مرا به پند فرومایه جان خود مگزای! در پاسخ به آژیتاسیوهای” عباس منصوران و شرکا”

مرا به پند فرومایه جان خود مگزای!

در پاسخ به آژیتاسیوهای” عباس منصوران و شرکا”

دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس!

منصوران با ضرباآهنگی نوشته اش را شروع می کند که شایسته ندیدم غیر همان منوال پاسخ به محضرشان داده شود، لیک دست به دامان “ابواسحاق اطعمه شیرازی” شدم که در پاسخ به مصراع” از دوست یک اشارت، از ما به سر دویدن” این مصراع را نقیضه آورده است.

“با مغز کلّه گفتم: ای قوّت دل من/زین پردهات به حکمت خواهم برون کشیدن/مغز از سر ارادت، گردن نهاد و گفتا: /از دوست یک اشارت، از ما به سر دویدن…”

تنها اشاره ای از رفیق عباس کافی بود به خدمتشان عرض کنم که “با سردویدن” شتاب زده این رفقا اینبار تنها “با سر به آسفالت خیابان خوردن است.”

گویا این رفقای ما از فرط بی کاری و بی دشمنی هر آسیابی را دیو دیده و هر نجوایی را نعره به میدان طلبیدن. حال که این رفیق ما در نوشته اش دست به دامان ” آریووبرزن و شیخ فضل آلله نوری و  آیت الله کاشانی و هر طلسم و آثار باستانی و جادو و جنبلی شده، من فرض می گیرم که شخص شامخ ایشان تنها با این گفتار ترافرازنده توان نیوش کردن، حرفهای ما را دارند و به محضر ایشان دویچمگویی هایی تاریخی را مثال خواهیم آورد و اشاره هایی خواهیم نمود، که حتی در کوزه شیخ سلمان ساوجی نیز یافت می نشود.
“مرا – به جان تو – از دیر باز می‌‌‌دیدم/ که روز تجربه از یاد می‌بری یکسر…”(شاملو)

منصوران در نوشته ای با عنوان ” توجیه شرکت در پروژه های توطئه، محکومتر از خود  توطئه مذاکره” به گونه ای شتابزده شروع به آژیتاسیونی بر علیه رفقای رهبری کومه له نموده و به گفته ایشان :” اما نفرت آورتر، توجیه این سیاست ضد مردمی است. تلاش مماشات طلبان همقطار، به عنوان دستبرد و دستاورد برای طرفهای مذاکره به همراه کشانیدن عناصری از کومه له حزب کمونیست ایران است. آنان برای امیتازخواهی از اربابان، وظیفه دارند تا هر چه تیغشان ببرد، بریدن بُرشی از کومه له (سازمان حزب کمونیست ایران) را اعلام و برای سرمایه جهانی، پیشکش کنند. “

چه تلاشی است این تلاشِ مماشات طلبانه عباس، چه همقطاری!، کدام عناصر کومه له!، چه برشی از کومه له!، چیست این توهم انحلال طلبانه شما، که با اشارهِ مازوجی با سر میدوید و گمان می کنید از این آب گل آلود چیزی به شما می ماسد. چرا دوباره شروع به تخریب درون حزبی نمودید؟ البته تعجب این است که چرا مدتی در سکوت بودید و صدایی از شما شنیده نمی شد، چه کسی به شخص شامخ شما اجازه داده که رهبری کومه له را “عناصر” خطاب کنی و در ادامه در تصدیق توهمات خود بگویی”  این شرط اربابان است- هم کاخ سفید، هم حکومت اسلامی و هم اقلیمیان”. کدام ارباب یعنی رفقایی از رهبری کومه له در این رابطه دست به اطلاع رسانی کرده اند در توجیه خواسته های اربابان به گفته شما بوده اند.

در کدام خواب پریشانت، شتر دیده ای که برای ما از پنبه دانه سخن می گویی دوست من! حال ما توجیه توطئه می کنیم جناب منصور؟: توجیه خیالات خود و و دستاویز قرار دادن هر موضوعی برای ضربه به حزب و کومه له از جانب مازوچیست های شبیه شما، از کجا آب می خورد؟ چرا گمان می برید که با حمله هماهنگ شما و شرکایتان به رفیق علیزاده، می توانید برای خود، جایگاهی در رهبری مشروع تشکیلاتی داشته باشید. تلاش های جریان سیاسی ما وقتی شما در مونادهای لایبنتسی دنبال کسره های به جا مانده از اصل متن می گشتید و شرکایتان دسته گل به شاهبانو فرح می دادند، در تکاپو بوده و در شرایط انضمامی جامعه و مبارزه هر روزه، مشروعیت خود را یافته است. این افرادی از رهبری که شما  به عنوان “عناصر” نام می برید، روزی نبوده که در سوگ رفقای جانباخته شان با مرگ تجدید پیمان نکرده باشند. چیست منصوران، هنوز مُهر کارت عضویت شما خشک نشده که دنبال انشعابی از این حزب می گردی. فکر می کنی چون در چند کتابخانه با کتابهای عهد بوق عکس گرفته ای، مشروعیت مردمی از یک جنبش واقعی کسب خواهی کرد. جناب شما که تمام حشر و نشر سیاسی خود را در گروههای آپوایستی و به گونه ای معبود وار دنبال می کنی، تو را چه رسد به اینکه از ما به “راست” یاد کنی.   منصوران و کل جناح مازوچیست ها مسیری را دنبال می کنند که بی ربط به تمام روابط واقعی اجتماعی و بینشی سخیف از یک استالینیسم منسوخ شده در تاریخی گندیده است.

یک سری الفاظ  را از اعماق تاریخ فرسوده ذهن خود، در رابطه با رفرم و ایسم هایی که غلط یاد گرفته ای  و اکنون را میخواهی حتما برایشان در عالم واقع، نمونه پیدا کنی، تنها به درد فراکسیون اخراجی تو خواهد خورد.  این تخریب شما در خدمت کدام ضرورت صورت می گیرد؟، جز ضربه به اتحاد و انسجام حزب با حرفهایی آشفته و خیال پردازی های لامانچایی، انتظار کدام ده روزی را میکشی که حزب را منشعب ببینی؟

این گفته این رفیق ماست که می فرماید” نگرشی با سمپاتی، توجیه گر تئاتر اسلو می نشیند. متاسفانه با توجه به دو مصاحبه مبهم رهبری کومه له/ در حزب کمونیست ایران، این ابهام به آشکارا نمایان شده و خواهی نخواهی، پشتوانه ی  گرایش راست زاویه گرفته از استراتژی حزب کمونیست ایران در کومه له می شود”.   در سرتاسر متن این رفیق ما تنها یک شتاب زدگی سیاسی با توجیهات سطحی و نتیجه گیرهای خودخواسته او دیده می شود. این همه شوق و سراسیمگی برای یافتن یک  پاشنه آشیل خیالی که به تشیکلات ضربه زده شود؛ از کجا می آید؟چه هدفی را دنبال میکند؟

ترا که پایه بر آب است و کارمایه خراب عباس آقا، ببین که حکایت ما چگونه تقریر می شود و این مقدمه ای بر یک مبارزه آشتی ناپذیر با شما و شرکایتان است.

چه‌ت اوفتاده؟که می‌ترسی ار به خود جنبی

ز عرش شعله درافتی به فرش خاکستر؟

به وحشتی که بیفتی ز تخت چوبی خویش

به خاک ریزدت احجار کاغذین افسر؟

تو را که کسوت زرتار زرپرستی نیست

کلاه خویش پرستی چه می‌نهی بر سر ؟

ترا که پایه بر آب است و کارمایه خراب

چه پی فکندن در سیلبار این بندر؟

تو کز معامله جز باد دستگیرت نیست

حدیث باد‌فروشان چه می‌کنی باور؟

حکایتی عجب است این! ندیده‌أی که چه‌سان

به تیغ کینه فکندندمان به کوی و گذر…

“احمد شاملو”