برنی سندرز مکار و تربیت شده در مکتب بورژوازی!‎

برنی سندرز مکار و تربیت شده در مکتب بورژوازی!‎

انقلاب قهری پرولتری ضامن رهایی و پایان کار دولت و سیاست مداران بورژوائی است!

نگاهی به گقته های برنی ساندرز – درج شده در لینک :

http://www.akhbar-rooz.com/1398/06/12/%da%af%d9%81%d8%aa%e2%80%8c%d9%88%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a8%d8%b1%d9%86%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%b1%d8%b2/

برنی ساندرز بخوبی می داند که بدون اینکه طبقه ی کارگر خود را در حزبی کاملا طبقاتی، کاملا مستقل ازاحزاب موجود و طبقه ی سرمایه امپریالیست، سازمان دهد و واز آن بعنوان یک وسیله برای آماده کردن خویش بعنوان یک طبقه با منافع اقتصادی کاملا متضاد با طبقه ی سرمایه دار و نه تنها الیگارشی مالی، اگر چه اولیگارشی مالی مهم و اساسی است، برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی استفاده نماید، هیچ تحول اقتصادی  پایه ای، جز چند وعده و وعید و یا کره ای بر نان  یک عده  مزدور شده مثل سران اتحادیه ها و کمی گسترش – آریستوکراسی کارگری –  کارگران یقه سفید – مالیدن،  در جهان کنونی و مخصوصا و مخصوصا، ایالات متحده آمریکای امپریالیست و با چنین دولت سرکوب گر و وحشی و مجهز به مخوف ترین سلاح های شیمیائی، کشتار جمعی و اتمی و فسفری و … که تا کنون صدها میلیون نفر از کارگران و زحمتکشان در کل و مخصوصا کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست، کودکان و پیران را،  در سراسر جهان به قتل رسانده و کشتارهای جمعی راه انداخته، جنگل و مزارعه را سوزانده و به خاکستر تبدیل کرده است، شهر ها در یک آن با بمب اتمی درهم کوبیده که دیگر جز اندکی از پیکر سوخته شده ی یک انسان میخ شده بر میله یا تیر چراع برقی از آن نمانده است، فردا رئیس جمهورش به میل و یا به اجبار در رادیویش حاضر شده و خدایش و فرزند و مادر  را شکر نموده است که بمب اتمی را قبل از اینکه،  بدست دیگران بیافتد به آنها داده که با دشمنان خدا و خویش به جنگند و نابود شان کنند وووو نمی افتد.

 برای این است که ساندر خود را سوسیالیست می داند، ولی از مبارزه طبقاتی و ادامه آن تا دکیتاتوری پرولتاریا،  حرفی نمی زند، خود را سوسیالیست می داند، بدون اینکه ، بگوید، چطور میتواند که دولت کنونی را درهم شکند، خود را سوسیالیست می داند بدون اینکه بگوید، تکلیفش با این گفته کارل مارکس و انگلس چیست ؟ «قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را از طریق اعمال جبر ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد. “، کارل مارکس و فردریش انگلس، مانی فست کمونیست،

البته، این در زمانی نوشته میشود که هنوز انقلابات ۱۸۴۸ در اروپا  رخ نداده و به شکست با خیانت کسانی مثل برنی سندرز کنونی کشیده نشده اند، هنوز خیابانهای پاریس پر از جسد کموناردهای دلیر و بیباک بوسیله دولت بورژواهای  بی وجدان ها و تبهکارانی که از دولت مسلح کنونی حرفی نمی زنند، نشده و سگ ها از خوردن گوشت تن انسان هار نشده بودند، هنوز ۸ روز از صبح تا غروب آفتاب انسان کارگر، انسان مبارز تولید کننده نیرباران نشده بودند که آمارش تا ۵۰ هزار نوشته اند!

بعد از این تجربیات است که مارکس و انگلس خواهان تجدید نظر در مانی فست شده و مینویسند : « نظر به تکامل فوق العاده صنایع بزرگ در عرض بیست و پنج سال (  حدودان ۱۷۵ سال، اکنون – من حمید) اخیر و رشد سازمانهای حزبی طبقه کارگر که با این تکامل صنعتی همراه است، و نیز نظر به تجربیات عملی که اولا در انقلاب فوریه و آنگاه بمیزان بیشتری در کمون پاریس – یعنی هنگامیکه برای نخستین بار مدت دو ماه پرولتاریا حکومت را بدست داشت – حاصل آمده این برنامه در برخی قسمتها کهنه شده است. بویژه آنکه کمون ثابت کرد که « طبقه کارگر نمی تواند بطور ساده ماشیبن دولتی حاضر و آماده ایرا تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد.»، مقدمه سال ۱۸۷۲، چاپ آلمانی.

پس باید چکار کند؟ باید دولت کنونی را درهم شکند، خُرد نماید، داغان کرده و درهم کوبد.

 برای این کار نیازمند به انقلابی است که لنین، در دولت و انقلاب از آن ، چنین یاد می کند : «بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، و از زبان انگلس در باره ضرورت قهر انقلابی  چنین می نویسد :

«نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

درباره این که قوه قهریه در تاریخ نقش دیگرى نیز ایفا میکند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره این که قوه قهریه، بنا به گفته مارکس، براى هر جامعه کهنه‌اى که آبستن جامعه نوین است، بمنزله ماماست، درباره این که قوه قهریه آنچنان سلاحیست که جنبش اجتماعى بوسیله آن راه خود را هموار میسازد و شکلهاى سیاسى متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقاى دورینگ سخنى نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را میدهد که براى برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جاى تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار میبرند و این مطالب علیرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته میشود که هر انقلاب پیروزمندانه‌اى با خود به همراه میآورد!»  دولت و انقلاب ۱۹۱۸٫

حال نه، آقای برنی ساندرز سوسیالیست! از این حرف می زند و نه اپورتونیست های جنایت کار مسئول سایت اخبار روز که چنین با افتخار از ساندرز و امثالهم مطلب نشر می دهند.

ولی طبقه ی کارگر ناگزیر است که با یک جنگ همه جانبه و حتی ( تن به تن ) کارل مارکس فقر فلسفه، این دولت و طبقه سرمایه دار را، همراه شمایان به چاه تاریخ ریزد تا خود و جامعه را متحول بنیادی نماید که اثری از استثمار و قتل و جنایت نماند.

کارگران فریب نخورید، عصای دست این خوش زبان و آن خوش نیت! نشوید.

 کارگران سازمان یابید، کارگران متخد و متحزب شده و مسلح شوید! کارگران بدانید که برنی ساندرزها ودونالد ترامپ ها، مرکل ها  و پوتین ها و… دو سر یک چوبدستی- چماق طبقه ی سرمایه دار –  بر سر شمایند! ساندرز با حقه بازی و ترامپ با وقاحت!

در شرایط کنونی، اساسا و اصولا طبقه سرمایه دار، دولت مداران کنونی، سیاست مداران پارلمان نشین و وقیحانی که خود را پاپ و فقیه  و امثالهم می نامند، دشمن مکار و ظالم و قاتل هستند و باید که از اریکه قدرت  با زور سازمان یافته و مسلح شما، پائین کشیده شوند! راهی دیگر، برای پیروزی و نجات از مرگ ناگزیر، متصور نیست!

حمید قربانی  ۶ سپتامبر ۲۰۹۲،اسپارتاکوسی!