کوتاه، به صالح سرداری

ایرج فرزاد

۱. برای من قابل انتظار بود که نوشته "بازخوانی ۱۳ آذر" این عکس العمل متین و بانزاکت و خالی از "کینه و بغض" را در دوایر شما بوجود آورد. و شما که خود لابد در جریان تمام شیرین کاریهائی هستید که رهبری حزب شما و "کمیته داخل" در این ماجرا از خود بیادگار گذاشت، نمی بایست چنین ظاهر میشدید.

 مسئولیت درز کردن نامه داخلی برهان دیوارگر در وبلاگ وزارت اطلاعات هم بر عهده ماست؟ انسان، مگر مثل زاهدان خانه زاد بارگاههای مذهبی و سکتهای شبه مذهبی، نمیتواند همیشه با ریا و شخصیت دوگانه زندگی کند. وقتی شما ارزیابی من را از ۱۳ آذر سال ۸۶ با گزارشات رهبری حزبتان و عملکرد رهبری و کمیته داخل در این رابطه مقایسه میکنید، باید نسبت به تشخیص یکی از "رفتگان دو سال قبل" ، قدری تعمق میکردید. همان چیزی را بگوئید که در ارزیابی خود شما و آنجا که حضور در جمع مجبور به خودسانسوریتان نمیکند، با خود میگوئید. به احساس واقعی تان در رابطه با رفتار غیر مسئولانه رهبری ات نسبت به حرکت ۱۳ آذر، داب و افراد آن وفادار بمانید. خو گرفتن به زندگی در ریا، و شیزوفرنی سیاسی، جالب نیست. در متن زندگی، حتی مذهبی ترین و عابدترین آدمها، بارها و بارها احکام و مشیت الهی را نقض میکنند. چه جای اینکه ناسلامتی شما خودتان را چپ، مدرن و تحصیلکرده و ساکن اروپا میدانید.

۲. وقتی از "خدا حافظ رفیق" نقل قول می آورید یکی دو نکته را فراموش نکنید: عضویت در حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت، مبارزه با پرچم یک دنیای بهتر، و پیوسته نگاه داشتن خط سیاسی و مبانی تئوریک و فکری کمونیسم کارگری، از افتخارات زندگی من است. فکر میکنم یک دلیل اصلی برای اینکه شخص من و مخالفین سیاسى"رفتگان دو سال قبل" این اندازه مورد محبت رهبری حزب شما، بویژه طی همین "دوسال قبل" بوده ایم، این است که نپذیرفتیم که از این مبانی سیاسی و فکری و آرمانی و کمونیستی مان به نفع "سیاست آوردن"های این سه چهار ساله رهبری حزب شما دست بکشیم. شما از اینکه من از سیاست دمدمی مزاجی رهبری حزب شما کنار کشیده ام، علیه من حتی به عنوان شخص کینه و بغض تولید و بازتولید میکنید. و دیگر اینکه یادتان باشد که این کورش مدرسی و بالاترین مقام رسمی و دبیر کمیته مرکزی شما بود که نه "نظر شخصی"، که در یک سمینار حزبی رسما به گردن کسانی که "از منظر اژدها" و "خداحافظ رفیق" برایشان نوشته شد، مدال افتخار آویزان کرد و لوح تقدیر اهدا کرد. مگر ندیدید که او خود را موظف دید که قبل از شروع بحث، پشیمان نامه خود را از آن نوشته ها رسمی و مستند کند و علنا به ثبت برساند؟ وارونگی و دوگانگی شخصیتی شما را من کاری نمیتوانم بکنم. این متاسفانه عارضه همه کسانی است که از یک جریان زنده و پویای سیاسی و اجتماعی، به یک سکت و فرقه غیر اجتماعی درخود و برای خود تبدیل میشوند. فقط باید بحال آدمهائی با این روحیه "قاطع" متاسف بود.

۳. باز از منصور حکمت نقل قول آورده اید که اعضا حزب حق دارند نه تنها نظر شخصی، که به اسم خود اطلاعیه بدهند و حزب حق سانسور آن را ندارد. اما تصور نمیکنم سطح سواد و درک شما اینقدر نازل باشد که تفاوت بین نظر سیاسی و قضاوت سیاسی و اتهام "پروکاتور پلیس" را تشخیص ندهید. من در برابر موعظه "دبیر اجرائی" محترم حزب شما نوشتم که بی جهت طفلک فواد عبداللهی را قربانی نکنید. این اتهام ضد انسانی، موضع رسمی ارگانها و نهادها و مقامهای حزب شما بود.  

۴. جرات کنید تغذیه از منبع تز و رسالات شکست طلبان دوخردادی را به نام خودتان ادامه بدهید. بی جهت منصور حکمت را بلاگردان سیاست آوردنهای رهبری خود نکنید. این ناسالم است.

و بالاخره، در این دنیای انفجار علم و تکنیک و فن، آدم اگر اراده کند و تصمیم بگیرد، میتواند بی اطلاعی، و دلائل "معرفتی" عدم تشخیص اتفاقات  و نارسائی شناخت رویدادها را چاره کند، در کتابخانه محله خود عضو شود، طرز رفتار مدنی با مخالف سیاسی خود را بیاموزد و  نادانسته های خود را تکمیل کند. اما مشکل زندگی با "خودفریبی" و کنار آمدن با دو شخصیتی قابل علاج نیست. اسمش روی خودش است. 

برایتان در این دنیای رمانتیک "بی کینه و بغض" آرزوی صبر جمیل دارم. 

۲۹ آوریل ۲۰۰۹