رسانه , به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»

مجید خوشدل

http://www.goftogoo.net/

تلاش برای یافتن دلایل به بن بست رسیدن ها، مبارزه سیاسی و فرهنگی در چند جبهه، اطلاع رسانی و روشنگری، و نیز بازیافتن هویت مخدوش شده جامعه تبعیدی، اگر یک روی سکه تولیدات رسانه ای در تبعید را توضیح دهد، روی دیگر سکه چرک و خون زخم‌های ناسور شده پیکری فرتوت است؛ انعکاس عملکرد سی سال شکست سیاسی، و بازتاب رویکردی ست که ریشه در فرهنگ استبدادی این بخش از جامعه تبعیدی داشته است.

 

آشنایی با این بخش از رسانه های تبعیدی موضوع نوشته حاضر است. تلاش اجتماعی حاضر با کمک برخی از مدیران رسانه های تبعیدی انجام گرفته است. اما در آغاز گوشه ای از عملکرد رسانه های مخرّب را به پرسش می گیرم:

چرا بخشی از رسانه های ایرانی که با صفت اپوزسیون رژیم اسلامی فعالیت می کنند، هنوز در شکل و محتوا با مفهوم«رسانه» سال‌های نوری فاصله دارند؟

چرا این رسانه ها به جای آگاهی دادن از فعل و انفعالات واقعی جامعه ایران در داخل و خارج، هر کدام گوشه خلوتی  را گرفته اند و به بازی‌ اینترنتی مشغول شده اند؟

چرا اغلب تولیدات رسانه ای در اطاق های در بسته تولید می شوند؟

چرا رویکرد اندیشه انتقادی و جایگاه والای پرسش، جای‌اش را در این رسانه‌ ها به حذف اندیشه و رواج فرهنگ تملّق و چابلوسی داده است؟

چرا این رسانه ها در کشورهایی که تخطی از«حقوق شهروندی» جرم محسوب می شود، به راحتی مخالفان خود را با زشت ترین الفاظ و صفت ها مخاطب قرار می دهند و خم به ابرو نمی آورند؟

چرا سمت و سوی رسانه های مألوف و عملکرد شان با رسانه هایی نظیر کیهان(تهران) و… و تولیداتی نظیر«هویت» و «چراغ» شانه می زند؟ مگر فاعل ترور اندیشه، خرافه پراکنی، ذهنی گرایی، هتک حرمت، پرده دری و… تفاوت می کند که خدایش«محمّد» باشد یا فتواهایش را به مارکس و لنین منتسب کرده باشد؟

چرا اکثر این رسانه ها توسط یک یا دو نفر اداره می شوند؟ منتقدین قدرت‌های فائقه، چرا در محدوده اداره یک فضای انتزاعی، هرگز حاضر به تقسیم «قدرت» با دیگران نبوده اند؟

 

به پاسخ نشاندن پرسش های طرح شده، بسیار فراتر از حوصله یک نظر خواهی رسانه ای در شکل فشرده آن است. با وجود این برای فتح باب دو پرسش مرکّب را نزد برخی از رسانه‌ های تبعیدی از طیف های مختلف نظری می برم و نظر ایشان را جویا می شوم.

پیش از آن نگاهی گذرا به مقوله«رسانه» در دوران معاصر کشورمان می اندازم و سپس اظهارنظر همکاران مان را از نظر می گذرانیم:   

اگر یکی از شاخص های رشد فرهنگی درجامعه تنوع کتاب و میزان تیراژ آن باشد، شاخص تلورانس یک جامعه،  رسانه های ارتباطی، میزان آزادی روزنامه نگاران و تنوع تولیدات رسانه ای است.

ره آورد تولیدات فرهنگی، اجتماعی «آفرینش»، «اندیشه و تفکّر»، «معرفت»، «تازگی و نشاط» و… است. اما رسانه های ارتباطی «وظیفه» اطلاع رسانی از جامعه بومی و جامعه جهانی را بر دوش می کشند. وظیفه و رسالت رسانه و فعالان رسانه ای در درجه نخست شناختن جامعه خویش از راه حضورهای اجتماعی و نیز شناساندن آن از طریق تولیدات رسانه ای می باشد. بنابراین بی‌راه نگفته اند که از طریق رسانه(نشریات، رادیو، تلویزیون) و تولیدات رسانه ای می توان با بخشی از خصوصیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه آشنا شد.

در کشورهای دموکراتیک رسانه ها و فعالان رسانه ای در حوزه سیاست‌های داخلی از آزادی نسبی برخوردار هستند. در عرصه سیاست‌های خارجی اما خطوط قرمز بی شماری در مقابل روزنامه نگاران قرار دارد.

در نظام های استبدادی، هر دو حوزه سیاست داخلی و خارجی تحت کنترل و نظارت مستمر و هدفمند حاکمان استبدادی قرار دارد. نا امن ترین حرفه ها در حاکمیت‌های توتالیتر به قشر روزنامه نگار و تولید کنندگان اندیشه تعلق دارد و کوچک‌ترین لغزشی می تواند خطرات جدی را متوجه ایشان سازد.

 

در کشور ایران رسانه با مفهوم مدرن و در مقیاس گسترده از دهه بیست شمسی وارد سبد مصرف کنندگان شده است. از این برهه به جز چند استثناء- آن هم در دوره هایی کوتاه- رسانه ها و تولیدات رسانه ای در خدمت ارکان  قدرت(پوزسیون) و یا تبلیغات مخالفان(اپوزسیون) عمل کرده اند. به دیگر سخن انتخاب خبر، گذاشتن تفسیر و انعکاس آن در این رسانه ها در کشور ما (آن هم در اشکالی اکستریم) همیشه با معادلات قدرت سیاسی ارتباط تنگاتنگ داشته است.

 

در رژیم پهلوی دوم با اینکه کلیه ی رسانه های ارتباطی تحت کنترل اختاپوس هشت پای شهربانی و ساواک قرار داشته، اما چون شکل حکومتی رژیم استبدادی سلطنتی در صورت ظاهر متجدد و امروزین بوده، تولیدات رسانه ای اعم از رادیو، تلویزیون و مطبوعات با متراژ ایدئولوژی(مذهب) اندازه گیری نمی شده و فعالان این عرصه مجبور به استنطاق و مجازات شدن در این حوزه جهنمی نبوده اند. یعنی در پروسه عرضه ی تولیدات، عموماً جا برای چانه زنی، تخفیف گرفتن، و رضایت دادن به حداقل ها محفوظ بوده، زیرا «قوانین» مورد استناد ممیزان «زمینی» بوده اند.

در کوتاه سخن «رسانه» مانند اغلب فرآورده ها و دستاوردهای جامعه مدرن، در کشور(شتر گاو پلنگ) ما همه گاه مورد استفاده ابزاری قرار گرفته، نیز بسترهای اجتماعی، تاریخی و مبارزاتی ایجاد رسانه های مستقل در غرب(اروپای غربی) مورد توجه قرار نگرفته، و فرهنگ استفاده از آن(مانند هر پدیده مدرن) در
میان پوزسیون و اپوزسیون-حتا- ناشناخته مانده است. اگر خوانندگانی در انتساب ادعای بالا به شقّ دوم ایرادی داشته باشند، توجه نمایند که بخش بزرگی از اپوزسیون ایران در خارج، برای توجیه بی عملی خویش در راه اندازی رسانه های ارتباطی پر مخاطب، با خط بطلان کشیدن بر آن «رسانه» را پدیده ای بورژوایی ارزیابی می کند. و این در حالی ست که این جماعت رسانه دار هیچگاه توضیح نمی دهند، منابع خبری ایشان از کدام رسانه ارتباطی تأمین می شود؟

 

باری، با وقوع «انقلاب بهمن» دو پدیده اجتماعی از آغاز مورد بی مهری، خشم و سپس هجوم حاکمان نو پای اسلامی قرار گرفت: زنان و مطبوعات. طرفه این که بخشی از نیروهای انقلابی ایران در آن دوره نیز در مواجهه با دو مقوله یاد شده در موقعیت ممتازتری نسبت به حاکمان اسلامی قرار نداشتند.

در پیوند با مفهوم «آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان» اگر چند نمونه شاخص و منفرد را در آن دوره استثناء فرض کنیم، تنها بخش کوچکی از اعضا کانون نویسندگان ایران در شعار و عمل پای بندی و تعهد خود را نسبت به پاسداشت این موهبت انسانی نشان داده است. و این در حالی بود که سنگرهای مطبوعات مخالف و منتقد یکی پس از دیگری فرو می ریختند و دریغ و درد از مخالفتی گسترده و سازمان یافته.

در پیوند با فاجعه کتاب سوزان توسط حاکمان اسلامی و بی عملی بخش بزرگی از نیروهای انقلابی، برخی با آوردن کلام «برشت» عمق فاجعه را در حد اشتباه تاکتیکی این نیروها تقلیل می دهند. در صورتی که با توجه به تجربه تبعید و کارنامه ی رسانه ای این نیروها، ظاهراً مسئله باید ریشه دارتر از این مثال های ساده باشد.

 

اما عینیت یافتن کلام برشت در ایران انقلابی تنها به سه سال زمان احتیاج داشت. از این دوره به بعد بخش بزرگی از نویسندگان و روزنامه نگاران منتقد جلای کشور کردند و در اروپا و امریکا مسکن گزیدند. (عملکرد رسانه های ایرانی در قاره امریکا موضوع این مجموعه نمی باشد.)   

با حضور گسترده فعالان سیاسی، نویسندگان و روزنامه نگاران ایرانی در اروپا دیری نپایید که مجموعه ای متنوع از نشریات سیاسی و فرهنگی در قالب هفته نامه، ماهنامه، فصل نامه و گاهنامه به زیور چاپ آراسته گشت.

فلسفه وجودی انتشار اغلب این نشریات، مبارزه با رژیم اسلامی ایران، و موضوع های آن در پیوند با هدف یاد شده بوده است. این نشریات عموماً موضوعات اجتماعی را نه با هدف درگیر شدن با وجوه ناشناخته پدیده های اجتماعی و نیز یافتن راهکارها و راه حل های منطقی و موثر مورد توجه قرار می دادند، بلکه هدف، نفی کلیشه ای و باسمه ای یک پدیده و سپس اثبات بدیل های ناشناخته اما پذیرفته شده ای از جانب آنان بوده است.

البته وجود فرهنگ نسخه برداری(که بدون شک به چپ ایران محدود نمی شود) و شناختن دلایل سیاسی، تاریخی آن در جای دیگری باید مورد توجه قرار گیرد. اما پر واضح است که وحدت بر اساس نفی یک پدیده (رژیم اسلامی، امپریالیسم، کاپیتالیسم…) می تواند شکننده باشد و عمر کوتاهی داشته باشد. هر چند بی توجهی به این اصل ساده و دموکراتیک که مفاهیم و مقولاتی نظیر مارکسیسم، ناسیونالیسم، اسلام شیعی … با قرائت ها و درک های متفاوتی مورد پذیرش اقشار و طبقات مختلف قرار گرفته شده، نیز به تنهایی می تواند طومار جمع های مختلف را در هم پیچد.

نکته دیگر این که چون در ساختمان کاری جمع های رسانه ای- سیاسی مزبور، هیچگاه به مقوله هایی نظیر تقسیم مسئولیت (تقسیم کار) به عنوان راهکار و رویکردی علمی، و یا در نظر گرفتن مکانیسم های کنترل قدرت بهایی داده نشد(کنترل اعمال سلیقه و کنترل اعمال قدرت)، ظرف‌هایی که با خون دل ساخته شده بودند و نشریاتی که با عرق جبین منتشر می شدند، یکی پس از دیگری  فرو ریختند و سپس به خاطره ای تلخ مبدل شدند.

تعطیل شدن این بخش از نشریات ایرانیان تبعیدی عموماً از سال های آغازین دهه نود میلادی شروع و تا سال های پایانی این دهه به اوج خود می رسد. در این دوره بحران هویت در پیوند با در اختیار نداشتن تریبون های ارتباطی   می رود به فاجعه ای در جامعه تبعیدی تبدیل شود که به یکباره «موهبتی الهی» از آسمان نازل می شود: اینترنت!

از آنجا که در فرهنگ ایرانیان روحیه نقد، بازبینی و درس آموزی از راه های به خطا رفته کفر ابلیس است، همچنین در نبودن رسانه های ارتباطی به مفهوم اخص، اغلب تجربه های جامعه تبعیدی در دسترس دیگران گذاشته نشده، با تولد اینترنت در این جامعه، همان خطاهای تاکتیکی و استراتژیکی گذشته در راه اندازی رسانه های اینترتی تکرار می شوند، مضاف بر آن، سهل الوصول بودن، هزینه پایین اجاره رسانه الکترونیکی، سادگی کار در مقایسه با انتشار نشریات کاغذی… باعث می شود، بخشی از پای بندی ها و بدعت های مثبت رسانه های کاغذی در تبعید(عینی بودن برخی تحلیل ها، اصرار به تماس با داخل کشور، تمرکز به عملکرد بخش هایی از جامعه تبعیدی…) و نیز قسمی از تعهدهای اجرایی و قانونی صاحبان رسانه ای(مشخص بودن اسم و مشخصات صاحبان رسانه، همکاران رسانه…) نادیده انگاشته شوند و رسانه های اینترنتی مثل قارچ بر جنگل جامعه تبعیدی روئیده
شوند.

*    *    *

به موضوع پژوهش برگردیم. ابتدا برای این که درک عینی تری از رسانه هایی داشته باشیم که خود را به«جبهه اپوزسیون» منتسب کرده اند و با تولیدات خود ویرانی در این جامعه بر جای گذاشته اند، نمونه هایی از ادبیات نوشتاری آنان را در پیوند با مخالفان سیاسی می آورم که ساعتی پیش آنها را از این رسانه ها استخراج کرده ام: کثافت متعفّن، بوزینه، عقب مانده، ابله، دجّال، دغلکار، جنازه سیاسی، عوعوی سگ، خائن بالفطره، همپالگی…، دلال سیاسی، شارلاتان…، میله تابلو، کلاغ رنگ کن، عرق خور!! ذوب شده در…(از بازچاپ برخی از کلمات معذور هستم.)

 

همان طور که اشاره کردم، در نظر داشتم دو پرسش مرکب را با مدیران دو بخش از رسانه های نوشتاری در میان بگذارم: رسانه هایی که به معیارهای انسانی و چهارچوب های رسانه ای پای‌بندی عملی نداشته اند، و رسانه هایی که در نقطه مقابل آنان عمل کرده اند. بخش اول به این دعوت پاسخ مثبت نداد. از این روی بر آن شدم تا رسانه‌ هایی را در حوزه های خبری- تحلیلی، پناهندگی، سینمایی و سیاسی، تئوریک مخاطب قرار دهم که در مجموع دارای ویژگی های زیر باشند:

– رسانه هایی که به طور مستمر«کار» تولید کرده اند،

– به پرنسیب های انسانی و رسانه ای پای بندی داشته اند،

– رسانه هایی که به جامعه تبعیدی تعلق دارند.

 

پرسش های سایت گفتگو

همکار گرامی!

پس از سال‌ها اقامت در جوامعی با ساختار مدرن که«قانون‌گرایی»، « فردیت» و «حقوق شهروندی» از اصول بارز آن است، برخی از رسانه‌های ایرانی هنوز فاقد معیارهای شناخته شده ‌ی رسانه ‌ای در درج مقاله و چاپ اظهارنظر(کامنت) در رسانه خود هستند. اینان بارها مقالات و کامنت‌هایی منتشر کرده‌اند که حاوی تهمت و افترا به اشخاص حقیقی و حقوقی بوده است.

وقتی از صاحبان رسانه‌ ها از این بی‌پرنسیبی سوأل می‌شود، می‌گویند: ایرادی ندارد، جوابیه‌ی آنان را منتشر می‌کنیم! یعنی به آن‌ها فرصت داده می‌شود تا بی‌گناهی خود را ثابت کنند!

عین این بی‌قانونی در بخش اظهارنظرها(کامنت‌ها) به چشم می‌خورد.

 

پرسش اول: شما در رسانه خود تابع چه سیاستی در درج مقاله و اظهارنظر(کامنت) هستید؟

 

سایت انتگراسیون– حنیف حیدرنژاد

 

۱- نظرات یا مقالات ارسالی به سایت انتگراسیون تنها منعکس کننده نظرات یا تجارب همان شخص میباشد.

۲- تجارب فردی، تجارب فردی هستند و نمی توان از آن قانون استنتاج کرده و آنرا به کل تعمیم داد.

۳- از بکارگیری لغات توهین آمیز، قضاوت و پیش داوری یا اتهام زدن نسبت به اشخاص حقیقی یا حقوقی یا ملیت ها یا اعتقادات دیگران خود داری شود.

۴- نظرات یا مقالات ارسالی کوتاه باشد. ( مقالات تا حدا کثر سه صفحه آ۴)

۵- سایت انتگراسیون حق خود برای ویراستاری یا کوتاه کردن مقالات یا حذف قسمتهائی که با موازین اعلام شده از سوی سایت همخوانی ندارد را محفوط  دانسته و یا درصورتی که نظرات و مقالات ارسالی مغایر با اهداف و موازین سایت باشد، از انتشار آن خودداری خواهد کرد.

۶- می پرسیم: لطفا مشخص کنید که آیا مایلید نظر یا مقاله شما با نام و نام خانوادگی اصلی شما منتشر شود یا نه؟ اگر نه، لطفا خودتان یک نام مستعار انتخاب کرده یا حروف اول نام و نام خانوادگی خود را استفاده کنید.

۷- در پایان نظر یا مطلب ارسالی، یک آدرس ایمیلی برای تماس با خود را مشخص کنید.

۸- هر شخص حقیقی یا حقوقی حق دارد در صورتی که  در نظر یا مقاله ای مورد خطاب قرار گرفته، در حد حجم همان مطلب یاد شده و در همان صفحه و با همان میزان از برجستگی مطلب، به دفاع از خود پرداخته یا  خواستار آن باشد که جوابیه اش منتشر گردد.

 

پژواک ایران- ایرج مصداقی

تلاش می‌کنیم مقالات و گفتگوهایی را که می توانند در جهت ارتقای سطح آگاهی عمومی و یا روشنگری در ارتباط با عملکرد جمهوری اسلامی مثمرثمر باشند درج کنیم؛ صرفنظر از این که به سایت ارسال شده باشند یا خیر. البته با ذکر منبع. ما خود را سایتی متعلق به اپوزیسیون ایران می‌دانیم. بنابر این مقابله با رژیم برای ما اصل است و نه این که مطلب صرفاً برای ما ارسال شده باشد. تکثیر هرچه بیشتر مطالب خواندنی و آموزنده را به نفع مردم و جامعه دانسته و از آن استقبال می‌کنیم.

طبیعی است که از درج مطالب حاوی تهمت و افترا به اشخاص حقیق