پای این خط مشی. تنها کسی که از خود کومه له در آنجا حرف زد، عبداله مهتدی بود. چهار نفر سخنران پیش از دستور داشتند. کسی که آنجا حرف زد و بُرد، من بودم یعنی خط مشی اتحاد مبارزان کنگره سوم را گرفت و برنامه حزب در آنجا تصویب شد. جلال طالبانی و عزالدین حسینی به عنوان آدمهای بازنده کنگره سوم از آنجا بیرون رفتند، با وجود اینکه آدمهای محبوب بودند و با احترام کامل، پروتوکل دیپلماتیک به هر دوی آنها ارائه شد. کنگره سوم کنگره ای بود که در آن اتحاد مبارزان آمد و جواب اتحادیه میهنی و ماموستا شیح عزالدین را داد و حرفش هم به کرسی نشست و همه آماده بودند و تصویب کردند و رفتند.

با اینکه مدتها قبل از انشعاب بیش از نیمی از حزب دمکرات تحت رهبری (شورشگێر) جداشده بودند ودر کنار کومه له بودند. طراحان ” کمونیسم کارگری” حتتا مخالف این نوع روبط نیز بودند وبه هیچکدام از رهبران کورد در حزب کمونیست هیچگونه اعتمادی نداشتند. منصور حکمت در تاریخ شفایی خود بارها به این وحشتزدگی از جنبش دوباره کوردها اشاره میکند  تا آنزمان وقبل از پلنوم ١۶نیز هیچ نشانی ازتشکیل یک حزب دیگر نبود بلکه بحث برسر سیاست سازماندهی وکارگری کردن حزب بود که ما مخالفتی نداشتیم.

بااینکه منصور حکمت خود بر این امر کاملا آگاه بود که بحثهایش در جامعه ایران هیچگونه خریداری ندارد. سخن گفتن از رهبران کارگری، فعالیت مخفی وتعاریف بیخودی و من درآوردی از زندگی کارگر که گویا گذشته از خم شدن زیر فشار کار، گرانی، جنگزدگی، فقر، کارکردن چند شیفته ، سرکوب، کنترل بسیج کارخانه، بسیج مدرسه، بسیج کوچه و محله وهزاران بدبختی دیگر، بایستی با زور به کمونیست هم تبدیل میشد وانقلاب سوسیالیستی هم سازمان میداد. همانگونه که آقا از ناچاری فرموده اند همه کارگرها اتوماتیک عضو ماهستند. چون عزب کمونیست حتتا یک عضو در داخل ایران (نه کردستان) نداشت. اینجاست که التقاط سیاسی آشکار میشود. مگرکارگر بودن افرد باید بمعنی کمونیست بودن آنان باشد؟ مگر نمیشود کارگر بود، نامز خواند، اسلامی بود، ناسیونالیست بود، شیوینیست بود، سلطنت طلب بود؟  اینجاست که تا قبل از تهدیدات وحمله عراق به کویت مسله جداسازی وحزب مطرح نبود. تمام حزب جهت پیشبرد سازماندهی کارگری ( تعاریفی که در بالا خواندید) متفق القول بودند. اما ما این مسله کمونیسم کارگری وسیاست سازماندهی را(شخص من) توسط حزب کمونیست در چندین دهه پیشبینی میکردم. نه در عرض ۶ماه همانگونه که حکمت فرموده وعملی کردند. پس دلیل این شتابزدگی کارگران نبودند بلکه افراد کومه له ایها در حزب کمونیست بودند. ما به این طیف اعتماد کامل داشتیم اما انها همچون “نمایندگان مجلس در تبعید ١٩٢٠ “بما مینگریستند.

 هجوم به ناسیونالیسم وفراخوان پلونوم ١۶ ودادگاهی سران (کورد)کومه له وحزب کمونیست  آغاز میشود. حزب کمونیست کارگری، زاده جنگ طوفان صحرا درخلیج است .اگر کسانی هستند که گمان میکنند که “تولد کمونیسم کارگری” در آن شرایط حساس (درعراق)جهت دفاع از ارزشها و آرمانهای کمونیستی وحفظ منافع طبقاتی کارگران ایران بوده است، دچاریک اشتباه ناگسستنی شده و باید تاکید بکنم ، دریک کلام گول خورده اند. چون در ایران در آنزمان مسله یک انقلاب بهیچ وجهه مطرح نبود وکارگران وکل جامعه ایران پس از جنگ ایران وعراق ونابودی زیرساختهای اقتخادی وانسانی، مرحله  دوم ودوره دوم در ترانسفورمیشن خود رابعنوان کارگر اسلامی را شروع کرده بودند. جمهوری اسلامی باکنترل کامل مراکز تولیدی توسط شورای اسلامی و بسیج ومساجد این پروسه را آغاز کرده بود. منصور حکمت از آن اوضاع داخلی بی اطلاع بود.در آن شرایط، پس از اشغال کویت، آنچه که مطرح بود مسله کوردها و آنهم در کردستان عراق بود . ما (کومه له)بعنوان اپوزسیون کورد سالها بود در کردستان عراق حضور داشتیم . پس ،انشحاب اول نه به کارگران ایران هیچگونه ارتباط فیزیکی وروحی، اخلاقی و ایدئولوژیک سیاسی داشت ونه به حزب کمونیست هیچگونه ارتباط ایدئولوژیک وسیاسی داشت. حتتا اگر مسله ازهمپاشیدن بلوک شوروی بعدها بهانه قرار داده میشد، نه حزب کمونیست در درون طبقه کارگر نفوذ داشت وشناخته شده بود ونه کارگر ایرانی باپروسس های تبدیل شدن به کارگر اسلامی هیچگونه ربطی به اردوگاه سوسیالیسم شوروی داشتند. در ضمن، نقد شوروی یکی از پایه های سیاسی حزب بود. بود ونبود شوروی تاثیری برکار ما نداشت.

چهل گام به پس !

!منصور حکمت در پلونوم دوم حزب کمونیست در آوگوست ١٩٨۴ میگوید: ما می خواهیم حزبی را بسازیم مطابق یک نقشه از پیش تعیین شده.

شاید بازگویی همین جمله آخر در پلونوم دوم حکا، که تقریبا یکونیمسال از تولد حزب میگذرد، کافی باشد که مشخص شود که جریان پشت پرده بدون توجه به مسائل ومشکلات مطرح دردرون جامعه ومسائل توده ای کردستان وبدون کوچکترین توجه به ضروریاتیکه خود جامعه ایجاب کند، صرفاو باتکیه به و تهییج نیروی نظامی کومه له نقشه حزبسازی درسرداشتند.

 در واقع هدف اصلی آنان جنبش کردستان و کومه له بود. منصور حکمت موفق شداز کومه له ،کادرواعضای آن بعنوان نیروی فیلتر شده خود بامعیارها و” اصول خودساخته مارکسیسم انقلابی کالای بنجل بازارکساد سیاسی ایدئولوژیک خود بانام وآدرس بینشان طبقه کارگر بیخبر،کمونیسم جنگی به کردستان صادر کند وبخشی از کومه له را به مریدان ومرشدان درجه یک خود وبکارگیری آنان “بانام سوسیالیسم وکمونیسم” علیهه جنبش کردستان وجنبشهای کوردستان بکاربگیرد. همینطور هم شد. همین الان، همین امروز بهترین بدگویان نصبت به جنبشهای کوردی مریدان حکمت هستند که پس از ٣دهه هنوز هم متوجه نیستند چه بلای برسرشان آمده است. که از بخت بد کوردها، خودشان” کوردزبان هستند”.  دلیل این سادگی وفریب قریب الوقوع هم یک بحث پسایکو سایکولوژی تاریخی بسیار طولانی است که به فرهنگ سیاسی اجتماعی وبرابری طلبانه وخوشباوری کوردها مربوط است که جایش اینجا نیست. که درواقع از سادگی وانقلابیگری کوردها سوء استفاده ایدئولوژیک تهییجی شده بود. خواننده میتواند به جملاتیکه منصورحکمت دررابطه باملاقات با دونفر از فرستادگان کومه له درتهران در رابطه به شخصیت آنان میگوید، در زیر میاید توجه بکند.

منصورحکمت راجع به ملاقات اول باکومه له ایها در تهران میگوید: یادم می آید که عمر ایلخانی زاده همانجا گفت برویم و وحدت کنیم و خوابید و گفت من خسته شده ام و باید برویم هرچی زودتر وحدت بکنیم. سعید یزدیان گفت بیخودی قول نده و تازگی هم فکرمی کنم که عمر در کمیته مرکزی کومه له هم نمانده بود ولی این گویا هیچ تاثیری روی اتوریته اش نداشت، چون از قول کومه له امضا کرد! سعید یزدیان معلوم بود که آدم جدی تر و عمیق تری است و دارد گزارش میدهد. “”کسانی که عمر ایلخانی زاده را میشناسند میتوانند تصور کنند که او به هیجان می آید و به عنوان رئیس جمهور آمریکا! زیر هر چیزی امضا میگذارد“”.

این در حالی بود که پس از درکنگره  دوم حزب بود اگر درست بیاد داشته باشم، کاک عمر را از اردوگاه بالا همراهی میکردم به رادیوکومه له در مالومه. او از بس به بحثهای سیاست سازماندهی از زبان منصور حکمت خوب توجه کرده بود وعلاقه داشت، در اوج خوشحالی میگفت: الان میداند که درمورد سیاست سازماندهی چه بگوید. ازیکسو توجه عمر به گفته های  منصور رانشان میدهد . که در واقع آنگونه نبود که منصور اورا به تصویر میکشد غیر دوستانه و از لحاظ اخلاقی سالم نبوده است.

حمید تقوایی که از رسیدن خود به کوردستان(درمصاحبه با حمه خاکی) ونقش کمونیستها ومقایسه آن با ایران در آنزمان بازگومیکند توجه کنید. این دونفر(حمید و منصور)در رابطه با سالهای ۵٩ و۶٠ در رابطه با کاراکتر مبارزین کومه له وکاراکتر جنبش کردستان وکومه له سخن گفته اند. درحالیکه ۶ سال بعد وپس از پایان جنگ داخلی نظراتشان، دیدگاههایشان و تئوریهایشان را تغییر میدهند. چون کارشان درکردستان به پایان رسیده است.

برای یک لحظه تجسم کنید که کنگره اول سهند در روستای زاوه کێو با حدود پنج نفر یکماه طول میکشد. اما کنگره ماسس حزب با حدود بیش ازصد نفر٣ روز بطول می انجامد. نقشه اصلی تجمع کنندگان در زاواکێو وروستای یکشوه، ساخت یک ارگان بروکراتیک انحصارگربود که “فکر کومه له” در جنبش کردستانرا زیرسلطه خودداشته وبا حصارایدئولوژیک آنرا به کنترل سیاسی اخلاقی خود در آورد. این اصل ماجرابود.

 (منصور حکمت درتاریخ شفایی خود میگوید” ما یکسال در منطقه بوکان ماندیم، طرح وبرنامه چگونگی ساختارحکا وکومه له آینده را نبویسیم. یک قرار صادر کردیم که عضوگیری هم نکنیم. منصور حکمت تاریخ شفایی کومه له). در واقع،هدف سهندیها و حکمت ازصدور قراروامضای یکا یک سهندیان برآن بخاطراحساس مسئولیت در قبال جنبش کردستان وکومه له نبود بلکه، قرارصادرشد که کسی ازکمیته مرکزی سهند درمورد مسائل مورد توافق درونی درباره طرح چگونگی سرنوشت کومه له که به آن خیره شده بودند را لو ندهد. عضوگیری نکردند به آن دلیل نبود که دل کومه له ها را نرنجانند. اینجاآدمهای بسیاری بودند که طرفدارکومه له یا حزاب سیاسی کردی نبودند میتوانستند عضوشان بشوند وبعدها همه را باهم باخود بدرون کومه له انتقال بدهند. بلکه آنها مواظب بودند که عوامل نفوذی به برنامه های اسرارآمیز آنان دسترسی پیدا نکنندوطرحها وانگیزه های اصلی آنان فاش نشوند. بلاخره همینطورهم شد.

“حکا”دردرون کومه له تبدیل به یک سلطان نشین باحکم آیات آسمانی درذهن اعضای حزب (که اکثرا همان پیشمرگان زن و مرد بسیار فداکار و جان برکف کومه له)بودند تبدیل شد. سهندیان به خود قدوسیت کمونیستی دادند وشعارهای برای باورهای خود نوشته و بردرو دیوارونشریات حزبی نصب کردند. بابرگذیدن تعدادی ازرهبران کومه له درحاشیه خود (که بعدها درپلونوم ١۶ به بهانه ناسیونالیسم سرشان را زیر آب کردند) خود به صدرنشینان واربابان وفئودالهای درجه یک آن دردفترسیاسیها و پولیدبوروها تبدیل شدند. آنهاهل هل کنان، گارد ویژه ومراقبتهای خاص بخود اختصاص دادند وبرای خودنام و نشانی هورالعظیم با معیارها ی حفاظت شده ایدئولوژیکی وتصورات اخلاقی والای انسانی ، شبیهه انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین که درظاهرکاملا برابری طلبانه، جهت بستن زبانها با مقدسات مارکسیستی را پیریزی کرده بودند، مگر کسی جرات داشت ازآن عدول بکند ؟ اگر کسانی چنین میکردند، توسط همان اعضای “کوردی” وسیستم مخوف ایدئولوژیک در جلسات ١۵ روزه اورا وادار به انتقاد از خود وبه زیرکشیدن شخصیت خود میکردند. درغیر اینصورت درجلسات متعدد شخصیتش را خورد و خراب و منزوی میکردند. حمید تقوایی بازگو میکند: هنگامیکه او در دوران حاد بحرانهای سال ٩١ که جنگ کمونیسم وناسیونالیسم را راه انداخته بودند، بعنوای پرستوی نامه بر منصور حکمت به کردستان برگشته بود، دیگرجلوهیچ کس آن احترام قبلی را نداشته و پیشمرگان کومه له با تنفر به او مینگریسته اند. نقل از زبان تقوایی.

لطفا بحثهای پلونوم ١۵ و آنچه که اسمش هست مبانی کمونیسم کارگری را خوب توجه کنید. به گمان آنان هدفی که برای ذوب کردن تدریجی کومه له دنبال میکردند، گویاباتغییر موقعیت سیاسی احزاب کردی درکردستان عراق و جنگ اول خلیج، حزب کمونیست و کومه له به آغوش ناسیونالیسم میشتابند ومنصورحکمت بسیار نگران بود که دیگر نمیتواند با قلمش برودچون بزودی “کاملا” به حاشیه رانده خواهند شد.

. هماانگونه که میبینیم، نفرت ازبعضی از مشارکین کنگره سوم کومه له هنوز هم وجود دراد که در لحضات آخر حکمت تصمیم میگیرد هر طور شده کومه له را از کردستان عراق(زیر کنترل تالبانی) خارج بکند. جملات بالا که از زبان منصورحکمت بیان میشود، نشانه ارتباط ناگسستنی آنچه که منصور حکمت گمان میکرد در یک دهه گذشته وفریب ایدئولوژیک کومه له از آن عبورکرده است. اما با اتفاقاتی که بعدها می افتد، مسله کردها، کردستان عراق، رابطه کومه له با جلال تالبانی دوباره در ذهن حکمت فعال میشود ودر پلونوم ١۵ یک قطعنامه پیشنهادی میدهد که توسط آن کومه له را از ماندن در کردستان عراق بترساند.

تیرماه ۶٧ قطعنامه م. حکمت. لف: بسته شدن رادیوهای ما در خاک عراق .ب: بسته شدن مرزها توسط عراق و ممانعت از ورود و خروج و نقل و انتقال نیروهای مسلح ما.ج: فشار جدی عراق برای خلع سلاح شدن تشکیلات علنی ما در کردستان و انتقال به اردوگاهایی٬ ولو تحت نظر خود ما ٬ در بخش عربی عراق. قطع تماس ما با مردم کردستان عراق د: محدود شدن ارتباط ما با خارج کشور. ه: قطع کمکهای تسلیحاتی و کاهش جدی (یا قطع) کمکهای مالی به ما این اقدامات میتواند بسته به شرایط با خشونت بیشتر و کمتر اعمال گردد. در عین حال احتمال برخورد بسیار خشن ارتش و یا وقوع شرایط غیر منتظره ای که در آن لطمات نظامی به ما وارد شود (مانند قرار گرفتن در خط آتش در جنگ عراق و اپوزیسیون کرد عراق٬ بمباران شدید و غیره) ابدا کم نیست.   ع- این اوضاع به معنی تغییر اساسی در رابطه عراق با ماست. امکانات ناشی از همسویی سیاسی ای که دشمنی مشترک با جمهوری اسلامی میان عراق و اپوزیسیون  ایرانی ایجاد کرده بود٬ اکنون دیگر بطور قطع به پایان میرسد.

 این پیشبینیهای قطعنامه ای م. حکمت در واقع جهت بستن دست رهبری کومه له در سازماندهی اقدامات عملی در شرایط حازر بود.وگرنه اگر چنین پیشبینیها و پیشنهاداتی درست بودند، لازم به صدور وتصویب قطعنامه الزام آور نبود. رهبری کومه له خود مشتاقانه آنرا عملی وسازمان میداد. درست پس از آن  به تبلیغ و تهیج علیهه ناسیونالیسم کورد، اردوگاه نشینی، کار ارتباطاتی با کارگران ایران، در اردوگاههای کومه له، اتهامات ناصمیمانه علیه کمیته رهبری کومه له دامن میزدند که گویا “ناسیونالیسم” و عشق به “جغرافیا” ی کردستان مانع است که آن انسانهای گیر افتاده(کومه له) به خارج اعزام شوند. کمونیسم کارگری با دست بردن به موقعیت آن انسانهای “چشم انتطار”، علیه کمیته رهبری کومه له “نفرت” سازمان میداند. همانگونه که اشاره شد. منصور حکمت رو به نمایندگان در پلونوم ١۵حزب میگوید: مدام چیزهای را زنده میکنید که من فکرمیکردم سالهاست از آن عبور کرده ایم. این چیزها و دلائل را چرا در جمع سخنرانیها سانسور کرده اند؟. او درپلونوم ١۶ “کردها” را دادگاهی ومحاکمه میکند.  درآن اوضاع آنچه حزب کمونیست و کومه له نیاز داشتند، ساخت یک سکت ایدئولوژیک معلق نبود بلکه تاکتیکها و راه و روش تازه ای بود که با اوضاع فرسایشی تازه مقابله بکند. (دقیقا همان چیزی که کوردها بنا بر شرایط جدید وراهکارهای سیاسی میخواستند تاکید کنند که ما هستیم. اما منخور حکمت میگفت که از آنها عبورکرده است) آشکار بود که کومه له ایها نمیخواستند کمونیسم کارگری بسازند. آنها با کمونیسم و کارگر مشکلی نداشتنند که دنبال یک تافته جادبافته دیگر باشند. مسله توانستن نبود بلکه باعقل، منطق وشرایط ایران در آنزمان منطبق نبود وبه زمان وپروژه های طولانی مدت نیاز داشت. اما منصور حکمت با باند خود از رهبران کورد درکومه له، که خودشان بدلیل اختلافات درونی خود نمیتوانستند یکدست عمل بکنند، با سکوت خود به بازیهای سیاسی وپرشهای ایدئولوژیکی حکمت میدان میدادند ومنصور حکمت از این مسله آگاه بود. کومه له ایها میدانستند که راه مبارزه به همین سادگی ها نیست که توسط منصور حکمت باهمین سادگی تحقق یابد، اما فشار پسایکوایدئولوژیک وایجاد اختلاف در درون رهبران وقت کومه له راه همصدایی را بر آنان بسته وبدلیل اختلافات خود حاضر بودند کنار بروند اما دسته جمعی در مقابل حکمت (که خودرا نماینده ناخوانده پرولتاریا) قلمداد میکرد، ظاهر نشوند. بنابرعدم بالانس در درون رهبران کومه له، برگرداندن اوضاع به حالت عادی، خودآموزی درس عبرت، به سالها فرصت نیاز داشت . اما متاسفانه پس از گذشت چند دهه از آن دوران هنوز هم رهبران وقت کومه له که در قید حیات هستند سکوت اختیار کرده اند. ویا اینکه قبل از پلونوم ١۶ (بقول م.حکمت عجمها) را از حزب کمونیست اخراج میکردند.

اگر به بحث های سانسورشده توسط کمونیسم کارگری از پلونوم ١۶ توجه کنید خواهید دید که شخصیت شکنی های م. حکمت یک هدف اخلاقی دیگر را دنبال میکند که ربطی به منافع کارگر و سوسیالیسم نداشته است واینبار هم رهبران کومه له بدلیل عدم همفکری خود درمقابل او سکوت اختیار کرده اند. طبیعیست که با تغییراتیکه در سال ١٩٩١ درکردستان عراق روی میدهد، وارتباط کومه له و یه کیه تی هنوز هم بقوت خود باقیست، منصورحکمت را دوچندان دستپاچه کرد تا کادرهای باور به خودرا از چنگال کردستان عراق برهاند وباقلمش از آنها در اروپا لیست عضویت تازه برای حزب جدیدش تهییه بکند. این مسائل جزو اخلاق کمونیستها ورهبران کارگران وستمدیدگان جامعه نیست. نه کارگران به چنین رهبرانی نیاز دارند نه کمونیسم ونه انسانهای سوسیالیست و برابری طلب. یک باردیگر تاکید میکنم که“” تولد کمونیسم کارگری”” که هدف اصلی آن فقط وفقط جزب کادرهای ازفیلتر گذشته کومه له بود که در آینده باتکرار جملات “حکمت” بانام کمونیسم وسوسیالیسم و نثار بد وبیراه علیهه ناسیونالیسم کورد مقبولیت خودرا بعنوان مخلصان درجه یک نزد لیدرهای کوسمو کمونیسم ایرانی به اثبات برسانند. که همینطور هم بوده است.

سوسیالیسم در یک کشور قرونوستا هرگز!

دراین چند سطر سعی میکنم ازتوضیع مفصل سوسیالیسم وارتبات آن با کارگران ونقش آنان وهمینطور توضیح شرایط فرهنگی، اجتماعی وجامعه ایران و اینکه چرا ایران اصولا به سوسیالیسم نیازی ندارد وچرا حتتا اگر نیاز هم داشته باشد به دلایل بسیار، از جمله فرهنگ ملی مذهبی عشیره ای آن کشورنمیتواند به آن اهداف دست یابد، وارد جزئیات بسیار نمیشوم. فقط میگویم، اگرحتتا  موانع  فرهنگی مذهبی هم رفع شوند بدلیل وجود اختلافات مللی و سنتی در درون ملل ایرانی ولاینحل ماندن آن، نمیتوان از یک طبقه کارگر منسجم وتعریف شده بمثابه اجتماعی آن سخن گفت ودرنتیجه گفتمان سوسیالیستی ومتهم کردن کارگران آن کشور به اعضای فلان حزب چپ(بنقل قول ازتعاریف م. حکمت) از نقش کارگران ایران در حزب ایشان، میگویم، ضروریات انقلاب کارگری وکمونیستی دریک کشور نامفهوم از لحاظ تعریف حقوق اجتماعی وملی، یک سرگیجه بیش نیست. درگام بعدی وحتتا با حل مشکلات فوق، درک حکمتی  وچپ سنتی ایران از سوسیالیسم وحکومت کارگری یک درک انتزاعی،غیر واقعی ازکارگران و آرزوهای آنان است.

جامعه ایران باید اول سیرتکاملی یک مبارزه ملی را از سربگذراند وبه تعریف دوباره خود برسد.یعنی یک انقلاب سیاسی فرهنگی بربستر جنبشهای ملی. نمیتوان سوسیالیسم را(اگر حتتا بتوان پیاده کرد) برپیکر نیمه جان جنبشهای ملی مستقر نمود که هنوز جواب مسله ملی خودرا نیافته و به همین دلیل بشدت سرکوب ومورد تعرض تغییرات اتنیکی، جغرافیایی و اسیمیلاسیون فرهنگی قرار داده شده اند. اما درک من این است که کارگران در هیچ کشوری از جمله ایران شما بدنبال انقلاب نیستند بلکه بدنبال تغییر وبهبود هستند. چون کارگران فرصت کمونیستگرای و انقلبیگری ندارند. ملل ایرانی باکسب حق تعیین سرنوشت، بدون اما واگر و بدون تهدید جریان کمونیستی ایران به نمایندگی از ناسیونالیسم ملی مذهبی، باید فرصت بازشناخت خود وتعاریف پایه ای ازخود وجامعه خویش را بازیابند. در آن فضا است که ما با مردمانی متمدن وبافرهنگ متعارف وبا استقلال فکری، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی روبرو خواهیم بود. چنین جامعه ای قادر خواهد بود هر سیستم رایکال ومعقولی را بپذیرد ویا رد کند. در زمان حال، کارگران به دیکتاتوری پرولتاریا هم نیازی ندارند. شاید هیچگاه نیاز نداشته باشند. چون میفهمند دیکتاتوری آنان بمعنی سرکوب دیگران وصلب آزادیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وبه قیمت آسیب رساندن وپایان زندگی دیگران خواهد بود. بنابر این راه حل نهایی مارکس وتعاریف وتحلیل اجتماعی او برای راه حل جهانی استثمار که دیکتاتوری پرولتاریا را فرض میگیرد، و تطابق آن باجامعه ایران با بنیادهای مذهبی شیعی، بسیار مسخره و خنده آوربنظر نمیرسد؟. کارگران دنبال شغل خوب، کار مناسب، زندگی خوب وتضمین کار،زندگی وحقوق اجتماعی وآینده خود درمیانه بحرانهای سیاسی، اقتصادی جهانی وکشوری خود هستند. هرجریان سیاسیکه امر انقلاب را در دستور داشته باشد، کارگران توقع دارند که خواسته های بالا درباره حقوق اجتماعی آنان درنظر گرفته شود.

 

 

انشعاب دوم !.

انشعاب دوم  درسالهای آخر دهه دوم روی داد. اینکه عبدلله ده سال بعد درباره حزب کمونیست چه گفت بماند،.درواقع حتتا اگرهدف اصلی حزب کمونیست هم که سازماندهی انقلاب کارگری بوده باشد، هیچ کارگری (بجزمن) به حز ب کمونیست نپیوست که آنهم نیروی جازبه کومه له درجنبش کردستان بود ونه نقش وتاثیرحزب کمونیست. دراین یک دهه اول حکمتیها فقط وفقط برپیشمرگ وکادرهای کومه له تمرکز فکری وجادویی کرده بودند. پس اگر بخواهیم  دهه اول ودهه دوم را توضیح بدهیم باید وارد شرایطی هم بشویم که کومه له در آن قرار داشت.  با عفو عمومیی که حکمت داد که من آنرا به فرار بزرگ تشبیه میکنم، بمدت ١٠ سال شرایط کاملا بحرانی، سکوت وسردرگمی برکومه له واحزاب دیگر کورد حاکم بود. عبدلله مهتدی قبل از انشعاب،نظرات خودرا در حزوه ای بنام افق سوسیالیسم ۴ ، بنام تجربه حزب کمونیست ایران ارائه داد ومیگوید که ” ما به جریانیکه اکنون بنام ک. کارگری فعالیت میکند بعنوان متحدان سیاسی ایدئولوژیک حزبی خود مینگریستیم اما آنها بعنوان اعتلاف به ما برخورد میکردند. کنترل کامل حزب کمونیست وتشکیلات شهرها دست آنان بود وما نمیدانستیم که از تشکیلات درشهرها خبری نیست.

درکومه له همانگونه که میدانیم ٣جریان مختلف(٣قوه) حضور داشتند. یک جریان کمونیستی اجتماعی که یه کیه تی جوتیاران وراهپیمایی مریوان راسازمان داد ودر کنار دهقانان کردستان نیروی پیشمرگ کومه له را به یک نیروی مردمی اجتماعی تبدیل نمود. این نیرو درواقع واقعبین ترین نیرو در کردستان وکومه له بود. قوه دوم مالکین پیشین وفئودالهای کردستان بودند که به دلیل فرهنگ سیاسی، صف کومه له را به بودن با حزب دمکرات وجریانات دیگرترجیح میدادند. بااینکه اندک کسانی در میان آنان بدلیل ائتلاف با چپهای سهند وتشیل حزب کمونیست به کمونیست بودن روی آوردند(فقط بدلیل امید به اینکه حزب کمونیست بتواند چپ ایران را متحد وکارگران بیخبر از اوضاع رابه خیابان بکشاند) به حزب ایمان آوردند وفکر میکردند رژیم اسلامی باید توسط همه مردم سرنگون بشود.

اما حتتا آنها هم درک نکرده بودند که انقلاب ۵٧ انقلاب شیعیان بکمک غرب است وجامعه ایران یک مملکت تشیع زده است ومذهب شیعه محصول رقابت مذهبی است ودر آینده بعنوان اسلام سیاسی عمل خواهد کرد و این امر از سوی شیعیان ایران امری تحمل شده و تقبل شده محسوب خواهد شد. بنابر این از انقلاب کارگری ” هیچگاه ” خبری نخوهد شد. در درون این صف آدمها ئیکه تعدادشان کمتر از انگشتان یک دست بود نماینده فکری وجمعی قوه دوم بودند. قوه سوم که سهندیها،پیکاروافراد متفرق بودند . این افراد متفرق نیز پس ازکمتر از نیم دهه دریافتند که حزب کمونیست وایده های سهند شکست خورده اند وجامعه ایران همان جواب را که به چریک، راه کارگر وتوده ایها داد(ایران یک کشور ملی مذهبی وآبستن حکومت دینی بوده است) همان جوا ب را به حکمت وحزب کمونیستش داده است اما او وانمود میکند که جوابی دریافت نکرده است. آنچه که پیکر حزب کمونیست را نگه داشته بود، در واقع “” کومه له و جنبش کردستان “” بودند. خط منصور حکمت فقط بریک فرقه خاص تاثیر داشت وجنبش کردستان براساس نوسانات تاریخی خود “راه ” همیشگی خودرا طی میکرد که از قبل از جنگ چالدران درکردستان ترکیه آغازو دردوران جنگ اول و دوم جهانی در سراسر کردستان (ترکیه ، عراق، ایران، ) (سوریه پس از استقرار رژیم بعث) تا امروز مسله کردها اصلی ترین کشمکشهای منطقه بوده است. اما در درون حزب کمونیست بدلیل تعهدات سیاسی واساسنامه ای فرقه بندیهای (٣ قوه) نمایان نمیشد. یا اینکه بایستی بسیار دقیق بود که متوجه اختلافات آنان بشوید.

آدمهای نویترال چون  د. جعفرشفیعی ویا صدیق کمانگربلاخره جهت دفاع از حفظ موجودیت خود چیزهای میگفتند که، راه خودرا جهت مطرح شدن به فضای عمومی حزب کمونیست وکومه له رابگشایند. نه به این معنی که کاملا معتقد باشند که سناریوهای ایدئولوژیکی منصور حکمت حقانیت سیاسی داشته باشند . د. جعفر در مقاله ای در جواب به  کورته باس قاسملو، میخواست از سوی کومه له بعنوان یک جریان چپ کردستانی به حزب دمکرات جواب دلخواه جو عمومی را بدهد.(این جواب درکجا درست ونادرست بود فعلا بماند) اما یکسال بعد زمانیکه د.جعفر در سفر شش ماهه خود به خارج به تحقیق درباره جنبشهای “کوردی” پرداخت و دربازگشتش به کردستان بحثهای را ارائه داد، توجه (قوه سوم) راجهت مهارکردن او رابخود جلب نمود. که گویا میتواند در آینده بعنوان میرات بگیران فواد مصطفی سلطانی در کومه له قد علم بکند. درمورد صدیق کمانگر نیز دقیقه ن به همان روال. او در اوج بحرانهای حزبی سال ١٩٨٩… دراردوگاه بهاربرادامه راه حزب کمونیست وجلوگیری از متلاشی شدن آن وبهدر رفتن نیروهای کومه له تاکید کردند.

اینجاست که مسله جریان عبدلله مهتدی در پایان دهه دوم وتقربه ن ١٠ سال پس از اختلافات و انشعاب اول مطرح میشود. از اینکه او نماینده بورژواناسیونالیسم کردستان است یانه، شخص او که بنا به پایگاه طبقاتی خود هیچگاه این مسله را تائیید یا رد نکرده است. درضمن جامعه کردستان مرکز جنبشها و ایده های رهایبخش است.مسله جنبش ویا جریان عبدلله مهتدی را نباید بعنوان یک جریان خطرناک برای جنبش کردستان تلقی کرد بلکه اگر احزاب دیگرچپ و راست ویا جنبش کردستان نتوانند اورا در خود هضم کنند، ویا با ایجاد تفرقه های ایدئولوژیک سیاسی ساختگی که درواقع محصول کشورهای منطقه وناسیونالیسم آنان است، نتوانند کناربیایند،آنوقت کل جنبش در موقعیت سراشیب وخطرناک خواهد بود. پس نقطه ضعف این نیستکه جریان مهتدی یک حزب دارد بنام کومه له ویا هر اسم و رسمی، بلکه تحمل وکنار آمدن احزاب وجنبشهای کوردی حول وحوش یک استراتیژی عمومی جنبشهای کوردستان اهمیت حیاطی دارد.

 درست برعکس روزه خوانیها وشجره های خطرناک بودن وناسیونالیستی جنبشهای کوردی که گویا طبقه کارگرراخانه خراب میکند( که یک ریشه ناسیونالیسم ملی مذهبی فارسی وناسیونالیسم ترکی دارد) بانام و آدرس کمونیسم وکمونیستها، درتعریف خواستها، تعریف جنبشها،درک اوضاع سیاسی درمراحل مختلف وتبدیل جنبش کردستان به یک جنبش سیاسی عمومی خط دار، جهت دار و با برنامه، کار کمونیستها بسیار سخت تر خواهد بود. کار کمونیستها اینجا نه بعنوان معترضین پرخاشگر به ناسیونالیسم کورد، بلکه باید به اندیشمندان وطراحان سیاسی وسازماندادن زندگی ومبارزه اجتماعی تغییرمثبت در هر روز و لحظه ای یابد باشد. کردها وجنبشهای کردستان هیچگاه درویرانکردن ونابسامانیهای اجتماعی وویرانکردن زیرساختهای اقتصادی نقش نداشته اند. درکردستان زیرساخت اقتصادی وجود نداشته است تا کردها آنرا ویران بکنند. درکردستان زیرساخت سیاسی وجود نداشته است تا کردها وبه اصلاح ناسیونالیسم کورد آنرا خراب کرده باشند. بلکه حکومتهای ستمگرمنطقه بوده اند که بابسیج ناسیونالیسم ملی خود درنیروهای مسلح و مخوف و سرکوبگروفروش دستاوردهای طبیعی امکان سازماندادن ماشین سرکوب وویرانی اجتماعی درکردستان را فراهم ساخته اند.

بقول ابوبکر ابن زکریای ڕازی: علم این نیست که تو درجستجوی آنی.

فرهاد جوانمردی لینشوپینگ ٢۴ آپریل ٢٠٢٠