منشویک غارنشین!

منشویک غارنشین!

رحمان حسین زاده شاید یکی از بازمانده های بازندگان سیاسی باشد که هنوز برای خودش جایگاهی در حزب اش جفت و جور کرده، روزگار می گذراند و آرزوهای دست نیافتنی می بافت، آخر مگر نه اینکه “انقلابی در کار نیست”، مگر نه اینکه “بدون انقلاب هم می شود قدرت را گرفت” یا با حجاریان نامی، دولت ائتلافی تشکیل داد. اگر این هم نشد چه باک، می شود به قصۀ “داستان دوشهر ” گوش داد و با راوی داستان برای نجات چالرز زندانی، در هیئت “سیدنی کارتن” برای نجات جانش شتافت. آخر هنوز دوران قهرمانی است، قهرمانانی که در “مرزها بحران  آفرینی می کنند”، از خطه ها می گذرند و از کوهها سرازیر، به این امید که در “شهرها تقی به توقی بخورد”. از بد روزگار، جناب لیدر(کوروش مدرسی)، راویِ “داستان دو شهر” البته زودتر از اصحابش غارنشین شد.

یکی از این اصحاب، رحمان حسین زاده است گهگاه سرکی بیرون می کشد تا خود را به روز نماید. اخیرا وی مطلبی با نام “بیانیه چهارده نفره و سیاست های راست حمید تقوائی” به رشته تحریر درآورده است. سراسیمه و دوان دوان از غارش بیرون می جهد، یافتم یافتم کنان سند شعبده بازی حمید تقوایی را به زُل زدگانِ پیرامون اش نشان می دهد، با ژست داور تاریخ بمیدان می آید تا مچ حمید تقوایی  و حککا را گرفته، افشا گری و آگاهگری نماید اما برای نشان دادن تعهد در راستگویی، نیازی نمی بیند لینک نوشته یا مصاحبه حمید  تقوایی را برای همان اندک خوانندگانش الصاق کند. هر ناظر منصفی، قطعا با مراجعه به مرجع موضوع، خود می تواند جویای حقیقت شود.

  تحریف البته بخشی از وظیفه مقاله مزبور است، بخشی دیگر ادعاها و لفاظی های  سوپر چپی است که هیچ قرابتی با تاریخ موجودیت حزبشان، یعنی از بدو جدائی از حزب کمونیست کارگری ایران تا به امروز ندارد، بویژه سیاستهای راست ومنشویکی که امروز به زیورِ این لفاظی ها آراسته گشته و استتار شده است . موضع نظری و ریشه اتهامات اش در نوشته یاد شده  هر چند بیشتر به “زهر مواضع سیاسی اش آلوده” است، اما تحلیلی که ارائه می دهد نه تنها نشان از ناتوانیِ وی از درک شرایط اجتماعی حاضر و تفکری منشویستی است بلکه و قبل از هر چیز حکایت از بی هویتی سیاسی ایشان و حزب متبوع اش دارد. چنین است که خشمگینانه می غرد، فریاد ننگ ونفرین سر می دهد و نتیجه می گیرد که حمید تقوایی راست و پوپولیست است و در “مسیر راهی است که حزب توده به پایان برد”.

متاسفانه قبل از هر چیز باید بگویم نوشته ایشان، چه از لحاظ سیاسی-نظری و چه بلحاظ تحلیلی بسیار سخیف و بی مایه است اما برای اثبات اینکه بگویم حسین زاده کجا ایستاده  فقط به یکی از هشت بند این مطلب یعنی بند د: “خیابان همیشه چپ است” اکتفا می کنم.

” مورد دیگری که حمید تقوایی در چشم کارگر و مردم خاک می پاشد و قبل از همه یک دهه است با این حکم در چشم بیشتر اعضای حزب خود خاک پاشیده است (چه ادعایی،کدام اعضای حزب خود؟واقعا کذا) . ….در ادامه می گوید: اما برای هر فعال سیاسی و چپ و نه حتی کمونیست، که حضور میلیونی توده مردم را در تاسوعا و عاشورای سال پنجاه و هفت به طرفداری از ارتجاع خمینی و جمهوری اسلامی را دید، سپس حضور میلیونها انسان در مارشهای خیابانی بیشتر کشورهای بلوک شرق فروپاشیده و به تنگ آمده از حاکمیتهای فاسد و زیر بیرق و هژمونی بورژوازی بازار آزادی و تاچریست را دید(چه شد بلوک شرق تاچریست؟)، برای کسانی که تجربه میلیونها انسان در میدان تحریر مصر و نهایتا کنار رفتن حسنی مبارک و دست بدست شدن قدرت بین مهره های ارتجاع برای مدت کمی “مورسی اخوانی” و سپس “السیسی نظامی” را دید، این ادعای تقوایی جوک است”.

نوشتن این پاراگراف هر چند مالیخولیایی است اما اتفاقی نیست پایین تر نشان خواهم داد که ریشه ترس و واهمه آنها از انقلاب توده ای(سوسیالیستی اش پیش کش چون مال هزاره های بعدی است) و لذا پناه بردن به دیپلوماسی و تحقیر مردم که “خرنشوید و به خیابان نریزید” از کجا نشئت می گیرد اما اجازه دهید آن چند جمله بالا را معنی کنیم. حسین زاده همانند سلطنت طلبان و راستهای پروغرب، به صراحت  می گوید که مردم ایران اشتباه کردند قیام کردند همان به که به دیکتاتوری پهلوی تن در می دادند. این دیگر از مرزهای وقاحت گذشته است، بجز سلطنت طلبان هیچ جریان دیگری  تا بامروز جرئت نکرده اند گستاخانه چنین پریشان گویی  بهم ببافند که، مردم اشتباه کردند انقلاب( امروزه آنرا شورش پنجاه و هفت می نامند) کردند و حالا که بیش از صد هزار اعدامی داده و زندگی دو سه نسل نابود شده بخاطر اشتباه خودشان بوده است، لابد کسی که خربزه می خورد پای لرزش هم باید بشیند. رضا پهلوی یک مدال نشان افتخار به ایشان بدهکار است..

  در قیامها و انقلابات موسوم به بهار عربی، حسین زاده می گوید که مردم نمی بایست بر علیه دیکتاتوری “بن علی” دست به انقلاب می زدند و یا حسنی مبارک را مردم و کارگران مصر از اریکه قدرت بزیر می کشیدند. چرا؟ چون ایشان در پایان همین پاراگراف می نویسند” به چپ چرخاندن خیابان و اعتراضات و تظاهرات توده ای و حتی کارگری، فعالیت موثر و نقشه مند کمونسیتها را می طلبد”.  یعنی به زبان آدمیزاد تاریخا کلیه اعتراضات و قیامها و انقلابات توده ای و حتی کارگری اش در فقدان فعالیت موثر و نقشه مند کمونیستها ارتجاعی غیر قابل دفاع و از پیش محکوم اند. یعنی اگر امروز یا فردا مردم ایران یا آمریکا یا سوریه و هرجای دیگر دنیا برای خلاصی از شر یک مشت دزد و گانگستر، برعلیه یک درصدی های حاکم  قیام کنند اول باید ببینند که در آنجا کمونیست هایی مانند حسین زاده وجود دارند که فعالیت  موثر و نقشه مند داشته باشند( المعنی فی بطن الشاعر- م حکمت/ آل احمد و ماهواره پلاستیکی) و گرنه “مردم نباید خر شوند” و از خانه هایشان بیرون آیند. می بایست جمهوری اسلامی با دیگر آدمخواران دیکتاتوری همانند اسد و بن علی و حسنی مبارک و بقیه شرکا، بخاطر اینهمه درافشانی، بخاطر این همه دفاع، این همه نبوغ مافوق بشری، اینهمه درایت و جسارت انقلابی وخلاصه اینهمه ذکاوت سیاسی، سر تا پای این شوالیه “بی ارج ومزد” را طلا می گرفتند، بگذریم.

برای درک بهتر متد تحلیلی و لاجرم اخذ موضعگیری های سیاسی حسین زاده و حزب اش باید نکاتی را یادآوری کنم آنها پیشتر نوشته اند و گفته اند هنوز نوبت انقلاب سوسیالیستی نرسیده است، اگر انقلابی هم شکل بگیرد دموکراتیک است و لذا سوسیالیست ها نوبتشان نرسیده و نباید در این انقلاب شرکت کنند. فرموده اند انقلاب خشونت تحمیل شده است یعنی این کارگران و مردمی که دست به انقلاب می زنند خشونت می کنند نه رژیم، مگر جمهوری اسلامی همین را نمی گوید؟ مگر اصلاح طلبان همین را نمی گفتند و نمی گویند؟ مگر تمامیِ سران ریز و درشت مافیای سرمایه داری حاکم در همه جای جهان همین را نمی گویند؟ خجالت نمی کشید؟ متاسفانه  نتیجه چنین متد و تئوری های منشویکی و مریخی این دوستان در عمل منجر می شود به پاسیفیسم و بی عملی سیاسی بویژه در قبال رخدادهای مهم جنبش های اجتماعی و سرنگونی طلب و حتی لاقیدی و تحقیر این جنبش ها مانند عروج دختران انقلاب، جنبش رهایی زنان، جنبش علیه اعدام و سنگسار، مبارزات بازنشستگان،فعالین محیط زیست، جنبش خلاصی فرهنگی جوانان و بسیاری دیگر.

 نتیجه بعدی وناگزیر این فرمایشات، برگزیدن  دیپلوماسی ضد انقلابی بجای شرکت و رهبری کردن جنبش سرنگونی است، برای همین گفتند رژیم فرو می پاشد و ما با جناحی از رژیم مثلا با حجاریان، دولت ائتلافی تشکیل داده و قوائد بازی را هم رعایت می کنیم برای مثال اگر مردم به فروشگاه ها یا اماکن دولتی یا خصوصی حمله کردند جلویشان را می گیریم (یعنی سرکوبشان میکنیم). در بحبوبه رژیم چینج بوشِ پسر، شعار”مرگ بر جمهوری اسلامی” را از زیر اطلاعیه ها خط زدند و به اعضای خارج کشور رهنمود دادند که در تظاهرات و آکسیونهای ضد جمهوری اسلامی شرکت نکنند. تعجب نکنید! این دوستان این فرمایشات را گفته و نوشته اند حتی می گویند تازه “اگر به تنهایی هم قدرت را بگیرند نباید از سوسیالیسم نامی برد چرا که مردم رم می کنند” .

بالاخره سومین نتیجه این تئوری های راست ومشعشع ، رسیدن به انجام دادن انواع ماجراجویی است البته از نوع ابلهانه اش. نوشتند و گفتند که ما در مرزها “بحران آفرینی” می کنیم، شاید بسان چهل مرد جنگی یا هفت مرد خبیث، کسی چه می داند. گفتند ما با ده هزار نفر می رویم خانه های سران نظام یعنی خانه های رفسنجانی، خاتمی و خامنه ای را گرفته و بقدرت می رسیم، میدانم که می خندید، حق دارید.    می دانید، در بهترین حالت، شنیدن چنین یاوه گویی هایی فقط تاسف و تاثر خواننده را برای چنین موجودات مستاصل و بی ربط به جهان واقعی، بدرقه راهشان خواهد کرد، “آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری” چیزی که این دوستان در عمل به هر سه مورد ذکر شده مفتخر گردیند، پاسیفیسم و سازشکاری- توسل به دیپلوماسی به جای مبارزه انقلابی و ماجراجویی و آوانتوریسمِ دُن کیشوتی، چه کانسپتی، چه ویترینی.!  

 

رحمان حسین زاده و دوستانش اصرار عجیبی دارند که ثابت کنند ادامه دهندگان راستین راه منصور حکمت هستند.برای حسن ختام لازم میدانم که دو نقل قول ازایشان بیاورم:

حکمت در مورد اومانیسم وجایگاه فرد می گوید: یک نکته دیگر که مشخصه کمونیسم ما است، اومانیسم و انسانگرایی ما است، انسان مرکز ثقل توجه ما است و نه تاریخ. هدف کمونیسم بهبود وضع زندگی آدم ها است، در نتیجه انسان گرایی ما فوریت دارد و راجع به میلیاردها انسان معاصر در زمان خود ما است.کمونیسم به این معنی در موفق شدن عجله دارد، اگر کمونیسمی نمی تواند این کار را بکند از راه خود منحرف شده است.

حکومت کارگری، فقط حکومت کارگری نیست که دست پینه بسته نشان بدهید رای داشته باشید، نشان ندهید رای نداشته باشید، برعکس حکومت همه مردم است و همه مردم در پروسه سیاسی شرکت می کنند و حقوق مساوی دارند. حزب ماهمینطور یک حزب متکی بر و مدافع جنبش شورایی است. از سمینار دوم کمونسیم کارگری

حزب کمونیست کارگری ایران برخلاف جریان آقای حسین زاده، حزبی است پراکتیکال و به تعبیر منصور حکمت ماکزیمالیست،آکتیویستی، انسانگرا، انقلابی و سازش ناپذیر، این ریشه اصلی آن کینه ونفرتی است که در نوشته های ایشان موج می زند. مشکل وی ومابقی فقط معرفتی نیست چرا که حتی اگراز یک هوش نسبی و خلاق بهره مند بوده و حکمت را درست هم فهمیده بودند، مارکسیسم و کمونیسم کارگری را درست فهمیده بودند تغییر چندانی در حرکت و مواضع سیاسیشان رخ نمی داد. آنها انتخاب سیاسی دیگری دارند چون حامل گرایشات راست و بورژوایی اند چون به جای جنبش کارگری به جنبش های دیگری مانند جنبش رفرمیستی وصل اند، یک گرایش سوسیال رفرمیستی، غیر کارگری و معتقد به تئوری مراحل که بر خلاف ما و منصور حکمت هیچ عجله ای هم برای پیاده کردن سوسیالیسمشان ندارند، تازه در فردای گرفتن قدرت سیاسی اعتراف کرده اند که سوسیالیسم را نه تنها پیاده نمیکنند حتی اسمش را هم نمی آورند تا مردم رم نکنند. سئوال اینجا است پس دوستان، شما چه مرضی دارید که می خواهید قدرت را تصرف کنید اگر نمی خواهید مناسبات سیاسی و اقتصادی جامعه را دگرگون نمائید؟ آیا می خواهید به عصر فئودالیته نقب بزنید؟ از بخت بد چنین چیزی هم ممکن نیست و گرنه رمانتیک های فرانسوی که از شدت ضد کاپیتالیست بودن در آغوش ارتجاع سلطنتی- فئودالی غش کردند از شما پیشقراول تر بودند.

 در پس همه لفاظی های چپ و کارگری کارگری کردن، آنچه بعنوان ایده آل و جوهر وجودی این دوستان برملا شد اصلاح و تعدیل مناسبات سرمایه داری بدون دخالت مردم و کارگران است چرا که گفته اند انقلاب خشونت تحمیل شده است. در پایه ای ترین سطح تحلیل، استراتژیِ گرفتن قدرت سیاسی منهای انقلاب، علت اصلی راست روی هایی است که بالاتر برشمردم. اپوزیسیون راست پروغرب از نافرمانی مدنی گرفته تا تاکتیکهای ذکر شده  در بالا را امتحان نموده و ناکام در جستجوی چاره ای دیگر، هنوز در کریدورهای قدرت می لولد. شوربختانه رحمان حسین زاده در “مسیر همان راهی است که راست پروغرب به پایان برد”.

شهاب بهرامی

سپتامبر ۲۰۱۹