واقعیت کمونیسم چیست؟
کمونیســم و ستـم ملی
چند دهه پیش از این کردستان منطقهای بود که از آن پیام مبارزه رادیکال علیه رژیمهای ارتجاعی خاورمیانه و سیادت قدرتهای امپریالیستی بلند میشد. اکنون نمادِ چرخه مرگبار معاملات قدرتهای امپریالیستی و قشونکشیهای نظامی و عملیات امنیتی رژیمهای ارتجاعی منطقه شده است. چنین فرجامی، نتیجه منطقیِ راهی است که احزاب سیاسی ملیگرای کردستان در این خطه، حاکم کردهاند – راهی که بارها و به شکلهای مختلف در کردستان و بهطور کلی در خاورمیانه، تحت رهبریِ جریانهایی که مدعی مبارزه با ستم ملی و استعمار بودهاند تجربه شده است.
احزاب ناسیونالیست کردستان سیاستهای پراگماتیستیِ خود را ضرورت و زمینهساز رهایی از ستم ملی قلمداد کردهاند اما این سیاستها بیش از هر چیز زمینهساز معادلات قدرتهای امپریالیستی و معاملات رژیمهای منطقه بوده است. جنگجویان و مبارزین احزاب ناسیونالیست از تحت ستمترین قشرهای مردم کردستان بودهاند اما برنامه و راه این احزاب بیانِ نابِ افق محدود بورژوازی و خردهبورژوازی است که بر مبنای توهمات ضد علمی و با نظریههای عوامفریبانه و خودفریبانه، تودههای مردم را به راهی میکشند که مکررا ورشکستگیاش به اثبات رسیده است.
رویکرد و سیاست پراگماتیستی این احزاب مرتبط با هدفشان است. آنها حتا زمانی که دست به مبارزه مسلحانه میزنند هرگز هدفشان سرنگون کردن دولتهای حاکم نیست و نمیخواهند از کلیت نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی سرمایهداری و وابستگی به سرمایهداری جهانی گسست کنند. هدف آنها رسیدن به شکلی از شراکت و سهیم شدن در ساختارهای سیاسی و اقتصادی موجود است – شراکتی که میتواند طیفی باشد از نشستن در هیئت مدیره دولتهای مرکزی یا کسب «خودگردانی» و «منطقه امن» در همان چارچوب و شاید روزی و روزگاری تشکیل دولتی مشابهِ یکی از همین دولتهای تحت سلطه امپریالیسم در خاورمیانه. سرنوشتِ منطقه خودگران فلسطین، اقلیم کردستان و روژاوا به خودی خود گویای سیاستهای پراگماتیست یا بهاصطلاح «رئال پلتیک» احزاب ناسیونالیست است.
هنگامی که هدفِ مبارزه، کسب مطالبات ملی (یا کسب بخشی از مطالبات ملی) در چارچوب همین نظام سیاسی و اقتصادی حاکم باشد آنگاه بهطور اجتنابناپذیر و خواسته یا ناخواسته برنامه و افق طبقه بورژوازی کُرد بر مبارزه مسلط میشود. در حالی که افق و برنامه آن منطبق بر پایههای واقعی تغییر نیست و یک آلترناتیو واقعی در مقابل ستم ملی را ارائه نمیدهد. زیرا منافع بورژوازی کرد بهطور عینی شراکت در استثمارِ پرولتاریای کرد و غیر کرد است. منافعش در این نیست که خود را محدود به استثمار قشر کوچکی از پرولتاریای «خودی» کند. تحت فشارِ این تناقض، سناریوی مبارزه کردن و معامله کردن مرتبا از سوی این احزاب تکرار میشود.
علم کمونیسم به ما میگوید برای تغییر جامعه و جهان باید با تضادهای واقعی (از جمله تضادهایی که اوضاع کردستان را رقم میزند) روبهرو شد و با آنها در افتاد. ستمهای اجتماعی مانند ستم ملی و ستم بر زن فقط معضل و مشکلِ آنها نیست که روی تیغ بُرنده این ستمها نشستهاند. بلکه معضل و مشکل کل جامعه بشری هستند و با تمایزات طبقاتی و با گسلهای اجتماعیِ دیگری که آنها هم حاصل کارکرد سرمایهداری هستند (مانند نابودی محیط زیست) درهم تنیده شدهاند و سرچشمه همه این معضلات کارکردِ نظام سرمایهداری جهانی است که بر جهان سلطه دارد و ستم ملی بخشی از ساختار سلطه آن است. دولتهای حاکم در هر کشور لایههایی از این ساختار سلطه هستند. این دولتها –اعم از دولتهای امپریالیستی یا دولتهایی مانند ایران و ترکیه و عراق و سوریه و غیره– هرگز بخشی از «راه حل» نیستند. برعکس! این دولتها مهمترین و فوریترین موانع مقابل پای حل معضلات جامعه بشری از جمله ستم ملی هستند. با این وجود، احزاب ناسیونالیست کرد مرتبا به جاده صافکن این دولتها تبدیل میشوند و به این علت کشیدن خط تمایز با افق و برنامه و سیاستهای پراگماتیستی این احزاب دقیقا و عمیقا بخشی از مبارزه با ستم ملی کُرد است.
بیایید بهطور علمی و صادقانه راههایی که در مقابل وضعیت کنونی جامعه بشری که ستم ملی بخشی از آن است را بررسی کنیم و ببینیم پایه واقعی برای تغییر چیست؟ ببینیم کدام راه واقعا بدیل یا آلترناتیوی در مقابل وضعیت کنونی جامعه بشری است. دو راه ممکن در مقابل این وضعیت وجود دارد. یکی راهی رادیکال در مقابل نظام سرمایهداری-امپریالیستی است و به نفع اکثریت تحت ستم و استثمار چند میلیارد نفریِ این جهان و در نهایت به نفع کل بشریت است. راه دوم که آن هم ممکن است، تن دادن به وضع موجود و عادت کردن به آن است. تمام بیراهههایی که بهعنوان «راه اصلاحات» یا راههای «وسط» ارائه میشوند و هدفشان این است که در چارچوب همین نظام وضع این قشر و آن قشر، این ملت یا آن ملت را بهتر کنند و به اصطلاح بدترین و افراطیترین جوانب سیستم را اصلاح کنند، در نهایت به تولید و بازتولید همین سیستم منتهی میشوند. مبارزه برای اصلاحات و بهبود همیشه هست و باید باشد. مبارزه و شورش برای مطالبات باید باشد و هرچه گستردهتر هم بشوند. اما معرفی «بهبود» و «اصلاح» وضع موجود بهعنوان «هدف» و «آلترناتیو» تماما یک دروغ بورژوایی و توهم و خودفریبی خرده بورژوایی است. احزاب بورژوا و خردهبورژوا همواره مبارزات تودهها علیه شرایط ستم و استثمار را اسیر چارچوب وضع موجود میکنند و مبارزات آنها را به همان دینامیکهایی که این شرایط را به وجود آورده و میآورد، قفل میکنند. یعنی به دینامیکهای روابط تولیدی سرمایهداری و فرآیند انباشت سودآور سرمایه؛ و به روابط اجتماعی، روابط قدرت سیاسی، فرهنگ و ایدئولوژی و اخلاقیات منطبق بر روابط تولیدی سرمایهداری. باب آواکیان بهطور نافذ و روشن «دو راه» را تشریح میکند:
«… یا این و یا آن دیگری. اینها دو انتخابِ ممکن در مقابل جامعهاند. ممکن است بپرسند: شما فکر می کنید کی هستید که چنین ادعائی میکنید؟ جواب این است که ما مفسرین واقعیت هستیم؛ بازرسان علمی و سنتزکنندگان واقعیت هستیم. اینها را واقعیت میگوید و امروزه ما هستیم که این واقعیت را درک کردهایم. این واقعیتها را نه از طریق فرآیندهای تخیلی و مذهبی بلکه از طریق بهکاربست علمی که تکامل یافته و مرتبا در حال تکامل است درک کردهایم. … اگر راه اول آگاهانه اتخاذ نشده و برای ایجاد جهانی نوین و بنیادا متفاوت تلاش نشود، آن راه دوم غلبه خواهد کرد…در این حالت جهان کهنه موجود، شما را به درون خود کشیده و یا خُردتان خواهد کرد. اگر تلاش کنید منطقه امنی ایجاد کنید یا دنبال راههایی باشید که بتوانید مستقل از نظام جهانی عمل کنید، نظام جهانی شما را زنده زنده خواهد خورد یا مانند تفالهای به بیرون پرتاب خواهد کرد. ممکن است تا مدتی تبدیل به یک خلاف جریان نه چندان مهم شوید اما اگر هم به طور سیاسی سرنگون نشوید توسط عملکرد و دینامیکهای نظام جهانی غرق شده و دیر یا زود زنده زنده خورده خواهید شد. »
آیا این واقعیت به معنای آن است که هرگونه مبارزه مشخص با ستم ملی بیهوده است؟ هرگز! مبارزه با ستم ملی یک بخش حیاتی از ساختن راه انقلاب کمونیستی و به پیروزی رساندن آن است و پس از پیروزی برنامه محو ستم ملی یکی از دینامیکهای پویای ساختمان سوسیالیسم است.
آیا مبارزات ضد ستم ملی که خارج از چارچوب استراتژیِ انقلاب کمونیستی پیش میروند، منفیاند؟ خیر! اما با تناقضات مهم که نباید از آنها چشمپوشی کرد پیش میروند. مهمترین جنبه مثبتِ آنها آشکار کردن پوسیدگی نظام سرمایهداری است که کارکردش علاوه بر این که بر سلسله مراتب طبقاتی و استثمار استوار است، بهشدت نیازمند انواع ستمهای اجتماعی دیگر مانند ستم ملی است. این مبارزات دائما ثبات دولتهای حاکم که ستم ملی بخشی از وجودشان است را برهم میزنند. اما جنبه منفی مبارزات ضد ستم ملی که خارج از چارچوب افق و برنامه و رهبری انقلاب کمونیستی جاری میشوند این است که رهبری این مبارزات در نهایت در ساختار دولتهای حاکم و نظام سلطه سرمایهداری امپریالیستی ادغام میشوند و بر ضرورت مبارزه با ستم ملی یک ضرورت دیگر اضافه میشود: ضرورت کنار زدن این احزاب از رهبری مبارزات.
محو ستم ملی و تمام تمایزات طبقاتی و ستمهای اجتماعی وابسته به سرنگونی نظام سرمایهداری از طریق انقلاب کمونیستی و استقرار جامعه سوسیالیستی است. زیرا برخلاف سرمایهداری که به تولید و بازتولید این تمایزات و ستمها وابسته است، خصلت و دینامیکهای نظام سوسیالیستی وابسته به از بین بردن کلیه تمایزات طبقاتی و ستمهای اجتماعی است. در جمهوری سوسیالیستی نوین ایران ابتداییترین گام در راستای محو ستم ملی به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت یعنی ایجاد یک دولت جداگانه خواهد بود. به رسمیت شناختن این حق به معنای آن نیست که حتما از این حق استفاده خواهد شد یا باید بشود. داشتن این حق به معنای آن است که بر خلاف نظام کنونی، جمهوری سوسیالیستی نوین هیچ یک از ملل تحت ستم سابق را در صورتی که بخواهند جدا شده و دولت جداگانهای تشکیل دهند مجبور به ماندن در چارچوب مرزهای فعلی ایران نخواهد کرد. دولت سوسیالیستی ما تلاش خواهد کرد تودههای مردم را قانع کند که بهتر است از این حق استفاده نکنند و در یک کشور سوسیالیستی بمانند زیرا با یکدیگر قویتر خواهیم بود و هرچه سرزمین سوسیالیستیمان بزرگتر و قویتر باشد بهتر و با سرعت بیشتری میتوانیم زخمهای طبقاتی و ملیتی و جنسیتیِ برجای مانده از جامعه کهنه را التیام بخشیم. با این وجود ممکن است شرایطی پیش آید که جدایی ملت تحت ستم سابق و تشکیل دولت مستقل امر مثبتی باشد. اما حتا اگر این جدایی به ضرر دولت سوسیالیستی باشد، این دولت متوسل به زور نخواهد شد. اقدام دیگر برای فائق آمدن بر این ستم تاریخی، استقرار مناطق خودمختار در مناطق ملل سابقا تحت ستم، در چارچوب نظام سوسیالیستی خواهد بود. شرایط و فرآیند تشکیل مناطق خودمختار در «پیشنویس قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» به وضوح طرح شده است. در این مناطق، تودههای مردم ملل سابقا تحت ستم امکان آن را خواهند داشت که حکومت منطقهای را در سطوح مختلف طبق اصول کلی جمهوری سوسیالیستی اداره کنند. برای از بین بردن تبعیضی که طی تاریخ طولانی شکل گرفته، دولت سوسیالیستی در زمینههای توسعه اقتصادی و فن آوری، آموزش و آموزش عالی و فرهنگ و هنر «تبعیض مثبت» و سیاست «بالا کشیدن پایینترین سطوح» را اعمال خواهد کرد. (رجوع شود به پیشنویس قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران: cpimlm•org)
مسلما مخالفتهای زیادی با این سیاستها خواهد شد. زیرا حتا پس از استقرار سوسیالیسم افکار کهنه برتریطلبانه و شوینیستی که از گذشته برجای مانده وجود خواهند داشت و از خاک متناقض سوسیالیسم و جهان سرمایهداری نیز تغذیه خواهند کرد.
نهایتا، ماهیت هر حزب و جریان سیاسی با جواب به این سوال روشن میشود که: با جهان کهنه بردگی مزدی و تخاصمات اجتماعی و جنگهای ویرانگر چه میخواهد بکند و ماهیت جامعهای که میخواهد ایجاد کند چیست؟ توان تغییر وضعیت کنونی بشر با درک شرایط مادی و اجتماعی و ضرورت ناشی از آن ارتباط لاینفک دارد. خیالپردازیهای ناسیونالیستی و شبه مذهبیِ امثال اوجالان نه میتواند روزنهای برای درک آن شرایط مادی که ستم ملی را تولید میکند باز کند و نه راهی برای ریشه کن کردن این شرایط ارائه دهد. به قول رفیقِ زنده یاد امیر حسنپور، برای این تلاش تاریخساز، کمونیسم نوین لازم و حیاتی است. او با صراحت این حقیقت را در مقابل مبارزین کردستان میگذارد و میگوید: «وضع دنیا به جایی رسیده است که یا باید نظام سرمایهداری را از میان برداشت یا سرمایهداری زندگی را از میان برخواهد داشت. انتخاب دیگری باقی نمانده است. اما روشن است که نیرویی جز جنبش کمونیستی توانایی و خواست این تاریخسازی را ندارد. جنبش کمونیستی هم آن طور که در گذشته بود از عهده چنین مسئولیتی برنمیآید. با کمونیسم پیشین نمیتوان به آینده کمونیستی دست یافت و بدون “کمونیسم نوین” نه به درک درست گذشته میرسیم نه به ساختن این آینده. سنتز کمونیستی از کمونیسمِ گذشته و تدوین “کمونیسم نوین” کار سترگی است که باب آواکیان در پروسه مبارزات وسیع در عرصه تئوری، سیاست و ایدئولوژی در سه دهه اخیر موفق به انجام آن شده است… “کمونیسم نوین” اشتباهات، نابلدیها، و لغزشها را که در تجربههای آغازین ساختمان سوسیالیسم اجتنابناپذیر بودند خاطر نشان کرده و نقد میکند… دستاورد آواکیان تنها مشخص کردن و نقد پراکنده اشتباهات تجربه ساختمان سوسیالیسم در موج اول کمونیسم نیست. آنچه مهمتر است این است که او خطاها و کمبودهایی را که در عرصه تئوری و متدولوژی به این اشتباهات راه دادهاند نشان داده و به نقد کشیده است… آواکیان مارکسیسم را بهعنوان علمی همیشه در حال تحول و تکامل تلقی کرده است و با این رویکرد به نقد گرایشهای متافیزیکی و ایدهالیستی در کمونیسم از جمله در مارکس، انگلس، لنین و مائو پرداخته است. در واقع او موفق به حل یک تضاد جدی که از ابتدای تکامل تئوری کمونیستی در آن موجود بود شده است. یعنی تضادِ رویکرد و روش بنیاداً علمی آن با جنبههایی که با چنین رویکرد و متدی مغایرت داشته است… سوال من از روشنفکران و فعالین سیاسی که از وضع موجود بیزاز هستند و به تسلیم به آن تن درنمیدهند این است: با چه افقی باید به مصاف وضع موجود رفت؟…». (امیر حسنپور، بر فراز موج نوین کمونیسم، انتشارات: حزب کمونیست ایران ملم، ۲۰۱۷، ص ۲۵-۲۹)
به نقل از نشریه آتش۹۶ – آبان ۹۸
n-atash.blogspot.com