بسوی تغییرات بنیادی(٢)

مهدى کوهستانى

بسوی تغییرات بنیادی(٢) *

مقدمه

هدف این نوشته آن است که به طرح نظرات و نکاتی که برای جنبش کارگری ایران کلیدی و اساسی است بپردازد و به شروع و آغاز بحثهایی دامن بزند که جنبش کارگری ایران را از درجا زدن در روزمرگی و پراکندگی مبارزات جاریش برهاند و زمینه را برای دست یافتن  دورنمایی روشن برای اتخاذ جهتگیریهای صحیح و اقدام به حرکتی فراگیرتر و مؤثرتر فراهم کند. در این نوشته سعی بر آن است تا توجه هر فعال کارگری و هر کارگری که وارد مبارزه برای بدست آوردن حقوق پایه ایش میشود را به طرح موضوعاتی که علیرغم ریشه داشتن در گذشته دوباره در شکل جدیدی با توجه به اوضاع امروزی مطرح میشوند، جلب کند تا از این رهگذر به مبارزه نظری هم درباره راهکارهای پیشبرد و تکامل مبارزات تاکنونی و هم در مورد شناخت عمیقتر از سر منشاء نظرات و بحثهای مطروحه و اینکه ناظر به کدام بخش از مسائل است دامن زده شود و از این طریق بتواند به تحلیل واحدی از موقعیت موجود و معضلات پیش پای جنبش و مباحث حول و حوش آن از طرف طیف ها و جریانات مختلف با دیدگاه های متفاوت دست یابد.

جنبش چپ و جنبش کارگری

 

در ایران، چپ در صد سال گذشته بیشترین فداکاریها و گذشت را برای مبارزات عدالت اجتماعی در ایران انجام داده است .قتل عام ها را دیده ، زندان و شکنجه و شلاق را بجان خریده و آوارگی را چشیده و با اجبار به ترک وطن ، بیشترین فشارهای اجتماعی را بر خود پذیرفته است. چپی که در تمام این سالها با برداشتن پرچم مبارزه ، ارتجاع و امپریالیسم را به مبارزه طلبیده است،اما علیرغم تمامی این کوشش ها و سربرآوردن دوباره از زیر بار سرکوب ها، امروز در موقعیتی بحرانی قرار گرفته است که شاید این نوشته کمکی باشد برای آغاز بحث و نقد چپ و نه تحقیر او !

 

اگر شرایط  واقعی چپ در چهارچوب تشکلات موجود را نخواهیم به نقد بکشیم، نهادهای مستقل کارگری و برابری طلب برای کار مشترک نخواهند توانست اعتماد نیروهای وسیعتری را بدست آورند . بسیاری از جریانات سیاسی در این دوره در سکوتشان با نان قرض دادنهای دیپلماتیک به هم ،فضا را برای تغییر اساسی بسته اند و آنجا که انتقاد از عمل ونظر هم پیش می آید،بخش عمده اش به این برمیگردد که در مجموع همه اشان میدانند که وضعیت اشان به سان اعتراض مسیح است که میگفت «کسانی به من سنگ بیاندازند که خود گناهی نکرده اند» .

 

واقعیت تاریخی این است که تاریخ مبارزت کارگری چه در ایران و چه در سطح بین المللی نشان داده است و میدهد که ارتباطی تنگاتنگ میان این دو جنبش و فعالینش وجود داشته است. هیچ جریان و جنبشی به اندازه جنبش چپ به جنیش کارگری توجه نداشته است و در جهت سازماندهی و ارتقاء آن برای کسب خواسته هایش از هیچ نوع فعالیتی دریغ نکرده است و در عین حال همین چپ از هیچ جنبشی به اندازه جنبش کارگری تاثیر نپذیرفته است بطوریکه گاه حتی در تعیین جهتگیریهای عملی و نظریش نقشی سرنوشت ساز بازی کرده است.

 

از همین رو هر نوع گشایش باب بحثی در بازنگری رابطه این دو جنبش و  تاثیرات متقابلشان بر یکدیگر و معضلات و نظراتی که در این هر دو جنبش مطرح است برای هر فعال کارگری و چپ اجتناب ناپذیر است. در واقع بدون قبول این واقعیت تاریخی امکان رسیدن به یک شناخت واقعی از مجموعه این دوره از مبارزات و دست یافتن به دورنمایی روشن از نحوه و روند تکامل اوضاع بحرانی کنونی و درک درست از تعیین وظایف پیشروان و فعالین هر دو جنبش نخواهد بود.

 

اما برای آغاز بحث مخصوصاً بخاطر گستردگی و تنوع و وجود طیفهای بیشمار و متفاوت "چپ" لازم است که ابتدا تعریفی تا حدودی جامع و کلی از چپ را ارائه داد تا پس از آن بتوان برای طرح مباحث مربوط به تحولات و رابطه لازم و ملزومش با جنبش کارگری چه در ایران و چه در سطح بین المللی از سطح به عمق رفت. 

 

چپ میتواند به انسانهائی با گرایشات عدالتخواهانه نسبت داده شود که با درک ضرورت تاریخی تدارک جنبشی مساوات طلبانه وعدالتخواهانه ، در اساس به پروژه جامعه برابری و آزادی و عاری از استبداد و استعمار و استثمار،…  باوری آگاهانه دارند. درک ضرورت تاریخی تدارک این جنبش  و پذیرش و اقدام آگاهانه در راستای آن به مفهوم شرکت دخالتگرانه هر فرد در سازماندهی و سازمانیابی اتحاد عمل و اندیشه کارگری ، در سرعت بخشیدن به شرکت و همکاری در مبارزه آگاهانه طبقاتی که به تغییر مالکیت و مناسبات خصوصی به مالکیت اجتماعی و اشتراکی و مناسبات و فرهنگ نوین تاریخی آن سرانجام میگیرد، میباشد.

 

در پیشبرداین گونه مبارزه ،جنبشهای چپ و کارگری با فداکاری ها و به عهده گرفتن بار سنگین مسئولیتها و مبارزات پرشور وخلاقانه در عرصه های نظری و عملی به پیروزیهایی دوران ساز  دست یافته اند. اما همانطور که تاریخ تحولات و تکامل جوامع انسانی نشان داده است هیچ تغییر و تکامل دوران ساز جامعه انسانها، برای ورود به فاز جدید و تکامل یافته تری از تامین معیشت، تولید و توزیع ثروت، پیشبرد مناسبات و فرهنگ و علوم انسانی و آزادی عقاید و آراء …در سطح جهانی به یکباره و ناگهانی صورت نگرفته و پروسه ای از شکست و درسگیری ، پیروزی و تثبیت آموخته ها را طی کرده است.

 

بنابراین طبیعی است که ایجاد جهانی بدور از استبداد و استعمار و استثمار نیز از این قاعده مستثنی نیست و جنبشهای چپ و کارگری آگاهانه اما مصمم و پیگیر به پیروزی ها و شکستهایی تن داده و خواهند داد. با توجه به چنین نکته عام است که باید در شرایط خاص امروز و نقطه ای که امروز این هر دو جنبش در آن قرار دارند ارزیابی مشخصی ارائه داد.

 

از مشخصه های بارز اکثریت نیروهای منفرد و متشکل جنبش چپ و بخشی از فعالین کارگری این است که بخش عمده جمعبندی آنان از مبارزات گذشته جهانی،تحت تاثیر احزاب جهانی بوده است و بدلیل وابستگی نظری ،هنوز به جمعبندی منسجم و واحدی از شکست اولین تجربیات انقلابات سوسیالیستی قرن پیش ک
ه مبتنی بر تلاش آگاهانه اما متکی به شناخت آنزمان از پیچیدگیهای معماری جامعه سوسیالیستی که بتواند پایه ائی برای گذار به جامعه جهانی کمونیستی باشد، دست نیافته است. گرایشات و طیفهای مختلف چپ، علیرغم استفاده از کلمات و واژه های مشترک همچون انقلاب  اجتماعی، سوسیالیسم،… درک و تصاویر متفاوتی از چنان جامعه ای و راه رسیدن به آن را دارند. این موضوع شاید برای فعالین جنبش چپ و پیشروان کارگری بیشتر حائز اهمیت باشد، چرا که هنگام تبلیغ و ترویج در میان توده های کارگران در مورد ضرورت سرنگونی نظام سرمایه داری و جایگزینی سیستم سوسیالیستی با اولین سئوالی که روبرو میشوند این است که "سوسیالیسم هم در شوروی و چین شکست خورد!" "آیا میخواهید همان سیستم را دوباره بوجود آورید؟!"

 

درطی سه دهه گذشته در ایران، مجموعاً دو نیروی عمده که هر دو خود را چپ می نامند حضور داشته اند: چپی که با مرزبندی با تمامیت رژیم به مبارزه اش ادامه داده است و مدعیان چپی که با یک بخش رژیم مشکل دارند و فعالیتهایشان را نه حتی در چارچوبه های قانونی بلکه براساس آنچه که حاکمین و نیروهای امنیتی و سرکوبگرش تعیین کرده اند به پیش میبرند و همیشه از نصحیت کردن سران حکومت کوتاهی نکرده اند. اما مبارزات کارگری در چند سال گذشته نشان داد که تفاوت این دو چپ در کجا است!

 

مبارزین اجتماعی چپ مستقل در داخل، شرایط این دوره را میشناسند و شاید از لحاظ کمی چندان نباشند ولی از لحاظ کیفی بسیار آبدیده شده هستند. اما چپ در خارج در زمینه بررسی مبارزات کارگری این دوره ، با افتادن در دام بررسی شرایط جدید مبارزاتی ،از نگاه گذشته ، نتوانست و نمی توانست  بدرستی عمل کند. چپ ایرانی تبعیدی شاید توانسته بود در این کشورهای غربی بر سر اصول مبارزاتی بماند ولی در نقد و بازنگری به خودش و شناخت اش از شرایط ایران ، قادر به بوجود آوردن بستر مناسب و  جذب نیروهای جدید و سازماندهی پیگیرانه در داخل کشور نشد. فقدان پایه ها و هسته های تشکیلاتی و عدم ارتباط ارگانیک با فعالین چپ و کارگری درایران ، به انشعابات پیاپی و ریزش روزافزون نیروها، ارائه بحثها و صدور رهنمود های کلیشه ای و بی ارتباط با واقعیت عینی و منحرف کننده و ناگوارتر از همه درگیر کردن نیروهای چپ و کارگری داخل به مسائلی که اتحاد عمل و اندیشه کارگری را وادار به سردرگمی و انحلال طلبی میکند، منجر شد. شرایط زندگی در این کشورها و دور بودن از مبارزات اجتماعی در کشور مبداء و این جوامع ،تاثیر خود را بر چپ ایرانی گذاشته است و تا زمانی که این وضعیت ادامه داشته باشد، نمیتواند از چنگ آن بگریزد . چپ تبعیدی ایرانی با همان مشکلی روبرو بود و هست که چپ همین جوامع با آن روبرو هستند. تفکیک کار سیاسی از عمل و ومناسبات اجتماعی .  چپ مینویسد ، چپ فکر میکند ، … و راست عمل میکند !

 

ارزیابی این وضعیت را میتوان در نشستهای گسترده ائی دید که در دو دهه گذشته اتفاق افتاده است. چپ ایرانی در اتحاد عملهایش نشان میدهد که در اولین ساعات جمع شدنش پلاتفرم مشترکی مینویسد ،علیرغم اختلافات عمیق نظری حتی نظام سیاسی آینده را به اتفاق آراء به تصویب میرسانند، اما آنجا که اقدام مشترک، برنامه ریزی و آموزش ضرورت میابد به انحلال و انشقاق مجدد کشیده میشود و تاکنون این شده است که می بینیم. مشکل نان شب، کیش شخصیت، قدرت طلبی و جاه طلبی فرقه گرایانه و جزم اندیشی و توهم اغراق آمیز به اصول نظری فردی، برخی از موانع واقعی وجدی تشکیل یک اتحاد عمل دائم ،کار اصولی و جمعی کارگری- عدالتخواهانه بوده است.

 

مسیری که مبارزات این سه دهه ایران طی کرده است بسیار پیچیده است که نمیتوان فرمولی ساده برای آن پیدا کرد. بخشی از این پیچیدگی به خاطر وجود دولت مذهبی و ضد کمونیستی درایران و ضدیتی است که حتا بامذهبیون دگراندیش وافرادی که در چارچوب خودی حکومت بودند نیز، وجود دارد.  دهه شصت وقتل عام مخالفین و بسیاری از کسانی که حتی روزگاری با رژیم بودند ، شروع  یک تراژدی تاریخی در جامعه ما بود و عزیمت بسیاری از روشنفکران و مبارزین سیاسی به خارج از کشور برای مدت طولانی،  بخشی از این ماجرا است.

 

جامعه ایران هم در روند سه دهه گذشته مسیری را همانند بسیاری از کشورهای منطقه طی کرده است چرا که شاهد و شامل رویگردانی بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی از مقوله تشکل سیاسی حرفه ای و کسب قدرت سیاسی از راه های قهرآمیز در آسیا، افریقا و امریکای لاتین بوده است. این وضعیت مخصوصاً زیر بمب باران تبلیغاتی کارزار ضد کمونیستی بعد از فروپاشی شوروی و بلوک شرق توسط صحنه گردانان و کارگزاران بلوک به اصطلاح غرب تشدید شد. کارزاری که خطوط کلی آن را می توان اینطور مشخص کرد: تقبیح انقلاب و هر نوع حرکت رادیکال بر علیه حکومت های مرتجع تحت سلطه و سلطه گر، تحت عنوان دوری جستن از خشونت، تبلیغ اقتصاد سرمایه داری مبتنی بر بازار"آزاد"به جای هرشکلی از اقتصاد که نوعی از کنترل دولتی چه به شکل نوع دولتهای رفاه اروپائی و یا پسا سرمایه داری مدل روسی را اعمال میکرد، و تبل