جنگ و صلح جناح های بورژوازی، هر دو به ضرر طبقه کارگر ا ست!

به دنبال بیانیه اخیر موسوی،  سران جمهوری اسلامی در هر دو جناح از خامنه ای تا رفسنجانی و خاتمی نقطه نظرهای خود را برای برون رفت  از بحران و کشمکش های بعد از انتخابات مطرح کرده اند. خامنه ای در جناح حاکم از موضع قدرت جناح مخالف را به اطاعت از نظام دعوت و تهدید می کند و رهبران جناح مقابل هم دعوت رهبر را لبیک گفته و قسم می خورند که به اسلام ونظام و قانون پایبندند و تاکید می کنند که  اصلاحات مورد نظر آنها  از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری می‌کند!

از آغازعروج جنبش سبز تا کنون و تا اینجای کار، جنگ و صلح جناح های رژیم و خطابیه و بیانیه ها و چرندیات طرفین دعوا،‌ ربطی به منافع طبقه کارگر و مردم زحمتکش نداشته و ندارد. در عوض و  در نتیجه این گرد و خاک ها، مبارزه طبقاتی مخدوش شده، توده های متوهم قربانی وسیاهی لشکر جناح های بورژوازی گشته  و درد و رنج های بیشتری را متحمل شده اند.

این اتفاقات را طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه باید با چشمان بازنگاه کرده و تلاش جناح های مختلف بورژوازی را همچنان که خود آشکارا اعلام کرده اند در جهت حفظ نظام سرمایه داری و قوانین ضد کارگری و ضد انسانی دانسته و از آن بطور کامل رویگردان شوند. طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه باید راه دیگری بروند و کار دیگری بکنند.
گشودن راه  یک مبارزه بی امان طبقاتی، کنار زدن هر گونه توهم و توکل به تحولاتی است که در خا نواده بورژوازی از چپ و راست آن می گذرد. تحولاتی که توسط ایدئولوگ ها و تحلیلگران چپ بورژوایی تئوریزه شده و جامعه را به دنباله روی از طبقات دارا و در انتظار بالایی ها نگاه می دارد.

معمولا گفته می شود که شکاف بین بخش های مختلف بورژوازی به نفع طبقه کارگر است. گفته می شود بورژوازی بحران زده ضعیف تر و ضربه پذیرتر از بورژوازی در حال پیشرفت و شکوفایی اقتصادی است و یا گفته می شود که هر چه طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه فقیر تر شوند و کارد به استخوانشان برسد تعیین تکلیف با بورژوازی و دشمنانشان نزدیک تر می گردد…!
 صرفنظر از بی پایه بودن این احکام که در اساس از سر استیصال و انتظار و توهمات خرده بورژوایی است، سه دهه حاکمیت بورژوازی ایران بی معنی بودن آن را نیز نشان داده است.
اولا جمهوری اسلامی درتمام این مدت، رژیم بحران بوده است. بحران های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی در تمام این مدت ادامه داشته است.  دوما طبقه کارگر ایران و مردم زحمتکش در نیم قرن اخیر هیچ گاه اینقدر تحت فشار و ستم و استثمار و اسیر فقر و فلاکت نبوده است. اما در همه این حالات جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه داده  و چه بسا در عرصه داخلی و بین المللی  موقعیت قوی تری پیدا کرده است.
چرا رژیم بحران زده بورژوازی ایران و تا مغز استخوان فاسد و جنایتکار و دارای شکاف های عمیق درونی و  رودر رو با توده های میلیونی کارگر و زحمتکش گرسنه و بیکار و  فلاکت زده و توده های وسیع ناراضی از فشار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، همچنان سر پا است؟ جواب این سوال تنها وجود سرکوب و استبداد نیست.
جواب و مساله اصلی غیبت طبقه کارگر متشکل و متحد در حزب سیاسی کمونیستی و تشکلهای توده ای اش  در صحنه جدال با بورژوازی است. این صحنه تماما به بخش های مختلف بورژوازی و روشنفکران طبقه متوسط و خرده بورژوازی سپرده شده است. در این سه دهه تا کنون صف بندی طبقاتی در ایران در ابعاد وسیع اجتماعی، به لحاظ سیاسی و مبارزاتی مخدوش بوده است.  بورژواها بر سر راه حل های اقتصادی، سیاسی و مدیریت و فرهنگ و رفتار با مردم، مدام در کشمکش اند. در نتیجه این نزاع ها گاها گلوی همدیگر را می فشارند، اما نهایتا  همواره هوای همدیگر را داشته و بالانسی را نگه می دارند. هیچگاه نمی گذارند رشته امور از دستشان خارج شود.
هر تک کارگری اگر فکر کند که در نتیجه این نزاع ها ی بین اقشار مختلف بورژوازی و خرده بورژوازی  خیری به او می رسد کلاه سرش رفته است. هر کارگر و یا هر جریانی که خود را دوست کارگر می داند اگر فکر کند در نتیجه کشمکش های درون خانواده بورژوازی و  در غیاب طبقه کارگر اتفاقی می افتد که موجب گشایشی در کار و زندگی طبقه کارگر خواهد شد، خود را فریب می دهد. هر جریان سیاسی که این تفکر را القا کند که  بدون یک مبارزه بی امان طبقاتی و بی واسطه میان بورژوازی و پرولتاریا، از مبارزه و اعتصاب برای افزایش دستمزد و کاهش فشار کار و غیره تا اعتصابات بزرگ و سراسری، و نهایتا اعتصابات سیاسی طبقه کارگر،  بورژوازی  به میل و رضای خود و یا در نتیجه جدالهای درونی خود، جایی را برای طبقه کارگر خالی می کند، دشمن  طبقه کارگر است.

تجارب سه دهه اخیر نشان داده است که جنگ و جدال جناح های بورژوازی، برعکس فضا را به طبقه کارگر تنگ می کند. یکی سرکوبش را تشدید می کند و دیگری او را در انتظار نگه می دارد. اگر قرار است از  جدال بین بورژوازی استفاده ای به عمل آید، زمانی است که طبقه کارگر فشار مبارزه اقتصادی و سیاسی  اش را بیشتر می کند و مطالباتش را بیشتر از پیش پی می گیرد. اگر این  اتفاق بیفتد آنوقت می بینیم که بورژواها چگونه  جدالهایشان را کنار می گذارند و بدون یک ذره تردید علیه طبقه کارگر متحد می شوند. این درس فراموش نشده و تجارب تلخی است که طبقه کارگر نه تنها در ایران بلکه در ابعاد جهانی آن را دیده و قاعدتا باید آموخته باشد.

جنگ و صلح در صفوف بورژوازی ایران هردو به ضرر طبقه کارگر است. زمانی که بورژوازی یک دست و همدل و همزبان است، زمانی است که چرخهای تولید بر گرده طبقه کارگر و به مناسب ترین شیوه سود سرمایه داران را تامین کرده و خطری این روند را تهدید نمی کند. بحرانی در کار نیست، کار ارزان و کارگر خاموش است.
 بورژوازی ایران و حکومتشان جمهوری اسلامی در طول سه دهه حاکمیت،  بطور بی سابقه ای چاق و چله شده و از قبل کار ارزان و کارگر خاموش، سرمایه های میلیاردی را انباشت کرده است. از طرف دیگر این سیستم انباشت سرمایه به یک دولت و حاکمیت استبدادی و خفقان و سرکوب نیاز دارد که این را نیز رژیم اسلامی سرمایه داران بطور بی سابقه ای  تامین کرده است. 
تقسیم بندی بورژوازی به چپ و راست، به محافظه کار و اصلاح طلب و به سبز و سیاه و مخملی و غیره  و جنگ و صلح شان را به عهده خود بورژواها و روشنفکران و تحلیلگران و نوکران و خدم و حشم شان واگذار کنیم.
شاخص اساسی صف بندی واقعی طبقات و برخورد به جمهوری اسلامی ، مساله طبقاتی بودن است،‌ چپ بودن است. باید چپ بود، رادیکال بود، ناسیونالیست و مذهبی نبود، توده ایستی نبود. و به جمهوری اسلامی و نهادهای دولتی و مجلس و حوزه های آخوندی توهم نداشت. باید به اصلاحات در جمهوری اسلامی توهم نداشت. با شوراها و انجمن های اسلامی در صفوف کارگران و دانشجویان و به تحکیم وحدت و مجامع کردها و ترک ها و اقوام و فرقه های ادیان شیعه و سنی و … نرفت.
 باید خارج از این  صف بندیهای بورژوایی و ارتجاعی ایستاد،‌ اعتراض کرد و اعتصاب کرد. باید به شرایط کار و زندگی و فقر و بیکاری و دستمزد کم  اعتراض کرد. باید از برابری زن و مرد، از آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی بیان و اجتماعات و تشکل و تحزب کمونیستی و کارگری دفاع کرد.  این یعنی ایستادن طبقه کارگر روی پای خود.
سازماندهی طبقه کارگر با افق انقلاب کارگری و سوسیالیستی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، سرنوشت جامعه ایران را به سوی آزادی و برابری رقم خواهد زد. به کم تر از این نباید رضایت داد. کارگر سوسیالیست و چپ و حزب کمونیستی کارگری ، باید با این افق کارگران را به مصاف طبقاتی با بورژوازی در هر رنگ و لباس و در هر جناح و جبهه ای، از افزایش دستمزدها و رفاهیاتی در زندگی کارگران  تا انقلاب کارگری هدایت کند. طبقه کارگر باید روی پای خودش بایستد و نیرویش را به هیچ جریان بورژوایی و خرده بورژوایی وام ندهد.
 بورژوازی را باهمه جناح های سیاسی و نظا می و فرهنگی و روشنفکری اش تنها طبقه کارگر آگاه؛ متشکل و متحد در حزب کمونیستی و تشکلهای توده ای اش کنار می زند و بس.  این یک حکم مارکسیستی و یک تجربه عملی شده  توسط کارگران متشکل درحزب بلشویکی  لنین است.  این راه دیگری است که باید رفت و این کار دیگری است که باید کرد.