نگاهی به تاریخ

نگاهی به تاریخ

جلیل جلیلى

لندن ۲۲ فوریه ۲۰۲۰

اکنون ۴۱ سال بعد از آن واقعه نقد و بررسی انقلاب ۵۷ و درس گیرى از تجربیات آن یکبار دیگر، ولی این بار جدی تر از همیشه، روی میز جامعه ایران قرار گرفته است. چه نسلی که داستان‌های دفرمه شده‌ای از وقایع سال ۵۷ را از پدران و مادران خود شنیده و یا در کتابهای درسی خوانده است، چه نسلی که اکنون خاطرات گنگی از آن وقایع در ذهن خود دارد و چه نسلی که نقش و دخالت مستقیمی در وقایع آن انقلاب داشت، همه و همه یکبار دیگر تلاش میکنند نگاهی به آن انقلاب بیاندازند و تکلیف خود را با آن انقلاب،  و به این اعتبار، با آینده جامعه ایران روشن کنند. همه آنهایی که تاکنون در این مورد ابراز نظر کرده اند و یا در حال ابراز نظر کردن هستند، تنها برداشتها و تفسیرهای متفاوت خود از یک واقعه عظیم تاریخی را بیان نمی‌کنند بلکه آنها همچنین و بویژه تصویری از آینده ایده‌آل خود و نقشی که در آینده ایران میخواهند بازی کنند را بنمایش می‌گذارند. بقول منصور حکمت: ” روایتها از آن دوران زیاد و مختلفند، اما (این روایتها) بیش از آنکه چیزى راجع به حقیقت تاریخى بگویند، راجع به خود راوى و مکانش در دنیاى امروز حکم میدهند. انسان همیشه از دریچه امروز به گذشته مینگرد و در آن در جستجوى یافتن تائیدى بر اراده و عمل امروز خویش است.‟

نسلی که در تحولات سال ۵۷ هیچ نقشی نداشت ولى امروز در حال بازی کردن عمده‌ترین نقش در تحولات جاری، و به این اعتبار در ساختن آینده ایران است؛  نسلی که به خیابان آمده تا به جنایات و تباهی های ۴۱ ساله جمهوری اسلامی در حق خود نقطه پایانی بگذارد و افق جدیدی بروی خود و نسل‌های بعد از خود بگشاید، نیز دارد تاریخ را بررسی میکند. این نسل نه چشمش را به گذشته بسته است و نه به آن خیره مانده است. این نسل دریافته است که حکومت اسلامی شکل دیگرى از حکومت طبقات استثمارگر است. این نسل تا اندازه اى دریافته است که دستور کار حکومت اسلامى به بیراهه کشاندن و شکست دادن انقلابى بود که برعلیه جنایات حکومت پهلوى شکل گرفته بود. این نسل شوریده است ولى نه فقط علیه شکل اسلامى حکومت سرمایه داران بلکه علیه هر نوع تبعیض و نابرابرى، علیه هرنوع آقابالاسر، علیه هرنوع تحقیر و علیه هرنوعى از ستم و سرکوب.  نسلی که امروز به خیابان‌ آمده‌ است‌ تا با پایان دادن به عمر ۴۱ ساله حکومت اسلامى، خود را رها کند، همه آزادى و همه برابرى را میخواهد.  این نسل آزادى و رهایى از کلیه روابط، مناسبات و نهادهاى اسارت‌آور و سرکوبگر جامعه بورژوایى، رهایى از بیحقوقى سیاسى و انقیاد فرهنگى، رهایى از پیله مذهب و پندارها و قوانین و ارزش‌هاى خرافه‌آمیز و عقب‌مانده جامعۀ موجود، رهایى از ستم‌هاى مذهبى، قومى و جنسى، رهایى از فقر و فلاکت، جهل و خرافه و کل تبعیضات و مصائب جامعه بورژوایى را فریاد میزند. این نسل خواهان برابرى است؛ برابرى در امکانات مادى، برابرى در دسترسى به ابزارهاى ارتقا و شکفتن استعدادهاى فردى و اجتماعى، برابرى در تولید و در زیست، برابرى در اعمال اراده در سرنوشت اقتصادى، سیاسى و اداره جامعه خود.

آرى مبارزه وجنبش این نسل جنبشى است گسترده، بالنده قوی و انقلاب این نسل انقلابى است نوین و رو به آینده.

ولی‌ دو گرایش عمده اجتماعی و دو جریان سیاسی فعال در سیاست ایران در حال تلاش بی‌وقفه برای هدایت و سازمان دادن نیروی عظیم این نسل و هدایت جامعه بطرف اهداف خود هستند؛ دو جریان سیاسی و اجتماعی که هرکدام دارای فلسفه وجودی، برنامه‌های روشن سیاسی و اجتماعی، دارای شخصیت های شناخته شده، رهبران و نطریه پردازان و فعالین در میدان هستند. یکی از این دو جریان رو به گذشته دارد و دیگری رو به آینده.  یکى آمال و آرزوهاى سرمایه داران و طبقات مفتخور و استثمارگر را نمایندگى میکند و دیگرى آمال و آرزوهاى طبقه کارگر، آمال و آرزوهاى ۹۹ درصد جامعه و آمال و آرزوهاى نسل جدید را.

گرایش و جریان سیاسى اى که تقلا میکند جامعه را از تلاش سخت و دردآور خود براى گسستن از گذشته و قدم گذاشتن به آینده اى انسانى باز دارد و یا در این تلاش اخلال ایجاد کند، طیف رنگارنگى است از سلطنت طلبان، مجاهدین، بازماندگان حزب توده و خادمین نادم جمهورى اسلامى.  چهره شاخص این جریان رضا پهلوى است. ایشان نماینده سیستمى است که مردم ایران ۴۱ سال پیش از روى نعش آن عبور کردند. او فرزند پادشاهى است که مردم ایران ۴۱ سال پیش بر علیه اش شوریدند و گفتند که ما رعیت نیستیم که پادشاه لازم داشته باشیم. او روح مرده اى است که انتظار دارد مردم ایران بخاطر انقلاب علیه حکومت پدر ایشان از او معذرتخواهى کنند. او و تیم همراهش میگویند انقلاب خشونت است و انقلاب ۵۷ هم اشتباه بود.  میگویند تاریخ را فاتحین مینویسند ولى روایت این شکست خوردگان از تاریخ بمراتب دروغین و مسمول کننده تر است. علیرغم هر تابیر و تفسیرى که این شکست خوردگان از آن انقلاب داشته باشند، و اگر ”انقلاب ۵٧ در تاریخ فاتحین و شکست خوردگان هر دو، پله اى در عروج اسلام و اسلامیت و مسبب شرایطى است که امروز در ایران حاکم است، در تاریخ واقعى، اما، انقلاب ۵٧ جنبشى براى آزادى و رفاه بود که در هم کوبیده شد.‟  ”مردم حق داشتند رژیم سلطنت و تبعیض و نابرابرى و سرکوب و تحقیرى را که شالوده آن را تشکیل میداد نخواهند و به اعتراض برخیزند. مردم حق داشتند که آخر قرن بیستم شاه نخواهند، ساواک نخواهند، شکنجه گر و شکنجه گاه نخواهند. مردم حق داشتند در برابر ارتشى که با اولین جلوه هاى اعتراض کشتارشان کرد دست به اسلحه ببرند. انقلاب ۵٧ حرکتى براى آزادى و عدالت و حرمت انسانى بود. جنبش اسلامى و دولت اسلامى نه فقط محصول این انقلاب نبود، بلکه سلاحى بود که آگاهانه براى سرکوب این انقلاب، هنگامى که ناتوانى و زوال رژیم شاه دیگر مسجل شده بود، به میدان آورده شد. . . براى “اسلامى” شدن انقلاب ایران پول خرج شد، طرح ریخته شد، جلسه گرفته شد. هزاران نفر، از دیپلوماتها و مستشاران نظامى غربى تا ژورنالیستهاى همیشه باشرف دنیاى دموکراسى ماهها عرق ریختند تا از یک سنت عقب مانده، حاشیه اى، کپک زده و به انزوا کشیده شده در تاریخ سیاسى ایران، یک “رهبرى انقلاب” و یک آلترناتیو حکومتى براى جامعه شهرى و تازه – صنعتى ایران سال ۵٧ بسازند. آقاى خمینى نه از نجف و قم و در راس خیل ملاهاى خر سوار دهات سر راه، بلکه از پاریس آمد و با پرواز انقلاب. انقلاب ۵٧ تجسم اعتراض اصیل مردم محروم ایران بود، اما “انقلاب اسلامى” و رژیم اسلامى محصول جنگ سرد بود، محصول مدرن ترین معادله سیاسى جهان آن روز. معماران این رژیم، استراتژیستها و سیاست گذاران قدرتهاى غربى بودند. همانها که امروز از درون لجنزار نسبى گرایى فرهنگى، هیولاى مخلوق خودشان را به عنوان محصول طبیعى “جامعه شرقى و اسلامى” و درخور مردم “جهان اسلام” یکبار دیگر مشروعیت میبخشند. کل امکانات اقتصادى و سیاسى و تبلیغاتى غرب براى ماهها قبل و بعد از بهمن ۵٧ براى به کرسى نشاندن این رژیم و سر پا نگاهداشتن آن بسیج شد.‟

و علیرغم هر تابیر و روایتى که این شاهزاده و تیم درهمریخته شان بخواهند از انقلاب ۵۷ داشته باشند آنها یک هدف دارند؛ نجات نظام سرمایه دارى. آنچه که آنها میخواهند اتفاق بیافتد این است که کل سیستم مبتنی بر نظام طبقاتی، سیستم مبتنی بر مالکیت خصوصی و سیستم مبتنی بر استثمار یک اقلیت از اکثریت و همچنین، نیرهاى حافظ این سیستم؛ نیروهاى مسلح و سرکوبگر جمهورى اسلامى ضربه نخورند و متلاشى نشوند بلکه اداره این سیستم و فرماندهى این نیروها از آخوندها و آیت‌الله های عمامه دار به مردان اتوکرده و کراوات زده تحویل داده شود. هدف آنها نه ایجاد تحولى مدرن و رو به جلو در مناسبات اجتماعی بلکه جلوگیرى از چنین تحولى است.  بعبارت دیگر، آنها تلاش میکنند سرنوشت نظام سرمایداری در ایران را از سرنوشت حکومت اسلامی جدا کنند. این جریان زمینه های اجتماعی و فلسفه وجودی خود را مدیون جنایات بی‌حد و حسر حکومت‌ فاشیست جمهوری اسلامی است. اگر نطفه جمهوری اسلامی در حکومت سلطنتی خاندان پهلوی بسته شد، نوستالژی بازگشت به گذشته نیز فقط میتواند در شرایطى که حکومت اسلامی بر مردم ایران تحمیل کرده است شکل بگیرد و رشد کند.  تنها جنایات بى حد و حصر جمهورى اسلامى چنین زمینه اى به آنها میدهد تا دهان باز کنند و انقلاب ۵۷ را قدر نشناسى مردم از خدمات حکومت پهلوى توصیف کنند و آنها را به لبیک گفتن به یک شاهزاده فرا بخوانند. آرى، جهنمى که جمهورى اسلامى براى مردم ایران ساخته است به فرزند ذکور پادشاهى که بعد از بگلوله بستن مردم در میدان ژاله، گفت ”من صداى انقلاب شما را شنیدم‟ و رفت، جرات داده است که زبان باز کند و از مردم بخواهد که به او، که عمامه ندارد، اقتدا کنند تا او و دار و دسته‌اش گذشته را بر آینده آنها حاکم کنند.  اینها نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که همراه با حکومت اسلامی در ایران، نظام سرمایه دارى نیز به بن بست و آخر خط رسیده است.  جریان سلطنت طلب، طرفداران نظام سرمایه دارى و سیاستمدارانی که در حال بریدن از حکومت اسلامی و پیوستن به این جریان هستند، در تلاشی بی‌وقفه برای نجات دومی به قیمت قربانی کردن اولى، نجات سیستم به قیمت قربانى کردن نظام هستند. و اگر ماموریت خمینى و جریان اسلامى به شکست کشاندن انقلاب ۵۷ بود، ماموریت اینها هم به کجراه کشاندن انقلاب در حال تکوین است.

اما نسل جوان ایران، علیرغم همه دروغهایى که به خورد او داده شده و داده میشود، این تاریخ را، کم و بیش، میداند. آنها میدانند که بر مردمان نسل قبل از او چه گذشته است. امروز این نسل بپاخاسته است تا جمهورى اسلامى را با کل دم و دستگاه سرکوبش و با کل دم و دستگاه تحمیق و خرافه پراکنى اش نابود کند. نسل امروز اعلام کرده است ”مرگ به ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر‟.  نسل امروز، چه در اعتراضات عمومی دی ۹۶ و آبان ۹۸، چه در اعتراضات و اعتصابات شکوهمند کارگری در مراکز کار و تولید،  چه در اعتراضات و اعتصابات معلمان و بازنشستگان و دانشجویان و اعتراضات زنان علیه تبعیض و نابرابری، و درهمه اعتراضات جاری نشان داده است که بپا خاسته است تا نه تنها به عمر حکومت اسلامی پایان دهد بلکه، همانطور که در بیانیه تعدادی از تشکل‌های دانشجویان قید شده است، ”استثمار و فلاکت اقتصادی را به همراه برپادارندگان و مدافعین اش بگور بسپارد چرا که آزادی انسان معیار این انقلاب است.‟ کارگران در بیانیه هاى خود اعلام کرده اند که میخواهند جامعه بشکل شورایى اداره شود.  اعلام کرده اند که آنها ”زندگى نمیکنند تا کار کنند، بلکه کار میکنند که زندگى کنند.‟  و کل جامعه ایران فریاد زده است که رفاه و کرامت انسانى را براى همه میخواهد.  و این یعنى پایان دادن به استثمار و برده دارى مدرن و پایان دادن به تقسیم طبقاتى جامعه.  معنى دیگر این خواست ها و انتظارات این است که با سرنگونى حکومت اسلامى مردم ایران اجازه نخواهند داد مفتخوران دیگرى از نوع رضا پهلوى و اعوان و انصارش و یا هر گروه مدافع نظام طبقاتى یا مدافع دخالت مذهب در زنگى اجتماعى بر آنها حکومت کنند. بنابراین عمر این جریان و جریاناتى از این دست هم با عمر حکومت اسلامى به پایان خواهد رسید.

گرایش اجتماعى و جریان سیاسىى دیگرى که در جامعه و سیاست ایران فعال است کمونیسم کارگرى و حزب کمونیست کارگرى است. هم از قرائن و شواهد، هم از طریق تحلیل و بررسی و هم از نوشته ها و ادعاهای خود حزب چنین بنظر میرسد که نماینده و سخنگوی نسل جدیدى که از آن یاد شد و انقلاب نوینى که علیه حکومت اسلامى سرمایه داران در حال شکوفا شدن است، در عرصه سیاست، حزب کمونیست کارگری است؛ حزبی که چهره‌ها و سخنگویان زنده‌اش ازجمله عبارتند از حمید تقوایی و مینا احدی؛ کمونیستهایی که توصیف شان از انقلاب ۵۷ و انقلابى که همین امروز در حال شکل گیرى است چنین است:

”انقلاب پنجاه و هفت بطور عینی حاصل اعتراض و نقد طبقه کارگر به وضع موجود و به کل نظم سرمایه داری بود. . . این انقلاب پیروز نشد ولی شرایطی بوجود آورد که بر متن آن امروز در ایران می بینیم بورژوازی هنوز نتوانسته خودش را جمع و جور کند، هنوز نتوانسته به یک نظام متعارف سرمایه تبدیل شود، هنوز نتوانسته بحران سیاسی، اجتماعی اش را که انقلاب پنجاه و هفت نقطۀ شروع اش بود، حل کند و یا حتی تخفیف بدهد. امروز در همان جغرافیای سیاسی که این بحران در آن درست شده بود، جنگی رودررو، صریح، آشکار و خونین بین توده مردم و جلادان حاکم آغاز شده است. جنبشی شکل گرفته است که انسانی ترین و رادیکال ترین منتقد نظم نوین جهانی است. جنبشی که بطور وسیعی در خیابان ها دارد می گوید آزادی، برابری، هویت انسانی. دارد در خیابان ها فریاد می زند ”سوسیالیسم به پا خیز برای رفع تبعیض. . . انقلابی که در ایران شکل می گیرد، به یک تاریخ پر از سرکوب و خونریزی و قساوت که بورژوازی از انقلاب مشروطه تا به امروز بوجود آورده، خاتمه می دهد. . . انقلابی که شکل می گیرد، جنبش اسلام سیاسی را به زباله دان تاریخ خواهد انداخت و به همراه آن، تمام مدل های بورژوازیِ نظم نوین جهانی، رژیم چنج و غیره را نیز، به کنار خواهد زد. این انقلاب، از همین امروز، شعارش را اعلام کرده است ”سوسیالیسم یا بربریت‟. این انقلابی خواهد بود که بربریت را نه تنها در ایران، بلکه در کل جهان در هم می کوبد و پرچم سوسیالیسم را بلند می کند‟.

آرى، خواستهایى که امروز مردم ایران براى دستیابى به آنها بپا خواسته اند تنها با درهم کوبیدن مالکیت خصوصى بورژوایى بر وسایل تولید و مبادله، از میان بردن بردگى مزدى و قرار دادن وسایل تولید و ثروت جامعه در مالکیت جمعى و اشتراکى کلیه انسانهاى سهیم در فعالیت اجتماعى حاصل میشود. و این یعنى اینکه مردم ایران نه براى بازگشت به گذشته بلکه براى ساختن آینده اى روشن، آینده اى آزاد، شاد، مرفه وبدون آقابالاسر بپا خواسته اند؛ آینده اى که فقط در برنامه حزب کمونیست کارگرى، برنامه ”یک دنیاى بهتر‟ تصویر شده است.  و رهبر و هدایت کننده جامعه ایران به چنین آینده اى فقط میتواند حزب صاحب این برنامه؛ حزب کمونیست کارگرى باشد.

*********************************************************************************