فراکسیونی که قربانی پراگماتیسم حزبی شد

 سیف خدایاری

       اخراج تعدادی از اعضای حزب کمونیست ایران از این حزب، بار دیگر ضرورت بازنگری به تاریخ  کومله و حزب کمونیست ایران را برای «طیف چپ» و بالاخص کمونیزم کارگری  به وجود آورده است. از آنجا که کمونیزم کارگری پیگیرترین جریان کمونیستی در ایران بعد از انقلاب ۵۷  بوده است و بخشی از تاریخ این جریان با کومله گره خورده است، سرنوشت کومله و پیامدهای سیاسی آن بعد از تشکیل حزب کمونیست کارگری همواره مورد توجه این بخش از جنبش کمونیستی  قرار گرفته است.

  روشن است که هر جریانی متأثر از پایگاه طبقاتی خود رویدادهای سیاسی را مورد تحلیل و ارزیابی قرار می دهد؛ اگر برای ناسیونالیزم کرد تحولات درونی کومله و شیفت بخشی از آن از به ناسیونالیسم خوشایند و مورد تشویق قرار گرفته است به همان نسبت برای کمونیزم کارگری و دخیل در تحولات سیاسی ناخوشایند بوده است. من هم دیدگاههای شخصی خود نسبت به این رویداد سیاسی را بیان می کنم.
 
  ۱ ــ  ظاهراً حزب کمونیست ایران ــ کومله برای دفاع از هویت سیاسی خود دست به این اقدام زده است.با بررسی نوشته ها و یادداشت ها و مصاحبه های متعدد  افرادی که خود را منتسب به فراکسیون می دانستند ، اختلاف نظر حادی بین این فراکسیون و رهبری کومله وجود ندارد.حداقل و به صورت فرمالیته این افراد خود را «کمونیست» می دانند و می خواهند « کمونیسم» خود را در چهارچوب یک منطقه جغرافیایی ! تعریف کنند.این افراد هنوز پرچم ضد کمونیستی را  علناً و بطور مستقیم بلند نکرده اند و در مقایسه با رهبری حزب کمونیست کمتر« کمونیست» نیستند.من بدون اینکه بخواهم دیدگاههای شبه ناسیونالیستی فراکسیون فعالیت بنام کومله را نقد کنم، تفاوت ماهوی در پراتیک آنها با حزب کمونیست ایران نمی بینم. فعلاً هر دو دسته پراتیک را در فراموشخانه اردوگاهی به آینده ای نامعلوم و تحولات منطقه ای سپرده اند.تحولاتی که با شکست افق آمریکا مدار و رؤیای طرح خاور میانه بزرگ بوی خوبی از آن بمشام اپوزسیون منتظر نمی رسد و عروج این اختلاقات درون اردوگاهی کومله هم برآیند  شکست این افق است.
  ۲ ــ آیا راه حل طبیعی برای این مشکل سیاسی در کومله وجود نداشت؟ واقعیت  به ما نشان داد که خیر. اما حقیقت می توانست از این متفاوت باشد. نفس اختلاف کاملاً طبیعی بود.کومله از بدو پیدایش تا به امروز محل تلاقی جریان های سیاسی متفاوت بوده است.اگر تشکیل حزب کمونیست ایران و وجود رهبران عملی توانا بمدت چند سال توانست آنرا روی خط مارکسیسم انقلابی نگهدارد و گرایش های ناسیونالیستی و پوپولیستی با دوزهای متفاوت  را زیر لبه تیز انتقاد مارکسیستی به حاشیه براند، این کار ارزشمند  به معنی زدودن کامل آثار ناسیونالیسم و« کمونیسم التقاطی » در کومله نبود.این گرایشات ضد کمونیستی مترصد فرصتی تاریخی بودند تا با زبان الکن خود سوسیالسم را منطبق با اهداف جنبش ناسیونالیستی و سوسیالیسم بومی تعریف  کند .سقوط سرمایه داری دولتی بلوک شرق و عروج ناسیونالیسم بعد از جنگ خلیج و اعلام« پایان تاریخ» از سوی سردمداران نظم نوین جهانی ، بهترین فرصت برای گرایشات ناسیونالیستی درون کومله بود. تعرض به کمونیسم در درون حزب کمونیست ایران در واقع از سالهای پایانی دهه شصت از سوی گرایشات ناسیونالیستی شروع شد .در سال ۷۰ کمونیسم کارگری با درایت کامل  رهبران سیاسی خود توانست سالم و متمدنانه  وبا کمترین هزینه انسانی از بحران سیاسی موجود در حزب کمونیست ایران عبورکند.تشکیل حزب کمونیست کارگری پاسخی به یک ضرورت تاریخی بود که تحقق آن در حزب کمونیست ایران امکان پذیر نبود.ضرورت نگهداشتن پرچم کمونیسم در بحرانی ترین نقطه عطف تاریخ کمونیسم. این پروسه طی شد وتأثیر مثبت اش در کمونیسم کارگری گویای واقعیات است. کمتر از ده سال پس از این رویداد تاریخی ، از  کشمکش های درونی کومله که یک سر آن به ناسیونالیسم تمام عیار و از آن بدتربه  فالانژیسم و سر دیگر به سوسیالیسم خجالتی و منزوی اردوگاهی وصل بود ،دو جریان سیاسی نسبتاً متمایز بیرون آمدند. اما چون این انشعاب بر خلاف اختلافات کمونیسم کارگری با حزب کمونیست ایران عاری از فرهنگ بالای سیاسی بود ، بحث ها و پلمیک های سیاسی روشنی در جریان انشعاب صورت نگرفت ، مرزبندیها کاملاً روشن نبودو بخشاً افرادی تحت تأثیر علایق شخصی و تعلقات رفیقانه جبهه سیاسی خود را تعیین کردند.جالب اینجاست که ناسیونالیسم که یکی از محورهای اصلی کشمکش کمونیسم کارگری با حزب کمونیست ایران بود تا زمان انشعاب انکار می شد و ادعای سوسیالیسم رهبران کومله حد و مرزی نمی شناخت تا جایی که کمونیسم کارگری را به ارتداد از مارکسیزم  محکوم می کردند. بحران هویتی کومله اما به این انشعاب ختم نشد و در سال ۲۰۰۴ موج دوم ناسیونالیسم شبه سوسیالیستی بابحث  ضرورت فعالیت جمعی بنام کومله  براه افتاد.در مدت زمانی نسبتاً طولانی  برای بار دوم رهبری کومله نتوانست پلمیک سیاسی روشنی در قبال این بحث ها ایجاد کند و به شیوه های کاملاً ناسالم سیاسی مانند نادیده گرفتن، انکار ، اغماض ، محروم کردن از امکانات تبلیغی ، تهدید به اخراج و نهایتاً اخراج روی آوردند. از طرف دیگر اعضای فراکسیون ناکام هم نتوانستند با بحث سالم سیاسی فضای مناسبی برای بیان نظرات و دیدگاههای خود بوجود بیاورند؛ هر چند دیدگاههای سیاسی آنان از فرط بی مایگی ناتوان از بیان تمایزات خود با ناسیونالیسم و «کمونیسم » است و در برزخ فکری گیر کرده است . با وجود گذشت ۴ سال و اندی از علنی شدن فراکسیون ، فعالین آن مدام وعده بیان ایده ها و برنامه هایشان را  در« آینده ای نزدیک» می دهند.فراکسیون هم مطابق با پوپولیسم وجودی کومله با روش های غیرسیاسی مانند جمع آوری امضاهای حمایتی که به یارگیری در بازیهای نوجوانان بیشتر شباهت داشت تا کار سیاسی، روی آوردند، امضاهایی که اعتبار تعدادی از آنها کمتر از یک هفته بوده است. در واقع پراگماتیسم که خصیصه بارز کومله در ۲۰ سال اخیر بوده است به هیچکدام از دو طرف بحث اجازه پیش بردن یک پروسه سیاس
ی طبیعی به آنها نداد.نتیجه این بار شکاف در حزب کمونیست ایران از شکاف سال ۲۰۰۰ در آن بهتر نخواهد بود ، چرا که این اختلافات سیاسی را با پلمیک های روشن باید در مسیر واقعی و طبیعی قرار داد، سمینارهای متعدد و بررسی دیدگاه دو طرف از زوایای مختلف در فضایی سالم و کمونیستی می توانست این هدف را متحقق کند. اما چرا رهبری کومله از ایجاد این فرصت ها خودداری کرد و چرا فراکسیون ناکام به سکوت و مظلوم نمایی روی آورد؟ جوابش هر چه باشد ، فاقد منطق سیاسی قابل دفاع و محکم است.
  ۳ ــ عکس العمل« چپ»  در مقابل این رویداد چه چیزی می تواند باشد؟ در اینجا می خواهم جوابی  به تمام کسانی بدهم که سرنوشت کومله کمونیست یا کمونیسم در کومله برایشان مهم بوده و منتظر عکس العمل کمونیسم کارگری و حکمتیسم در مقابل این رویدادها هستند.قبل از هر چیز باید منتظر عکس العمل افرادی بود که در تشکیلات کومله فعال اند و سرنوشت سیاسی« کمونیسم» در کومله برایشان مهم بوده ،اما تحت تأثیر خصلت پوپولیستی رهبران کومله فعلی  تا کنون در قبال گرایشات ناسیونالیستی در کومله سکوت نموده اند و با خواندن اوراد سوسیالیستی « شیطان » را و خبث ناسیونالیسم را از خود دور کرده اند.ظاهراً رهبری کومله  تا امروز هیچ انتقادی بر کومله را بر نتافته اند.این افراد می دانند و بسیار خوانده اند که  رهبری کومله هر گونه انتقاد سیاسی مخالفان سیاسی  خود بویژه حکمتیسم را با عنوان فحاشی و پرووکاسیون  و القاب بی مایه نشأت گرفته از چپ سنتی رد کرده اند . رهبری کومله مترسکی بالای سر خود نگهداشته اند که کسی جرأت نزدیک شدن به حریم شان نداشته باشد. برای اثبات درستی این نظر کافی است به عملکرد ۲۰ سال گذشته کومله نگاهی داشته باشیم ؛در بیست سال گذشته کومله همواره یک ترمینال و استراحتگاهی برای افراد متوهم به ناسیونالیسم بوده است تا با خیال راحت افکار خود را پردازش کنند و نیروی کافی برای عملی کردن اهداف خود داشته باشند، عملی کردن این پروژه ها تنها نتیجه مماشات و سکوت و میدانداری رهبری کومله به این طیف از ناسیونالیسم است که همیشه تا دقیقه نود از سوی کومله انکار شده است و بعد از پایان بازی هم مربی بجای کارشناسی بازی ، به داوران و احیاناً تماشاچیان تاخته اند و بنظر می رسد این شکستهای پی در پی برای مربی درس عملی نداشته است.یکی از نتایج این سکوت و مماشات در برابر ناسیونالیسم دو انشعاب فوق است که با دوزهای اندکی متفاوت در قطب راست جامعه قرار گرفته اند. اما بی شک تأثیرات مخرب این سکوت و میدانداری به ناسیونالیسم فراتر از انشعابات مورد اشاره است و باید تأثیر آن را در جامعه دید. بهتر است رهبری کومله و از آن مهمتر تشکیلات کومله بجای عملکرد تاکنونی شان و هجوم به منتقدان درسهای عملی این شکستها را دستمایه زنده کردن کمونیسم و مبارزه طبقاتی با سرمایه داری کنند. در دو سال گذشته ما شاهد دو رویداد مشخص  سیاسی یعنی پرونده سازی برای دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و سولیداریتی سنتر بودیم که در هر دو مورد رهبری حزب کمونیست ایران آن را پردازش کرد و یا دستکم پشتیبانی کرد . نزد هر انسان شرافتمند و نه الزاماً کمونیستی این اقدامات پلیسی محکوم و عاری از پرنسیپ های سیاسی بود که همه دیدیم رهبری کومله چگونه به انتقادات برخورد کرد وبه جای دفاع از کمونیسم،دروازه های  کومله را بروی حاشیه ای ترین و منزوی ترین چهره های سیاسی گشودند.حتی در مباحثات اخیر فراکسیون فعالیت جمعی بنام کومله و رهبری حزب ، هر دو طرف بحث فرصت را از دست نمی دهند و به حکمتسیم می تازند که مبادا فرصتی برای انتقاد از ناسیونالیسم کومله فراهم آمده  باشد. همین نوشته که عاری از توهین و اهانت به شخص خاصّی است ممکن است با عکس العمل عجیب و غریب مواجه شود، کما اینکه افرادی با نام غیر واقعی از مخفیگاههای خودساخته بیرون آمده اند و به دفاع« سوسیالیستی» از کومله پرداخته اند مانند مارسین نامی که حتی  ناتوان از آشکار کردن هویت واقعی خود است.  سرنوشت کومله و آینده سیاسی آن همیشه  برای چپ در کردستان  اهمیت داشته است و کمونیسم کارگری در برابر هر رویداد سیاسی مربوط به چپ در منطقه حساسیت لازم را داشته است .  اما دفاع از کومله و کمونیزم به عکس العمل افراد و احزاب در مقابل رویدادها محدود نمی شود . چنانچه این انتقادها و موضع گیریها چپ جامعه و احزاب سیاسی را به نتیجه گیری روشن و انتخاب پراتیک کمونیستی نرساند، کل این مباحثات باطل و بیهوده خواهد بود.ما جنبش« محکوم می کنیم »و« زنده باد و مرده بادها»ی بی خاصیت نیستیم تا روح نوستالژیک خود را با یاد کردن از ایکس و اعلام حمایت از وای تسلا دهیم.بنابراین  همه کسانی که قلبشان برای آزادی و برابری می تپد را به اتخاذ سیاست روشن ، ماکزیمالیست و بدون مماشاتِ عافیت طلبانه  در برابر مُبرم ترین نیاز زمانه یعنی مبارزه طبقاتی منسجم با نظام سرمایه داری و تمام اشکال خرده بورژوایی دعوت می کنیم . تنها با اتخاذ چنین سیاستی و پراکتیزه کردن این سیاستها می توانیم به جنبش کمونیستی وفادار بمانیم.