چرا عمر جمهورى اسلامى طولانى شده است؟

مهناز قزلو


با چشم ها ز حیرت ِ این صبح ِ نابه‌جای
خشکیده بر دریچه‌ی خورشید ِ چارتاق
بر تارک ِ سپیده‌ی این روز ِ پابه‌زای،
دستان ِ بسته‌ام را آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.

هر گاوگَندچاله دهانی
آتش‌فشان ِ روشن ِ خشمی شد.

من درد در رگان‌ام
حسرت در استخوان‌ام
چیزی نظیر ِ آتش در جان‌ام پیچید
سرتاسر ِ وجود ِ مرا گویی چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفته‌گی ِ خورشید جوشید از دو چشم‌ام.
از تلخی ِ تمامی ِ دریاها در اشک ِ ناتوانی ِ خود ساغری زدم.

ای کاش می‌توانستند از آفتاب یاد بگیرند که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان، حتا با نان ِ خشک ِشان
و کاردهای شان را جز از برای ِ قسمت کردن بیرون نیاورند
افسوس! آفتاب مفهوم ِ بی‌دریغ ِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون با آفتاب گونه یی آنان را
این گونه دل فریفته بودند!
ای کاش می‌توانستم خون ِ رگان ِ خود را
من قطره
قطره
قطره بگریم تا باورم کنند.

آزادی در کشور ما یک اتفاق است و نه یک پروسه. هیچگاه آزادی فرصت نیافته تا در روند خود تکامل یافته و در ساختار فرهنگی جامعه جایگاهی درخور بیابد. تصور می رود سرکوب است که ره به تطویل نظام های استبدادی می برد. چنین نیز هست اما این تنها یک بعد از ابعاد وجودی پروسه ی دیکتاتوری بوده و در واقع می توان آن را معلول علت اصلی وجود چنین سیستمی قلمداد کرد.

علل ظهور و افول بی وقفه و حاکمیت پیاپی نظام های استبدادی در ایران را باید در یک قاعده و نابهنجاری عمیق جستجو کرد. عرف و سلوکی که ریشه در لایه لایه ی بافتهای سنتی داشته و در ساختار جامعه به عنوان یک باور و یا به اصطلاح فرهنگ، به سختی رسوخ کرده و نهادینه شده است. بسط و تعمیم آن را نیز در تمام زمینه ها اعم از فردی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و لاجرم سیاسی به عینه می توان نظاره کرد. مظهر بارز و نمادین این نابهنجاری فرهنگی در حاکمیت با مشخصه ی دیکتاتوری ماهیت یافته است.
 
لایه هایی که جزو لاینفک زندگی روزمره، تفکر، نگرش، ایده و عملکرد ما گشته اند. آنچنان با آن درآمیخته ایم که به سختی آن را باز می شناسیم. قطعا نیازمند معیاری هستیم که بتوانیم آن را بکاویم، از آن پرده برداریم و تصویر فرهنگی خود و جامعه  امان را بازنگری کنیم. آنچه که در تمامی ابعاد وجودی با آن خو گرفته ایم و شیوه ی نگاه، اندیشه، احساس، گفتار و حتی قضاوت و مناسبات ما را تشکیل می دهد و بی تردید آن چیزی نیست جز  بافت فرهنگ استبدادی که در مناسبات ما در تمام جوانب تبلور می یابد.

افراد، نهادها و سازمانهای سیاسی نیز از این امر مستثنا نیستند. عناصری که خود به نوعی از همین قواعد تاثیر گرفته و خواسته و ناخواسته از آن پیروی می کنند و در عملکردهای خود یا بطور فردی و یا متاثر از نهاد سیاسی وابسته بدان کنش و واکنش نشان می دهند. 

این ناهنجاری و ضد ارزش در سطح عناصر، نهادها و سازمانهای سیاسی رنگ و بوی قواعد مسلکی می گیرند. اگر کسی قاعده بازی را رعایت نکند ملامت گرانه طرد می شود. در حالیکه این نهادها خود نماینده ی مبارزه با نماد اصلی این قانونمندی یعنی حاکمیت دیکتاتوری هستند. پیداست اینها تناقضاتی است که یک نهاد سیاسی را در روند مبارزه دچار معضل، سرگردانی و بعضا بن بست می نماید که گاه ره به انشعاب و گاه  به انحلال برده و گاه نیز بندرت منتهی به شکل گیری تشکلی با یک سیستم بسته و یکسونگر می شود. مشکلات پیچیده ای که تنها راه حل آن قائل بودن به اصل روشن دموکراسی و رعایت انسان به مفهوم پراکتیک آن است.

تداوم عمر نظام های استبدادی در غیاب تحولات دموکراتیک در نهادهای سیاسی رخ می دهد. تحولاتی که با بازنگری و در پی آن لزوما دگرگونی در ساختار ضرورت می یابد که به منزله ی پیش درآمدی برای انقلابی دموکراتیک و آزادیخواهانه است.

اینکه نیروهای اپوزیسیون قادر به اقدامی موثر در راستای سرنگونی نیستند نه ناشی از قدرت حاکمیت فرسوده جمهوری اسلامی در تمامیت خود با جناح های راست و به ظاهر چپش، بلکه ناشی از فقدان دموکراسی در مناسبات نهادهای سیاسی در مقام اپوزیسیون است که عنصر دینامیزم را در آنان خنثی کرده و به نوعی مشی آنان را یا به گسستگی و یا به بن بست می کشاند. برای رفع این دشواری ناگزیر از بازاندیشی در مفهوم آزادیخواهی است. مگر نه آنکه لازمه ی تکامل و خودآگاهی دموکراسی است. 

خصیصه ی دیکتاتوری خودمحوری و نفی دگراندیش است. طنز تلخ اینجاست که حاکمیت جمهوری اسلامی دقیقا با انکار خرد جمعی و متکی بر مکانیسم نفی نظریه مخالف و حذف دگراندیش با مشخصه فنتیک و جمود در نوع خود که فاقد عنصر تحول و پذیرش است همچنان ادامه می یابد و در هر مقطع نیز بنا به مصالحی در راستای بقای خود آلترناتیو نیز به بازار مکاره ی سیاست عرضه می دارد، گاه خاتمی و اینک موسوی.

جمهوری اسلامی با تمام خصایل یک حکومت فسیلی و ماقبل تاریخی، واپس نگر و ضدبشری بدین واقف است که هر از گاه اقدام به رفرم هر چند روبنایی یک ضرورت است اما در مورد عناصر اپوزیسیون با اتکا بر اصل شرف و اصالت مبارزه، جوهره ی آزادیخواهی و عدالت اجتماعی در همچنان بر روی یک پاشنه می چرخد. بنابر این شاید پاسخ به این پرسش چندان ساده نباشد که با تکیه بر آفت چرخه ی تولید و بازتولید مناسبات غیردموکراتیک چگونه گمان تفوق بر سیستم استبدادی حاکم خواهد رفت. 
 
مهناز قزلو       
Mahnaz_ghezelloo@hotmail.com
http://mahnazghezelloo.blogspot.com/