قابل تعمق های ما برای رفقا , در پاسخ به نوشته رفیق ناصر زمانی” نشست کومەله و حزب دمکرات کردستان، گزارشی قابل تعمق”

قابل تعمق های ما برای رفقا

در پاسخ به نوشته رفیق ناصر زمانی” نشست کومەله و حزب دمکرات کردستان، گزارشی قابل تعمق”

مطلب از این قرار است /چیزی فسرده است و نمی‌سوزد امسال/در سینه/در تنم!

“چه نیک فرجامی که قرار است تا همیشه پاسخگوی این حماقت های ساده و سرخ رفقا باشیم. حتی اگر قصد تخریب سیاسی داشته باشید، منطق تخریب هم از بی منطقی قابل تمایز است”

مبارزه با حماقت مبارزه ای یک بار برای همیشه نیست، همچنان که ملتی نمی تواند برای دموکراسی یک مبارزه ی یک بار برای همیشه داشته باشد. در هر دو صورت اگر تصور کنید که یک بار شدید به میدان می آید و بعد فارغ از شر حماقت می توانید در جامعه ای  حداقل آزاد زندگی کنید، باید بگوییم که بسیار خوش باورید و هنوز هم در رویای مدینه های فاضله افلاطون سیر می کنید، یا آنمقدار کوته بین شده اید که “کوته له های نادانی” را دستکم گرفته اید. این موضوع در ارتباط با مبارزات سیاسی نیز اینچنین است و شما بایستی هر روز در مقابل بی خردیی به میدان آمده و دقیقا آماده باشید، که به دغدغه هایی پاسخ دهید که هیچ ارتباط مستقیمی با اصل مشکلات سیاسی ندارد و تنها حواشی مسائلی هستند، که هر روزه چون گیاهان هرزی باید برچیده شوند.

ملت ما همیشه این توهم را داشته که یک بار بطور شدید به میدان آمدن همه شرور را از وی میزداید و او در انقلابی مقدس همه آن ناپاکی های تمدنی را از خود دور می کند. این به خصلت نمای مبارزاتی همه ما تبدیل شده که گویا یک انقلاب بیرونی اوضاع افکار درونی را نیز با تغییر شرایط جدید، دیگرگون خواهد کرد. اما به سردی بایست گفت که خانه ی ملت ما از پای بست ویران است. ریشه های عمیق شده حماقت تا کناره های این سطور هم خود را بالا می کشید و اگر تنها یک بار به وی اجازه داده شود، تمام متن من را نیز در خود فرو میبرد. زمانی کامو اشاره کرد که آدم کشی مثل عقل تکثیر می شود، این در انتهای قرن بیستم بود، اما اکنون حماقت است که تکثیر و بازتوزیع می شود. بازتوزیعی روزانه و هر روز که برمیخیزیم این مبارزه نامقدس را بایستی با حماقت، ابلهی، لودگی سیاسی، بی افقی و بد افقی جماعتی دنبال کنیم. امیدوارم که  فکر نکرده باشید من قصد دارم تمام متنی را که ناصر زمانی نوشته برای شما بازگو کنم تا هم وقت خودم و هم زمان شما را به بیهودگی بسپارم.

نکته ای که مهم است این می باشد که حداقل زمینه ای لازم برای یک بحث سیاسی یا حتی انتقادی که قرار است بهبودی ایجاد کند، حدودی از منطق و واقع بینی است. در علومی که در ارتباط مستقیمی با شناسی جامعه دارند، به این حداقلهای مورد نیاز، عقل سلیم گفته میشود.

نمیتوان بدون حدودی از فاکت واقعی و با متدی پادرهوا، نسبت به حوادث و رویدادهای سیاسی تنها واکنش احساسی نشان داد و منتظر بود تا طرفی که قصد نقد کردن تفکراتش را دارید، به حرفهای شما گوش دهد. در این ارتباط موضوعی که مورد نقد رفیق ناصر زمانی است، دیدار کومه له(سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) با “حزب دمکرات کردستان” است.

نقدی که این رفیق تشکیلاتی ما وارد کرده، بدون اینکه قصد بی احترامی به وی را داشته باشم، بسیار کودکانه و خالی از هر منطقی است که حتی بحث در ارتباط با آن را به یک توضیح بدیهی تبدیل می کند. رفیق ناصر به عنوان اینکه نشان دهد تا چه اندازه تیز بین است و از منظر ذهن نقاد او هیچ حرکتی پنهان نمی ماند، این موضوع به نظر او مهم را مطرح می کند.: ناصر میگوید:” اما اگر به ملاحظات مد نظر این مطلب برگردیم باید گفت همانطور که شاهد بودید از طرف تشکیلات ما (کومه له) گزارشی از این نشست رو به بیرون انتشار پیدا کرد که با گزارش حزب دمکرات کردستان در رابطه با همین نشست، هم خوانی نداشت. “…. بله این اساس نقدی است که قرار است نسبت به اطلاعیه ای که کومه له انتشار داده و گزارشی از این نشست را در خود مندرج دارد، با گزارشی که حزب دموکرات کردستان منتشر کرده ، مقایسه کنیم.

پیش از آنکه به درون مایه نکته هایی که از دید رفیق ناصر “قابل تعمق”هستند بپردازم، لازم است از همین ابتدا یکی از ساده ترین شیوه ی برخورد با هر مساله، را یادآوری کنم. نه تنها در حوزه سیاست بلکه در تمامی حوزه هایی که ما در حیات اجتماعی خود با آن مواجه هستیم، منظرگاه و چشم انداز خاص  خود را در بیان موضوعات دخیل می کنیم. رفیق ناصر به عنوان یک فاکت از نظر او مهم اعلام می دارد که ، ” گزارشی از این نشست رو به بیرون انتشار پیدا کرد که با گزارش حزب دمکرات کردستان در رابطه با همین نشست، هم خوانی نداشت. ”  حال این پرسش را برعکس می کنیم تا  به سستی استدلال این رفیق پی ببریم. آیا می بایست گزارشی که از سوی دو جریان سیاسی کاملا متفاوت با هم، از نظر افقهای سیاسی متفاوت، از نظر استراتژی و برنامه مبارزاتی متفاوت، شبیه هم نوشته شود.؟ تنها در حالتی می توان انتظار داشت که نوشته شبیه هم باشند که بیانیه مشترکی به امضا رسیده باشد، در غیر اینصورت هر طرفی از این دو جناح سیاسی، مسائلی را که از دید او مهم است برجسته می کند. رفیق ناصر خود می گوید: “گزارش منتشره”، پس از ابتدا خصلت یک گزارش مشخص است که درآن هر تفکر سیاسی ابعادی از موضوع را برجسته تر نشان می دهد که در راستای منافع خود باشد. اما سوال من از رفیق ناصر این است که واقعا موضوعی به این سادگی را از قصد نادیده گرفته یا از نظر او “گزارشات منتشره” باید در یک مکان و به صلاح دید هر دو جریان نوشته شود.

این سنگین ترین خطای منتطقی این رفیق ماست که واقعا حتی تصور اینکه کسی این اشتباه را مرتکب شود، تنها می توان به سوء نیت فرد مطرح کننده گمان برد و گرنه آیا این رفیق تفاو ت بین “بیانیه مشترک” و ” گزارشی از یک نشست را” هنوز درک نکرده است. آیا این جزء پیش فرضهایی نیست که هر فردی که ادعای نقادی و قلم فرسایی در این عرصه را دارد باید مد نظر داشته باشد. فایده ای که از ایجاد فضایی مبهم در عرصه سیاسی درست می شود، تنها به نفع دسته ای فرصت طلب است که از هر آبی انتظار مروارید داشته باشند. شما که مطلبی را می نویسید در نقد یک جریان سیاسی حتی اگر با تمامی تفکرات آنان نیز مخالف باشید، انتظار حداقل قسمی دید منطقی از شما میرود. کاری که شما در جستجوی یافتن خلل و فرج های تشکیلاتی خودتان هستید، حتی افرادی که با ما زاویه سیاسی هم دارند، حاضر نیستند اینگونه با خلط مباحث به نتیجه دلخواه خود برسند. سیاه نمایی با تغیر کاربرد واژگاه “بیانیه مشترک” و تفاوتی که با “گزارشی از یک دیدار” ثبت می شود، مسلما بایستی فرق داشته باشد. قطعا زاویه  ای که ما در نشر گزارش از آن استفاده می کنیم، زاویه اهداف تشکیلاتی و افق های طبقاتی ماست و هیچگاه از جریانی همچون حزب دموکرات این انتظار را نداریم که با ادبیات ما گزارش خودشان را از یک دیدار تنظیم کنند.

آژیتاسیونی که رفیق ناصر زمانی برای موضوعی سیاسی که ناشی از درک ناقص او از منطق عقل سلیم در سیاست است را باید نه در عامل شرایط دشوار کنونی بلکه معلول این شرایط دانست. که هیجان زدگی این افراد مجال را برای قدری تامل هم برای خودشان و هم در نقادی های سطحی شان ایجاد کرده است. هدف این نقاد های بی منطق هر چه باشد یک ماجراجویی خیالی است. شاید اکنون در شرایط مسموم سیاسی کسی زیاد به متد تفکرات شما وجهی ننهد، اما جامعه هر بار که از این تشنجات بیرون آمده، به قضاوت در ارتباط با همه متون شما و  جهت گیری های شما می پردازد. تنها تصور کنید که نوشته ای که می نویسید قرار نیست تنها مصرف داخل حزبی داشته باشد و حتما چند فرد عمیق سیاسی پیدا خواهند شد که به شما بگویند، جناب ناصر زمانی بین گزارش از یک دیدار و بیانیه مشترک این دو جریان تفاوت وجود دارد و با نگاهی عاقل اندر سفیه به شما بگویند که ” حتی اگر قصد تخریب سیاسی داشته باشید، منطق تخریب هم از بی منطقی قابل تمایز است”

حال واقعا من آن اندازه کوته بین شده ام که تصور کنم اینگونه افراد حاضرند نقدی را بشوند یا بدتر قبول کنند. راستش من هم ترجیح می دهم که این قماش افکار هیچگاه نقد های من را نشنود و قبول هم نکنند، چرا که کفه ترازوی مبارزاتی با وجود این افراد برای من سنگین تر نخواهد شد. و با افرادی شبیه ناصر زمانی و فرشید شکری در یک کفه قرار گرفتن است که باید من را به فکر فروبرد که چه شده که دوشادوش لودگی سیاسی ایستاده ام. در واقع مخاطب من بایستی تا کنون دریافته باشد که چرا واژه ی حماقت این اندازه زیاد در این متن تکرار می شود. جدا از تمام فاکت هایی که می توان پیدا کرد برای کاربرد این واژه، طنین این واژه من را محصور خود کرده است. یک ضربآهنگ خاص در این ترکیب واژه ای نهفته که هر نویسنده ای را  به شلاق تکرار کردن آن وا میدارد. در واقع قابل تامل های ما برای رفقا این ضربآهنگ تکراری است، حماقت و باز هم حماقت.  هیچگاه نباید تصور کرد که تکرار این واژه در مبارزه ای که جامعه کنونی ما در پیش دارد، لحنی تکراری به خود می گیرد، بل باید همیشه و هر روز لحن پیشگویانه این واژه را در مدارس و تمام نهادها و به تمام زبانها بازگو کرد، تا نسلهای بعدی متوجه باشند که همیشه این حماقت در سایه نشسته و به ما می نگرد، حماقت همچون استبداد نهادینه میشود، همچون اسارت باور پذیر می گردد، به گونه عقلانیت مشروعیت میابد، به شکل تمامیت فضای موجود در می آید و شکل واقعیت می گیرد.

باید گفت و اموزش داد که انقلاب تنها یک لحظه دهن کجی جامعه با خودش بیشتر نیست و در واقع تنها آغازی است بر یک مبارزه هر روزه، یک مبارزه هر روزه با حفظ دستاوردهایش و نقد حماقت های هنوزکشف نشده.

حماقت ساده لوحانه امثال ناصر زمانی شاید یک آب کم عمق باشد، اما چه بسیار حماقتهایی که در بافت های این جامعه ریشه دوانده و پهنایش هزار متر و عمقش بیش از این است. هر ناصر و فرشیدی که می بینیم باید ما را متوجه این سازد که حماقتهایی بیش از آنچه در این افراد است، در جامعه ای است که مجال رشد این رفقا را فراهم آورده است. این جامعه که همیشه باید در ادبیات سیاسی ما مقدس باشد و سوژه اصلی هر تحولی در نهاد آن نهفته باشد، نه آنچنان مقدس است نه آنچنان با شعور.

سوژه های انقلابی ما به اندازه تاریخی که زور این سیستم های حاکم را تحمل کرده اند، قابل نقد هستند. این جامعه هر بار و در هر فراز تاریخی به اندازه ای به خود آزادی عطا کرده که شعورش میرسیده و اگر امروز از این اندازه ناراضی است، باید مشکل را در خود جستجو کند و در نخبه های سیاسی امثال ناصر زمانی که به فضای سیاست اعتراضی عرضه کرده است. تصور کنید چه تفاوتی بین این آقازاده سرخ که نشست کومه له و حدکا را زیر موشکافی قرار داده با طلبه های سیاه حوزه علمیه قم و دیگر اصناف این جماعت وجود دارد که دلایل شرعی برای یک مذاکره با دولت های به قول آنها غربی ارائه می دهند تا اسلام حفظ شود.

این فرد هم دارد همان متد را  دنبال می کند با این تفاوت ناچیز که طلبه ها دنبال تفاوت این نشست با آیات و احادیث هستند و این ناصر ما دنبال این ماجرا را در گفته های مارکس و احادیث لنین جستجو می کنه. واقعا چه تفاوتی وجود دارد؟

اینکه اندیشه های یک جامعه به کوته بینی کشیده  میشود، همین جستجوهای فندامنتال در خل ها و فرج های ایدئولوژیک است. دقیقا هر باور و ایدوئولوژی هنگامی که بالاتر از افراد قرار بگیرد و مشروعیت خودش رو از غیر انسانیت کسب کند به قول مارکس یک باور کاذب است. البته باید اضافه کرد که مارکسی که این جمله از او نقل شد هنوز به حماقت و دگماتیسمی از نوع این جماعت آغشته نیست و اگر قرار است که ادعای حیثیتی از مارکس شود و به شناخت واقعی از این اندیشمند انقلابی رسید، ابتدا باید تمام غبار این چپ حکمت زده را از روی او کنار زد و در مواردی حتی اراجیف استالینیستی و در کل مکتب زدگی اینان را به زباله دان تاریخ انداخت، تا درک کرد که یک اندیشمند همچون مارکس هیچ رابطه ای با این نقد های سخیف ندارد و حتی میتوان ادعا کرد که تفسیر های یک لیبرال آگاه و ضد مارکس بیش از تخیلات این افراد از مارکسیسم، ارزش تحقیقی و صحت واقعی دارد و به مارکس نزدیک تر است.

اینگونه افراد از نظر من ظرفیتی محدود هستند و یکبار بیشتر که از تفکر پر شوند به حد اعلای خود رسیده و باید دور انداخته شوند. سوالی که اکنون برای من مطرح است این است که چه پیامی این افراد را دوباره به تقلا واداشته که  اینبار بصورت بی کله تر و بی منطق تر سراغ نقدهایی بروند، که حتی ارزش پاسخگویی ندارد و یک سویه به مصاف نقدی می روند که از هر استدلال دیالکتیکی خالی هستند؟